نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 12 صفحه : 179
فكر نكردند كه اگر گرگ انسانى را بخورد
جامهاش را ميدرد، و حسن گفته: يعقوب بدانها گفت: پيراهنش را بمن نشان دهيد و چون
نشانش دادند و آن را صحيح و سالم ديد گفت: بخدا تا بامروز گرگى حليمتر از اين گرگ
نديدهام كه فرزند مرا خورده ولى پيراهنش را ندريده است. و در حديث است كه پيراهن
را بصورت خود انداخت و گفت:
اى يوسف براستى كه گرگ مهربانى تو را خورده است كه گوشت تنت را دريده
و خورده است ولى پيراهنت را ندريده.
و شعبى گفته: در پيراهن يوسف سه آيت (و نشانه خارق العاده) بود يكى
آن وقتى كه (در داستان زليخا و عزيز مصر) از پشت سر دريد، و ديگر در وقتى كه آن را
بروى پدر انداختند و بينا شد، و ديگر آن وقتى كه برادران آن را با خون دروغى بنزد
يعقوب آوردند كه يعقوب فهميد اگر گرگ يوسف را خورده بود پيراهنش را ميدريد. و برخى
گفتهاند: همين كه يعقوب اين سخن را گفت (كه چگونه گرگى بوده كه او را خورده ولى
پيراهنش را ندريده است) آنان گفتند: دزدان او را كشتند، يعقوب در جواب آنها گفت:
چگونه خودش را كشته ولى پيراهنش را نبردهاند با اينكه احتياج آنها به پيراهن يوسف
بيشتر از كشتن او بود.
(قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً) يعقوب كه نسبت بدانها ظنين شده بود گفت: نه گرگ او را خورده و نه
دزدان او را كشتهاند بلكه نفسهاى شما كارى را در نظر شما جلوه داده كه خود
دانستهايد. و أبو مسلم و جبائى گفتهاند: يعنى شما درباره يوسف كارى را كه انجام
دادهايد بيكديگر آسان جلوه داده تا بالآخره آنچه را خواستهايد انجام دادهايد. و
اينكه يعقوب حرف آنها را ردّ كرد (و سخنشان را باور نكرده و دروغشان را آشكار
نمود) روى وحى خدا بود (كه دروغشان را بوى خبر داد) و بعضى گفتهاند: از روى حدس
صائب و فراست او بود كه دروغ آنها را دانست.
(فَصَبْرٌ جَمِيلٌ) يعنى صبر من در برابر اين
مصيبت صبرى نيكو و جميل است كه بيتابى و شكوهاى بمردم نميكنم. و برخى گفتهاند:
يعنى صبر جميل بهتر و نيكوتر از آن بيتابى است كه سودى ندارد، و سيد مرتضى قدس
اللَّه روحه گفته است: صبر در
نام کتاب : ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن (مترجم- بیستونی، محمد) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 12 صفحه : 179