در مورد
مسأله اوّل (يعنى وجود جهانى بيرون ذهن و انديشه ما) فلاسفه به دو گروه تقسيم
شدهاند:
1- «واقع
گرايان» (رئاليستها)
2-
«پندارگرايان» (ايده آليستها)
گروه دوّم در
واقع شاخهاى از سوفسطاييان هستند كه همه حقايق را منكرند، بلكه بعضى معتقدند
سوفسطاييان همان پندار گرايانند كه اصل وجود خويشتن و ذهن را قبل دارند، و بقيه را
خواب و خيال مىدانند، وگرنه چگونه ممكن است انسان عاقلى همه چيز حتى وجود خود را
نيز انكار كند، مگر اينكه گرفتار بيمارى روانى باشد!
به هر حال
براى پىبردن به وجود خارجى اشيا بهترين راه اين است كه اين امر را موكول به وجدان
كنيم، وجدان عمومى مردم جهان و تمامى عقلا و خردمندان، و حتى وجدان خود ايده
آليستها كه همه چيز را منكرند شاهد اين مدعاست.
زيرا همه
انسانها هنگامى كه تشنه مىشوند به سراغ آب مىروند، يعنى عملًا وجود تشنگى، وجود
آب، و تأثير آب در رفع تشنگى را همه، حتى كودكان و حتى حيوانات قبول دارند،
سوفسطاييان نيز در عمل با ديگران هيچ تفاوتى ندارند. و يا هنگامى كه انسان مىخواهد
از خيابان پر رفت و آمدى عبور كند نخست در كنار خيابان مىايستد، به طرف چپ و راست
نگاه مىكند، وسايل نقليه يكى پس از ديگرى مىآيند و مىگذرند، خيابان كمى خلوت و
آماده عبور مىشود، و او با احتياط از خيابان مىگذرد، مبادا تصادفى پيش آيد و او
را مجروح و گرفتار كند.
اين طرز عمل
در ميان واقع گرايان و پندارگرايان يكسان است، يعنى همه آنها عملًا وجود خارجى
خيابان، اتومبيلها، خطرات ناشى از تصادف و بسيارى از