تعبير ديگر
تنها بوسيله ايجاد حكومت است كه نظم در جامعه برقرار مىشود و جلو فساد و خونريزى
و غصب حقوق- هر چند به طور نسبى- گرفته مىشود.
به همين دليل
از قديمترين ايام اقوام بشرى هر كدام حكومتى براى خود داشتند.
ثانياً:
به فرض كه مردم بدون حكومت بتوانند با هم زندگى سالمى داشته باشند (امرى كه محال
است) ولى پيشرفت و تكامل در علوم و دانشها و صنايع و شئون مختلف اجتماعى تنها در
سايه برنامه ريزى دقيق و مديريت آگاه، امكانپذير است و برنامه ريزى و مديريت
عبارت ديگرى از تشكيل حكومت است.
از اين رو
تمام عقلاى جهان تأكيد بر ضرورت تشكيل حكومت براى جوامع بشرى مىكنند، جز چيزى كه
احياناً دركلمات بعضى طرفداران كمونيسم ديده مىشود كه اگر «كمون كامل» براى
انسانها حاصل شود يعنى نظام طبقاتى كاملًا از ميان برود، ديگر ضرورتى براى وجود
حكومت نخواهد بود، چرا كه به اعقتاد آنان، دولتها و حكومتها هميشه حافظ منافع طبقه
و قشر سرمايه دار هستند، هنگامى كه نظام طبقاتى برچيده شود ديگر دليلى به لزوم
حكومت باقى نخواهد بود!
ولى پيداست
اينها اوهام و خيالاتى است كه در ترازوى عقل و منطق وزن و ارزشى ندارد، چرا كه
رسيدن به مرحلهاى كه نظام طبقاتى از جهان برچيده شود، يا به تعبير ديگ همه
انسانها در يك سطح قرار گيرند، حداقل در شرايط كنونى جامعه بشرى خواب و خيالى بيش
نيست.
و به فرض كه
به چنان جامعهاى برسيم و جنگ طبقاتى و حكومتى كه حافظ آن است برچيده شود، باز هم
براى پيشرفت علوم و صنايع و حفظ سلامت مردم و حفظ نظم و ازادى و تأمين مواد غذايى
و مسكن و ساير نيازمنديها، برنامهريزى و مديريت لازم است، آيا مىتوان مثلًا بدون
وزارت علوم و آموزش و پرورش، برنامه صحيحى جهت تعليم و تربيت جوانان و نوجوانان
داشت؟ و آيا بدون وزارت صنايع ممكن است به مسائل صنعتى سرو سامان بخشيد؟ آيا بدون
وزارت دفاع مىتوان ارتش نيرومندى براى جلوگيرى از تهاجمهاى بيگانه به وجود آورد؟
و به فرض كه در جهان هيچ جنگى نباشد آيا بدون نيروى انتظامى مىتوان نظم مطلوبى به
جوامع بشرى داد؟