سخت بيمناك
بوده و هستند اين مسأله را سخت دنبال كردند، و كشورهاى غرب زدهاى همانند تركيه،
پيروى از اين اصل را سر لوحه كار خود قرار داده و حكومت لائيك (غير مذهبى) را تشكيل
دادند.
اين در حالى
بود كه بسيارى از كشورهاى اسلامى و امّتهاى بيدار مسلمان در برابر اين توطئه
ايستادند؛ توطئه هايى كه مىخواست مسلمين را از اسلام جدا سازد؛ و اسلام را بسان
مسيحيّت امروز، به صورت يك رابطه ظاهرى و خصوصى خلق با خالق و بيگانه از اجتماع و سياست
در آورد.
به همين دليل
هنگامى كه انقلاب اسلامى ايران به ثمر نشست و نخستين حكومت اسلامى- انقلابى تشكيل
شد؛ همگى در غرب انگشت حيرت بر دهان نهادند؛ كه مگر مىشود مذهب زمام حكومت را به
دست گيرد؟ مگر ممكن است دين جواب گوى تمام نيازهاى عصر و زمان ما باشد؟ و بعد از
آنكه ديدند اين حكومت ريشه دار و باثبات شد؛ براى اينكه در چهار ديوار مرزهاى اين
كشور محدود بماند و الگويى براى ساير كشورهاى اسلامى نشود، دست به كار فعاليت ها
مخرّب زيادى شدند كه شرح آن را بايد از كتابهايى كه در اين زمينه نوشته شده است
طلب كرد.
خوشبختانه
اين توطئهها مؤثر واقع نشد و تفكّر تأسيس «حكومت
اسلامى» در بسيارى از كشورهاى مسلمان دنيا، در قارّه آسيا و آفريقا، به
عنوان يك تفكّر زنده و نجات بخش در آمد؛ هر چند غربى ها به شدّت در برابر آن
مقاومت مىكنند و در اين راه از هيچ كارى اعم از تهمت ها و دروغ ها و برچسب هاى
كاذب و تبليغات مغرضانه شبانه روزى ابا ندارند.
***
اما اينكه چگونه اسلام از نظر اصول و فروع و
تاريخ با مسأله حكومت آميخته است، مسأله پيچيدهاى نيست؛ و هر كس قرآن مجيد و سنّت
پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمّه معصومين عليهم السلام، و همچنين تاريخ اسلام
را مورد توجّه قرار دهد؛ اين مسأله را به وضوح در مىيابد كه جدا كردن حكومت و
سياست از اسلام امرى غير ممكن است؛ و به منزله اين است كه بخواهند اسلام را از
اسلام جدا كنند!