نيافتهاند، و به فرض كه روزى بتوانند با استفاده از وسائل و اسباب مختلف
طبيعى پيدايش يك سلول زنده را از مواد بىجان طبيعت تحقق بخشند، باز عجز و ناتوانى
انسان از درك تنوع حيات و پيدايش چهرههاى مختلف آن به حال خود باقى است.
و در يك كلام مىتوان گفت: پديد آورنده حيات در چهرههاى مختلف، صاحب علم و
قدرت بىپايانى است و پيدايش انواع موجودات زنده روشنترين سند عظمت علم و قدرت
خداوند است.
البتّه چنانكه گفته شد حيات اقسامى دارد، از حيات گياهى گرفته، تا حيات انسانى
و بالاتر از آن، و آثار آنها متفاوت است.
دانشمندان وقتى به مسأله حيات انسانى مىرسند مىگويند آن حالتى است كه همراه
با علم و شعور و قدرت و فعاليت است.
التبه علم و قدرت در ما از لوازم حيات است و حقيقت حيات نيست، و لذا در بعضى
از حالات انسان زنده است بىآنكه علم و قدرتى داشته باشد.
ولى مسلماً حياتى كه در انسان وجود دارد، از عوارض جسم است و درباره خداوند
متصوّر نيست.
آنچه از حيات در مورد خداوند قابل قبول است همان علم بىپايان و قدرت او بر
همه چيز است كه بالاترين مفهوم حيات را براى او اثبات مىكند.