؛ در روز رستاخيز، خداوند عالم و عابد را برمىانگيزد. به عابد مىگويد تنها
بهسوى بهشت رو، امّا به عالم مىگويد بايست و براى مردمى كه تربيت كردى شفاعت
كن». [1] در اين
حديث پيوندى ميان «تأديب عالم» و شفاعت او در مورد شاگردانش كه مكتب او را درك
كردهاند ديده مىشود كه مىتواند پرتويى به روى بسيارى از موارد تاريك اين بحث
بيفكنَد. به علاوه اختصاص شفاعت به عالم و نفى آن از عابد، نشانه ديگرى است از
اينكه شفاعت در منطق اسلام مطلبى قراردادى يا پارتىبازى نيست، بلكه مكتبى تربيتى
و تجسّمى است از تربيت در اين جهان.
فلسفه شفاعت
مفهوم شفاعت و مدارك آن را كه روشنگر مفهوم آن بود دانستيم، ازاينرو درك
فلسفههاى اجتماعى و روانى آن چندان مشكل نيست. بهطور كلّى توجّه به اصل شفاعت
مىتواند چند اثر زير را در معتقدان داشته باشد:
الف) مبارزه با روح يأس و نااميدى:
كسانى كه مرتكب جرايم سنگين مىشوند از يكسو گرفتار ناراحتى وجدان و از سوى
ديگر گرفتار يأس از بخشودگى در پيشگاه خدا مىشوند و چون راه بازگشت را به روى خود
مسدود مىيابند عملًا حاضر به هيچگونه تجديدنظر نيستند و با توجّه به تيرگى افق
آينده در نظرشان، ممكن است دست به طغيان و سركشى بيشتر بزنند و نوعى آزادى عمل
براى خود تحت اين عنوان كه رعايت مقرّرات براى آنها سودى ندارد قائل شوند.
درست همانند بيمارى كه از بهبودى مأيوس شده و سدّ پرهيز را بهكلّى شكسته است،
زيرا آن را بىدليل و فاقد تأثير مىداند.