نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 24 صفحه : 33
فعل غايب است و آن قول خداى تعالى( (فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا)) پس (سيعلمون) بفعل غايب
خواندهاند، و دليل تاء اينست كه بآنها گفته ميشود ستعلمون بزودى شما مىدانيد.
و ابن جنّى گويد: قول خدا (ابشر) نزد من مرفوع است بفعل محذوف، و بر
آن دلالت ميكند قول او سبحانه( (أُلْقِيَ الذِّكْرُ)) پس مثل آنست كه گويد: (أ يبعث بشر منا) پس امّا منصوب بودن واحدا
اگر خواستى آن را حال از ضمير در قول او (منّا) قرار بده يعنى: ينبا بشر كائن منّا
و نصب دهنده اين حال ظرف است، مثل قول تو كه مىگويى زيد فى الدار جالسا زيد در
خانه نشسته است، و اگر هم خواستى آن را حال از ضمير در قول خدا (نتّبعه واحدا)
قرار بده يعنى تنها و بيكسى كه، ياورى براى او نيست.
و قول خدا (الاشر) بتشديد راء آن اصل فرض شده است، براى آنكه اصل قول
ايشان، هذا خير منه و هذا شرّ منه، هذا خير منه و هذا شرّ منه، پس در اثر كثرت
استعمال اين دو كلمه همزه از آنها حذف شده، و امّا الاشر پس آن از چيزهايى است كه
بر وزن فعل و فعل از صفات آمده مثل حذر و حذر و يقط و يقظ و و طف و و طف و عجز و
عجز و امّا المحتضر، پس آن مصدر است، يعنى:
كهشيم الاحتضار مثل قول تو كه مىگويى: آجر بنّاء و تخته نجّارى
(كآجر البنّاء و خشب النجار) و ممكن است كه محتضر شجر و درخت باشد، يعنى (كهشيم
الشجر) كه از آن حظيره گرفته ميشود يعنى: كما تتهافت من الشجر المجعول حظيرة،
چنانچه از درختهاى ريخته شده ديوار باغ قرار ميدهند تا از ورود و خروج افراد مانع
باشد، و الهشيم درختهاى خشك است كه ميافتد و پراكنده مى شود.
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 24 صفحه : 33