responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 20  صفحه : 77

عبد اللَّه بن مسعود گويد: كفى اللَّه المؤمنين القتال بعلى بن ابى طالب 7 و كشتن او عمرو بن عبد ود را كه همين سبب فرار ايشان شد، و از حضرت ابى عبد اللَّه امام صادق 7 هم همين گونه روايت شده‌[1].

(وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا) يعنى خدا بهر چه خواهد توانا است.

((عَزِيزاً)) هيچ چيزى در عالم بر او ممتنع نيست، و بعضى گفته‌اند كه در ملك و سلطنت خود قوى و توانا و در قهر و انتقامش عزيز و غالب است‌


[1]- حاكم ابو القاسم حسكانى درج 2 شواهد التنزيل ص 3 گويد خبر داد ما را ابو بكر تميمى و ابو بكر مسكرى گفتند خبر داد ما را ابو بكر بن مقرى از اسماعيل بن عباد بصرى از عباد بن يعقوب از فضل بن قاسم از سفيان ثورى از زبيد از مره از عبد اللَّه( بن مسعود) كه او ميخواند:

و كفى اللَّه المؤمنين القتال بعلى بن ابى طالب، حاكم مذكور حديث مزبور را بچند طريق نقل كرده است و در قصّه فتح جنگ احزاب گويد:

ما را خبر داد و الدم از ابو حفص عمر بن احمد بن عثمان در بغداد، از على بن محمد بن احمد عسكرى از محمد بن عثمان از احمد بن طارق از عمرو بن ثابت از پدرش از جدش حذيفه، گويد: چون روز خندق شد عمرو ابن عبد ود از خندق عبور كرد و آمد در مقابل لشگر پيامبر6 ايستاد و مبارز خواست.

پس پيامبر6 فرمود اى مردم كدام يك از شما به نبرد عمرو ميرود پس هيچكس جز على بن ابى طالب( ع) برنخاست پس پيامبر6 فرمود بشين يا على و براى بار دوم فرمود كدام از شما بجنگ عمرو ميرود باز احدى برنخاست جز على( ع) بلند نشد باز پيامبر6 فرمود بنشين يا على و براى مرتبه سوم فرمود در اين دفعه هم جز على كسى از جا حركت نكرد پس گفت من آماده‌ام كه به جنگ او روم، پس پيامبر6 او را طلبيد و فرمود او عمرو بن عبد ود است، عرض كرد و من على بن ابى طالبم، پس زره خود ذات الفضول را بر تن او كرد و شمشير ذو الفقارش را به دست او داد و عمامه سحابش را بر سر او گذارده و نه بار گردانيد( و آن را نه پر كرد) و فرمود برو و چون رو بميدان گردانيد، گفت اللهمّ احفظه بار خدايا او را حفظ فرما از پيش روى و پشت سر و از سمت راست و چپ و بالاى سر و زير پاى.

پس آمد تا در برابر عمرو قرار گرفت و گفت تو كيستى، عمرو گفت، من گمان نميكردم كه در محلّى بايستم كه ناشناس باشم من عمرو بن عبد ودم پس تو كيستى،؟ فرمود، انا على بن ابى طالب( ع).

گفت تو كودك بودى كه من ترا در دامن ابى طالب ديدم فرمود آرى گفت پدرت دوست من بود من خوش ندارم كه تو را بكشم، على فرمود امّا من بدم نميآيد كه تو را بكشم، بمن رسيده كه تو به پرده‌هاى خانه كعبه آويخته و با خداى عز و جل پيمان و عهد بسته‌اى كه هيچ مردى تو را بين سه چيز مخيّر نكند مگر آنكه يكى از آنها را اختيار نمايى، گفت راست گفته‌اند.

فرمود: اول اينكه از هر كجا آمده‌اى برگرد، گفت نه بر نمى‌گردم زيرا قريش ميگويد عمرو ترسيد و فرار كرد.

فرمود دوّم بيا داخل در دين ما اسلام بشو تا در سود و زيان- شريك هم باشيم گفت نه اين را هم نمى‌پذيرم.

فرمود سوّم، تو سواره و من پياده هستم، پس فورا پياده شو و گفت تا كنون نديدم از هيچكس آنچه از اين جوان ديدم، پس بر سر و صورت اسب خود زد و او را برگردانيد و خود بطرف على 7 آمد و او مردى بلند قد بود كه شتر ايستاده را مداوا ميكرد و يا بر پشت او سوار ميشد و على 7 بر روى زمين نرم و خاك سستى بود كه قدمهايش بر آن استوار نبود و به عقب خود برميگشت كه جاى محكم در زمين محكم و سفتى پيدا كند كه پاهايش در آن ثابت باشد كه عمرو( لعنه اللَّه) شمشيرش را بلند و بر سر آن حضرت فرود آورد، و آن حضرت سپر خود را جلوى شمشير او قرار داد و سپر دو نيم شده و لبه تيز شمشير عمرو بر سر على 7 اصابت و آن را مجروح نمود و على 7 با يك ضربت ذو الفقار هر دو پاى عمرو را از ساق قطع كه هيكل غول پيكرش چون كوهى از پشت بر زمين، افتاد و غبار عجيبى برخاست، پس شنيده شد كه على 7 ميگويد:

اللَّه اكبر، پيامبر6 فرمود: به آن خدايى كه جان من در دست اوست عمرو را على كشت.

پس اوّل كسى كه بميدان آمد عمر بن خطاب بود كه ديد على 7 شمشيرش را بزره عمرو مى‌مالد، پس عمر هم تكبير گفت و آمد نزد رسول خدا و گفت عمرو را كشت.

پس على 7 سر( نحس) عمرو را بريده و آورد پيش پاى پيامبر انداخت در حالى كه سنگين و با وقار ميامد، پيامبر6 باو فرمود اى على اينگونه قدم برداشتن را خدا مكروه دارد مگر در اين موقع، سپس فرمود چرا لباس عمرو را نگرفتى كه ارزش داشت، عرض كرد اى رسول خدا او با من با عورتش مواجه و روبرو شد، پس پيامبر6 فرمود

بشّر يا على‌

- مژده باد تو را كه اگر عمل امروز موازنه با عمل امت محمد6 بشود اين عمل سنگين‌تر آيد ...

و در حديث 636 گويد: ما را خبر داد ابو محمد بن عبد اللَّه از ابو سعيد سعدى كه مكرر براى او خوانده گويد، خبر داد ما را لؤلؤ قيصرى در بغداد سال 67 از ابو اسحاق ابراهيم بن محمد بن نصيبى از ابو عبد اللَّه حسين بن حسن بن شداد در عسكر گويد، حديث كرد مرا محمد بن سنان حنظلى از اسحاق بن بشر قرشى از بهترين حكيم از پدرش از جدش از پيامبر6 كه فرمود:

" مبارزه على بن ابى طالب لعمرو بن عبد ود يوم الخندق افضل من عمل امتى الى يوم القيامة" هر آينه جنگيدن على بن ابى طالب با عمرو بن عبد ود در روز خندق بالاتر از عمل امّت من است تا روز قيامت.

شعراء عرب و عجم مانند حسّان و كميت بن زيد و اسماعيل حميرى و ديگران اين داستان را بنظم آورده و مولا جلال الدين محمد رومى هم در مثنويش سروده است:

از على آموز اخلاص عمل‌

شير حق را دان منزّه از دغل‌

نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 20  صفحه : 77
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست