responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 20  صفحه : 173

حسين 8 در حالى كه او نيز محاسن خود را گرفته بود گفت حديث كرد مرا حسين بن على بن ابى طالب 7 و حال آنكه محاسن خود را گرفته بود گفت حديث كرد مرا على بن ابى طالب 7 در حالى كه او نيز محاسن خود را گرفته بود گفت مرا حديث كرد رسول خدا در حالى كه دست بمحاسن خود داشت و گفت كسى كه سر مويى ترا اذيّت كند البته مرا اذيت كرده و هر كس مرا برنجاند قطعا خدا را رنجانيده و كسى كه خدا را برنجاند، پس بر اوست لعنت خدا[1].

(وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا) و كسانى كه اذيت ميكنند مؤمنين و مؤمنات را بدون هيچ مجوّزى و عملى كه موجب رنجانيدن ايشان باشد.


[1]- مترجم گويد مناسب ديدم در اينجا مصاحبه‌اى كه يكى از بقالهاى قم بنام حاج على بقال در اوائل تأسيس حوزه علميه قم در مكّه معظمه در مسجد الحرام با علماء وهّابى در حضور ملك عبد العزيز سعودى نموده در اينجا ياد كنم حديث كرد براى مترجم مرحوم ثقة المحدثين حاج سيد مرتضى سجّادى قمى كه يكى از اخيار قم بود گفت در اوائل رياست مرحوم آيه اللَّه حاج شيخ عبد الكريم حايرى يزدى مؤسس حوزه، مشهدى على بقال كه در حدود ميدان مير بقالى داشت مشرف بحج شد و پس از فراغت مناسك روزى كه لباس ساده معمولى خود را در بر داشت در مسجد الحرام براى نماز و طواف آمده بود در آن اثناء در انجمنى كه از علماء حجاز و ملك عبد العزيز آل سعود- تشكيل شده بود صحبت از شيعيان و بى مهرى ايشان نسبت بخلفاء ميشود پس ميگويند بايد يكى از عوام آنها را بخواهيم و به پرسيم آيا دليلى براى تبرّى و لعن بر آنها دارند، پس ناگاه مشهدى على كه از آنجا ميگذشت وضع، و قيافه و سادگى او جلب نظر آنان ميكند پس او را طلبيده از اين موضوع سؤال ميكنند كه چرا شما روافض و شيعه بخلفاء لعن ميكنيد، اوّل تقيه ميكند كه چنين نيست ميگويند ما يقين داريم كه شما ميان خوبى با آنها نداريد و آنها را سبّ و لعن ميكنيد ميخواهيم به بينيم آيا مدركى و دليلى براى اين داريد ناچار مى‌گوييد من عوام و بقّال هستم از علماء ما سؤال كنيد ميگويند ما نميخواهيم با علماى شما مباحثه كنيم خواستيم از شما كه عامى هستيد به پرسيم گفت اگر من جواب بدهم در امانم، گفتند آرى گفت در امان خدا و رسول و در امان ملك، گفتند آرى، گفت امان نامه بنويسيد، فورا در كاغذى نوشتند كه حاج على بقال قمى در امان خدا و پيامبر و امان ملك عبد العزيز آل سعود است در گفتن حقيقت و حجّت، پس آن امان نامه را گرفته و در جيب خود گذاشت و گفت بسم اللَّه الرحمن الرحيم، ما از حضرات خلفاء بالاخص اوّلى و دوّمى بيزار و آنها را لعن ميكنيم چون خدا ايشان را در قرآن لعن كرده، تا اين جمله را گفت فرياد حضرات بلند شد كه رافضى دروغ ميگويد بهتان ميزند بخدا و بخلفاء جسارت ميكند بكشيد او را بكشيد او را، حاج على امان نامه را درآورده و ميگويد شما بمن امان داديد، اگر دليل نياوردم هر چه خواهيد بكنيد، پس ملك عبد العزيز فرياد ميزند كه ساكت شويد راست ميگويد بگذاريد اقامه دليل كند اگر نكرد آن گاه او را مجازات كنيد همگى ميگويند جز قرآن( حسبنا- كتاب اللَّه) قبول نداريم.

پس حاج على ميگويد منهم از قرآن ميگويم، ميگويند بگو، ميگويد اين مقدمه كوچكى از كتب خود شما كه مورد اعتماد و سند شماست، ميگويند كدام كتاب مى گويد صحاح سته و مسند احمد بن حنبل بياوريد تا بگويم فورا ملك دستور ميدهد كتابها را بياورند پس ميگويد احوال حضرت فاطمه دختر پيامبر اكرم6 را بياوريد و بخوانيد و من چون سواد ندارم بخود شما واگذار ميكنم، پس ميآورند و بلند ميخوانند كه پيغمبر اكرم6 بيرون آمد در حالى كه دست فاطمه را گرفته بود و فرمود:

من عرف هذه فقد عرفها و من لم يعرفها فهى فاطمه بنت محمد" ص" و هى بضعة منى و هى قلبى و روحى التي بين جنبى فمن آذاها فقد آذانى و من آذانى فقد آذى اللَّه‌

، هر كس اين را ميشناسد كه ميشناسد و هر كس، نشناسد، پس اين فاطمه دختر محمد6 و اين پاره قلب من است و اين قلب و روح واقع در پهلوى من است پس كسى كه او را اذيت كند و- برنجاند مرا رنجانيده و كسى كه مرا آزار نمايد خدا را رنجانيده است.

و نيز از مسند احمد بن حنبل باسنادش از پيغمبر6 در حديثى فرمود

انها فاطمة بضعة منى يؤذينى ما آذاها و ينصبنى ما انصبها

، بدرستى كه اين فاطمه پاره دل من است آنچه او را اذيت كند مرا اذيت نموده و آنچه او را به غضب و خشم آورد مرا بخشم و غضب آورده، و دها روايت ديگر باين مضمون از صحيح مسلم و بخارى و ساير اعلام اهل سنت.

پس گفت براى شما از كتب صحيح و معتبر شما ثابت شده كه اذيت و، آزار فاطمه اذيت و آزار رسول خدا و اذيت رسول خدا اذيت خداست، پس اذيت فاطمه اذيت خدا و رسول خداست، و مسلّم است نزد بزرگان شما بلكه اهل قبله كه خليفه اوّل و دوّم غصب كردند فدك حق فاطمه را و حتى او را زدند تا جنين خود را كه پيغمبر6 محسن ناميده بود سقط كرد و خودش در اثر آن ضربات مريضه شد و از دنيا رفت در حالى كه بر آن دو نفر غضبناك بود وصيّت كرد كه على 7 شبانه او را دفن كند كه آن دو نفر بر او نماز نخوانند و در تشييع او شركت نكنند، همه گفتند تمام اين مطالب را كتب معتبره و صحيحه ما نقل كرده‌اند، پس گفت اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللَّه الرحمن الرحيم:( إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً،.) مترجم گويد ما هم در كتاب مناظره مستر جان خود( چرا شيعه شدم) اين موضوع را آورده و براى اثبات مدعا قياس منطقى ترتيب داده و گفتيم:

" انهم آذوا فاطمة، فمن آدى فاطمة فقد آذى اللَّه و رسوله" و من آذى اللَّه و رسوله فعليه لعنة اللَّه"، فمن آذى فاطمه فعليه لعنت اللَّه ... ايشان اذيت كردند فاطمه را پس كسى كه فاطمه را اذيت كند مسلّما خدا و پيغمبر او را اذيت كرده و كسى كه خدا و پيغمبر را اذيت كند بر اوست لعنت خدا و هر كس كه فاطمه را اذيت كند پس لعنت خدا بر او".

پس ملك سعودى دستور داد حاج على را گرفته و بقصر خود آورده، و( هزار ريال سعودى باو ميدهند و ميگويد خوب مطلب را ثابت كردى ولى اگر من تو را جلب نميكردم ايمن از تعصّب اينها نبودى تو را ميكشتند با امانى كه داده بودند، پس پول را قبول نميكند و ملك او را بوسيله امينى بنجف نزد مرحوم آية اللَّه آقا سيد ابو الحسن اصفهانى ميفرستد.

نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 20  صفحه : 173
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست