نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 13 صفحه : 182
انسان، از آتشى كه باد گرم و كشنده توليد
مىكرد، آفريديم، و يادآور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشرى از
خاكى خشك، سياه و متغير، خلق خواهم كرد. همين كه او را آفريدم و در آن نفخ روح
كردم، در برابرش به سجده بيفتيد، فرشتگان همگى سجده كردند جز ابليس كه خوددارى كرد
كه با آنها سجده كند.
خداوند فرمود: اى ابليس! چه چيز مانع تو شد كه سجده نكردى. گفت: من
براى بشر كه او را از خاكى خشك، سياه و متغير، آفريدهاى سجده نمىكنم. گفت: از آن
بيرون رو كه تو مطرودى و بر توست لعنت، تا روز قيامت.
لغت:
صلصال: خاك خشك. اين كلمه از صلصله كه بمعناى نوعى پرنده است گرفته
شده و بصداى آهن و غرش رعد نيز صلصله، گفته مىشود. «صلَّ» يعنى آواز داد.
شاعر گويد:
رجعت الى صوت كجرة حنتم
اذا قرعت صفراً من الماء صلت
يعنى: بصدايى بازگشتم كه شبيه صداى خمى بود كه در وقت خالى بودن از
آب، بر آن بزنند.
برخى گويند: صلصال، ماده بدبوست كه از «صلّ اللحم و أصّل» گرفته
شدهاست.
يعنى گوشت متعفن شد.
حمأ: جمع «حماة» خاكى كه متمايل به سياهى شده باشد.
مسنون: ريخته. گويند: فرق آن با «مصبوب» اين است كه اولى، آب فرستاده
و دومى آب ريخته است.
برخى گويند: يعنى متغير. اصل اين كلمه بهمعناى استمرار است. سنت
واحد، يعنى: راه واحد. «سنت وجه» يعنى: ظاهر صورت. شاعر گويد:
تريك سنة وجه غير مقرفة
ملساء ليس بها خال و لا ندب
يعنى: صورت نازيبائى به تو نشان مىدهد كه نرم است و در آن، خال و
اثر جراحتى نيست.
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 13 صفحه : 182