نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 12 صفحه : 182
از آن استفاده ميكردند و آب شورى داشت كه پس
از افتادن يوسف آبش شيرين شد و بعضى گفتهاند: سر راه كاروانيان بوده.
(فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ) يعنى كسى را
فرستادند تا آب براى ايشان تهيه كند و بعضى نام آن شخص را مالك بن زعر گفتهاند.
(فَأَدْلى دَلْوَهُ) يعنى دلو خود را در چاه
انداخت كه آب بكشد، يوسف خود را به طناب دلو آويزان كرد و چون آن مرد دلو را بيرون
آورد پسر زيبايى را ديد كه در زيبايى بىنظير بود، و پيغمبر- 6- فرمود: نيمى از همه زيبايىها را به يوسف دادند و نيم ديگر را بساير مردم. و
كعب الاحبار گفته: يوسف 7 زيبا روى و داراى موهايى مجعد و چشمانى درشت و
ميانه اندام و سفيدرو و چهار شانه و كمر باريك بود، و هر گاه ت بسم ميكرد نورى از
دندانهايش برق ميزد، و چون سخن ميگفت شعاع نورى در سخنش هويدا ميگشت كه از
دندانهاى پيشين او زبانه ميكشيد، و كسى نمىتواند وصفش را بگويد، زيبايى او هم چون
روشنى روز بود در برابر شب، و شباهت به آدم ابو البشر 7 داشت در آن روزى
كه خدا او را آفريد و از روح خود در وى دميد پيش از آنكه دچار نافرمانى گردد، و
بعضى گفتهاند: اين زيبايى بىنظير را از جدّهاش ساره به ارث برده بود و ساره يك
ششم از حسن نصيبش گشته بود.
(قالَ يا بُشْرى هذا غُلامٌ)
قتاده و سدى گفتهاند: همين كه يوسف را آويزان به دلو ديد، و جبائى گفته: وقتى
مشاهده كرد دلو سنگين است نگاهى در چاه كرد و يوسف را ديده فرياد زد: اين پسريست و
بدنبال اين صدا يوسف را از چاه بيرون آوردند.
(وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً) مجاهد و سدى
گفتهاند: يعنى آنان كه يوسف را پيدا كردند از ترس آنكه مبادا ساير تجّار مدعى
شركت با آنها در يوسف گردند او را پنهان كرده و گفتند: اين مال التجاره و كالايى
است كه ساكنان اطراف چاه آن را بما دادهاند تا براى آنها بفروشيم. و ابن عباس
گفته: يعنى برادران يوسف (كه همان موقع در آنجا حاضر بودند) برادرى خود را با وى
پنهان كرده و بكاروانيان گفتند: اين بنده ما است
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 12 صفحه : 182