جاى گرفتند و با خود مىگفتند: «ما به سوى ميدان نبرد پيش مىرويم اگر لشگر
محمّد در فزونى بود به او مىپيونديم، و اگر آنها در اقليت و لشگر قريش در اكثريت
بود در ميان آنها مىمانيم». [1]
آيا نفاق مفهومى جز اين مىتواند داشته باشد؟ اگر اينها منافق نبودند چه كسانى
منافقند؟
اين قماش افراد در جنگ احزاب كه اسلام در مدينه قوت گرفته بود در صفوف
مسلمانان جاى داشتند، اما هنگامى كه لشگر احزاب مدينه را سخت محاصره كرد و انبوه و
كثرت آنها را با چشم خود مشاهده كردند سخت متزلزل گشتند، و با صراحت گفتند: «خدا و
رسولش جز وعدههاى دروغين به ما ندادهاند».
اين همان حجاب نفاق بود كه به آنها اجازه درك حق را نمىداد، با اينكه بارها
آزموده بودند كه پيروزى به كثرت نفرات نيست پيروزى در سايه ايمان و استقامت زاييده
از ايمان است.
سؤال
در اينجا اين سئوال مطرح است كه چگونه نفاق حجابى در مقابل درك حقيقت مىشود؟
پاسخ
اين سؤال را با توجه به يك نكته مىتوان پاسخ داد، و آن اينكه: روح نفاق سبب
مىشود كه انسان با هر دو دسته و گروه هم صدا گردد، و در هر محيطى به رنگ آن محيط
در آيد، و با هر جريانى حركت كند، و در نتيجه اصالت و استقلال فكر و روح خود را از
دست دهد، روشن است چنين انسانى هميشه مطابق گروهى فكر مىكند كه با آنها هم صداست،
و دائماً تغيير فكر و روش مىدهد، و تعجب نيست كه انسانى با اين اوصاف قدرت بر
قضاوت صحيح نداشته باشد.