نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 15 صفحه : 26
(وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ
رُقُودٌ): اگر به آنها نگاه ميكردى، مىپنداشتى كه بيدار
و آگاهند، حال آنكه آنها در حقيقت در خوابى خوش و عميق فرو رفته بودند.
جبائى و جماعتى گويند: ديدگان آنها باز بود و تنفس ميكردند، گويى
ميخواستند با يكديگر تكلم كنند، اما سخن نمىگفتند. برخى گويند: آنها مانند آدمهاى
بيدار، به اين پهلو و آن پهلو مىگشتند.
(وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ): براى اينكه پيكر آنها خسته و آزرده نشود و زمين بدن آنها را
نفرسايد و لباسشان كهنه نشود، ما آنها را از پهلوى راست به پهلوى چپ و از پهلوى
چپ، به پهلوى راست، مىگردانيديم.
ابو هريره گويد: سالى دو بار، پهلو به پهلو مىگشتند.
ابن عباس گويد: سالى يك بار.
(وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ): سگ ايشان، دستهاى خود را گسترده و بگفته ابن عباس و مجاهد و
قتاده، در جلو غار آرميده بود. برخى گويند: بر در غار خفته بود. برخى گويند: بر در
غار نياراميده بود، بلكه بر در فراخناى غار يا در جلو آن خفته بود، زيرا كفار در
طلب ايشان تا در غار آمدند و اگر سگ، بر در غار خفته بود، او را مىديدند. اگر در
نزديكى در غار هم خفته بود، بوجود او آگاه مىشدند و نوميدانه باز نمىگشتند. حتى
آنها در غار را با سنگ مسدود كردند. بعداً شبانى به آنجا آمد و سنگها را برداشت و
بر در غار، براى گوسفندانش آغلى درست كرد، در حالى كه اصحاب كهف هم در درون غار،
آسوده بودند. اين قول از جبائى است. عطا گويد: و صيد، آستانه در است.
ابن عباس و بيشتر مفسران قرآن كريم گويند: اصحاب كهف، شبانه فرار
كردند.
در بين راه به شبانى برخوردند كه داراى سگى بود. شبان نيز پيرو دين
آنها شد و با سگش با آنها براه افتاد.
كعب گويد: آنها در بين راه به سگى برخوردند كه با آنها براه افتاد.
چند بار او را از خود دور كردند و او بازنگشت. سرانجام به آنها گفت: از من نترسيد.
من به شما
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 15 صفحه : 26