نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 23 صفحه : 143
سهيل گفت: من اين كار را نخواهم كرد.
مكرز گفت: بلى ما پناهندگى او را پذيرفتيم.
ابو جندل گفت: اى مسلمانان آيا سزاوار است من دوباره تحويل مشركين داده
شوم، با اينكه مسلمان هستم، نمىبينيد چه شكنجههايى را بر من وارد كردهاند و
آثار شكنجههايى بر بدن او ديده ميشد.
عمر بن خطاب ميگويد: بخدا سوگند هيچگاه در رسالت محمد شك نكرده بودم
مگر در اين روز، خدمت پيامبر 6 رفتم و به او گفتم: مگر تو
پيامبر خدا نيستى؟ گفت: چرا گفتم مگر ما بر حق نيستيم؟ و دشمن ما بر باطل نيست؟
فرمود بلى گفتم: پس چرا در دينمان تن به پستى ميدهيم؟ فرمود: من رسول خدا هستم و
نافرمانى او را نميكنم و ميدانم كه خدا ياور من است.
گفتم: مگر براى ما نميگفتى كه بزودى روانه خانه خدا شده بطواف
ميپردازيم؟
فرمود: بلى گفتهام ولى آيا بتو گفتم: امسال ما موفق به طواف كعبه
خواهيم شد؟
گفتم: نه، فرمود: پس خاطرت جمع باشد كه بزودى خواهى آمد و به طواف
كعبه خواهى پرداخت رسول خدا 6 يك شتر قربانى كرد و تيغ سلمانى خود را خواسته سر
خود را تراشيد سپس زنانى مؤمنه خدمت حضرتش آمدند، خداوند بزرگ اين آيه را نازل
فرمود:
يعنى: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد هر گاه زنان مؤمنهاى كه در راه
خدا هجرت كردهاند نزد شما آمدند ...).
محمد بن اسحاق بن يسار گويد: بريده بن سفيان از محمد بن كعب برايم
نقل كرد كه نويسنده رسول خدا 6 در اين صلح على بن ابى طالب (ع) بود، رسول خدا
6 به او فرمود: بنويس اينست كه آنچه كه محمد بن عبد اللَّه و سهيل