جواني و انتخاب در گفتوگو با دکتر محسن سيفي:
زمانیان مریم
مدرنيته انتخابها را دشوارتر کرده است
جواني دورهي انتخابهاي گوناگون است. سبکهاي جديد زندگي و گزينههاي متنوعي که ماحصل مدرنيته است انتخاب را دشوارتر ميکند. آگاهي مهمترين راهکاري است که در اين مسير دشوار به ياريمان ميآيد. اين پاسخ دکتر محسن سيفي مشاور و روانشناس به سؤال ماست، وقتي که پرسيديم جوانان در دنياي مدرن امروزي و با وجود شکاف نسلي بين خود و والدينشان چگونه بايد دست به انتخاب بزنند؟ او داراي مدرک دکتراي روانشناسي باليني با گرايش مشاوره از دانشگاه علامه طباطبايي و نفر اوّل آزمونهاي مقاطع کارشناسيارشد و دکتراي اين رشته در سالهاي 1385 و 1387 است. از دکتر سيفي تا کنون مطالب تخصصي بسياري در اين حوزه در قالب کتابها و مقالات بهصورت تأليف و ترجمه منتشر شده است؛ که «ارزيابي روانشناختي سبک زندگي»، «پاسخهاي اساسي مشاورهاي» و «واژهنامهي تخصصي مشاوره» از جملهي اين کتابها هستند. وي همچنين سابقهي تدريس و مشاوره در بسياري از دانشگاهها، کارگاهها و کلينيکها و مراکز تخصصي مشاوره را در کارنامهي خود دارد. در ادامه، متن گفتوگوي ما را با ايشان ميخوانيد.
- ميدانيم که عوامل مختلفي از قبيل عوامل جامعهشناختي، روانشناختي، خانوادگي و... در انتخابهايي که پيش روي افراد قرار ميگيرند، دخيل هستند. آيا ميتوانيد يک اولويتبندي در خصوص اين عوامل در مورد انتخابهايي که جوانها با آنها مواجه ميشوند، مثل انتخاب رشتهي تحصيلي، شغل، همسر و... ارائه بدهيد؟
* بهطور کلي اينکه ما اولويت را به کدام مسئله بدهيم کاملاً به دورههاي رشدي، مسائل ژنتيکي، مسائل خانوادگي فرد و عوامل ديگر بستگي دارد؛ اما ميتوانيم يک دستهبندي از اين عوامل ارائه کنيم که براساس آن بتوانيم نقصهاي خودمان را در موقع انتخاب بشناسيم و با آگاهي عمل کنيم. بهطور کلي دو دسته عوامل بر انتخابهاي ما تأثيرگذار هستند؛ يکي عوامل عمودي و ديگري عوامل افقي. عوامل عمودي عواملي هستند که در تمام لحظههاي زندگي، فرد را احاطه کردهاند و بر آن تأثير دارند. شما اگر دو محور بکشيد يکي عمودي و يکي افقي، محور عمودي دايرهاي است که دايرهي خود فرد است. اين فرد داراي خانواده است. بنابراين خانواده اولين عامل مهم و تأثيرگذار در بين عوامل عمودي است که بر حالتها، نگرشها و اعتقادات فرد تأثير ميگذارد. در يک سطح بالاتر، به گروه همسالان ميرسيم. بنابراين دوستان، همسالان و اطرافيان فرد اعم از فاميل و غيرفاميل در رفتار او تأثيرگذار خواهند بود. اما باز هم به اين محدود نميشود. کمي بالاتر از اين به قوم و قبيلهاي ميرسيم که ما به آن تعلق داريم يا آن بافت فرهنگي که از آن آمدهايم. همين اقوام مختلف ايراني تأثيرگذار هستند. از اين بالاتر برويم جامعهاي که در آن زندگي ميکنيم و برههي زماني که در آن قرار داريم، مطرح ميشود. در نهايت بالاتر از تمام اينها به تاريخ ميرسيم که حتي قسمت عمدهاي از پژوهشها هم اين را نشان ميدهند که بعضي از انتخابهاي ما تحت تأثير تاريخ بشريت هم قرار ميگيرد؛ يعني اعتقادات، ارزشها و باورهايي که ما در حال حاضر داريم براساس آنها انتخاب ميکنيم، تحت تأثير گذشتهي تاريخ بشريت قرار دارد. پس همانطور که عرض کردم، اين موارد مربوط به دستهي اوّل يعني عوامل عمودي ميشوند. اما در اين ميان، عوامل افقي هم تأثيرگذار هستند که مبدأ آنها در محور مختصات فرضي در زندگي هر انساني، ابتداي زندگي و تولد او و انتهاي آن مرگ اوست. همانطور که در طول اين محور حرکت ميکنيم، مسائل مربوط به رشد، بر انتخابهاي ما تأثير ميگذارد که شامل هيجانها، باورها، احساسها و ارزشهايي ميشود که به واسطهي رشد انسان پيش روي او قرار ميگيرد. مثلاً ما اين را ميدانيم که فرد در يک سني در دوران کودکي تمايل دارد که به حرف بزرگترها گوش کند، در دورهي نوجواني به عصيانگري تمايل پيدا ميکند و دوست دارد برخلاف عقايد ديگران عمل کند و انتخابهاي شخصي خودش را انجام دهد. در يک دورهاي هم در خودش فرو ميرود و سعي ميکند که براساس باورها و اعتقادهاي خودش عمل کند، منتها ارزشهاي جامعه را هم در نظر ميگيرد. تمام اين اتفاقها، به دليل متقضاي رشد انسانهاست که در دورههاي مختلف زندگي او ظاهر ميشود. پس اين دو دسته عوامل افقي و عمودي بودند که بر انتخاب ما تأثيرگذارند.
اما در کنار تمام اين عوامل، بحث آگاهي و قدرت انتخاب بشر نيز مطرح ميشود که نميتوان آن را ناديده گرفت. در واقع، تمام اين عوامل در عين حالي که تأثيرگذاري خودشان را دارند، اما چون انسان، موجودي انتخابگر است، پس حتماً در بحث انتخاب، ميزاني از ارادهي او هم دخيل است که باز خود آن هم بسته به ميزان آگاهي و برخورداري ما از عوامل تأثيرگذار عمودي و افقي، بهطور دائم تفاوت ميکند.
- يکي از پيامدهاي مدرنيته، پديدهي «شکاف نسلي» است که باعث شده نسل جوان امروز در دنيايي بسيار متفاوت از ايدهآلهاي والدين خود زندگي کند. با توجه به اين که مشورت با بزرگترهاي باتجربه، يکي از اصول اوّليه و اساسي هر انتخابي است، لطفاً بفرماييد وقتي جوانها معتقدند اين شکاف نسلي بين آنها و والدينشان آنقدر زياد شده است که اصولاً تجربههايشان از جنس هم نيست و اصلاً يکديگر را درک نميکنند، چهطور ميتوانند براساس راهنماييهايي که والدينشان به آنها ارائه ميدهند، تصميم بگيرند؟
* بخشي از اين مسئله به خود جوانان و بخشي ديگر به خانوادههاي آنها مربوط ميشود. اگر در ابتدا مسئوليت را به خانوادهها بدهيم، خانواده در نحوهي ارائهي ارزشها، باورها و نگرشها به فرزندانش بايد دقت بيشتري داشته باشد؛ يعني ما بايد چيزي فراتر از تحميل داشته باشيم. به صرف اينکه من ميگويم و تو بايد اين کار را انجام دهي، قانعکننده نخواهد بود؛ حتي وقتي ما براي يک نوجوان يا جوان استدلال منطقي هم ميآوريم، نبايد توقع داشته باشيم که آن را انتخاب کند. به خاطر اينکه ما در دنياي اشباعشدهي از رسانهها زندگي ميکنيم و نوجوان و جوان ما در معرض انواع و اقسام محرکهاي رسانهاي قرار دارد. با اين شرايط، چهطور ميتوانيم انتظار داشته باشيم که به يکسري باورهاي 40 يا 20 سال پيش اعتقاد داشته باشد. بنابراين، حتماً خانوادهها بايد در نحوهي ارائهي اين گونه ارزشها به فرزندانشان مراقبت بيشتري داشته باشند.
در بخش مربوط به جوانان هم اين بحث مطرح است که نگاه جوانان به اين تفاوتهاي نسلي چهقدر واقعي است و آنها تا چه حد واقعاً در مورد آنچه که انتخاب کردهاند، ارزيابي و تفکر کردهاند. ظاهر زيبا و گاه فريبندهي افکار و ايدههاي مطرح شده در ميان نسلهاي جديد مسير ارزيابي بدون سوگيري در مورد آنها را سخت ناهموار و دشوار ميکند؛ لذا مواجههي صادقانه و بدون سوگيري و مقاومت با دادههاي هر دو نسل و سعي در انتخاب واقعي جزء مهمترين تکاليف و مسئوليتهاي نسل جوان است.
- جهاني شدن، باعث گسترش دامنهي انتخاب افراد از سطوح محلي و ملي به سطح بينالمللي شده است که تأثير اين امر را ميتوان در انتخاب نوع لباس و پوشش، هنجارهاي رفتاري، ايدئولوژي و ارزشهاي فرهنگي و... مشاهده کرد. به نظر شما جوانان چگونه ميتوانند به انتخابهايي دست بزنند که هم با مباني و اصول فرهنگي جامعهاي که در آن زندگي ميکنند، مغاير نباشد و هم از قافلهي فرهنگ جهاني عقب نمانند؛ چون به هر حال با توسعهي فرآيند جهاني شدن، مجبورند همگام با تحولات جهاني، با برخي مظاهر و محتواهاي فرهنگ جهاني نيز کنار بيايند.
* نشانهي اصلي مدرنيته همين تبادل اطلاعاتي است که در عرصههاي مختلف روي داده است و طبيعتاً بر جوانان و انتخابهايشان هم تأثير ميگذارد. اينکه ما بخواهيم از فرهنگ خودمان پاسداري و حمايت کنيم ابعادي دارد. يک زماني مثلاً 800 يا هزار سال پيش، غربيها آمدند از همين دانشمندان کشور ما اطلاعاتي گرفتند بردند و آن را پخته کردند و حالا ما از همانها استفاده ميکنيم. ما منشأ را از دست دادهايم، در اقتصادمان هم همينطور است و همينطور در ادبيات؛ از سبک فلان شاعر و نويسندهاي تقليد ميکنيم که خودش سرمنشأ آن سبک را از حافظ يا فردوسي گرفته است. براي مثال گوته ميگويد اگر حافظ تنها يک بيتش را به من بدهد، تمام شعرهايم را به او ميدهم. بنابراين براي اين مسئله ما بايد به اصل برگرديم و اصل را نه با تعصب که با احترام، قاطعيت و عقلانيت، دوباره عوامل تأثيرگذار گذشته را- که حالا ما اسمش را فرهنگ ميگذاريم- بررسي کنيم و آن را در يک قالب خوب و جديد ارائه کنيم. قالب 50 سال پيش، براي جوان امروز ديگر جواب نميدهد. بايد قالبها را عوض کنيم.
ـ يکي از پديدههايي که به نظر ميرسد در زندگي امروز بسيار رايج شده، تنوعطلبي در انتخابهايي سريع و زودگذر است. براي مثال، امروز تلويزيوني ميخريم و چند وقت بعد، مدل جديدتر آن را تهيه ميکنيم. گاهي اوقات دامنهي اين تنوعطلبي به جايي ميرسد که متأسفانه افراد در انتخاب همسر هم همينطور عمل ميکنند و بعد از گذشت مدت کوتاهي از زندگي مشترکشان، از هم جدا شده و زندگي با فرد ديگري را تجربه ميکنند. شما اين نحوهي رفتار و انتخاب را چگونه ارزيابي ميکنيد و در مقابل آن چه راهکاري ارائه ميدهيد که به يک انتخاب بلندمدت ختم شود؟
* اين طبيعي است که وقتي تعداد و تنوع گزينهها زياد ميشود، ما ميتوانيم براي خودمان حق انتخاب قائل شويم. قسمت عمدهي اين بحثي که شما مطرح کرديد، به خود جوان برنميگردد، بلکه متوجه جامعهاي است که ما در آن زندگي ميکنيم، آن هم نه فقط جامعهي ايران، بلکه جامعهي بينالمللي و جهاني هم در اين ميان سهيم است. شما تصور کنيد فردي (مخصوصاً خانمها) که 50 سال پيش در يک روستا زندگي ميکرده است، چند شکل از زندگي برايش متصور بوده است؟ کلاً دو گزينه بيشتر نداشته است؛ يا با کسي که ميگوييم ازدواج ميکني يا اينکه ميروي و ديگر اينجا پيدايت نميشود. اما الآن و در همين شهر تهران شما ببينيد ما چند مدل مختلف براي زندگي داريم؛ يک فرد ميتواند دوستي پيدا کند و بعد با او ازدواج کند، بعد از ازدواج طلاق بگيرد، بعد از طلاق دوباره ازدواج کند يا نکند و يا اصلاً از اولش ازدواج نکند و... در مورد نگرشها و سبکهاي زندگي هم همينطور است؛ مثلاً تنوع و گوناگوني در انتخابهايي که براي سبک پوشش و لباس وجود دارد، به خوديِ خود، انتخاب را دشوار ميکند. شما وقتي بين يک دوراهي قرار داريد انتخابتان خيلي راحتتر است تا وقتي که بين يک چهارراهي قرار ميگيريد. بنا به قانون احتمال هم در مورد اوّل، شانس انتخاب بهتر، بيشتر ميشود. پس يک بخشي از اين تنوعطلبي در گزينههاي زيادي است که جامعه در برابر ما قرار ميدهد.
اما در اين ميان ميزان آگاهي و اطلاعات جوانان هم بسيار تأثيرگذار است. آيا تا به حال به اين فکر کردهايم که ما چه اطلاعات و آگاهيهايي به جوانهايمان دادهايم. ما براي اينکه جوانمان بتواند به يک انتخاب درست و پايدار دست بزند، نياز داريم که به او آگاهي بدهيم و کمي خط و مرزها را گستردهتر کنيم که تعداد راهها و گزينههاي بيشتري را در بر بگيرد. به هر حال، به نظر من، عمدهي اين مسائل، به ساختاري که ما در آن زندگي ميکنيم برميگردد؛ اما اين به آن معنا نيست خود جوان و نوجوان را از هر خطايي تبرئه کنيم. خود جوانها هم به دنبال کسب آگاهي نيستند. شما اگر به آمار مربوط به سرانهي مطالعهي کتاب، مطبوعات و... در کشورمان مراجعه کنيد، ميبينيد که يک بخشي از اين مسئله هم به دليل عدم توجه و پيگيري جوانان ما به بحث مطالعه و کسب آگاهيهايي است که بتواند راهگشاي انتخابات آنها در آينده باشد.
ـ حالا به هر دليلي، اين تنوعطلبي در زندگي جوان امروز ايراني رخنه کرده و متأسفانه گاه به مسائل مهمتر زندگي مثل انتخاب همسر هم تعميم پيدا کرده است. براي حل اين مسئله چه راهکاري به ذهنتان ميرسد؟
* من ابتدا اين نکته را بگويم که ثابت شده است تنوعطلبي، بهخصوص در انتخاب شريک جنسي، واقعاً ايجاد مشکل ميکند. اصلاً يکي از مسائل مهمي که امروزه در روانشناسي مطرح است، اين است که انحصار جنسي و انحصار عاطفي در يک رابطه، باعث سلامت روان انسان ميشود، بهويژه در شرايط جامعهاي مثل جامعهي ايران.
به نظر من، بهترين راه، آگاهي دادن به جوان در مورد اين گونه مسائل است. اين آگاهي دادن نبايد به گونهاي باشد که جوان فکر کند ما در صدد القا يا ديکته کردن يک مطلب به او هستيم، بلکه بحث آموزش و آگاهيبخشي به جوانان بايد بهصورت نرم و با مشارکت خود آنها انجام شود. مادامي که ما فکر کنيم جوان نميفهمد و آنچه را که ما به او بگوييم بايد عمل کند، به نتيجهي درستي نخواهيم رسيد و به همين دليل است که بعضي وقتها، حرفهايي که ميزنيم، نتيجهي عکس ميدهد. مثلاً اگر شما جزو آن دسته از کساني هستيد که دائم در حال تغيير مدل گوشي تلفن همراهتان هستيد و امروز يک گوشي ميخريد، فردا يک مدل ديگر و پسفردا با آمدن مدل جديدتر آن را هم عوض ميکنيد و به همين ترتيب... حالا اگر يک مشاور يا فردي پيدا شود که به شما بگويد ببين! تو دفعهي اولي که داشتي آن گوشي را ميخريدي چه حسي داشتي؟ فکر ميکردي اگر اين دومي را بخري ديگر تمام است، اما آن را هم خريدي و باز هم آن حسي را که ميخواستي به تو نداد. سومي را هم خريدي و فايدهاي نداشت و... پس، يادت باشد که تغيير دادن انتخابها از يک چيز به چيز بالاتر، ممکن است فقط در لحظه، تو را شاد کند، تو بايد انتخابي بکني که هميشه خوشحال باشي، نه اين که انتخابي که انجام دادهاي يک مدت تو را هيجانزده کند و بعد از فروکش کردن هيجاناتت، باز به دنبال انتخاب ديگري باشي. مشکلي که امروزه در انتخاب جوانان ما بيشتر به چشم ميخورد هم مربوط به همين مسئله است که متأسفانه انتخابهايشان را بيشتر بر مبناي هيجانات زودگذر انجام ميدهند و به پيامدهاي بلندمدت آن کمتر توجه دارند.
البته همانطور که قبلاً هم گفتم، بخشي از اين مشکلات، مربوط به مشکلات ساختاري در سطح کلان است؛ که براي حل آنها نياز به گذشت زمان است، مثلاً 200 سال بايد صبر کنيم که با تغيير چند نسل، بعضي تغييرها هم ايجاد شود، اما در عين حال، بخش عمدهاي از آنها قابل کنترل و تغيير است. مثل محتواي آموزشي مدارس؛ ما ميدانيم که مدرسه چهقدر روي نگرش انسان تأثير ميگذارد، بنابراين، بايد مواد درسي را طوري تنظيم کنيم که با باورهايي که داريم همسو باشد.
- بنابراين، شما معتقديد که با در نظر گرفتن چنين تمهيداتي، امکان اينکه به يک انتخاب واحد پايدار برسيم، وجود دارد؟
*
انتخاب واحد نه، اما به يک حيطهاي ميتوانيم برسيم که در آن انتخابهايي درست صورت بگيرد.
آيا ميشود اين گونه تصور کرد که بهروز بودن و استقلال شخصيت را با تبعيت هر روزه از الگوهاي جديد نشان داد. چه تفاوتي هست بين انتخاب کردن و دمدمي مزاج بودن؟
* ما بهطور کلي يک تعريف داريم از انسان سالم و يک انسان خودشکوفا. انساني که داراي برتري عقلاني است و يکي از ويژگيهاي عمدهاش متعهد بودن است. نه متعهد بودن به يک فکر و عقيدهي خاص، بلکه متعهد بودن به تصميمات شخصي. اگر فردي حرفي را ميزند يا تصميمي ميگيرد، بايد مسئوليت آن تصميم را به عهده بگيرد. انسان سالم چنين انساني است. اما فردي که امروز تصميمي ميگيرد و فردا ميگويد نه، خوشم نميآيد و اين کار را نميکنم، انسان سالم، فرهيخته و خودشکوفايي نيست. انسان سالم عملي را انجام ميدهد و مسئوليت عملش را ميپذيرد. اگر قرار شد از عملش برگردد، مسئوليت برگشتنش را هم ميپذيرد. پاسخ حرف شما واقعاً در مفهوم تعهد نهفته است؛ تعهدي که شايد دنياي مدرن دارد از ما ميگيرد. بنابراين، اگر ما انتخابي ميکنيم، بايد به آن متعهد باشيم.
- آقاي دکتر! مطمئناً به واسطهي شغلي که داريد، جوانهاي زيادي به شما مراجعه ميکنند تا مشکلاتي را که در بحث انتخاب (در حوزههاي مختلف) برايشان پيش آمده است با شما در ميان بگذارند و راهنمايي بگيرند. بيشتر اين مراجعات مربوط به چه موضوعاتي است و پيشنهاد شما به مخاطبان جواني که اين گفتوگو را مطالعه ميکنند، در اين خصوص چيست؟
* عمدهي مسائل، حول دو موضوع ميگردد؛ يکي ازدواج (که منظور همهي روابطي است که احتمالاً قرار است به ازدواج ختم شود) و ديگري بحث انتخاب رشتهي تحصيلي و کار است.
در بحث ازدواج، مشکل عمدهي جوانان همان موضوع شکاف بين نسلي- که شما هم به آن اشاره کرديد- و دامن زدن خود خانوادهها به اين مشکلات است. واقعاً آيا50 يا 100 سال پيش تفاوتهاي اقتصادي که الآن وجود دارد، وجود داشته است؟ حالا اگر يکي کارخانهدار شده است و به جايي رسيده و ديگري نرسيده است، اين الزاماً نميتواند دليل بر برتري يکي و پايين بودن ديگري باشد. بنابراين در اين مورد، بايد ارزشي را که مدرنيته به اين مباحث داده است يک مقدار تعديل کنيم.
پيشنهادي که به مخاطب اين مجله ميکنم اين است که اگر شما براي يک رانندگي ساده 6 ماه وقت ميگذاريد و ميرويد آموزش ميبينيد و هزينه ميکنيد، لطفاً براي ازدواجي که قرار است اين همه سال 60 يا 50 سال با يک نفر زندگي کنيد و تمام لحظاتتان با آن درگير است، کمي بيشتر وقت بگذاريد و بيشتر آگاهي کسب کنيد. اين همه دورهها و امکانات آموزشي، کتابها و... وجود دارد. وقتي جوان خودش نميرود از اين امکانات براي رسيدن به يک انتخاب بهتر بهره بگيرد، ديگر ما نميتوانيم بگوييم جامعه يا خانواده مقصر است. بنابراين، در اين مورد، واقعاً معتقدم که بايد آگاهي و تمايل به کسب آگاهي از طرف خود جوانان وجود داشته باشد.
در مورد مباحث شغلي و تحصيلي هم به دليل اينکه امکان تجربه کردن، بيشتر وجود دارد، توصيه ميکنم که اگر جوانها قصد تغيير رشته دارند، با آگاهي پيش بروند؛ يا اگر ميخواهند انتخاب رشته کنند، حتماً بروند و مطالب مربوط به آن رشته را به طور کامل بخوانند و ببينند چهقدر به آن مطلب علاقه دارند و دنبال چه اهدافي ميگردند. بهطور کلي بايد اهداف خودشان را مشخص کنند.
- همينطور که شما اشاره کرديد برخي از مواقع جوانها شتابزده عمل ميکنند و بدون مشورت، فکر و آگاهي دست به انتخاب ميزنند، اما من در يک طيفي از جوانان جامعه ميبينم که قضيه عکس است؛ يعني آنقدر شرايط سخت يا بد اجتماع و تجربههاي منفي ديگران را به شرايط زندگي خودشان تعميم ميدهند که براي هر انتخابي مرددند و جرأت انتخاب کردن ندارند و اصلاً انتخاب نميکنند. اين را هم ميتوان بهعنوان يک مشکل در نظر گرفت؟
* دقيقاً. ما در بحث انتخاب، سه دسته انتخاب را از هم جدا ميکنيم؛ يا تصميم درست است يا نادرست است و سومين جنبه بيتصميمي است. يک فردي ازدواج کرده و ازدواج خوبي هم دارد، يک فرد ديگري ازدواج کرده و ازدواج خوبي نداشته و ديگري اصلاً ايستاده و انتخاب نميکند. درست مثل کسي است که سر دوراهي ايستاده است. اگر با خودش فکر کند اگر اين مسير را بروم ديگر آن يکي را نميتوانم بروم، و اگر آن يکي را بروم ديگر اين يکي را نميتوانم، مادامي که سر دوراهي ايستاده است، هيچ پيشرفتي نميکند. فقط از مسئلهاي که وجود دارد، فرار کرده است. بنابراين به صِرف اينکه انتخاب نکنيم، کار درستي انجام ندادهايم؛ چرا که فقط صورت مسئله را پاک کردهايم.
- با تشکر از فرصتي که در اختيار ما قرار داديد.