نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 12 صفحه : 92
و در قرائت ابن مسعود چنين است «و امرأته
قائمة و هو جالس»- زنش ايستاده و خود او نشسته بود.
(فَضَحِكَتْ) بعضى گفتهاند: مقصود همان
حال خنده است كه در هنگام خوشحالى و يا تعجب به انسان دست ميدهد. يعنى بواسطه
تعجبى كه از قوم لوط كرده بود خنديد كه چگونه با اين نزديكى عذاب بدانها غافل و
بيخبرند. و برخى گفتهاند:
خندهاش از روى تعجبى بود كه از مشاهده آن وضع باو دست داد، زيرا ديد
با اينكه خود كمر بخدمت آنها بسته و از آنها پذيرايى ميكند با اينحال آنان دست
بطرف غذا دراز نكرده و از آن نميخورند، و از اينرو تعجب كرده گفت:
از اين مهمانان شگفت است كه ما خود براى پذيرايى و احترام آنان كمر
بستهايم ولى آنها از غذاى ما نميخورند! و زجاج گفته: خندهاش براى آن بود كه قبلا
بابراهيم گفته بود: خواهر زادهات لوط را بنزد خود آر كه من ميدانم بزودى عذابى بر
اين قوم نازل خواهد شد و چون ديد گفتهاش درست در آمد از خوشحالى خنديد. و برخى
گفتهاند: خندهاش از روى خوشحالى و تعجبى بود كه از نويد و بشارت ولادت فرزندى
بنام اسحاق بدو دست داد، زيرا سن او از پيرى به نود و هشت يا نود و نه سال رسيده
بود، و شوهرش ابراهيم 7 نيز بسنّ پيرى و كهولت رسيده بود و نود و نه يا
صد سال داشت، و برخى گفتهاند: صد و بيست سال از عمرش گذشته بود و در جوانى اولاد
دار نشده بودند از اينرو تعجب كرده و از روى تعجب و خوشحالى خنديد. و روى اين معنا
در كلام تقديم و تأخيرى است و تقدير كلام اينگونه است: «فبشرناها باسحاق و يعقوب
فضحكت» يعنى ما او را بولادت اسحاق و يعقوب بشارت داديم و پس از اين بشارت وى
خنديد ...
و اين معناى اخير از امام باقر 7 نيز روايت شده.(فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ- وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ) يعنى ما او را بفرزند ذكورى كه نامش اسحاق و پيغمبر بود مژده داديم،
و پس از اسحاق بيعقوب. و ابن عباس گفته: معناى «وراء» نوه- و فرزند فرزند- است.
يعنى ما او را به پيغمبرى كه در ما بين دو پيغمبر قرار داشت نويد داديم.
و منظور همان اسحاق بود كه پدرش ابراهيم و پسرش يعقوب (و هر دو و بلكه
هر سه
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 12 صفحه : 92