responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 22  صفحه : 405

ناز و نعمت ما بآخرت افتاده است.

حضرت على بن ابى طالب 7 ضمن يكى از خطبه‌هاى خود ميفرمايد:

«بخدا سوگند آن قدر اين جبه خود را وصله نمودم كه ديگر از وصله كننده آن خجالت كشيدم، كسى بمن گفت: چرا آن را بدور نمى‌افكنى؟ در پاسخ گفتم: از من دور شو فردا كه صبح شد از مردم شب‌رو مدح خواهد شد»[1].

محمد بن قيس از حضرت باقر (ع) روايت ميكند كه فرمودند:

«بخدا سوگند كه على (ع) مانند بردگان غذا ميخورد، و همانند آنان مى‌نشست، و هميشه دو عدد پيراهن ميخريد و غلام خود را مخير ميساخت هر كدام بهتر است آن را او براى خود ببرد، و خودش آن ديگرى را ميپوشيد و هر وقت آستين پيراهن از سر انگشتانش بلندتر بود آن را ميبريد، و هر گاه قامت پيراهن بلند بود آن را پاره ميكرد، و حضرتش پنج سال خلافت و حكومت مى كرد، و در اين مدت نه آجرى براى خود روى آجر ديگر گذاشت، و نه خشتى روى خشتى، نه نقره‌اى بميراث گذاشت و نه طلايى، بمردم نان گندم و گوشت ميداد، و خودش بمنزل باز ميگشت و نان جو و روغن زيتون و سركه ميخورد، و هيچكدام دو امر بر او وارد نشد كه هر دو مورد رضايت پروردگار باشد مگر آنكه از آن دو عمل سختتر و طاقت فرساترش را انتخاب ميكرد، و هزار بنده از زحمت بازوى خود آزاد كرد كه همه را بدست خود تربيت كرده بود، و با عرق جبين خود خريدارى نموده بود، و هيچكس بعد از او توانايى كار او را نداشت، و شبانه روز هزار ركعت نماز ميخواند، و از خاندانش‌


[1] نهج البلاغه چاپ فيض صفحه 512.

نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 22  صفحه : 405
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست