responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاریخ اسلام در آینه پژوهش نویسنده : موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)    جلد : 26  صفحه : 2
سهم سفرنامه‌هاي اروپايي در معرفي تشيع ايرانيان در غرب / حسن حسين‌زاده شانه‌چي

 

 

، سال هفتم، شماره دوم، تابستان 1389، 37 ـ 58

 

سهم سفرنامه‌هاي اروپايي در معرفي تشيع ايرانيان در غرب

حسن حسين‌زاده شانه‌چي*

چكيده

سفرنامه‌هاي اروپاييان كه از قرن يازدهم ميلادي به بعد نوشته شده اطلاعات فراواني درباره سرزمين‌هاي شرقي و اسلامي به اروپا منتقل كرده‌اند. در اين ميان، سفرنامه‌هاي مربوط به نواحي شيعه‌نشين و به خصوص ايران عهد صفوي و دوره بعدي، منبع اطلاعاتي مهمي براي شرق‌شناسان در خصوص شناخت تشيع و شيعيان هستند، چرا كه نويسندگان آنها مطالب قابل توجهي در زمينه‌هاي اصول اعتقادي، آداب و رسوم، مراسم مذهبي و عبادي و نيز تاريخ شيعيان‌ نقل كرده‌اند. البته با توجه به نقاط قوت و ضعفي كه در آنها وجود دارد، اطلاعات آنها قابل نقد و بررسي است، چنانكه برخي از آنها كاملاً مردود و برخي ديگر، صحيح و قابل قبول‌اند. از نقاط قوت سفرنامه‌ها، مبتني بودن بر مشاهدات عيني و گزارشگري محض، و از نقاط ضعف آنها تعميم دادن قضايا و استناد به برخي منابع غير معتبر و شفاهي و كم بودن اطلاعات عمومي و تاريخي نويسندگان آنها است. در اين مقاله، اين سفرنامه مورد نقد و بررسي قرار گرفته است.

كليد واژه‌ها: شرق شناسي، تشيع، سفرنامه‌ها، محاسن و معايب.

 

سفرنامه‌نويسي اروپاييان

تا قرن هشتم هجري سفر و سفرنامه‌نويسي در بين شرقي‌ها و مسلمانان رواج بسياري داشت و از آن پس، رو به نقصان نهاد. از قرن دهم هجري وضع به‌گونه‌اي ديگر در آمد و انبوهي از سياحان اروپايي به سوي شرق و ايران روانه شدند و کمتر سياح مسلماني را مي‌توان ياد كرد که در اين دوران به غرب سفر کرده باشد. علت اين تغيير و تحول در علاقه به سير و سفر را بايد در پيشرفت و توسعه نابرابر جوامع بشري جست‌وجو کرد. به تعبير ديگر، حضور غربي‌ها يا شرقي‌ها در نقاط دور دست، منعکس کننده رشد اقتصادي و فرهنگي جوامع آنهاست. زماني که جهان شرق و سرزمين‌هاي اسلامي در قرون وسطي پرچم‌دار تمدن و پيشرفت بودند به اقصا نقاط جهان متمدن آن روزگار نيز سفر مي‌کردند و از زماني که تحولات فکري و اقتصادي، چهره اروپا را دگرگون ساخت جهانگردي نيز در بين اروپاييان رواج روز افزون يافت.

شايد بتوان اولين مسافران غربي را که از بلاد اسلامي ديدن کردند متعلق به قرن دهم ميلادي/ چهارم هجري دانست؛ يعني زماني که برخي از اروپاييان مسيحي با مقاصد مختلف، مثل تحصيل علوم يا تجارت، راهي سرزمين‌هاي اسلامي شدند که از جمله آنها بايد از گربرت فرانسوي ياد کرد که براي تحصيل به اندلس آمد و بعد‌ها با عنوان سيلوستر دوم به مقام پاپي رسيد. البته اين آمد و شدها به سبب عوامل سياسي بسيار محدودي بود و اغلب به صورت سفرنامه، مدون نمي‌شد. چندي بعد با شروع جنگ‌هاي صليبي(1093م / 485ق) راه ورود غربيان به سرزمين‌هاي اسلامي هموارتر شد و شمار بسياري از نظاميان، بازرگانان و زائران اروپايي روانه اين بلاد شدند. در اين دوره، نوشته‌هايي پديد آمدند که آنها را مي‌توان اولين سفرنامه‌هاي شرق دانست. برخي از اين نوشته‌ها در واقع کتابچه‌هاي راهنمايي بود که توسط زائران اروپايي و براي استفاده ديگر زيارت كنندگان نوشته مي‌شدند و به همين دليل آنها را «راهنامه» ناميدند.[1]

احتمالاً در اين نوشته‌ها اطلاعاتي درباره شهر‌هاي اسلامي و مسلمان وجود داشته است. از نمونه‌هاي قابل توجه نوشته‌هاي اين دوران سفرنامه مارکو پولو تاجر ونيزي است که ضمن سفر به چين از برخي بلاد اسلامي نيز عبور کرد. حدود نيم قرن پس از ديدار مارکو پولو از شرق يکي از سفرنامه‌هاي قابل توجه، توسط جان دوماندويل شواليه انگليسي نوشته شد که حدود 1327م روانه شرق شد و مدت مديدي در اين نواحي به سر برد. سفرنامه او به سه زبان لاتين، انگليسي و فرانسوي منتشر شده است. از همين دست، سفرنامه راهب ايتاليايي، اودريک دوپوردنونه است.[2]

در قرن‌هاي 15 و 16م / 9 و10 هجري ـ هم‌زمان با حاکميت صفويان در ايران، سفرنامه‌هاي بسياري نوشته شد. در اين دوره، کشور‌هاي غربي مي‌کوشيدند تا به‌گونه‌اي باب مناسبات سياسي ـ اقتصادي را با شرق بگشايند، از اين‌رو، افرادي با مأموريت‌هاي مختلف از اروپا به کشور‌هاي شرقي و اسلامي مي‌آمدند. روي خوشي که دولت‌هاي مسلمان به سفيران و سياحان نشان مي‌دادند نيز زمينه را براي سفر‌هاي مکرر بيگانگان فراهم مي‌كرد. سفرنامه‌هاي اين دوره، مشتمل بر مطالب بسياري است به‌گونه‌اي که برخي از آنها مانند سفرنامه نه جلدي شاردن به صورت دايرةالمعارفي در باب فرهنگ و تاريخ نواحي شرقي درآمده است.[3] از همين قبيل، سفرنامه ژان باتيست تاورنيه سياح هلندي الاصل پاريسي است که اطلاعات قابل توجهي در بر دارد.[4] در دوره‌هاي بعد به خصوص قرن هجدهم ميلادي/ سيزدهم هجري سفرهاي اروپاييان بيش از هر زمان ديگر بود و تعداد سفرنامه‌هاي به‌جا مانده از اين زمان بسيار زياد است که البته همه آنها مطلب توجه برانگيزي ندارند.

سفرنامه‌هاي موجود هرچه به زمان حال نزديک‌تر مي‌شوند حال و هوايشان تغيير مي‌کند و کار از بيان واقعيات و مشاهدات به بررسي اوضاع و احوال و يافتن راه‌هايي براي نفوذ آسان‌تر و سريع‌تر مي‌کشد. نمونه بارزي از اين‌گونه سفرنامه‌ها را مي‌توان در کتاب بهلر (Bohler) فرانسوي يا در گزارش چارلز فرانسيس مکنزي انگليسي يافت.[5]

انگيزه‌هاي سفر به شرق اسلامي

غربيان تحت تأثير عوامل مختلف به نواحي شرقي مي‌آمدند. ژان ژاک روسو فيلسوف انگليسي در قرن هجدهم در اين باره مي‌گويد: «فقط چهار گروه به سفر‌هاي دور و دراز مي‌روند: دريانوردان، بازرگانان، سربازان و مبلغان».[6] و آنکتيل دوپرون (1731 ـ 1805م) شرق‌شناس شهير فرانسوي مي‌نويسد:

اين مسافر غالب اوقات يک نظامي است يا شخصي، بازرگاني است يا دولتمردي يا اهل قلمي است با سري مالامال از انديشه علو حکومت‌هاي فائقه اروپايي، خورجين به دست به هندوستان مي‌رود تا چهارساله چنان باري ببندد که در کشور خودش بيست ساله هم نمي‌شد بست.[7]

با نگاهي به انواع سفرنامه‌هاي اروپايي مي‌توان برخي انگيزه‌هاي غربيان براي سفر به سرزمين‌هاي شرقي را دريافت:

1. انگيزه‌هاي مذهبي: گروهي از سفرکنندگان غربي مبلغان مذهبي بودند که براي اشاعه مسيحيت در بين ملل شرقي به اين سرزمين‌ها مي‌آمدند، مثل قديس فرانسوا گزاويه که براي تبليغ مسيحيت در سال 1552م به بندر گوآ در هند آمد و هنديان را مردماني کوته فکر و فاسد و خائن مي‌دانست.[8] آنکتيل دو پرون در اين باره چنين مي‌نويسد: «مبلغان مذهبي... اغلب اوقات با انديشه ضديت با مذهب حاکم به شرق مي‌روند ... پاي حرفشان که مي‌نشيني انگار شرقي‌ها از نوعي غير از اروپايي‌ها هستند»[9] البته غربيان در سفرهاي خود علاوه بر اشاعه مسيحيت در شرق اسلامي در پي تضعيف و ايجاد تفرقه در بين مسلمانان نيز بودند، از جمله مي‌توان به مستشرق معروف انگليسي پروفسور ادوارد براون اشاره كرد كه تأليفات متعددي درباره تاريخ ادبيات ايران دارد و گاه از او به‌عنوان يک علاقه‌مند به ايران و فرهنگ ايراني ياد مي‌شود.[10] ولي چنان‌که از سفرنامه وي (يک‌سال در ميان ايرانيان) و توصيفات مفصل و ترحم آميزش از قيام بابيان در اين كتاب[11] برمي‌آيد ـ هدفش تبليغ مذاهب فوق بود، گرچه به فعاليت‌هاي تبليغي خود چهره تحقيقي داده بود.[12] ذبيح‌الله منصوري كه يكي از مترجمان اين كتاب است با اشاره به اين نكته، مقصود براون را از سفر به ايران، شناختن مذاهب بابي و بهايي مي‌داند.[13]

2. انگيزه‌هاي سياسي: برخي از سفرکنندگان به شرق اسلامي رجال سياسي و فرستادگان دولت‌هاي اروپايي بودند كه براي انجام مأموريت‌هايي از جانب دولت‌هايشان به اين بلاد مي‌آمدند، مانند آمبرسيو کنتاريني که طي سال‌هاي 1473 ـ 1477م به‌عنوان سفير جمهوري ونيز، به‌منظور ايجاد پيوند بين دولت ونيز و سلطنت آق‌قويونلوها عليه امپراطوري عثماني، عازم دربار اوزون‌حسن آق‌قويونلو شد و پس از جلب موافقت اوزون‌حسن به ايتاليا بازگشت.[14] البته از آنجا که سفر کنتاريني مأموريت سياسي بوده به جمع‌آوري مطالب و اطلاعات تاريخي و جغرافيايي توجه کمتري داشته است.

3. انگيزه‌هاي اقتصادي: تاجران و بازرگانان نيز که يا براي منافع اقتصادي خود کار مي‌کردند يا براي شرکت‌هاي تجاري دولت‌هايشان گاه به نواحي شرقي سفر مي‌كردند. اين سفر‌هاي تجاري همراه با توسعه سياسي و نفوذ معنوي اروپا در اين نواحي، گسترش يافت. نمونه‌هاي چندي از اين قبيل را مي‌توان نام برد که قديم‌ترين آنها همان مارکوپولوست و از نمونه‌هاي متأخرتر، شاردن جواهرفروش فرانسوي است كه در قرن هفدهم ميلادي / يازدهم هجري چند بار به ايران سفر كرد.

4. انگيزه‌هاي علمي: در بين گروه‌هاي مختلفي که به سرزمين‌هاي اسلامي مي‌آمدند برخي از دانشمندان نيز بودند که در سفرهايشان به تحقيقات علمي مي‌پرداختند

انواع سفرنامه‌ها

سفرنامه‌هايي كه توسط غربيان نوشته شده‌اند از نظر شيوه نگارش و نوع توجه نويسنده به مشاهدات و واقعيات سفر گوناگون‌اند و براين اساس، ارزش و اعتبار متفاوتي دارند. در ادامه به سه نوع عمده سفرنامه‌ها اشاره مي‌شود.

سفرنامه‌هاي تحقيقي

اروپايياني كه با انگيزه‌هاي علمي به شرق سفر كرده‌اند اغلب در سفرنامه‌هاي خود
شرح مطالعات و يافته‌هاي علمي خود را آورده‌اند و بدين ترتيب، سفرنامه‌هايشان به اثري
علمي و تحقيقي بدل شده است. اين سفرنامه‌ها ارزش و اعتبار قابل توجهي دارند، البته
اگر اغراض سياسي و مذهبي در آنها وارد نشده باشد. يکي از اين سفرنامه‌ها کتاب زير آسمان ايران است به قلم هرمان نوردن انگليسي‌الاصل مقيم امريکا که پس از جنگ جهاني اول ـ و ظاهراً بدون مأموريت سياسي ـ از ايران ديدار داشته و تحقيقات قابل توجهي در باب مردم‌شناسي و جغرافيا و تاريخ ايران انجام داده است.[15] دکتر سيريل الگود استاد دانشکده
طب دانشگاه لندن و پزشک سفارت انگليس در ايران نيز در کتاب خود تاريخ پزشکي ايران، وقايع تاريخي متعددي را بررسي کرده که وابستگي به علم طب دارند و ضمن تمجيد از
طبيبان معروفي چون ابن‌سينا و رازي شخصيت علمي آنان، دستاورد‌ها و کشفياتشان را در علم پزشکي معرفي مي‌کند.[16] از همين قبيل بايد به سفرنامه‌هاي باستان‌شناسان و محققاني اشاره كرد كه براي مطالعات خود به كشور‌هاي اسلامي مي‌آمدند. بيشتر اين سفرنامه‌ها اطلاعات ارزشمند فراواني دارند. با اين حال بايد توجه داشت که اين گزارش‌ها هر چند با انگيزه‌هاي مغرضانه انجام نشده باشند خالي از اشتباه نيستند، چنان‌که نوردن در کتاب خود به سبب عدم آشنايي کافي با احکام اسلامي در باب ازدواج موقت و برخي مسائل ديگر اظهار نظرهاي غيرمنصفانه‌اي دارد.[17]

سفرنامه‌هاي داستاني

برخي از سفرنامه‌ها به سبب سبک نگارششان بيشتر جنبه داستاني يافته‌اند تا تحقيقي. در اين تأليفات، نويسنده شرح سفر خود را به‌صورتي داستان‌گونه بيان کرده است. البته اين امر بدان معنا نيست که اين نوشته‌ها به‌طور کامل خالي از اطلاعات ارزشمند باشند. از اين قبيل آثار مي‌توان به کتاب عجائب ايران نوشته اوتاس دولوري و دوگلاس سلادن فرانسوي اشاره کرد که بنا به اظهار نويسندگانش شرح زندگي خصوصي ديپلمات مجرد فرانسوي در ايران و در واقع داستاني عاشقانه از ماجراهاي اين مرد فرانسوي در دربار ايران است.[18]

نمونه بهتري از اين نوع سفرنامه‌ها کتاب سرگذشت حاجي باباي اصفهاني نوشته جميز دوموريه است. اگر چه اين سفرنامه کاملاً قصه‌گونه است با اين حال، اشتياق سفر را در غربيان مي‌افزود، چنان‌که کنت جوزف آرتور دوگوبينو را دوبار به ايران کشاند كه حاصل اين دو سفر، تأليف سفرنامه‌اي به قلم وي سه سال در آسيا[19] بود.

دو موريه شخصيتي تخيلي به نام حاجي بابا را از شهري به شهر ديگر مي‌برد و به مقضاي حوادثي که در سفرهاي او پيش مي‌آيد اطلاعاتي درباره مشاغل ان زمان به دست مي‌دهد. مسئله‌اي که بيش از هر چيز در اين کتاب خود را مي‌نماياند تعمد دو موريه در شياد و متقلب نشان‌دادن ايرانيان است.[20]

سفرنامه‌هاي گزارشي

اين گونه سفرنامه‌ها اغلب حاصل مأموريت‌هاي سياسي و نظامي اروپاييان است. از اين قبيل آثار، سفرنامه پير ژوبر(jaubert) (1779ـ1847م) فرانسوي، شاگرد شرق‌شناس معروف فرانسوي سيلوستر دوساسي است كه به سبب اشتغال در وزارت جنگ فرانسه، مأمور شد تا در سال 1804م خبر پيروزي‌هاي ناپلئون بناپارت را به امپراتور عثماني ـ سليم سوم ـ و فتحعلي‌شاه قاجار در ايران برساند. او طي سفر خود، آسياي صغير، کردستان، ارمنستان و آذربايجان ايران را ديد.[21] اين سفرنامه در واقع گزارشي توصيفي از شهرها، راه‌ها و حوادث مربوط به آنها و اوضاع سياسي و اندكي درباره آداب و سنن مردمان اين نواحي است.

نمونه ديگر، سفرنامه بلهر (bolher) افسر فرانسوي است كه در قشون ناصرالدين شاه خدمت مي‌كرد و طي مأموريت نظامي به تفيش و بررسي جغرافياي منطقه گيلان و مازندران مأمور شد. او در سفرنامه خود گزارشي از خصوصيات سوق‌الجيشي هر منطقه و اقدامات لازم براي مقابله با قشون روسيه و عثماني را ارائه کرده است.[22]

سفرنامه‌ها و تشيع

در كنار مطالب گوناگوني كه در سفرنامه آمده است اطلاعاتي نيز درباره دين و مذهب مردمان شرقي به چشم مي‌خورد. در اين ميان آنچه به تشيع مربوط مي‌شود چندان چشمگير نيست و به اطلاعات مختصري محدود مي‌شود. البته در اين خصوص، سفرنامه‌ها يكسان نيستند و مطالب مورد نظر در برخي بيشتر و در بعضي كمتر است. اساساً سفرنامه‌هاي عصر صفوي در باب مطالب مربوط به شيعه و تشيع، اهميت بيشتري دارند. نخست، به اين دليل كه تعداد سفرنامه‌هاي تدوين شده در اين دوران قابل توجه و زياد است و ديگر اينكه مسافران غربي در اين دوره، نخستين بار به كشور شيعه مذهبي سفر مي‌كردند كه فرهنگ و مظاهر تشيع تقريباً در سرتاسر آن گسترده بود و شيعيان آزادانه و علني به مذهب خود رفتار مي‌كردند. بدين ترتيب، مسافران اروپايي از نزديك با شيعيان و فرهنگ و مذهب آنان آشنا مي‌شدند و اين موقعيت تا اين زمان براي اروپاييان بي‌سابقه بود، از اين رو در سفرنامه‌هاي عصر صفوي به‌طور نسبي، مطالب بيشتري درباره شيعيان و مظاهر تشيع آمده است. آنچه بر ارزش مطالب موجود در اين سفرنامه‌ها مي‌افزايد اين است كه مطالبي كه از طريق اين سفرنامه‌ها به دست اروپاييان مي‌رسيد نخستين اطلاعات حاصل از مشاهدات مستقيم اروپاييان درباره تشيع و شيعيان بود كه مي‌توانست منبع اساسي براي محققان و شرق‌شناسان باشد، به خصوص آنكه منابع شرق‌شناسان درباره شيعه و تشيع و نيز تأليفاتشان در اين باب بسيار كم بود. گفته يكي از سفرنامه ‌نويسان معروف اين دوره، مؤيد اين مطلب است. آدام اولئاريوس که در زمان شاه عباس اول (996ـ1038ق) به ايران آمد و يکي از مفصل‌ترين گزارش‌ها را درباره ايران نوشته است، مي‌گويد: «تا آنجا که مي‌دانم مورخين و نويسندگان اروپايي تاکنون کتاب جامع و کاملي درباره دين و مذهب ايراني‌ها ننوشته‌اند».[23]

هر چند كه شمار مسافران غربي كه در عصر قاجار به ايران آمدند، بسيار زياد بود، ولي سفرنامه‌هاي اين عصر در موضوع تشيع ارزش و اهميت سفرنامه‌هاي عصر صفوي را ندارد، زيرا سفرنامه‌هاي اين دوره تحت تأثير اهداف و عملكرد‌هاي سياسي و استعماري نويسندگانشان از پرداختن به مسائلي چون عقايد و مذهب و مظاهر آن در جامعه فاصله گرفته‌اند و تنها در برخي از آنها مي‌توان نكته‌هايي در اين باب يافت. براي مثال، راولينسون در گزارش سفر خود كه مشتمل بر مأموريت شناسايي در نواحي شمالي ايران است، به مسائل ديني و فرهنگي هيچ اشاره‌اي ندارد و فقط به معرفي راه‌ها و عوارض جغرافيايي توجه كرده است.[24] همچنين كلمنت اوگاتيس دوبد در سفر خود به لرستان و خوزستان به همين امور و شناسايي عشاير پرداخته است.[25] از همين قبيل‌اند خاطرات سرهارفود جونز و يادداشت‌هاي روزانه سرجان كمبل. با اين حال، مي‌توان در آثاري مانند سفرنامه آلكس بارنز ـ در عهد فتعلي شاه و نيز سفرنامه كارلا سرنا اشاراتي درباره امور ديني و مذهبي مردم يافت.[26]

به هر حال در سفرنامه‌هاي مختلف مطالبي درباره شيعيان، اعتقادات و آداب و رسوم آنها و همه امور مربوط به تشيع وجود دارد كه البته به سبب ماهيت سفرنامه‌ها، اطلاعات جامعي نيستند و در واقع، گزارش‌هايي پراكنده‌اند.

در ادامه به مهم‌ترين مطالب مربوط به تشيع كه در سفرنامه‌ها بدان‌ها اشاره شده است، مي‌پردازيم. بديهي است كه تعداد زياد سفرنامه‌ها بررسي همگي آنها را دشوار كرده است، علاوه بر اينكه تك تك آنها مطالبي در موضوع مورد نظر ندارند، از اين‌رو، در اينجا مهم‌ترين سفرنامه‌هاي عصر صفوي و برخي از سفرنامه‌هاي مهم متأخر‌تر بررسي شده است.

مهم‌ترين جلوه‌هاي تشيع در سفرنامه‌ها

در سفرنامه‌هاي مختلف اروپاييان مطالب متنوعي درباره تشيع و شيعيان مي‌توان يافت كه بعضي از موضوعات آنها از تفصيل بيشتري دارد و بعضي ديگر مختصرند و گاه تنها به اشاره‌اي بسند شده است. در ادامه از مهم‌ترين و مفصل‌ترين اين مطالب ياد مي‌شود.

1. عقايد شيعه
امامت

يكي از اساسي‌ترين اركان اعتقادي شيعه كه آن را از ديگر فرقه‌هاي اسلامي متمايز مي‌كند، موضوع امامت است. همين تمايز موجب مي‌شد كه برخي سفرنامه‌نويسان به عقيده شيعيان در باب امامت و اختلاف آن با عقيده اهل‌سنت توجه كنند.

اولئاريوس[27] يکي از نخستين كساني است كه به عقيده شيعيان در باب امامت توجه داشته است. او ضمن بيان عقايد ايرانيان (شيعيان)، يكي از چهار ركن اختلاف عقيدتي آنان را با ترکان سني مذهب، امامت مي‌داند. سه ركن ديگر، عبارت است از تفسير قرآن، عبادات و مراسم ديني و معجزاتي كه به مقدسان نسبت مي‌دهند. اولئاريوس اعتقاد شيعيان را در باب امامت به‌طور نسبتاً مفصل بيان مي‌کند و مي‌گويد که قائل به خلافت بلافصل امام علي(ع) هستند و اينکه سه خليفه ديگر به ناحق جاي ايشان را گرفتند و امام براي حفظ اسلام و جلوگيري از تفرقه به مبارزه مسلحانه دست نزد.[28]

انگلبرت كمپفر آلماني الاصل كه در سال 1683م / 1094ق و در زمان شاه سليمان صفوي (1077 ـ 1105ق) از جانب دولت سوئد به‌عنوان سفير به ايران آمد و نزديك به دو سال در اينجا اقامت داشت، در بخشي از سفرنامه‌اش هنگام توضيح اعتقادات ايرانيان ـ كه شيعه بودند، عقيده آنان درباره وجود دوازده امام را با ذكر نام ايشان بيان مي‌كند و مي‌گويد كه ايرانيان شيعه بر خلاف ترک‌ها (سني) سه خليفه بعد از پيامبرˆ را قبول ندارند.[29]

شاردن جهانگرد فرانسوي که دوبار در زمان شاه عباس دوم (1052ـ1077ق) و يک‌بار در زمان شاه سليمان صفوي (1077ـ1105ق) به ايران آمده نيز نكته‌هايي درباره امامت نوشته است. او پس از اشاره به عقيده شيعيان در اين باب، چگونگي تعيين امام را بيان كرده و مي‌گويد كه امام را يا پيامبر تعيين مي‌كند يا امامي كه پدرانش همگي مقام امامت داشته‌اند.[30]

اگر چه اين سفرنامه ‌نويسان در بيان موضوع امامت به نكات كلي آن اشاره كرده‌اند، ولي در نكات جزئي‌تر آن دچار اشتباه شده‌اند، چنان‌كه شاردن مفهوم امامت و پادشاهي را يکي دانسته و اعتقاد امامت شيعيان را بر پادشاهي منطبق کرده است و درباره اعتقاد شيعيان مي‌گويد:«بنابراين، پادشاهي به تمام معنا موهبتي است که خدا به پيغمبرانش عطا مي‌فرمايد و پس از او اين حق به امامان منتقل مي‌گردد».[31] همين طور كمپفر امامت را حقي خانوادگي و موروثي تصور كرده و دليل اينکه منحصراً دوازده امام حق رسيدن به خلافت را دارند اين بيان مي‌کند که آنان از نسل پيامبر هستند.[32]

امامان

اغلب سفرنامه نويسان مطالبي درباره امامان شيعه در آثارشان آورده‌اند. برخي كه دقت بيشتري داشته، از دوازده امام نام برده‌اند، ولي بيشتر به تناسب حوادث سفرشان از بعضي امامان نام برده‌اند. از قديم‌ترين آنها بنيامين تودولايي است که در قرن دوازده ميلادي از اسپانيا به سرزمين‌هاي اسلامي سفر کرد و ضمن توصيف مصر، به حكومت امام علي(ع) فقط اشاره‌اي مي‌كند و به اشتباه قاهره مصر را مقر حکومت آن حضرت مي‌داند.[33] گويا امام(ع) را با خلفاي فاطمي مصر اشتباه گرفته است. بعد‌ها اولئاريوس در قرن هفده ميلادي/ يازده هجري ضمن بيان عقايد شيعه و سني در باب خلافت، به اختصار به دوره حکومت امام علي(ع) و جنگ‌هاي آن حضرت و اصلاحاتش براي ارائه تفسير درستي از قرآن كه در دوره خلفا به نادرست تفسير شده بود، مي‌پردازد.[34] او از ديگر امامان صحبت به ميان نمي‌آورد و فقط مي‌گويد که ايرانيان به وجود دوازده امام اعتقاد دارند.[35] اندكي بعد كمپفر در سفرنامه خود نام دوازده امام را ذكر كرده و توضيحاتي بسيار اجمالي در اين باره مي‌آورد.[36]

مفصل‌ترين مطالب درباره امامان در سفرنامه‌ها متعلق به امام رضا(ع) است. اغلب اروپايياني كه به ايران مي‌آمدند به مناسبت درباره آن حضرت مطالبي آورده‌اند كه يكي از مفصل‌ترين اين توضيحات را مي‌توان در سفرنامه كمپفر يافت. او تذكر مي‌دهد كه از بين دوازده امام فقط امام رضا(ع) در ايران و در شهر مشهد مدفون است و اعتبار و شهرت شهر مشهد را به همين سبب مي‌داند و مي‌گويد كه مردم از اكناف و اطراف براي زيارت به اين شهر مي‌روند. برداشت او از عقيده شيعيان اين است كه آنان بعد از امام علي(ع) و امام صادق(ع) حضرت رضا(ع) را بيش از ديگر ائمه محترم مي‌شمرند.[37] ديگر سفرنامه‌نويسان مانند اولئاريوس، پيترو دلاواله و آنتونيو دوگوه‌آ نيز به مناسبت از امام رضا(ع) ياد كرده‌اند.[38]

از سفرنامه‌هاي متأخرتر بايد به سفرنامه الكس بارنز انگليسي، عضو انجمن سلطنتي انگلستان و مأمور عالي رتبه كمپاني هند شرقي، اشاره كرد كه در سال1831م در ايام سلطنت فتحعلي شاه قاجار به ايران آمد. بارنز در توصيف شهر مشهد به معرفي امام رضا(ع) مي‌پردازد، ولي در اين باره دچار اشتباه مي‌شود و آن حضرت را پنجمين سلاله امام علي(ع) مي‌نامد. بارنز درباره علت حضور امام در اين ناحيه به گفته مردم تركستان استناد مي‌كند كه مي‌گفتند امام به دليل اخلاق مردم مشهد كه شرايط زندگي در اين شهر را براي امام بهتر مي‌كرد، به آنجا مهاجرت نمود.[39]

مهدويت

يكي از ويژگي‌هاي اعتقادي شيعيان موضوع مهدويت و غيبت امام دوازدهم است كه در برخي سفرنامه‌ها به آن نيز اشاره شده است. اولئاريوس پس از بيان اعتقاد شيعيان درباره دوازده امام، به غايب شدن امام مهدي نيز اشاره دارد.[40] كمپفر توضيحات بيشتري در اين باب آورده و عقيده شيعيان را درباره ظهور و قيام حضرت مهدي و اقامه عدل و داد بيان مي‌كند.[41]

شاردن در اين زمينه مفصل‌تر و روشن‌تر نوشته و البته دچار اشتباهات تاريخي و عقيدتي نيز شده است. او درباره عقيده ايرانيان (شيعيان) مي‌گويد که آنان معتقدند دوازدهمين نفر از سلسله جانشينان پيامبرˆ و آخرين امام، بدون انتخاب جانشين به اراده خدا از ميان خلق پنهان شد تا زماني که به فرمان الهي ظهور کند. او کافران را مسلمان خواهد کرد و به عدل و داد پادشاهي خواهد نمود. شاردن در اينجا اشتباه تاريخي را مرتكب شده است؛ بدين‌گونه كه سال غبيت امام دوازدهم (329ق) را 296ق دانسته است.[42]

برخي ديگر از سفرنامه نويسان به خطا‌هاي بزرگتري گرفتار شده‌اند، از جمله جوواني فرانچسكو كارري، سياح ايتاليايي در زمان شاه سلطان حسين صفوي(1105ـ1135ق) كه درك نادرستي از مهدويت داشته و آن را به روز رستاخيز ربط داده است. البته ظهور و انقلاب حضرت مهدي بي‌ارتباط با قيامت نيست، ولي نه آن‌گونه كه هر دو را ـ مانند كارري ـ يكي بدانيم. كارري ضمن توصيف عقيده ايرانيان به زندگي پس از مرگ‌ها اظهار مي‌دارد كه انسان‌ها پس از مرگشان به عقوبتي در خور اعمالشان گرفتار مي‌شوند «تا ظهور صاحب الزمان كه دجال را خواهد كشت و طرف‌داران و پيروان وي را به دوزخ‌ها خواهد فرستاد و...». وي در ادامه به روز قيامت و حوادث آن مي‌پردازد.[43]

2. آداب و سنن مذهبي
زيارت

از نكات مورد توجه سفرنامه نويسان، علاقه ايرانيان و شيعيان به زيارت قبور ائمه(ع) و بزرگان است. به‌طور طبيعي بيشترين مطالب در اين زمينه به زيارت قبر امام رضا(ع) در مشهد مربوط است. کمپفر با اشاره به توجه زياد ايرانيان (شيعيان) به زيارت قبر امام رضا(ع) مي‌گويد که اعتقاد آنان بر اين است که با توسل به آن حضرت، بيماران شفا و نابينايان بهبود مي‌يابند.[44] گرچه او عقيده دارد كه شفا يافتن بيماران و نابينايان نيرنگي بيش نيست. او با بيان اينكه اغلب در هر ماه چهار يا پنج مورد شفا يافتگي رخ مي‌داد مي‌گويد كه اولين کسي که معجزه شفا يافتن در مرقد امام رضا(ع) را رواج داد شاه عباس اول بود و سببش آن بود که مي‌خواست پولي را که رعايايش در سفر به کربلا و عراق خرج مي‌کردند در مملکت نگاه دارد.[45] الكس بارنز در توصيف آرامگاه امام رضا(ع) به اين نكته اشاره دارد كه علاوه بر شيعيان، اهل‌سنت نيز به زيارت آن حضرت مي‌روند.[46] نيكولاي خانيكوف روسي در عهد قاجار ضمن شرح مفصل خود از مشاهداتش در مشهد، از آمدن زائران به حرم امام رضا(ع)، عريضه‌نويسي و حاجت‌خواهي آنان سخن مي‌گويد. او با شگفتي اظهار مي‌دارد كه اين امام با اينكه حدود هزار سال پيش از دنيا رفته است، گويا: «هنوز هم در مسائل اين دنيا شرکت فعال دارد».[47] وي طبق برآوردي از غذاي طبخ شده در آشپزخانه حضرتي، شمار زائران امام رضا(ع) را بالغ بر پنجاه هزار نفر در سال تخمين مي‌زند و اين در حالي است که جمعيت شهر مشهد در آن زمان شصت هزار بوده است.[48]

کمپفر در اين باب به سفر‌هاي زيارتي ايرانيان به عراق نيز مي‌پردازد، اما در اين خصوص دچار اشتباه شده و گمان کرده است که قبر امام علي(ع) در کربلا بوده و مي‌گويد که شيعيان به کربلا مي‌روند: «...تا قبر علي مرتضي، يعني امام اول شيعيان را که اين‌قدر مورد اعجاب و ستايش آنهاست زيارت کنند».[49] از نکاتي که کمپفر بدان اشاره داشته مشکلات زائران ايراني است. او اظهار مي‌کند که سفر‌هاي زيارتي ايرانيان به عراق به دليل مسلط ‌بودن ترکان (سني) بر اين ناحيه، خطراتي دربرداشت و در همين رابطه مي‌گويد که ايراني‌ها در سفر حج، اغلب خود را شافعي مذهب معرفي مي‌کردند تا از اين طريق با آسايش خاطر و امنيت بيشتري سفر کنند. و اگر خود را شيعه معرفي مي‌كردند زندگي‌شان از طرف ترک‌ها در معرض خطر قرار مي‌گرفت.[50]

اولئاريوس نيز به عادت ايرانيان (شيعيان) در رفتن به زيارت قبور ائمه اشاره دارد و اظهار مي‌دارد که زائران پس از بازگشت، نوشته‌هايي با خود داشتند به نام زيارت‌نامه که حاکي از اعتقادات آنان بود و مبني بر اينکه به زيارت چه اماکني رفته‌اند.[51] همچنين او شرحي از سفر زيارتي شاه عباس به مشهد و نذورات او براي حرم و ساخت دو درِ گرانبها براي آن آورده است.[52] پيترو دلاواله جهانگرد ايتاليايي نيز از سفر زيارتي شاه عباس به مشهد براي زيارت امام و اداي نذر خويش در سال 1029ق مي‌كند كه خودش نيز در اين سفر همراه شاه بود. او اظهار مي‌دارد كه شاه به سبب رؤيايي كه در آن با امام رضا(ع) ديدار داشت، در دامغان از ادامه سفر منصرف شده و به سمت آذربايجان شتافت.[53] ژان اوتر فرانسوي(jean otter) فرستاده لوئي پانزدهم نيز در عصر نادر شاه درباره رفتن شيعيان به زيارت امام علي(ع) و امام حسين(ع) اشاره کرده است.[54]

زيارتگاه‌ها

طبيعتاً سفرنامه‌نويساني كه درباره زيارت رفتن شيعيان مطلب نوشته‌اند به اماكن زيارتي هم توجه داشته‌اند. زيارتگاه‌هايي كه به‌طور عمده در اين آثار از آنها ياد شده و با مذهب تشيع پيوند دارند دو دسته‌اند: نخست مراقد ائمه و ديگر قبور امام‌زادگان.

قبور ائمه(ع)

بنيامين تودولايي از قديم‌ترين سفرنامه‌نويسان، در سفرنامه خود از قبر امام علي(ع) به‌عنوان يكي از زيارتگاه‌هاي مسلمانان ياد مي‌كند، ولي در اين باره به اشتباه افتاده است، زيرا آن را در مسجد جامع شهر كوفه دانسته است. او در توصيف کوفه مي‌گويد: «قبر علي بن ابي‌طالب شوهر دختر محمد داخل مسجد بزرگي در اين شهر قرار دارد و آن مسجد زيارتگاه مسلمانان است».[55]

کمپفر نيز حرم‌هاي ائمه(ع) به خصوص حرم امام رضا(ع) را توصيف مي‌کند[56] و درباره اعتقاد ايرانيان در زيارت آن حضرت و شفادادن و معجزات آن حضرت سخن مي‌راند.[57] توصيفات بارنز درباره مرقد امام رضا(ع) مفصل‌تر است. او كه در مسير خود از تركستان به ايران، از مشهد عبور كرده و اين شهر را ديده است، پس از اشاره به وجود مدفن امام رضا(ع) در اين شهر به توصيف آن مي‌پردازد.[58] پس از او خانيکوف روسي نيز در شرح مفصلش از شهر مشهد به توصيف حرم امام رضا(ع) نيز پرداخته است.[59]

از نويسندگان متأخرتر، ژان اوتر فرانسوي به آرامگاه امام علي(ع) در نجف و آرامگاه امام حسين(ع) در کربلا و آمدن شيعيان به اين شهر‌ها براي زيارت اشاره دارد.[60]

قبور امام زادگان

در سفرنامه‌ها از آرامگاه‌هاي امام‌زادگان نيز توصيفاتي آمده كه مفصل‌ترين آنها درباره آرامگاه فاطمه معصومه(س) در شهر قم است. فيگوئروآ(don Garcia de silvia Figueroa)، سفير اسپانيا در دربار شاه عباس اول صفوي كه طي سفر خود از قم عبور كرده است، به وجود مدفن حضرت معصومه(س) در اين شهر اشاره دارد و درباره اعتقاد شيعيان به زيارت مرقد آن بانو و معجزاتي که به وي نسبت مي‌دهند، مطالبي مي‌آورد.[61] هرمان نوردن كه در سفرنامه‌اش شرحي قابل توجه درباره شهر قم و وجود مقبره حضرت معصومه خواهر امام رضا(ع) در آن آورده است، از روحانيت اين شهر ياد مي‌کند و اظهار مي‌دارد که ديدن گنبد طلاي با شکوه مرقد حضرت معصومه(س) از راه دور، حتي براي غيرمسلمانان حالتي توأم با احترام به وجود مي‌آورد.[62] در سفرنامه ژان باتيست فابر، سفير فرانسه دربار شاه سلطان حسين صفوي (وي در زمان لوئي چهاردهم براي عقد قراردادي تجاري به دربار شاه سلطان حسين صفوي آمد. زني ماجرا جو به نام ماري کلود پوتي او را همراه مي‌کرد که به وجودآورنده حوادثي گوناگن در اين سفر بود) نيز به وجود مدفن فاطمه معصومه(س) در قم اشاره شده است.[63] شاردن نيز شرح مفصلي از حرم حضرت معصومه در قم آورده که بيشتر توصيف ابنيه و تاريخ بناي آنهاست.[64] البته برخي سفرنامه‌نويسان، مانند اولئاريوس به‌رغم توصيف شهر قم و توليدات کشاورزي و صنعتي‌اش، به مقبره حضرت معصومه در اين شهر اشاره‌اي ندارد.[65]

با وجود اشارات متعدد به وجود قبر فاطمه معصومه(س) در قم، بيشتر اطلاعات ذكر شده در اين سفرنامه‌ها نادرست است، چنان‌كه فيگوئروآ درباره شخصيت آن بانو به خطا رفته و به نقل از قاضي شهر قم مي‌گويد: «اين بانو که نامش ليلاست، نواده دختري محمد، يعني فرزند علي و فاطمه دختر پيامبر بزرگ مسلمانان است که پس از شهادت برادرانش حسين و حسن معصومانه از بغداد گريخته و بدين شهر آمده است و...». همچنين او اظهار مي‌دارد که فاطمه معصومه پس از ورود به قم کاروانسرايي مجلل و مريض‌خانه‌اي بزرگ براي اسکان و مداواي غربا و بيماران بنا کرد.[66] همين طور شاردن درباره آمدن فاطمه معصومه به قم مي‌گويد که چون خلفاي بغداد شيعيان و ائمه را آزار و شکنجه مي‌دادند، امام موسي کاظم(ع) دختر خود، فاطمه معصومه را به قم انتقال داد. شاردن نيز از ساخت بناهاي بزرگي در قم به دست آن بانو ياد مي‌كند و مي‌گويد كه بنا به عقيده شيعيان آن حضرت به اراده خدا پس از وفات به آسمان عروج کرد.[67] در سفرنامه سفير فرانسه نيز ظاهراً بناي شهر قم به زمان آمدن فاطمه معصومه نسبت داده شده به‌طوري كه تاريخ تأسيس اين شهر را به اشتباه سال 203 ق نوشته است.[68]

در برخي سفرنامه‌ها از امام‌زادگان ديگري هم نام برده شده است. براي مثال، فيگوئروآ که در مسير بازگشت خود از استان فارس عبور کرده است، از امام‌زاده‌اي در روستايي به نام اوجان ياد مي‌کند.[69] همين طور خانيکوف روسي که طي سفر خود از شهرهاي خراسان عبور کرده، آرامگاه برخي از امام‌زادگان مدفون در آنها مانند امام‌زاده محمد محروق در نيشابور و ديگران را ديده است.[70]

مراسم مذهبي

توجه به آداب و رسوم و سنن ملي و مذهبي از نكته‌هاي قابل توجه در سفرنامه‌هاست. در خصوص موضوع مورد بحث، آنچه بيش از همه در سفرنامه‌ها به چشم مي‌خورد مراسم عزاداري ماه محرم است كه در بيشتر اين آثار از آن ياد و در برخي به‌طور مفصل‌تر توصيف شده است. يكي از اين توصيفات را در سفرنامه فيگوئروآ مي‌توان يافت. فيگوئروآ در سفر خود به ايران مدتي را در اصفهان، مرکز حکومت صفويان، اقامت كرد كه اين ايام مصادف با ماه محرم و برگزاري عزاداري براي امام حسين(ع) بود و از آنجا كه محل اقامت او نزديک مسجد جامع قرار داشت از نزديک شاهد برپايي اين مراسم در بزرگ‌ترين شهر ايران بود. او به تفصيل از شرکت مردم در مساجد براي اين منظور و فعاليت‌هاي اقشار مختلف مردم در اين ايام براي سوگواري و جمع‌آوري صدقه ياد مي‌کند.[71] همچنين فيگوئروآ ضمن تشريح مراسم خاصي از قرباني شتر، آن را از رسوم جاهليت مي‌داند که شيعيان براي تسکين خاطر خود بدان اقدام مي‌کردند.[72] او مي‌گويد که ايرانيان به سبب شهادت امام حسين(ع) کينه و بغضي از سنيان، يعني ترکان و عرب‌ها در سينه دارند.[73] اولئاريوس نيز پس از اشاره به برگزاري مراسم عزاداري در ايران به مناسبت شهادت امامان، به خصوص امام علي(ع) و امام حسين(ع)، مي‌گويد که ترک‌ها (سني مذهب) به اين سبب به ايراني‌ها ناسزا مي‌گويند.[74]

يکي از مفصل‌ترين شرح‌ها درباره عزاداري ماه محرم در سفرنامه انگلبرت کمپفر آلماني آمده است. به نظر مي‌رسد کمپفر از بدبيني‌هايي که فيگوئروآ در توصيفات خود از اين مراسم داشته، به دور بوده و مشاهداتش را بي‌طرفانه‌تر نوشته است. کمپفر با اشاره به مدت ده روز سوگواري ايرانيان، به اختصار حوادث منتهي به واقعه کربلا و دعوت مردم عراق از امام حسين(ع) و اعزام سپاه از طرف يزيد و شهادت امام و يارانش را شرح مي‌دهد.[75] سپس به توصيف عزاداري‌ها پرداخته، مي‌گويد که مردم در ميادين و معابر حاضر مي‌شدند و به سخنان روضه خوان‌ها گوش فرا مي‌دادند که هر روز يک فصل از کتاب روضة الشهدا را قرائت مي‌کردند. بعد از ظهر‌ها نيز وسائل لازم براي آتش افروختن و ايجاد روشنايي را فراهم مي‌کردند تا مراسم عزاداري شبانه را که سينه زني بود، برگزار کنند. از ديگر برنامه‌هاي اين مراسم ساختن شبيه تابوت امام حسين(ع) و کودک خردسال او بود.[76] او اشاره مي‌كند كه گاه برخي از عزاداران که دچار هيجان بسيار مي‌شدند اقدام به قمه زني مي‌کردند.[77]

جوواني كارري، جهانگرد ايتاليايي نيز از مراسم عزاداي محرم و عاشورا ياد مي‌كند. البته او در اين باره دچار اشتباه شده و اين عزاداري را به مناسبت شهادت امام حسن(ع) و امام حسين(ع) مي‌داند كه نزديك بغداد به دست عمر اتفاق افتاد. كارري درباره اين مراسم مي‌گويد كه به مدت ده روز ميدان‌ها و گذرگاه‌ها روشن و چراغاني بود و علم‌هاي سياه در آنها برافراشته و در سر هر گذري چند ملا بر منابر نشسته و مناقب و مصائب شهداي كربلا را مي‌خواندند. مردم به نشانه عزا لباس‌هاي سياه يا سرخ مي‌پوشيدند و به سخنان واعظ گوش مي‌دادند.[78]

به جز ايام سوگواري عاشورا، درباره ديگر مناسبت‌هاي مذهبي شيعيان مطالب كمتري در سفرنامه‌ها وجود دارد. تنها در سفرنامه كمپفر به تفصيل، مناسبت‌هاي مختلف سال بيان شده‌اند. کمپفر از مراسم روز اربعين امام حسين(ع)، يعني بيستم ماه صفر نام مي‌برد که به زعم او بنا به عقيده شيعيان، روزي است که سر بريده امام(ع) به بدن آن حضرت که بعد از چهل روز هنوز سالم بر زمين مانده بود، ملحق شد. کمپفر اين حادثه اعجاز گونه را به ماجراي قتل يکي از قديسين لهستاني تشبيه مي‌کند.[79] همچنين او از روز بيست و هشتم ماه صفر، يعني روز مسموميت و شهادت امام حسن(ع) ياد مي‌كند،[80] گرچه توضيحي درباره مراسم خاص اين روز نمي‌آورد. همين طور درباره نيمه شعبان مي‌گويد که به اعتقاد ايرانيان (شيعه) ملائکه دفتر‌هايي را که نام زندگان در آنها ثبت است، مي‌گشايند و به همين سبب اين شب را شب «برات» ناميده‌اند.[81] از مناسبت‌هاي ديگري كه كمپفر بدان اشاره كرده، شب‌هاي قدر، يعني 19، 21 و 23 ماه رمضان است. وي توضيح مي‌دهد که مردم در اين شب‌ها که شب‌هاي استجابت دعا هستند، در مساجد يا در خانه‌ها به دعا و نيايش مي‌پردازند.[82] همين طور او درباره هجدهم ذي حجه (عيد غدير) توضيحات نسبتاً مفصلي آورده و مي‌گويد که به اعتقاد ايرانيان (شيعه) هنگامي که پيامبرˆ و امام علي(ع) با يکديگر مصافحه مي‌کردند، بر اثر معجزه حيرت‌انگيزي به يک جسم و روح تبديل شدند و به همين دليل شيعيان در اين روز جشن با شکوهي برگزار مي‌کنند. سپس اضافه مي‌کند که اين اتحاد جسم و روح دليل و مدرک خوبي است براي ايراني‌ها(شيعه) بر ضد ترک‌ها(سني) و آن را نشانه‌اي قاطع مي‌دانند از تصميم پيامبراكرمˆ براي تعيين علي(ع) براي جانشيني خود، زيرا علي(ع) بيش از ديگران مورد علاقه پيامبرˆ بود.[83]

3. احکام عبادي

در سفرنامه‌ها به ندرت به برخي مسائل عبادي شيعيان اشاره‌هايي شده كه اين اشاره‌ها نيز به مناسبت مطالب ديگري بوده است. براي مثال، اولئاريوس درباره استفاده ايرانيان(شيعيان) از مهر در نماز و تهيه مهر‌هايي از تربت امام علي(ع) و امام حسين(ع) مطالبي نوشته است.[84] کمپفر نيز ضمن اشاره به اين رسم ايرانيان(شيعيان) درباره علت آن ـ به اشتباه ـ مي‌گويد: «در حين نماز بايد زمين را بوسه زد و از آنجا که خاک هميشه آلوده و ناپاک است، مگر آنکه استخوان پاکان را در خود مدفون کرده باشد... ايرانيان تربت علي را براي مهر نماز برگزيده‌اند».[85] از همين قبيل است برخي احكام مربوط به نماز، مانند شيوه وضو گرفتن، نماز خواندن با دست آويخته و چگونگي سلام دادن در نماز كه اولئاريوس از آنها نام برده و به اختلاف نظر شيعيان و اهل سنت در اين موارد اشاره كرده است.[86]

بدين ترتيب، در شرح‌ها و گزارش‌هايي كه اروپاييان از سفر‌هاي خود به نواحي شيعه نشين ـ در راس آنها ايران ـ ارائه داده‌اند، مطالبي درباره عقايد و آداب و رسوم شيعيان آمده است كه به يقين شرق‌شناسان و محققان در اين حوزه از آنها بهره برده‌اند. البته بديهي است كه همه اين مطالب از ديدگاه تاريخي و عقيدتي شيعي پذيرفته نيست و نيازمند نقد و بررسي است.

ارزش‌گذاري بر مطالب سفرنامه‌ها

به‌رغم اينكه سفرنامه‌ها، اطلاعات متنوع و نسبتاً فراواني را درباره تشيع و شيعيان در اختيار اروپاييان قرار داده است بايد توجه داشت كه مطالب آنها در اين خصوص، ارزش و اعتبار يكساني ندارد و ارزش آنها به نقاط قوت و ضعف كار سفرنامه‌نويسان بستگي دارد كه در ادامه به آنها اشاره مي‌شود.

مهم‌ترين نقطه قوت و جنبه مثبت سفرنامه‌ها بيان مشاهدات عيني است كه يكي از معتبر‌ترين شيوه‌هاي انتقال اطلاعات و معياري براي سنجش گزارش‌ها و اخبار به شمار مي‌رود. به‌طور طبيعي، مطالبي را كه يك گزارش‌گر (با فرض بر وثاقت و راست‌گويي وي) بر اساس ديده‌ها و شنيده‌هاي مستقيم خود نقل مي‌كند از مطالبي كه با واسطه و از طريق ديگران بازگو مي‌نمايد، ارزش بيشتري دارد. از آنجا كه گزارش‌هاي سفرنامه‌نويسان تقريباً به تمامي بر اساس مشاهدات عيني آنان بوده، اهميت قابل توجهي دارد. اين امر، به ويژه در خصوص گزارش‌هاي مربوط به آداب و رسوم، زندگاني مردم، اوضاع شهر‌ها، برگزاري مراسم ديني و توصيف اماكن مذهبي، مصداق بيشتري مي‌يابد، زيرا به‌طور معمول مسافران اروپايي اين امور را در حين سفرهايشان به چشم خود مي‌ديدند.

نكته ديگري كه از موارد اعتبار سفرنامه‌ها به شمار مي‌رود گزارشگري محض است؛ به اين معنا كه سفرنامه‌نويس فقط به بازگوكردن گزارش ديده‌ها و شنيده‌هاي خود بسنده مي‌كند و از بيان برداشت‌ها و ديدگاه‌هاي شخصي خود پرهيز مي‌نمايد. اين ويژگي موجب مي‌شود كه خواننده با مجموعه‌اي از اطلاعات پردازش نشده، بي‌طرفانه و به دور از پيش‌داوري‌هاي نويسنده روبه‌رو شود و در نتيجه‌گيري و قضاوت خود تحت تأثير ديدگاه خاصي قرار نگيرد. البته اين ويژگي در همه سفرنامه‌ها وجود ندارد و برخي از سفرنامه‌نويسان نه تنها به تحليل و داوري مشاهدات خود پرداخته‌اند، بلكه گاه در نقل آنها نيز جانب‌دارانه رفتار كرده‌اند. از همين موارد مي‌توان به توصيفات فيگوئروآ درباره مراسم عزاداري ماه محرم ياد كرد. او در گزارش خود از اين مراسم با تأكيد بر برخي اتفاقات در اين ايام، برپايي عزاداري را به صورت دكاني براي سوء استفاده برخي سودجويان به تصوير مي‌كشد.[87]

كارهاي سفرنامه‌نويسان اشكالات و كاستي‌هايي نيز دارد كه از جنبه‌هاي ضعف آنها به شمار مي‌روند. يكي از اين اشكالات، تعميم دادن قضاياست؛ به اين معنا كه نويسندگان مزبور مشاهدات مقطعي خود را كه به زمان و مكان يا شخص خاصي تعلق داشته، عموميت داده و از آن به‌عنوان قانون كلي ياد كرده‌اند، چنانكه از رفتارها و باورهاي يك شخص به‌عنوان آداب و سنن و باور‌هاي عمومي جامعه ياد مي‌كنند.[88]

از ديگر اشكالات كار برخي سفرنامه‌نويسان نقل از منابع شفاهي غيرمعتبر است. اين اشكال بيشتر در بيان اعتقادات شيعيان و مطالب تاريخي نمايان است، مانند مطالبي كه اولئاريوس و كمپفر در موضوع امامت و مهدويت آورده‌اند[89] يا گزارش فيگوئروآ درباره شخصيت فاطمه معصومه(س) دختر امام هفتم(ع) كه در قم مدفون است.[90] همچنين كم بودن اطلاعات تاريخي و عمومي سفرنامه‌نويسان را در خصوص مذهب تشيع و شيعيان بايد به اين موارد افزود كه در مجموع، موجب شده برخي اطلاعات نادرست و بعضي برداشت‌هاي اشتباه در آثار آنان راه يابد.

بي‌شك، بررسي عميق‌تر و دقيق‌تر سفرنامه‌ها نكات بيشتري را درباره جايگاه آنها در مطالعات شرق‌شناسي و اسلام‌شناسي در اروپا روشن مي‌سازد.

نتيجه

به نظر مي‌رسد در ميان تعداد قابل ملاحظه سفرنامه‌هايي كه در دوره صفوي و قاجار نوشته شده، آثار عهد صفوي در انتقال مفاهيم مذهبي نقش بيشتري داشتند و مطالب قابل توجه‌تري را نقل داده‌اند كه اين امر تا حد بسيار زيادي تحت تأثير انگيزه‌هاي سفرهاي مذكور و سفرنامه‌هاي مربوط قرار داشته است. مهم‌ترين مطلبي كه در بخش اصول عقايد توجه سياحان اروپايي و نويسندگان سفرنامه‌ها را به خود جلب كرده، موضوع امامت و اختلاف نظر شيعيان و اهل‌سنت در اين باره است. اگر چه سفرنامه‌نويسان در شرح كليات اعتقاد شيعيان در امامت كمتر اشتباه كرده‌اند، ولي در جزئيات، خطاهاي بسيار داشته‌اند، چنان‌كه در شمارش ائمه و ترتيب امامت ايشان يا تاريخ زندگاني‌شان موارد نادرستي را ثبت نموده‌اند. موضوع مهدويت نيز اغلب مورد توجه بوده و بر عقيده شيعيان بر اقامه عدل و داد توسط امام دوازدهم تأكيد شده است. در برخي از آنها، آثار ظهور مهدي با علامات الساعه و نشانه‌هاي قيامت درهم آميخته و خلط شده است.

موضوع زيارت و توجه شيعيان به اين مقوله در بيشتر سفرنامه‌ها آمده و به همين‌ مناسبت‌ از مشاهد مشرفه و قبور امامان و امام‌زادگان ياد شده است. گاه مشاهدات عيني سياحان از اين‌ مكان‌ها كه مشتمل بر تشريح ساختمان و معماري آرامگاه و تزئينات و جزئيات آن مي‌باشد، ذكر شده است. همچنين برگزاري مراسم روز عاشورا و سوگواري براي امام حسين(ع) و شهداي كربلا از موضوعات پر رنگ در سفرنامه‌هاست كه اظهار نظرات‌ مختلفي را نيز به همراه داشته است.‌

بي‌شك، انتقال اين اطلاعات در كيفيت شناخت و آگاهي اروپاييان و نويسندگان بعدي آنها تأثير داشته و از اين رو توجه به نقاط ضعف و قوت اين آثار، مهم است. اگر چه ذكر مشاهدات عيني از سوي سفرنامه‌نويسان از نقاط قوت كار آنها مي‌تواند باشد، ولي گاه برداشت‌هاي غير واقع آنها ذهن خواننده را از واقعيت منحرف مي‌سازد. همچنين تكيه بر منابع شفاهي غير معتبر و تعميم قضايا از اشكالات ديگر كار سفرنامه‌نويسان شمرده مي‌شود.

منابع

اوتر، ژان، سفرنامه، ترجمه علي اقبال، تهران، جاويدان، 1363.

اولئاريوس، آدام، سفرنامه، ترجمه بهپور، انتشاراتي، ابتكار، 1363.

بارنز، الكس، سفرنامه، ترجمه سلطانيفر، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي، 1366.

براون، ادوارد گرانويل، يك سال در ميان ايرانيان، ترجمه ماني صالحي علامه، تهران، ماه ريز، 1381.

بلهر، سفرنامه بلهر(جغرافياي رشت و مازندران)، به کوشش علي‌اکبر خداپرست، تهران، توس، 2536.

تاورنيه، سفرنامه تاورنيه، ترجمه ايوب نوري، تهران، سنايي، 1369ق.

تودولايي، بنيامين، سفرنامه، ترجمه مهوش ناطقي، تهران، كارنگ، 1380

تودولائي، بنيامين، سفرنامه، ترجمه مهوش ناطقي، تهران، نشر کارنگ، 1380.

خانيکوف، نيکولاي ولاديميروويچ، سفرنامه خانيکوف، ترجمه اقدس يغمايي و ابوالقاسم بي‌گناه، مشهد، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، 1375.

دانش‌پژوه، منوچهر، بررسي سفرنامه‌هاي دوره صفوي، تهران، فرهنگستان هنر، 1358.

دوبِد كلمنش، سفرنامه لرستان و خوزستان، ترجمه محمدحسين آريا، تهران، علمي و فرهنگي، 1371.

دوموريه، جيمز جاستي، سرگذشت حاجي بابا اصفهاني، تهران، مركز، 1379.

راولينسون، سرهندي، سفرنامه، ترجمه امان‌الله سكندري، تهران، آگاه، 1362.

ژوبر، پير پروب، مسافرت به ارمنستان و ايران، ترجمه محمود مصاحب، تبريز، چهره، 1347.

شاردن، سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال يغمايي، تهران، توس، 1372

صديق، عيسي، يادگار عمر، تهران، دهخدا، 2536.

فاروقي، فواد، سيري در سفرنامه‌ها، تهران، موسسه مطبوعاتي عطائي، 1361.

فلسفي، نصرالله، زندگاني شاه عباس اول، تهران، علمي و فرهنگي، 1369.

فيگوئروآ، دن گارسيا دسيلوا، سفرنامه، ترجمه غلامرضا سعيدي، تهران، 1364.

کمپفر، انگلبرت، سفرنامه کمپفر، ترجمه کيکاووس جهانداري، تهران، خوارزمي، 1360.

كارري، جوواني فرانچسكو جملي، سفرنامه كارري، ترجمه عباس نخجواني و عبدالعلي كارنگ، تهران، علمي و فرهنگي، چاپ دوم، 1383.

گرس، ايون، سفير زيبا (سرگذشت و سفرنامه فرستاده فرانسه در دربار شاه سلطان حسين صفوي)، ترجمه علي اصغر سعيدي، تهران، انتشارات تهران، 1372.

الگود، سيريل، تاريخ پزشكي در ايران، ترجمه ماهر فرقاني، تهران، اميركبير، 1365.

مينوي، مجتبي، نقد حال، تهران، مركز، 1352.

نصر، عباس، نقش سياسي ادوارد براون در ايران، تهران، ناظر، 1379.

نك: گوبينو، جوزف آرتور، سه سال در آسيا، ترجمه عبد الرضا هوشنگ مهدوي، تهران، قطره، 1383.

 


*استاديار گروه معارف دانشگاه آزاد اسلامي ـ واحد دهاقان. دريافت: 17/5/89 ـ پذيرش: 21/7/89

Shanechi_1385@Yahoo.com


[1]. فاروقي، سيري در سفرنامه ها، ص 11.

[2]. همان.

[3]. ر.ك: شاردن، سفرنامه شاردن، ترجمه افبال يغمايي.

[4]. ر.ك: تاورنيه، سفرنامه تاورنيه، ترجمه ايوب نوري، تهران، سنايي، 1369ق.

[5]. بلهر، سفرنامه بلهر( جغرافياي رشت و مازندران)، به کوشش علي اکبر خداپرست، ص 122.

[6]. فاروقي، سيري در سفر نامه‌ها، ص 177.

[7]. همان، ص 8.

[8]. همان، ص 7.

[9]. همان، ص 87.

[10]. ر.ك: مينوي، نقد حال، 399؛ صديق، يادگار عمر، ج 4، ص 68؛ نصر، ادوارد براون و نقش سياسي او در ايران، ص 51.

[11]. ر.ك: براون، يک سال در ميان ايرانيان، ص 344 ـ 346.

[12]. نصر، نقش سياسي ادوارد براون در ايران، ص 79.

[13]. ر.ك: عباس نصر، نقش سياسي ادوارد براون در ايران، ص 141؛ فاروقي، سيري در سفرنامه ها، ص 134.

[14]. فاروقي، سيري در سفرنامه‌ها، 37.

[15]. ر.ك: فاروقي، سيري در سفرنامه‌ها، ص 39. متاسفانه اصل كتاب به دست نگارنده نرسيد.

[16]. ر.ك: الگود، تاريخ پزشكي ايران، ص 54.

[17]. همان، ص 34.

[18]. ر.ك: فاروقي، سيري در سفرنامه‌ها، ص 147‌ ـ 148. متاسفانه اصل كتاب به دست نگارنده نرسيد.

[19]. ر.ك: گوبينو، جوزف آرتور، سه سال در آسيا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي.

[20]. ر.ك: دوموريه، سرگذشت حاجي بابا اصفهاني، ص 48 و 126.

[21]. ر.ک: ژوبر، مسافرت به ارمنستان و ايران، ص 2 ـ 3.

[22]. ر.ك: بلهر، سفرنامه بلهر، ص 34.

[23]. اولئاريوس، سفرنامه اولئاريوس، ص 754.

[24]. ر.ك: راولينسون، سر هنري، سفرنامه راولينسون، ترجمه سكندر امان‌اللهي.

[25]. ر.ك: دوبد، كلمنت اوگاتيس، سفرنامه لرستان و خوزستان، ترجمه محمد حسين آريا.

[26]. ر.ك: بارنز، سفرنامه بارنز، ص 64؛ سرنا، مردم و ديدني‌هاي ايران، ص 49.

[27]. آدام اولئاريوس آلماني (1599 ـ 1671م) در لايپزيك به تحصيل در الهيات پرداخت و سپس به فلسفه و رياضيات روي آورد. پس از اتمام تحصيلات به‌عنوان استاد و رئيس دانشكده فلسفه مشغول به كار شد. او تسلط فراواني به زبان‌هاي فارسي و تركي داشت و در 1635م/1045ق به‌عنوان منشي يك هيات سياسي رهسپار ايران شد كه حاصل آن سفرنامه اوست. او همچنين كتاب گلستان سعدي را به آلماني ترجمه كرد. (ر.ك: منوچهر دانش پژوه، بررسي سفرنامه هاي دوره صفوي، ص 85).

[28]. اولئاريوس، سفرنامه، ص 755.

[29]. کمپفر، سفر نامه، ص 132.

[30]. شاردن، سفرنامه شاردن، ج 3، ص 1142.

[31]. شاردن، سفر نامه، ج 3، ص 1142.

[32]. کمپفر، سفر نامه، ص 133.

[33]. بنيامين تودولايي، سفرنامه بنيامين، ص 144.

[34]. اولئاريوس، سفرنامه، ص 755.

[35]. همان، ص 756.

[36]. كمپفر، سفرنامه، ص 132.

[37]. همان، ص 123.

[38]. ر.ك: اولئاريوس، سفرنامه، 438؛ فلسفي، زندگاني شاه عباس اول، ج 3، ص 865.

[39]. بارنز، سفرنامه، ص 60 ـ 62.

[40]. اولئاريوس، سفرنامه، ص 756.

[41]. کمپفر، سفرنامه، ص 133 ـ 134.

[42]. شاردن، سفرنامه، ج 3، ص 1143.

[43]. كارري، سفرنامه، ص 154.

[44]. کمپفر، سفرنامه، ص 178.

[45]. همان، ص 188.

[46]. بارنز، سفرنامه، ص 60.

[47]. خانيکوف، سفرنامه، ص 111.

[48]. همان، ص 112.

[49]. کمپفر، سفرنامه، ص 177.

[50]. همان، ص 177.

[51]. اولئاريوس، سفرنامه، ص 756.

[52]. همان، ص 438.

[53]. فلسفي، زندگاني شاه عباس اول، ج 3، ص 865 به نقل از سفرنامه پيترو دلاواله، ج 5، ص 189.

[54]. اوتر، ص 66 و 255.

[55]. سفرنامه بنيامين، ص 113.

[56]. کمپفر، سفرنامه، ص 133.

[57]. همان، ص 123.

[58]. بارنز، سفرنامه، ص 61 ـ 62.

[59]. ر.ک: خانيکوف، سفرنامه، ص 109 ـ 122.

[60]. اوتر، سفرنامه، ص 66 و 255.

[61]. فيگوئروآ، سفرنامه، ص253.

[62]. فاروقي، سيري در سفرنامه‌ها، ص 147.

[63]. گرس، سفير زيبا، ص 196.

[64]. شاردن، ج 2، ص 522 ـ 526.

[65]. ر.ک: اولئاريوس، سفرنامه، ص 527 ـ 529.

[66]. فيگوئروآ، سفرنامه، ص 250.

[67]. شاردن، سفرنامه، ج 2، ص 526.

[68]. گرس، سفير زيبا، ص 196.

[69]. فيگوئروآ، سفرنامه، ص 195.

[70]. خانيکوف، سفرنامه، ص 106 و 86 و 87.

[71]. فيگوئروآ، سفرنامه، ص 307- 310

[72]. همان، ص 314.

[73]. فيگوئروآ، سفرنامه، ص 307.

[74]. اولئاريوس، سفرنامه، ص 757.

[75]. کمپفر، سفرنامه، ص 180.

[76]. همان.

[77]. سفرنامه کمپفر، ص 181.

[78]. كارري، سفرنامه، ص 148.

[79]. کمپفر، سفرنامه، ص 181.

[80]. همان، ص 181.

[81]. همان، ص 182.

[82]. همان.

[83]. همان، ص 183.

[84]. اولئاريوس، سفرنامه، ص 760.

[85]. کمپفر، سفرنامه، ص 178.

[86]. اولئاريوس، سفرنامه، ص 759 و 760 و 761.

[87]. فيگوئروآ، سفرنامه، ص 307 ـ 310.

[88]. ر.ك: كارري، ص 162؛ اولئاريوس، ص 205.

[89]. اولئاريوس، سفرنامه، ص 755؛ کمپفر، سفر نامه، ص 132.

[90]. فيگوئروآ، سفرنامه، ص 250.

نام کتاب : تاریخ اسلام در آینه پژوهش نویسنده : موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)    جلد : 26  صفحه : 2
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست