تنها سخنى كه مىتوان در زمينه جمع ميان گفتار كسانى كه وجود زندان را در عصر
عمر نفى كرده و كسانى كه روى وجود آن پافشارى دارند بيان كرد، اين است؛ كه عمر
اقدام به ساختن زندان نكرد تنها همان خانه صفوان بن اميّه را به چهار هزار درهم
خريدارى كرد، و از آن براى اين منظور استفاده مىنمود، ولى در عصر اميرالمؤمنين
على عليه السلام ايشان شخصاً اقدام به ساختن زندان كرد (تا مسائل انسانى نسبت به
زندانيان بهتر رعايت شود و از فرار آنها نيز جلوگيرى كند).
جالب اينكه در تواريخ آمده است كه حضرت على عليه السلام نخست زندانى از بوريا
ساخت كه هم نور فراوان داشت و هم هوا، و نام آن را «نافع» گذاشت- شايد به اين منظور كه اين زندانى از
نظر اخلاقى در روح مجرمان اثر بگذارد و به زودى اصلاح شوند- ولى متأسفانه وضع اين
زندان مورد سوء استفاده قرار گرفت و دزدها ديوار آن را سوراخ كرده فرار كردند،
امام ناچار زندان محكمى از گل ساخت و آن را
«مُخَيَّس» ناميد.
و همانطور كه در بالا اشاره كرديم اصولًا گسترش كشورهاى اسلامى در عصر خليفه
دوّم به قدرى زياد بود كه اداره جامعه آن روز بدون وجود زندانى براى مجرمان
امكانپذير نبوده است؛ و ظاهراً اصرار بر انكار اين موضوع بيشتر به مسائل سياسى و
تعصّبات قومى باز مىگردد؛ و گرنه هم تاريخ به آن گواهى مىدهد و هم قرائن اوضاع و
احوال.
به هر حال در آن عصر زندان محلى براى نگهدارى مجرمان، بدهكاران متمكن، و مانند
آن بود و هرگز مخالفان سياسى به زندان نمىرفتند و هر گاه وجودشان غير قابل تحمّل
بود آنها را به تبعيدگاه مىفرستادند، چنانكه در داستان ابوذر همه خواندهايم كه
وقتى عثمان و اطرافيان او نتوانستند زبان ابوذر را كه پيوسته به امر به معروف و
نهى از منكر مشغول بود؛ تحمّل كنند او را به سرزمين بد آب و هواى «ربذه» تبعيد كردند و
در همانجا دارفانى را وداع گفت و به جوار رحمت الهى شتافت.