نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 14 صفحه : 52
ابن عباس گويد: آنها مىگفتند: محمد ص اصحاب
خود را مسخره مىكند، امروز آنها را دستورى مىدهد و فردا دستورى ديگر. او
دروغگوست و تمام اين حرفها از خود اوست.
(بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ):
بلكه بيشتر آنها نمىدانند كه نسخ از جانب خداست.
يا اينكه نمىدانند كه نسخ جايز است و چرا حكم تغيير مىكند؟
(قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِ): اى محمد، به آنها بگو كه تغيير حكم را جبرئيل از جانب پروردگارت
آورده و حق و صحيح است.
(لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا):
تا با حجتها و دلايل روشن خود، مردم مؤمن را ثابتقدم سازد و بر تصديق و يقين آنها
افزوده شود. مقصود از ثابتقدم كردن آنها اين است كه آنها را با الطاف و حمايت خويش
دعوت مىكند كه بر ايمان و طاعت استوار بمانند.
(وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ): و
قرآن هدايت و بشارت دهنده مسلمانان است به بهشت و پاداش.
(وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ
بَشَرٌ): ما مىدانيم كه كفار مىگويند: قرآن از جانب خداوند نيست، بلكه
بشرى او را تعليم مىدهد.
ابن عباس گويد: قريش مىگفتند: بلعام- كه آهنگرى رومى و مسيحى در مكه
بود- او را تعليم مىدهد.
ضحاك گويد: مقصود سلمان فارسى است. قريش مىگفتند: پيامبر، داستانها
را از سلمان فرا مىگيرد.
مجاهد و قتاده گويند، مقصود غلامى رومى از «بنى الحضرمى» است كه نامش
«يعيش» يا «عائش» بود. و كتابى داشت. او اسلام آورد و نيكو مسلمانى بود.
عبد اللَّه بن مسلم گويد: در جاهليت، دو غلام مسيحى بودند از اهالى
«عين التمر» كه نام يكى از آنها «يسار» و نام ديگرى «خير» و شغلشان تيز كردن
شمشيرها بود.
آنها كتابى بزبان خويش داشتند كه قرائت مىكردند. پيامبر هر گاه از
كنار آنها مىگذشت، توقف مىكرد و به خواندن آنها گوش مىداد. قريش گفتند: پيامبر
از آنها
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 14 صفحه : 52