نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 17 صفحه : 109
گفتم: سبحان اللَّه! مردم اين حرفها را
مىزنند؟
گفت: آرى.
آن شب تا صبح گريه كردم و خواب بر چشمم راه نيافت، پيش از آنكه وحى
نازل شود، پيامبر از اسامة بن زيد و على بن ابى طالب (ع) در باره جدا شدن از من
مشورت كرد. اسامه كه مرا بىگناه ميدانست، عرض كرد: يا رسول اللَّه، آنها خانواده
تواند و ما در باره آنها جز نيكى نميدانيم. اما على (ع) گفت: خداوند بر تو سخت
نگرفته است. جز او زنان ديگرى هم هستند. اگر از كنيز سؤال كنى، ترا تصديق خواهد
كرد. پيامبر از بريره پرسيد: آيا در باره عايشه سوء ظنى دارى؟ بريره گفت: عايشه
دختر خردسالى است كه بر خمير خانواده خوابش مىبرد. از او چشمپوشى كن. بخدا من او
را پاك ميدانم.
هيچ گمان نميكردم در باره من وحى نازل شود ولى اميدوار بودم كه
پيامبر در باره بيگناهى من خوابى ببيند. سرانجام خداوند وحى نازل كرد و حال پيامبر
تغيير كرد و مثل ساير اوقاتى كه بر او وحى نازل مىشد، عرق كرد. آن گاه كه وحى را
دريافت كرد، بمن فرمود: عايشه، ترا مژده مىدهم كه خداوند ترا تبرئه كرد.
مادرم گفت: برخيز و به خانه پيامبر خدا برو.
گفتم: بخدا نمىروم. تنها خدا را ستايش مىكنم كه آيه در برائت من
نازل فرمود.
آيه:(إِنَّ الَّذِينَ جاءُو بِالْإِفْكِ ...) تا
ده آيه به اين مناسبت نازل شده است.
مقصود:
(إِنَّ الَّذِينَ جاءُو بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ): اى مسلمانان، آنهايى كه آن دروغ بزرگ را جعل كردند و باعث اشتباه
مردم شدند، گروهى از خود شمايند. ابن عباس و عايشه گويند: يكى از آنها عبد اللَّه
بن ابى است كه بار اين گناه و اشاعه آن را بدوش گرفت و ديگر مسطح بن اثاثه و حسان
بن ثابت و حمنة بنت جحش است.
(لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ): اين خطاب بعايشه و صفوان است زيرا
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 17 صفحه : 109