نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 7 صفحه : 10
داستان
اهل تسنن از امام صادق (ع) روايت كردهاند كه، قابيل هابيل را بكشت و
او را بروى زمين افكند و نمىدانست چه كند. درندگان خواستند جسدش را پاره پاره
كنند. وى جسد را در كيسهاى كرد و بدوش كشيد تا اينكه متعفن شد. مرغان و درندگان
منتظر بودند كه جسد را بر زمين افكند و طعمه خود سازند. خداوند دو كلاغ مامور كرد
تا بجان يكديگر افتادند و يكى ديگرى را كشت، آن گاه با منقار گودالى حفر كرد و
مردار كلاغ را در آن انداخت و در زير خاك پنهان كرد. قابيل نيز اين كار را از كلاغ
آموخت و جسد برادر را بخاك سپرد. ابن عباس گويد، در اين وقت درختان خشك شدند و
خوراكيها تغيير يافتند و ميوهها ترش شدند و زمين مه آلود شد. آدم گفت، در روى
زمين واقعهاى روى داده است و بهند رفت. فهميد كه قابيل هابيل را كشته است. در
مرثيه هابيل چنين گفت،
تغيرت البلاد و من عليها
فوجه الارض مغبّر قبيح
تغير كل ذى لون و طعم
و قل بشاشة الوجه الصبيح
يعنى سرزمينها و كسانى كه بر آنهايند، ديگرگون شدند و روى زمين مه
آلود و بد منظره شده است. رنگها و طعمها تغيير كرد و چهرههاى گشاده، درهم كشيده
شدند.
سالم بن ابى الجعد گويد: پس از قتل هابيل، آدم بمدت يك سال خنده
نكرد. آن گاه شخصى نزد او آمد و گفت: خداوند ترا خندان سازد! گويند: پنجسال پس از
قتل هابيل كه آدم به سن 130 سالگى رسيده بود، حوا شيث را بدنيا آورد. شيث از آنجا
كه بجاى هابيل بود، بدين نام خوانده شد (يعنى بخشيده خدا) او وصى آدم و وليعهدش
بود. به قابيل گفته شد تو مطرود و پليد هستى. هر كجا رو مىكرد، كسى او را
نمىپذيرفت، تا اينكه به عدن- در يمن- رسيد. در آنجا شيطان به او گفت: علت اينكه
آتش قربانى هابيل را بسوخت. اين بود كه وى آتش را مىپرستيد. تو هم آتشكدهاى براى
خود و اعقابت بنا كن و آتش را بپرست. قابيل چنين كرد. او اول كسى بود كه آتش پرستى
را
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 7 صفحه : 10