responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 20  صفحه : 496

بر اين قول خدا:

(يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ‌)[1] دور ميزند ميان آتش و چشمه حميم آب جوشان، و جحيم آتش بر افروخته است، و معنى اينست كه زقوم و حميم خوراك و نوشابه ايشان و دوزخ برافروخته جايگاه ايشان است.

(إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّينَ‌) يعنى اين كفّار تصادف با پدرانشان نمودند در بيرون رفتن از حق و دين.

(فَهُمْ عَلى‌ آثارِهِمْ يُهْرَعُونَ‌) پس ايشان در گمراهى و تقليد و پيروى از آنها ميكنند پيروى سريع و با شتاب.

ابن عباس و حسن گويند: يعنى سرعت ميكنند.

كلبى گويد: عمل ميكنند مانند اعمال ايشان ابى عبيد گويد: تحريك ميكنند افرادى را كه پشت آنها هستند ...

تمام شد بعون اللَّه الملك المنّان در شب يكشنبه هشتم جمادى الاولى 1401 هجرى قمرى ترجمه جزوه بيستم تفسير مجمع البيان، به دست كمترين خدّام دين و آستان ولايت خاندان رسالت : محمد بن على بن الحسين شهير بشريف الرازى.

پايان‌


قال على 7:

اىّ يومين من الموت افر

يوم ما قدر ام يوم قدر

، از كدام دو روز مرگ فرار كنيم روزى كه مقدر نشد يا روزى كه از تقدير گذشته است، در حادثه 15 خرداد 1342 شمسى مرا مأمورين مسلّح طاغوت به تير و آتش بستند و بقصد كشت تيرباران كردند ولى چون خدا نخواسته بود تيرها اصابت نكرد ما شاء اللَّه كان و ما لم يشاء لم يكن

در عز ابر پهلوانى دست يافت‌

از براى كشتنش از جان شتافت‌

او خيو انداخت بر روى على‌

افتخار هر نبىّ و هر ولى‌

او خيو انداخت بر رويى كه ماه‌

سجده آرد نزد او در سجده‌گاه‌

تا آنجا كه گويد:

تو بتاريكى على را ديده‌اى‌

زين سبب غيرى بر او بگزيده‌اى‌

ديگرى گويد:

ما نتوانيم حمل بار تو كردن‌

با همه كر و بيان عالم بالا

ما سميعيم و بصيريم و خشيم‌

با شما نامحرمان ما خاموشيم‌

( فيض كاشانى گويد:

بر آر پنبه غفلت ز گوش پس بشنو

ز نطق خورد و كلان لا اله الّا اللَّه‌

، اى چوب اراك و اى مسواك تجاوز كردى تو به دهان و دندانهاى پيشين محبوبه من ..." مترجم"

يكفيكم فى عظيم القدر انّكم‌

من لم يصلّ عليكم لا صلاة له.

اى خاندان رسالت محبّت شما واجب و فرض است از خدا كه آن را در قرآن نازل فرموده، و كافيست در بزرگى و مقام و منزلت شما كه هر كس در نمازش بر شما صلوات نفرستد، نمازى براى او نيست، يعنى نمازش باطلست.

عجبت للشمس من تقبيل و جنته‌

و الشمس لا ينبغى ان تدرك القمر

آمد محبوب چنانى كه در هواى اويم از مسافرت و حال آنكه خورشيد در صورت و چهره او تابيده و اثر گذارده، من تعجّب كردم براى خورشيد از بوسيدن او صورت وى را در حالى كه خورشيد را نه سزد كه ادراك قمر نمايد، تشبيه كرده حضرت را بماه و اين حقير عاصى گويد بآن بزرگوار آقاى من مولاى من:

تشبيه روى تو را هرگز بمه نكنم‌

زيرا كه در نظرم زيباتر از قمرى‌

خواست گر روزى رود از اين سر باز اد و توشه‌

بهتر از" حب على" در دست خود كالا ندارد

روز رستاخيز مغزش از حرارت مى‌گدازد

هر كه در( ظل همايون على) مأوى ندارد

گر نباشد در كفش پروانه امضاء مولى‌

راه بر او بسته جا در عالم بالا ندارد

چون بخواهد با ريا خود را رساند هاتف غيب‌

بانك بر او ميزند پروانه‌ات امضا ندارد

با" كلام اللَّه ناطق" هر كه در افتد ور افتد

نيست ترديدى در آن امروز يا فردا ندارد

ذات بى همتا پى تفسير قرآن مجيدش‌

در همه كون مكان جز چارده دانا ندارد

واى بر آن كس كه خرماى فدك را خورد و زان پس‌

با وقاحت گفت حقى حضرت زهرا ندارد

جاى مولى را گرفت و برد اين حق مسلّم‌

در مقام باز پرسى فرصت حاشا ندارد

و نيز گويد:

اى خوش آن دل كه نورانى ز نور حيدر است‌

چشم اميدش ز هر بسته و بر اين در است‌

اين در دانش بود بر روى هر كس باز نيست‌

باز بر آن كس بود كو يا دمى داور است‌

دست حق دست على باشد كه فوق دستهاست‌

كى كجا دستى ز دست ذات حق بالاتر است‌

دست ما سوى" يد اللَّه فوق ايديهم" دراز

بوده از روز نخست و باز هم تا آخر است‌

نعمتى نبود نكوتر از ولاى مرتضى‌

اين و لا ما را ذخيره از براى محشر است‌

در اين ايّام كه مشغول ترجمه اين آيات بودم جزوه مطبوعى از بعضى از اهل علم( كه درباره‌اش غلو شده و حق صدها نفر از اقران و بلكه افرادى كه بمراتب از او در علم و تقوى بالاترند تضييع گرديده) ديدم چگونه حق ولايت را پامال و تلويحا حكومت غاصبانه دشمنان ولايت را امضاء و براى پيش برد اغراض سياسى و مادى خود انكار ملكيت اراضى فدك را كه بگفته ابن ابى الحديد سنّى و صدها نفر از دانشمندان تشيّع و تسنّن ملك طلق حضرت( زهراء سلام اللَّه عليها بوده نموده و با اعتراف خودش بآيه‌( وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‌ حَقَّهُ‌) فدك را پيامبر" ص" بآن حضرت داد ... گويد بعنوان ملك نداده، چون بيت المال بوده است و ابو بكر كه حاكم مسلمين بود آن را ضبط كرد و در آن نوشته مطالبى ياد آورد شده كه هم بساحت مقدس پيغمبر6 اهانت شده و بحضرت صديقه( ع) و هم بحضرت امير المؤمنين( ع) اسائه ادب- نموده است، بايد در اينجا مطلب را پايان و طالبين را حواله دهم كه رجوع بكتب مبسوطه فدك و شروح نهج البلاغه ابن ابى الحديد و خويى و ابن ميثم و ملّا فتح اللَّه كنند. و در اينجا باز تكرار ميكنم:

واى بر آن كس كه خرماى فدك را خورد و زان پس‌

با وقاحت گفت حقى حضرت زهرا ندارد

ميخواند و بر مشركين گريه ميكرد كه پيغمبر6 خبردار شد و آمد او را زد و عمر ميگفت غلط كردم و ديگر اين كار را نميكنم.


[1]- الرحمن آيه: 44.

نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 20  صفحه : 496
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست