responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 6  صفحه : 66

بيان آيه 125- 126

لغت‌

خليل: دوست، اين كلمه مشتق از «خلة» بمعناى دوستى است. ممكن است مشتق از «خلّت» بمعناى حاجت باشد و علت اينكه بدوست، خليل گفته مى‌شود اين است كه رفع حاجت دوست خود مى‌كند. برخى گفته‌اند بخاطر اين است كه دوستها از زواياى قلبى و اسرار يكديگر با خبرند و خللى كه در زندگى هر يك واقع شود بديگرى ارتباط پيدا مى‌كند: از اينرو، «خليل» بمعناى نيازمند هم بكار رفته است. چنان كه زبير گويد:

و ان اتاه خليل يوم مسغبة

يقول لا غايب مالى و لا حرم‌

يعنى: اگر مستمندى در روز گرسنگى نزد او آيد، گويد: ما لم غايب نيست و كسى را نوميدى و حرمان پيش من نخواهد بود.

ازهرى گويد: خليل يعنى كسى كه بدوستى كسى اختصاص يافته است.

اعراب‌

ديناً: تميز نسبت‌( وَ هُوَ مُحْسِنٌ‌): جمله حاليه، محلا منصوب. همچنين جمله‌(وَ هُوَ مُؤْمِنٌ) در آيه پيش حنيفاً: حال و صاحب حال ضمير «اتبع» كه مقصود پيامبر است. ممكن است حال از(مِلَّةَ إِبْراهِيمَ) باشد. در اين صورت مى‌بايست داراى تاء تانيث باشد، لكن گاهى هم بدون تاء تانيث استعمال مى‌شود مثل «ريح حريق» احتمال ديگر اين است كه حال از مضاف اليه يعنى ابراهيم باشد، لكن حال از مضاف اليه، كم است. نمونه آن در شعر نابغه آمده است:

قالت بنو عامر خالوا بنى اسد

يا بؤس للجهل ضراراً لاقوام‌

نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 6  صفحه : 66
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست