responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : علوم سیاسی نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 1  صفحه : 10

طالبان ؛ دين و حكومت
سجادى سيد عبد القيوم

اشاره:
پيشرويهاى اخير گروه طالبان در افغانستان و تحت تصرف در آوردن بخش اعظم كشور از سوى اين گروه, بويژه سقوط مزار شريف و شهرهاى مهم شمال كشور كه در تصرف نيروهاى ضد طالبان ; موسوم به جبهه متحد براى نجات افغانستان بود, زمينه هاى حاكميت فراگير اين گروه را بر تمامى افغانستان فراهم نمود. كشورهاى منطقه و بويژه همسايگان غربى و شمالى افغانستان (ايران و كشورهاى آسياى ميانه) با ابراز تاسف و نگرانى از وضعيت كنونى در برابر اين رخداد واكنش نشان دادند. شايد بتوان گفت در دهه سوم مرداد ماه سال جارى تحولات افغانستان و مسايل مربوط به گروه طالبان بيشترين پوشش خبرى را در رسانه هاى خبرى جمهورى اسلامى ايران و كشورهاى همسايه به خود اختصاص داده است. دقت در فراوانى اخبار, تحليل خبرى و تفسيرهاى سياسى مربوط به افغانستان اهميت اين تحولات در سياست خارجى اين كشورها را نشان مى دهد. به جز پاكستان كه از حاميان جدى طالبان است و طبعا پيشرويهاى نظامى اين گروه را, موقعيت جديدى در سمت و سوى سياست خارجى خود تحليل مى كند, ساير كشورهاى همسايه نظير جمهورى اسلامى ايران, تاجيكستان, ازبكستان و..... اين رخداد را سر آغاز بحران جديدى در افغانستان ارزيابى نموده نسبت به پيامدهاى آن هشدار داده اند. واكنش هشدار دهنده و همراه با نگرانى اين كشورها, صرف نظر از دخالت نظامى, پاكستان كه در هم پيمانى منطقه اى با آمريكا و سعودى قرار دارد, به دليل اثر گزارى منفى اين رخدادها در سياست خارجى, ثبات داخلى و منافع ملى اين كشورها مى باشد.
كشورهاى آسياى ميانه به دليل نابسامانى و بى ثباتى داخلى و وجود زمينه هاى اجتماعى براى نفوذ طالبان, از صدور اسلام افراطى و سنتى طالبان و بنيادگرايى مذهبى آن هراس دارند, در حالى كه جمهورى اسلامى ايران بيشتر به استقرار يك دولت اسلامگراى آمريكايى به عنوان اهرم فشار امريكا عليه ايران مى انديشد. براى جمهورى اسلامى دو مسإله ديگر نيز به شكل جدى وجود دارد. حمايت طالبان از گروهك مجاهدين خلق و اختصاص دادن پايگاههاى نظامى به آنان و نيز جهتگيرى طالبان در برابر ساير اقوام و بويژه هزاره ها و شيعيان افغانستان. باتوجه به اهميت اين رخداد و تاثير جدى آن در سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران مى بايست به شناسايى و بازبينى اين گروه مبادرت نمود. بايد ديد طالبان كسيتند؟ چگونه شكل گرفتند؟ و با استفاده از چه راهبردهايى در مدت كوتاهى در دل جامعه افغانستان رسوخ كردند؟ و اساسا اين كه طالبان از لحاظ فكرى و ايدئولوژيكى چگونه مى انديشند و در زمينه سياست, حكومت و اجتماع چه انديشه هايى را دنبال مى كند؟ در اين گزارش تلاش مى شود تا با هدف اطلاع رسانى, پرسشهاى مذكور مورد تحليل و ارزيابى قرار گيرد تا در پرتو پاسخ آن, بتوانيم شناخت اجمالى نسبت به اين جريان ارائه نماييم. ـ ساختار قومى و قبيله اى جامعه افغانستان
قبل از پرداختن به بررسى علل و انگيزه هاى شكل گيرى گروه طالبان, زمينه و شرايط داخلى و خارجى رشد و گسترش آن و طرح انديشه هاى سياسى و اجتماعى اين جنبش, ابتدا لازم است تصوير اجمالى از سيماى جامعه افغانستان و ساختار قومى و قبيله اى آن ارايه گردد, زيرا چنانكه خواهد آمد شكل گيرى و رشد قارچ گونه و شتابان جنبش طالبان و تبيين عوامل پيروزيهاى چشمگير و خيره كننده اين گروه در عرصه نظامى, تنها با در نظر داشت بافت جمعيتى و تركيب قومى جامعه افغانستان امكان پذير خواهد بود.
كشور افغانستان به لحاظ تعدد اقوام و مليتها از معدود كشورهاى جهان است كه در آن اقوام و ملل مختلف و بعضا ناهمگن سكونت دارند. به لحاظ قومى كشور افغانستان را مى توان ملغمه اى از ملل كشورهاى همسايه شرقى, غربى, جنوبى و شمالى دانست. در كنار چهار قوم عمده و تاثيرگذار بر زندگى سياسى جامعه نظير; قوم پشتون, تاجيك, هزاره و ازبك اقليتهاى قومى متعددى چون ; ايماق, قزلباش, تركمن, قيرقيزى و غيره در اين كشور سكونت دارند. همين تنوع و ناهمگنى اقوام, به دليل فقدان عامل محورى وحدت آفرين ((به جز اسلام كه از آن نيز تفسيرهاى متعارضى وجود دارد)) موجب شده است كه در افغانستان روند ملت سازى با چالش هاى جدى مواجه گردد. هنوز پس از چندين سال (از 1919 تاكنون) از استقلال اين كشور, هويت ملى مشترك و قابل قبول براى تمامى اقوام, در اين كشور شكل نگرفته است. در چنين جامعه اى طبيعى است كه گردش قدرت سياسى در تار و پود قوميت و قبايل محصور مى ماند و زمينه هاى مشاركت سياسى ساير اقوام از ميان مى رود و همين امر نه تنها ميان اقوام كه, حتى در درون قوم خاص, ميان قبايل مختلف تنشهاى جدى را موجب گشته واگرايى نسبت به حكومت مركزى را به همراه داشته است. قوم پشتون, كه همواره خود را صاحب اصلى حاكميت سياسى در افغانستان مى داند و در طول تاريخ دولت ملى افغانستان قدرت سياسى را به صورت انحصارى در دست داشته است, در تعارض جدى با ساير اقوام قرار گرفته است, اين امر جنگهاى خونين قومى و قبيله اى را با خود همراه داشته است. شاهان خودسر و قدرت طلب براى ايجاد, تحكيم و تثبيت حاكميتشان همواره از مناقشات قومى به نفع خود بهره بردارى نموده اين شكافها را در تاريخ اين كشور عميقتر ساخته اند.
در اين جا مناسب است اشاره اى گذرا به چهار قوم عمده و تاثير گذار بر سياست و زندگى سياسى داشته باشيم. اقوامى چون; پشتون, ازبك, هزاره و تاجيك. در ذيل به معرفى اجمالى آنها مى پردازيم: 1 ـ قوم پشتون:
پشتون ها يا افغان ها به مفهوم اخص كلمه, كه تقريبا 45% جمعيت افغانستان را تشكيل مى دهند عمدتا در شرق و جنوب كشور و بعضا در شمال و غرب زندگى مى كنند. آنان به زبان ((پشتو)) كه از شاخه هاى زبان هند و اروپايى است تكلم مى نمايند. بيشتر آنان با زبان فارسى درى نيز آشنايى دارند و همگى به لحاظ مذهبى پيرو اهل سنت و جماعتند. پشتونها به لحاظ جمعيتى از اكثريت نسبى برخوردارند و به لحاظ سياسى مالك و داعيه دار انحصارى حاكميت سياسى در افغانستان بوده اند. پشتونها به لحاظ ساختار درونى به دو تيره غلزايى و درانى منشعب مى گردد. حاكميت سياسى همواره در دست طايفه درانى بوده است و تنها پس از كودتاى ماركسيستى 1357 اين حاكميت به طايفه ديگر پشتون; يعنى غلزايى ها انتقال مى يابد. بدين ترتيب مى بينيم كه از ابتداى تشكيل مجدد دولت افغانستان توسط احمدخان ابدالى (از طايفه درانى) در سال 1747 تا بحران كنونى افغانستان و سقوط حاكميت مركزى در كشور, حاكميت سياسى كشور در انحصار قوم پشتون بوده طبعا اين انحصار در ساير زمينه هاى مربوط به سياست و اجتماع نيز نمود جدى داشته است. طالبان كه امروزه داعيه تشكيل حكومت اسلامى را دارند عموما از درون اين قوم برخاسته اند.2 ـ هزاره ها
مردمان هزاره كه تقريبا 25% كل جمعيت افغانستان را تشكيل مى دهند, عمدتا در مركز افغانستان در كوهپايه ها و سنگلاخهاى موسوم به هزاره جات, ارتفاعات مركزى هندوكش, سايرنقاط كشور و نواحى شمال سكونت دارند. زبان اين قوم فارسى درى و اكثريت قريب به اتفاق آنان پيرو مذهب شيعى جعفرى است. مهاجرين اين قوم كه در اثر ظلم و بيدادگرى يكى از حكام متعصب پشتون به نام عبدالرحمن خان ترك وطن نموده اند در خراسان ايران و بلوچستان پاكستان متوطن هستند (1890). هزاره ها كه نماد اصلى شيعه در افغانستان محسوب مى گردد, در طول تاريخ سياسى افغانستان از حقوق سياسى و اجتماعى محروم بوده مورد اعمال تبعيض و تعصب شديد قومى و مذهبى قرار داشته اند. 3 ـ تاجيكها
تاجيكها به لحاظ موقعيت و منزلت اجتماعى دومين گروه قومى در افغانستان محسوب مى گردد. اينان كه به لحاظ كمى در رديف سوم و پس از پشتون و هزاره قرار دارند, در بخشهاى شمال شرقى در بدخشان, شمالى, پنجشير, غورات, هرات و ساير نقاط شمال كشور پراكنده اند. تاجيكها به لحاظ مذهبى, سنى مذهب اند و به زبان فارسى درى صحبت مى كنند اين مردم عمدتا شهرنشين هستند و زندگى ايلى و قبيله اى را تا حدى ترك نموده اند. به رغم حاكميت انحصارى پشتونها, تاجيكها در برخى مقاطع, حكومت افغانستان را در دست داشته اند كه در تعارض جدى با رهبران پشتون قرار داشته اند - حكومت شش ماهه حبيب الله معروف به ((بچه سقاو)) در سال 1929 و حكومت چندساله برهان الدين ربانى[ از پاييز 1371 تاكنون] نمونه هايى از حاكميت غير پشتون در افغانستان است كه هيچ گاه ثبات و استقرار جدى نداشته است. 4 ـ ازبكها
ازبكها مردمان ترك تبارى هستند كه در نواحى شمال افغانستان و در نوار مرزى شمال كشور با ازبكستان سكونت دارند و در شهرهاى مزار, ميمنه, خان آباد, قندوز و غيره پراكنده هستند. به لحاظ جمعيتى مقدار اين قوم در حدود 1/5 ميليون نفر برآورد شده است. ازبكها از اعقاب تركان زردپوست آسياى مركزىاند و به كشاورزى و دامدارى اشتغال دارند. زبان ازبكى كه تركيبى از زبان تركى است, زبان اصلى اين مردم است و به لحاظ مذهبى پيرو سنى حنفى هستند. اينان نيز چون ساير اقوام در طول تاريخ محكوم و تحت فشار بوده اند و به همين جهت در فقر و محروميت مى زيسته اند. ژنرال دوستم و ژنرال ملك از رهبران اصلى اين قوم هستند. پيشينه تاريخى و ريشه هاى شكل گيرى جنبش طالبان
بر خلاف تصور رايج در رسانه هاى جمعى و نظريات غالب كارشناسان كشورمان, جنبش طالبان كه در پاييز سال 1373 به صورت رسمى بروز و ظهور يافت و در مدت كوتاهى توانست خود را به قطب مهم قدرت در داخل افغانستان تبديل كند, داراى پيشينه تاريخى دوران جهاد بوده و يك دفعه از ميان رخدادهاى سياسى و نظامى كشور افغانستان سر بر نياورده است. صرف نظر از كاربرد برخى واژه ها براى معرفى اين جريان كه نوعى تحليل سطحى را به نمايش مى گذارد; از قبيل گروه بى ريشه, باند و... . بررسى پيشينه تاريخى اين گروه, علل و ريشه هاى شكل گيرى آن مى تواند ما را در ارائه جمع بندى مناسب, تجزيه و تحليل ماهيت آن و بالاخره تبيين معقولانه تر رشد و گسترش سريع اين گروه در بيشتر نقاط افغانستان يارى رساند.
براى روشن شدن اين بحث, مرور اجمالى به ساختار درون گروهى و بافت عناصر متشكله اين گروه مى تواند راهگشا باشد. طالبان نيرويى است عمدتا پشتون و متشكل از سه طيف عمده ; دسته اى از طلاب دينى كه در مراكز اهل سنت, بويژه پاكستان تحصيل نموده اند و در دوره جهاد مقدس مردم افغانستان عليه نيروهاى اشغالگر ارتش سرخ وارد مبارزه شده اند, اين عده در دوره جهاد در تشكيلات حركت انقلاب اسلامى به رهبرى مولوى محمد نبى محمدى جذب شدند و خود داراى يك تشكيلات درونى به نام تنظيم طلاب در درون حزب ((حركت انقلاب)) بودند. گفته مى شود رهبر فعلى گروه طالبان ملاعمر كه خود از مجروحين جنگى سالهاى جهاد است, قبلا در حزب ((حركت انقلاب)) عضوى از اعضاى مبارز بوده است. طيف دوم را عنصرى از احزاب جهادى متعلق به قوم پشتون تشكيل مى دهد. فرماندهان و افرادى متعلق به احزاب جهادى پشتون ; حزب اسلامى حكمتيار, حزب اسلامى يونس خالص, اتحاد اسلامى سياف, محاز ملى سيد احمد گيلانى, نجات ملى صبغت الله مجددى و..... پس از جنگهاى خونين احزاب در سالهاى 71 ـ 73 كه بر سر توزيع و تقسيم قدرت صورت گرفت, با ظهور جنبش طالبان به آنان پيوست. البته همان گونه كه در بحث شرايط و زمينه هاى موفقيت اينان اشاره خواهد شد, در جذب اين عناصر و اعضاى گروههاى مذكور به جنبش طالبان, تعارض قومى داراى جايگاه خاص بوده است و به عبارت ديگر حاكميت سياسى كشور كه از ديرباز در اختيار قوم پشتون بوده است, پس از پيروزى مجاهدين براى نخستين بار به صورت رسمى و آشكار در دست ديگر اقوام قرار مى گيرد. (چون آقاى ربانى از قوم تاجيك بود, اين امر انگيزش جدى پيوستن احزاب پشتون به طالبان را به همراه داشت).
طيف سوم پشتونهايى هستند كه در رژيم كمونيستى سابق عضويت داشتند و بعضا در احزاب جهادى جذب شده بودند و به جنبش طالبان پيوستند. ذكر اين نكته مناسب است كه, پس از پيروزى مجاهدين در سال 1371 و آغاز جنگ قدرت ميان احزاب جهادى, عناصر مرتبط به رژيم كمونيستى و وابسته به احزاب خلق و پرچم, به دليل شكل گيرى فضاى قومى و گسترش سياست قوم محورى هركدام به احزاب مربوط جذب گرديد, اين روند بلااستثنا در اكثر احزاب جهادى اعم از شيعى و سنى تعميم داشت و جانيان كمونيزم وابسته به احزاب ماركسيستى, با استفاده از اين فضاى دردناك در احزاب جهادى جاى گرفتند و همين امر خود يكى از عوامل تشديد معارضات و جنگهاى داخلى احزاب گرديد. به هر حال برخى از افسران, نظاميان و كارمندان دولت كمونيستى بر اساس معيار قومى جذب گروه طالبان گرديدند.
بنابر اين مى توان چنين جمع بندى كرد كه هسته هاى نخست گروه طالبان در سالهاى جهاد عليه كمونيزم ريشه داشته و شاخ و برگ فزاينده آن پديده اى است كه معلول جنگهاى داخلى احزاب و فعالتر شدن شكافها و تعارضهاى قومى بوده است. البته در ميان جناحهاى مختلف تشكيل دهنده گروه طالبان, طلبه ها و عالمان دينى اهل سنت داراى نقش كليدى بوده ظهور و بروز بيشترى نسبت به ساير جناح ها دارند. هر چند بروز معارضات و تنشهاى درونى ميان طيفهاى مختلف طالبان هر از چند گاهى اجتناب ناپذير مى نمايد, اما اين تنشها تاكنون به مشكلات جدى براى آنان نيانجاميده است و هنوز اين جنبش از وحدت و انسجام درونى برخوردار و همين امر يكى از عوامل اصلى موفقيت آنان در عرصه هاى نظامى افغانستان بوده است. ـ طالبان چگونه بوجود آمد؟
در مورد دلايل و علل شكل گيرى جنبش طالبان اظهار نظرهاى متفاوتى صورت گرفته است. برخى, عوامل استكبار و توطئه را مهمترين عامل در مجموعه علل و عوامل تكون اين جنبش مى دانند. عده اى ديگر شرايط داخلى جامعه را بيشتر مطرح مى كنند. هر چند در يك تحليل نسبتا جامع نمى توان هيچ يك از دو عامل داخل و خارج را از نظر دور داشت, اما با تحليل ساختارى جامعه افغانستان, زمينه هاى داخلى در به وجود آمدن اين گروه جديتر به نظر مى رسد. در بررسى عوامل خارجى نقش پاكستان, عربستان و آمريكا بيشتر مورد توجه قرار مى گيرد. اين كشورها با توجه به رقابت و خصومت جدى با جمهورى اسلامى ايران همواره تلاش مى كنند تا از شكل گيرى دولتى كه روابط دوستانه با ايران داشته باشد, جلوگيرى نمايند. در اين راستا به وجود آوردن طالبان نشانگر بهترين انتخاب اين كشورها در راستاى اهداف سياسى شان خواهد بود. دولت برهان الدين ربانى كه از تابستان سال 1371 تاسيس شد, داراى مناسبات نيك و مثبتى با جمهورى اسلامى ايران بود و از سوى ديگر اين دولت, دولتى نبود كه پاكستان, سعودى و آمريكا بدان مى انديشيدند, از اين رو پاكستان, سياست تضعيف تدريجى دولت آقاى ربانى را در رإس برنامه هاى سياست خارجى خويش قرار داد.
شايد در جنگهاى داخلى احزاب عليه اين دولت, بويژه جنگ مستمر و خونين حكمتيار عليه اين دولت, نتوان رد پاى نظاميان پاكستانى را ناديده گرفت. سياست جذب ساير احزاب و گروهها و فعال شدن ديپلماسى دولت آقاى ربانى, نويد برقرارى ثبات اجتماعى و سامان سياسى در كشور را مى داد, اما قبل از تحقق چنين امرى دولت پاكستان درصدد برآمد تا از پاگرفتن چنين دولتى جلوگيرى نمايد. بر اين اساس, پاكستان با هميارى عربستان سعودى (كه در ارتباط جدى با حوزه هاى علميه اهل سنت و طلاب تحصيل كرده در اين مدارس است) و آمريكا با استفاده از شرايط اجتماعى و زمينه هاى داخلى, جنبش طالبان را با داعيه برقرارى صلح و امنيت در كشور به راه مى اندازد.
در بعد عوامل و ريشه هاى داخلى نيز مى توان به شرايط اجتماعى و زمينه هاى سياسى اين جنبش اشاره كرد. مردم افغانستان كه از چندين سال جنگ, ويرانى و خانه به دوشى به شدت درمانده و خسته بودند به وجود فردى يا جمعى چشم دوخته بودند كه با سركوب نمودن فرماندهان و تفنگ به دوشان محلى امنيت و ثبات را به جامعه بازگرداند. بدليل فرو ريختن جو اعتماد ميان احزاب جهادى متخاصم جمع آورى سلاح و مهمات جنگى كه شرط نخستين هر نوع سازش و تفاهم بود با بن بست جدى روبرو بود, وجود يك نيروى سوم بى طرف كاملا ضرورى به نظر مى رسيد, زمينه هاى شكل گيرى و استقبال مردم از چنين نيرويى به خوبى مشاهده مى گرديد. جنبش طالبان با استفاده از چنين فرصت و امكاناتى قدم به صحنه گذاشت و در بدو ورود خود در تابستان 1373 توانست قندهار را (مركز فعلى آنان است) به تصرف خود در آورد و رسما وارد صحنه تحولات افغانستان شود.زمينه ها و شرايط رشد و گسترش طالبان
رشد سريع و برق آساى جنبش طالبان و تصرف بيش از 80% كشور توسط آنان, پديده اى است كه هنوز هم با ابهامات جدى روبرو است. اين امر را مى توان با در نظر داشتن زمينه هاى داخلى و شرايط بين المللى مورد مطالعه و بررسى قرار داد. ـ زمينه هاى داخلى
مقصود از زمينه هاى داخلى مجموعه شرايط و امكاناتى است كه در درون جامعه افغانستان به وجود آمد و همين شرايط نقش جدى و تاثير گذارى را در موفقيت و پيروزى برق آساى طالبان از خود به جاى گذاشته است. اين زمينه ها را مى توان در چند محور زير خلاصه كرد:

1 ـ نظم و امنيت: در مدت قريب به دو سال عمر دولت مجاهدين كه جنگ قدرت شيرازه جامعه را از هم فروپاشاند و عنصر حياتى نظم و امنيت به پاى حكمروايى مطلق فرمانروايان محلى به غارت رفت, كمترين نشانى از نظم و امنيت در شهرها, روستاها و قصبات به چشم نمى خورد. مردم مظلوم افغانستان در اين بلبشوى توفانى نه صاحبان جان خود بودند و نه اختيار ناموس و مال خود را داشتند. از قانون, مجازات و عدالت خبرى نبود. ناامنى, وباى فراگيرى بود كه حيات اجتماعى مردم را به كام نيستى كشانده بود. در چنين اوضاع و احوالى كه مردم به قدرت مطلق و حاكم مستبدى چشم دوخته بودند تا امنيت را به زندگى مردم باز گرداند و اخاذان و باجگيران تفنگ به دوش محلى را از ميان بردارد, طالبان با داعيه برقرارى صلح و امنيت در كشور ظهور نمود. توده مردم افغانستان كه تنها تشنه امنيت بودند از اين خيزش استقبال نمود و طالبان با كمترين مقاومتى توانست شهرهاى مختلف كشور را زير پا گذارد. نزديك شدن طالبان به مركز حكومت (كابل) در حالى صورت مى گرفت كه هنوز جنگهاى داخلى احزاب جهادى و متخاصم بر سر قدرت ادامه داشت. با نزديك شدن طالبان به كابل, حزب اسلامى گلبدين حكمتيار با كمترين مقاومت سنگرهاى نظامى خود را به طالبان واگذار نمود. سنگرهايى كه براى مدت قريب به دو سال در برابر دولت آقاى ربانى ونيروهاى احمدشاه مسعود مقاومت كرده بود, در برابر طالبان يك روزه تسليم شد. در اين جا باز مسإله قوميت را داريم كه در محور بعدى اشاره خواهد شد.

2 ـ مسإله قوميت: همان طور كه اشاره شد حاكميت سياسى افغانستان در اعصار و قرون متمادى در دست قوم پشتون بوده است. انتقال اين حاكميت به اقوام ديگر و يا مشاركت ساير اقوام در قدرت سياسى كه در دوره دولت آقاى ربانى صورت گرفت, پديده اى نبود كه به سادگى براى انديشه پشتونيزم قابل تحمل باشد. بافت جمعيتى و قومى طالبان, يكى از مهمترين و كارآمدترين امكانات موفقيت را در اختيار اين جنبش گذاشت, احزاب جهادى پشتون (حزب اسلامى حكمتيار و خالص, اتحاد اسلامى سياف ,محاذ ملى گيلانى, نجات ملى مجددى و....) كه خواهان حاكميت بلامنازع پشتون (در مورد هر دو حزب اسلامى و اتحاد اسلامى) و يا حداقل حاكميت موثر پشتون (در مورد حزب گيلانى و مجددى) بودند نه تنها به مقابله با طالبان برنخواستند, بلكه تمامى افراد و امكاناتشان جذب جنبش طالبان گرديد و اين يكى از مهمترين عامل موفقيت نظامى طالبان در جهات جنگى محسوب مى شود, حتى در تحولات اخير افغانستان و سقوط شهرهاى شمال به دست طالبان اين عامل را نمى توان ناديده انگاشت.(1)شرايط بين المللى
در كنار زمينه هاى داخلى رشد سريع جنبش طالبان, حمايتهاى مالى, نظامى و سياسى كشورهاى منطقه و بويژه عربستان سعودى, پاكستان و امريكا را نيز نبايد از نظر دور داشت. دلارهاى نفتى عربستان سعودى و حمايتهاى مالى و تسليحاتى آمريكا و كمكهاى استراتژيك و اطلاعاتى پاكستان نقش جدى در رشد و گسترش اين جنبش داشته است. براى تائيد اين فرضيه كافى است كه به معامله هاى كلان فرماندهان طالبان با برخى از فرماندهان محلى ضد طالبان, دقت كنيم. در بيشتر موارد طالبان با استفاده از پول و دادن امتياز اقتصادى, مخالفين را تطميع و به عقب نشينى و تسليم واداشته اند. پاكستان, آمريكا و عربستان سعودى هر كدام در راستاى اهداف خاص خود در حمايت جدى از تحريك طالبان پرداخته مهمترين تإثير را در پيروزيها و رشد سريع اين جنبش داشته اند. البته بررسى اهداف سياست خارجى اين كشورها خود مقوله اى در خور بحث و قابل توجه است. به اختصار مى توان سياست خارجى دو كشور اخير را در ارتباط با جمهورى اسلامى ايران تحليل كرد. ايجاد ناامنى در مرزهاى شرقى ايران, ايجاد حاكميت داعيه دار خلافت اسلامى و استفاده از شگرد خطرناك مذهب عليه مذهب و تبليغ اسلام سعودى در افغانستان و آسياى ميانه براى جلوگيرى از رشد و گسترش اسلام ناب و مسايل اقتصادى منطقه مهمترين محورهاى سياست خارجى اين كشورها است. به هر حال جهتگيرى سياسى اين كشورها را با هر سمت و سويى كه باشد, نمى توان در رشد سريع جنبش طالبان ناديده انگاشت.طالبان; سياست و اجتماع
بررسى همه جانبه نظريات سياسى و اجتماعى طالبان هر چند در خور پژوهش و مطالعه است, اما از آن جا كه جنبش طالبان هنوز به عنوان يك دولت فراگير نتوانسته است, جايگاه خود را در جامعه افغانستان تثبيت كند, به لحاظ عملى و اجرايى انديشه هاى سياسى و اجتماعى آن هنوز به شكل جدى ظهور و بروز نيافته است, بنابر اين در اين نوشتار تلاش بر آن است تا مهمترين شاخصهاى تفكر دينى, سياسى و اجتماعى اين جنبش در بعد نظرى و تئوريك آن طرح و بررسى شود. هر چند ممكن است برخى از اين افكار و نظريات در مواجه با واقعيات اجتماعى, زمانى كه طالبان به عنوان جريان حكومتگر مطرح شوند, با چالشهاى جدى روبرو گرديده ناديده انگاشته شوند. طالبان و اجتماع
در ديدگاههاى اجتماعى طالبان, چند زير مجموعه مهم را مى توان رديابى كرد. اما قبل از آن, ذكر اين نكته ضرورى مى رسد كه جنبش طالبان به دليل تإثير پذيرى از مايه هاى فكرى جمعيت العلماى پاكستان بيشتر ديدگاههاى سياسى و اجتماعيش را با الهام از اين گروه پى ريزى نموده است. اين امر بويژه در برخورد با مظاهر تمدن كنونى و پديده هاى جديد پررنگتر و برجسته تر به نظر مى رسد. اگر عبدالاعلى مودودى ((گرايش و جذب امت اسلامى به پديده هاى جديد و مظاهر تمدن معاصر را يكى از دلايل عقب ماندگى مسلمين عنوان نمود))(2), جنبش طالبان نيز دقيقا در همين راستا با اين نمودها در قالب جمع آورى وسايل صوتى و تصويرى به مبارزه برخاست و در يك اقدام به اصطلاح انقلابى و اصلاحى تمامى تلويزيونها و ضبط صوتهاى شهروندان كابل را جمعآورى نموده مغازه هاى فروش اين وسايل را تعطيل كرد.
بنابر اين سختگيريهاى مذهبى طالبان در كليه مواضع سياسى و اجتماعى آنان از جايگاه خاصى برخوردار است. اهتمام جدى به ظواهر قوانين و شعاير شريعت; در قالب برپايى اجبارى نماز جماعت در معابر و مساجد, تطبيق احكام اوليه اسلام بدون در نظر گرفتن مقتضيات زمان, قطع دست دزدان و راهزنان, گذاشتن ((ريش)) و ايجاد محدوديتهاى جدى براى فعاليت اجتماعى زنان و حتى تحصيل آنان نمودهاى آشكارى از سختگيرى افراطى مذهبى آنان است كه بى شباهت به اسلام سعودى و وهابيت نمى باشد.
اعمال محدوديت افراطى عليه زنان و حتى كنترل رفت و آمد آنان در سطح شهرها, نه تنها صرفا در شكل صورى خود باقى نمانده, على رغم انتقادات محافل جهانى به عنوان انديشه اجتماعى غير قابل اغماض به مرحله اجرا درآمده است. تعطيل نمودن موسسات امدادى سازمان ملل به دليل اين كه بيشتر كارمندان اين سازمانها را زنان غير محجبه تشكيل مى داده است, بيانگر آن است كه طالبان به سادگى حاضر نيستند كه از اين نظريه دست بردارند. اين امر بويژه با عنايت به موقف سياسى طالبان كه براى ايجاد حاكميت فراگير در افغانستان نيازمند آن است تا با درنظر داشت مقررات بين المللى و احترام به حقوق شهروندى و كنوانسيونهاى بين المللى از در مماشات پيش آمده تا بتوانند شناسايى سياسى كشورهاى جهان و محافل بين المللى را به دست آورند, با جديت بيشتر خود را نشان مى دهد.
هر چند برخى از رهبران طالبان ممنوعيت تحصيل زنان و مشاركت سياسى و اجتماعى آنان را با در نظر داشتن شرايط بحرانى كنونى به دليل اشاعه فساد اخلاقى ميان نظاميان خانه به دوش طالبان عنوان نموده است, اما اين امر تاكنون به عنوان انديشه بنيادين آنان تعقيب شده به مرحله اجرا گذاشته است. سلفى گرى در قبال پديده هاى جديد
همان طور كه اشاره شد, برخورد منفى در قبال پديده هاى جديد يكى ديگر از شاخصهاى اصلى تفكر اجتماعى طالبان را تشكيل مى دهد. در اين جا جنبش طالبان دقيقا از نظريات اجتماعى جمعيت العلما و وهابيت سعودى متإثر مى باشد. نگاه مبتنى بر اصاله الحرمه در مورد پديده هاى جديد تفكر اجتماعى آنان را در چارچوب نظريه اى مبتنى بر اصالت عدم جواز محدود مى كند. در اين ديدگاه رگه هاى سلفى گرى و اجتناب از مظاهر جديد تمدن معاصر, مگر در مواردى كه نص صريح بر جواز در دسترس باشد, كاملا قابل رديابى است. برخورد منفى و خصمانه آنان در مقابل اين پديده ها با اين پشتوانه دينى كه پيامبر اكرم (ص) و خلفاى راشدين از اين ابزار و وسايل استفاده ننموده اند, توجيه مى گردد. مخالفت رهبر طالبان با انجام مصاحبه خبرنگاران زن با وى, مخالفت از عكسبردارى و تصوير, نمودهاى بارزى از اين تفكر مى باشد. طالبان و سياست
انديشه سياسى و حكومتى طالبان, نظير ساير جنبشهاى دينى اهل سنت, مبتنى بر استوانه خلافت اسلامى است. طالبان پس از تصرف كابل, عنوان دولت اسلامى را به امارت اسلامى تغيير داده, محمد عمر را به عنوان خليفه و امير مسلمين خواندند. بر اساس تز رايج انديشمندان سياسى اهل سنت, اطاعت از خليفه در زمره واجبات شرعى است و مخالفين با امير به عنوان ياغى ,باغى و مهدورالدم شناخته مى شوند. در تمامى موضعگيريهاى سياسى طالبان در سطح خرد و كلان اين شاخصها تعقيب مى گردد. بنابر اين جنبش طالبان كه با داعيه تشكيل حكومت اسلامى قدم به ميدان مبارزه گذاشت, ساختار سياسى اين حكومت را در قالب خلافت و امارت اسلامى پيشنهاد مى كند. در اين ديدگاه لازم نيست كه خليفه از اوصاف برتر و كاملتر علم, عدالت, تقوى و غيره برخوردار باشد بلكه به همين انداره كه مردم او را به زعامت و خلافت برگزيده اند, امارت او وجهه شرعى پيدا نموده اطاعت او واجب مى گردد. ملا عمر دقيقا از همين موضع اعلام جنگ و صلح, عفو و مجازات مى نمايد. موضعگيرى او در مقابل حمله موشكى آمريكا به افغانستان, كه به بهانه قتل اسامه بن لادن در تاريخ 77/5/29, انجام شد دقيقا بيانگر اين ديدگاه دينى ملاعمر و جنبش طالبان است. وى گفت ((آمريكا دشمن اسلام است و اسامه بن لادن پناهنده مسلمان است كه امارت اسلامى نمى تواند آن را تحويل كفر دهد ولو اين كه تمام دنيا در مقابلش صف آرايى نمايد)). البته شكل گيرى چنين خلافتى, با توجه به انگيزه ها و اهداف موسسين آن, از لحاظ جغرافيايى كه در كنار حكومت اسلامى جمهورى اسلامى ايران مى باشد مهم و در خور تإمل است.شريعت اسلام تنها معيار خلافت اسلامى
در انديشه سياسى طالبان, تنها تطبيق و اجراى احكام و شريعت اسلامى هدف بوده تحت هيچ شرايطى ناديده انگاشته نمى شود. اسلام سختگير و غير قابل انعطاف طالبان, فراتر از ضرورتهاى زمان و مكان و در تمامى برنامه هاى سياسى و سياست داخلى و خارجى آنان به عنوان تنها معيار مطرح مى باشد. در پرسش يكى از خبرنگاران خارجى از وزير امر به معروف و نهى از منكر طالبان كه, اگر طالبان بر مواضع سختگيرانه مذهبى خود بويژه در قبال زنان اصرار نمايد نمى تواند شناسايى رسمى كشورها و مجامع بين المللى را كسب كند, وزير مذكور چنين اظهار داشت: ((ما موظف به اجراى شريعت و تطبيق احكام اسلام هستيم و اين كار را انجام مى دهيم چه كشورهاى جهان ما را به رسميت بشناسند يا نه))(3). اين برخوردها بيانگر آن است كه طالبان هنوز بر انديشه سياسى مبتنى بر اسلام سختگير, افراطى و غيرقابل انعطاف خويش تاكيد دارند. ـ خشونت اجتماعى و سياسى
اعمال خشونت اجتماعى در راستاى تطبيق اهداف و اجراى تفكر دينى طالبان, پديده اى است كه در تمام حوزه هاى اجتماع جريان دارد. رگه هاى خشونت مذهبى وهابيت را كاملا مى توان در اين جنبش شناسايى كرد. طالبان براى تثبيت حاكميت سياسيشان از خشونت به عنوان ابزار اصلى حكومت, بهره بردارى مى كنند. هر چند اين خشونت نسبت به تمامى حوزه ها و اقشار مختلف جامعه تعميم دارد, اما بنا به دلايل شكاف عميق مذهبى ميان آنان و شيعيان, اعمال خشونت در مورد شيعيان افغانستان شكل خشن تر و كشنده ترى به خود مى گيرد. عدم انعطاف مذهبى طالبان آنان را در مخاصمات جدى با شيعيان افغانستان و ساير شيعيان بويژه جمهورى اسلامى ايران قرار مى دهد. موضعگيرى تند و خصمانه آنان در برابر ايران و به اسارت گرفتن ديپلماتها, خبرنگار و امداد رسانان ايرانى كه على رغم آيين نامه هاى بين المللى و صيانت ديپلماتيك انجام شد, به خوبى تعصب مذهبى طالبان را به نمايش مى گذارد. هر چند در تحليل اين سياست خشن آنان در قبال جمهورى اسلامى, سياستهاى آمريكا و سعودى و پاكستان را نمى توان از نظر دور داشت. اما جوهر اصلى اين سياست را بايستى در تفسير متحجرانه و سختگيرانه آنان از اسلام و آميختگى آن با تعصبات مذهبى جستجو كرد. به هر حال خشونت اجتماعى, ابزار اصلى طالبان براى حكمرانى است كه كمترين تخفيفى در اجراى آن نسبت به مخالفين مشاهده نمى شود. انتقال و كوچ اجبارى اقوام هزاره, تاجيك و ازبك و قتل عام مردم مظلوم در شمال افغانستان كه در دو نوبت در سال 76 و مرداد 77 اتفاق افتاد, نمونه هاى تكان دهنده سياست خشونت طالبان را به نمايش مى گذارد. خلاصه اين كه جنبش طالبان تمامى انديشه ها و موضعگيريهاى سياسى و اجتماعى خويش را بر اسلام نخستين و غير قابل انعطاف مورد نظر خويش, مبتنى نموده است و همين امر تحجر فكرى و سختگيرى مذهبى آنان را در برخورد با پديده هاى جديد و مسايل مربوط به سياست و اجتماع موجب مى گردد.1ـ جهت اطلاع بيشتر به ماهنامه فجر اميد شماره 28 (مرداد 1377) مراجعه نماييد. 2ـ افغانستان, اسلام و نوگرايى سياسى , ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم, انتشارات آستان قدس رضوى, 1369 ,ص 106 . 3ـ راديو لندن, شامگاه 10/4/77 .

نام کتاب : علوم سیاسی نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 1  صفحه : 10
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست