نام کتاب : اخلاق اسلامى در نهج البلاغه( خطبه متقين) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 2 صفحه : 50
باشى، و امر
بر تو مشتبه شده؛ اگر منزل ندارى، منزل ما متعلق به تو است، اگر بدهكارى من قبول
مىكنم كه بدهى تو را بدهم، اگر گرسنهاى تو را سير مىكنم». چنان حضرت با او
برخورد كردند كه اصلا در فكرش خطور نمىكرد. چنان مجذوب شد كه گفت يابن رسوالله
اگر قبل از اين ملاقات به من مىگفتند، بدترين افراد زير اين آسمان كيست، تو را و
پدرت را معرفى مىكردم، ولى الان به عنوان نيكترين افراد معرفى مىكنم، چنان
فريفته اخلاق آن حضرت شد كه تا در مدينه بود، در منزل حضرت و سر سفره آن حضرت بود.
[1]
2- در
احوالات خواجه نصيرالدين طوسى آوردهاند «وقتى شخصى به خدمت خواجه آمد، و نوشتهاى
از ديگرى تقديم وى كرد، كه در آن نوشته، به خواجه بسيار ناسزا گفته و دشنام داده
شده بود و نويسنده نامه، خواجه راكلب بن كلب (سگ پسرسگ!) خوانده بود. خواجه در
برابر ناسزاهاى وى، با زبان ملاطفتآميزى اينگونه پاسخ گفت: اين كه او مرا سگ
خوانده است، درست نيست، زيرا كه سگ از جمله چهارپايان، و عوعو كننده و پوستش
پوشيده از پشم است، و ناخنهاى دراز دارد، اين خصوصيات در من نيست. قامت من راست
است و تنم بىپشم و ناخنم پهن است، و ناطق و خندانم و فصول و خواصى كه مرا است،
غير از فصول و خواص سگ است، و آنچه در من است، مناقص است با آنچه صاحب نامه درباره
من گفته است. و بدينگونه او را پاسخ گفت، با اين زبان نرم، بى آن كه كلمه درشتى بر
زبان راند، يا فرستاده او را برنجاند». [2]
[1]. اين داستان را مىتوانيد در كتابهاى:
«الكامل لِلمُبرّد، جلد 1، صفحه 235 و بحارالانوار و آداب النفس عارف حكيم سيد
محمد عيناثى، جلد 2، صفحه 71، مطالعه كنيد و ما خلاصه و مضمون آن را نقل كرديم،
شبيه اين داستان را محدث قمى در كتاب نفثة المصدور، صفحه 4 و آيت الله مطهرى، در
جلد 1، داستان راستان آوردهاند.
[2]. سيماى فرزانگان، جلد 3، صفحه 2- 331؛ به
نقل از «بيدارگران اقاليم قبله»، صفحه 218 و «فوائد الرضويه»، صفحه 609 ..
نام کتاب : اخلاق اسلامى در نهج البلاغه( خطبه متقين) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 2 صفحه : 50