responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 18  صفحه : 170

شده، همان مقام نبوت است.

(وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ‌): نيكوكاران را اين چنين پاداش ميدهيم (تفسير اين قسمت در سوره يوسف گذشت)( وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى‌ حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها): در موقع ظهر كه مردم استراحت كرده بودند موسى وارد شهر شد.

برخى گفته‌اند: اين شهر در دو فرسخى مصر بود. برخى گفته‌اند: شب هنگام بعد از نماز مغرب و عشاء وارد شهر شد. برخى گفته‌اند: روز عيدى بود و مردم سرگرم بازيها و جشنهاى خود بودند.

در باره اينكه چرا وارد شهر شد، اختلاف است: برخى گويند: موسى در جمع سواران موكب فرعون حركت ميكرد. روزى به او خبر دادند كه فرعون و موكبش حركت كرده‌اند. موسى هم سوار شد و بدنبالشان حركت كرد، همين كه موقع خواب نيمروز شد، به شهر آمد كه استراحت كند.

برخى گويند: بنى اسرائيل جمع مى‌شدند و سخن موسى را گوش ميدادند.

هنگامى كه موسى به حد رشد رسيد با قوم فرعون به مخالفت پرداخت. اين خبر در همه جا پخش شد و او را ترساندند. موسى هر وقت داخل شهر مى‌شد، ترسان بود.

از اينرو وقتى داخل شد كه كسى نفهمد.

برخى گويند: فرعون دستور داده بود كه موسى را اخراج كنند. از اينرو موسى طورى وارد شهر مى‌شود كه كسى نفهمد.

(فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ‌): در همين موقع بدو مرد برخورد كه يكى از آنها اسرائيلى و ديگرى قبطى بود و با يكديگر نبرد مى‌كردند و مرد قبطى ميخواست اسرائيلى را مجبور كند كه هيزم به آشپزخانه فرعون برد.

برخى گويند: يكى از آنها ديندار و ديگرى كافر بود.

(فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ‌): مردى كه دوست موسى‌

نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 18  صفحه : 170
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست