آرامش و دورى از عصبانيت
ارتباط افزايش روزى با زرنگى
علل ناكامىها
افت تحصيلى و پرخاشگرى
دلايل اقدام امامان بر خلاف علم غيب
بىميلى به نماز
ارتداد يا انتخاب دين با تحقيق و جست و جو
حكمت تراشيدن موى سر حاجيان و نوزادان
فلسفه تهيه جهيزيه از طرف دختر
حُكم سجده بر مهرهاى نقشدار
دست زدن در جشن ولادت ائمه (ع)
رؤيا پردازى
راههاى شناخت مجتهد اعلم
باقيات الصالحات براى مردگان
نماز و تلفظ نادرست كلمات
راه جبران گناه
توبه و پيشرفت در كارها
راه غلبه بر غفلت
آرامش و دورى از عصبانيت
خانم فاطمهسادات حسينى، شماره اشتراك 1609
راه رسيدن به آرامش چيست؟ چه كنيم تا زود عصبانى نشويم؟
اولا: بعضى از عصبانيتها ارثى است و بعضى ديگر زاده خودخواهىها و يا بيمارى ضعف اعصاب است و تا اندازهاى مولود زندگى ماشينى است. متأسفانه به جاى آنكه صنعت و ماشين مايه راحتى و آسايش شود امروزه به يك معضل بزرگ اجتماعى تبديل شده است. عدم تناسب هزينهها با درآمدها، رقابتهاى غير منطقى، آلودگىهاى صوتى، ماشينها و كارخانهها، ترافيكهاى سنگين و عدم ايجاد ظرفيت لازم براى ايفاى نقش ماشين و صنعت در زندگى شهرى، مقرّرات دست و پاگير ادارى و دهها مقوله ديگر، خستگى، ضعف اعصاب و در نتيجه زود عصبانى شدن را براى بسيارى موجب شده است.
براى رها شدن از ناراحتىهاى روحى و روانىِ ناشى از عوامل ياد شده بايد زمينهها را فراهم كرد، توقعات را معقول و معتدل ساخت، زندگى را متناسب با درآمد تنظيم كرد، چشم و هم چشمى را كنار گذاشت، خيابانها، پاركها و فضاهاى سبز را وسعت بخشيد و... .
ثانياً: تزلزلى كه در انسانها و حتى در بعضى دينداران ديده مىشود بيشتر ناشى از غفلت از ياد خداست و بسيارى از تنگناهاى زندگى، مولود خشم و غضب و اعراض از احكام الهى است. قرآن كريم مىفرمايد: هر كس از ياد من اعراض كند، زندگياش تنگ و در روز قيامت نابينا شود.
مهمترين اثر ذكر خدا، آرامش است: «الا بذكر الله تطمئن القلوب». كسى كه ياد خدا با روح و روانش عجين شده لحظهاى از
آن جدا نيست و در نتيجه به ناآرامى و هيجانات و روز مرگى گرفتار نمىشود. البته ياد خدا موجب رعايت مقرّرات اخلاقى، عبادى، سياسى و اجتماعى مىشود.
قرآن كريم مردانى را ستايش كرده است كه در ياد خدا به سر حدّ عشق رسيدهاند: مردانى كه هيچگونه تجارت و خريد و فروشى آنان را از ياد خدا و نمازگزاردن و زكات دادن، مانع نمىشود.
امام صادق (ع) مىفرمايد: پدرم زياد ذكر مىگفت، هر وقت با او راه ميرفتم، ذكر خدا مىگفت و به هنگام غذا خوردن نيز به ذكر خدا مشغول بود، حتى هنگامى كه با مردم سخن مىگفت از ذكر خدا غافل نمىشد.
آنچه باعث مىشود انسان از ياد و ذكر خدا غفلت كند حجابها و موانعى است كه خود او ايجاد مىكند.
ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست تو خود حجاب خودى حافظ از ميان برخيز
بىتوجهى به لذت معنوى و ارزش ذكر خدا، همنشينى با نااهلان، پيروى از هواى نفس، قساوت قلب، پرخورى، قدرتطلبى و عواملى ديگر، انسان را از ياد خدا دور مىسازد، بنابر اين براى رسيدن به آرامش روانى بايد از عوامل ياد شده دورى گزيد.
در پايان نكتهاى را يادآور مىشويم و آن اينكه مقصود از ذكر، فقط ذكر زبانى نيست بلكه شامل ذكر خفى و عمل مورد رضاى خدا هم مىشود، چه زبانى باشد، چه قلبى و چه بدنى. بنابراين انجام واجبات، ترك محرّمات و بلكه به جا آوردن مستحبات و يا ترك مكروهات، اگر به نيت تقرب و اطاعت انجام شود اينها همه در راستاى ذكر خدا به شمار ميرود.
امام صادق (ع) در روايتى فرمود: از سختترين چيزهايى كه خداوند بر خلق واجب كرده، ذكر بسيار خداوند است. آنگاه فرمود: «مقصودم از ذكر، سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر نيست، هر چند اينها نيز از ذكر خدا محسوب مىشود، بلكه
منظورم ياد خدا هنگام حلال و حرام اوست.»
ارتباط افزايش روزى با زرنگى
آيا رزق و روزى انسان به زرنگى و سياست و دانايى او بستگى دارد يا اينكه مقرّر شده و بستگى به چيزى ندارد؟
در قرآن كريم و روايات معصومين(عليهم السلام) درباره رزق و مسائل فرعى آن نكات بسيار مهمى آمده است.
يكم
ـ «خداست روزى دهنده و اوست صاحب نيرويى سخت استوار.»
ـ «هيچ جنبدهاى در روى زمين نيست، جز آنكه روزى او بر عهده خداست.»
اين دو آيه نشان ميدهد كه خداوند رزق و روزى هر گياه و جاندارى را تا زمانى كه بناست زنده بماند طبق مقرّراتى تضمين كرده است.
اميرمؤمنان على(ع) مىفرمايد: نگاه كنيد به مورچه و خردى جثه آن و لطافتش...، رزق او پذيرفته گرديده و روزياش در خور وى رسيده، نعمت دهنده او را وا نگذارد و پاداش دهنده محرومش ندارد، هر چند بر خشك سنگى باشد صاف و تابان يا بر سنگى فشرده در بيابان. اين كلاغ است و اين عقاب، و اين كبوتر است و اين شترمرغ، هر پرنده را به نام آن خواند و روزى
او را پذيرفت و به او رساند.
دوم
تضمين رزق و روزى از طرف خداوند به معناى تعطيلى كار و فعاليت نيست، همه بايد كار كنند تا به آنچه خداوند مقرّر داشته است دست يابند.
امام حسن عسكرى (ع) مىفرمايد: «رزق و روزىِ تضمين شده، تو را از عمل و تلاش باز ندارد.»
امير مؤمنان على (ع) نيز در اين زمينه مىفرمايد: خدا روزى شما را تكفّل كرده است و شما مأمور به كار هستيد، پس مبادا خواستن چيزى كه براى شما ضمانت شده مهمتر از كارى باشد كه بر عهده داريد... پس به كار پيشدستى كنيد و از ناگهان رسيدن اجل بترسيد.
در حقيقت، اين موضوع در دايره سنّتِ جارى پروردگار است كه جهان را بر اساس علل و اسباب بنا كرد. امام صادق (ع) فرمود: «ابى الله ان يجرى الاشياء الا باسباب فجعل لكل شىء سببا؛ اراده خدا بر اين تعلّق گرفته است كه هر كارى از طريق اسباب
مناسب خود تحقق يابد. او كارها را جز از طريق اسباب خود اراده نكرده و لذا براى هر چيزى سببى قرار داده است.»
عبدالاعلى مولا آل سام مىگويد: روزى از روزهاى بسيار گرم تابستان در راه مدينه با امام صادق (ع) روبرو شدم، مشغول كار بود. عرض كردم: فدايت شوم، با وجود نزديكيات به رسول خدا(ص) خودت را براى كسب روزى به زحمت انداختهاى!؟ حضرت فرمود: «يا عبد الاعلى خرجت فى طلب الرزق لِأستغنى عن مثلك؛ به دنبال رزق و روزى از خانه بيرون آمدم تا از شخصى
همانند تو بىنياز شوم.»
امام على (ع) در سخنى پر معنا فرمود: «اطلبوا الرزق فانه مضمون لطالبه؛ به دنبال روزى باشيد، چرا كه آن براى كسى كه دنبالش باشد ضمانت شده است.»
قديمىها گفتهاند: خداوند به هر پرندهاى دانه ميدهد ولى آن را داخل لانهاش نمياندازد. بنابر اين هرگز نمىتوان
گوشهاى نشست و با تكيه بر اينكه رزق هر كس تضمين شده است، در انتظار رسيدن روزى ماند، بلكه بايد كار كرد و از خدا بهترينش را خواست.
ابو عبيده مىگويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: براى من دعا كن كه خداوند رزق مرا به دست بندگان قرار ندهد. آن حضرت فرمود: خدا چنين نخواهد كرد، چرا كه رزق و روزى بندگان را به دست بعضى ديگر قرار داده است، و لكن از خدا بخواه كه روزى تو را به دست بهترين بندگانش قرار دهد، اين از سعادت انسان است.»
سوم
ضمانت روزى از جانب خداوند به معناى مساوى بودن آن براى همه انسانها نيست، چرا كه ممكن است برخى به دليل فعاليت مستمر، برنامهريزى دقيق، انتخاب شغلى مناسب و يا بهرهگيرى از ذوق و هوش سرشار خود و... به كار يا تجارتى دست بزنند كه بيشتر از حد كفاف به دست آورند. لذا در قرآن مىخوانيم: «خدا روزى بعضى از شما را از بعضى ديگر افزون كرده است، پس آنان كه فزونى يافتهاند از روزى خود به بندگان خويش نميدهند تا همه در روزى يكسان شوند. آيا نعمت خدا را انكار مىكنيد؟»
شكر نعمت، انفاق به وابستگان است. بهترين بندگان خدا كسانى هستند كه با كار و تلاش خستگىناپذير خود در آمدى بيش از اندازه كفاف خود دارند و با آن از طريق انفاق و جهاد در راه خدا، به تكميل دين و سعادت دنيا و آخرت خود و ازدياد رزق و روزى خويش مىپردازند.
چهارم
عوامل بسيارى در افزايش رزق و روزى مؤثّر است كه در اينجا به مواردى اشاره مىكنيم:
قرآن كريم مىفرمايد: «من يتق الله يجعل له مخرجاً* و يرزقه من حيث لا يحتسب؛ هر كه از خدا بترسد براى او راهى براى بيرون
شدن قرار خواهد داد.»
ـ امام صادق(ع): نيكى به ديگران، رزق را افزايش ميدهد.
ـ امام صادق (ع): اخلاق نيك، روزى را افزايش ميدهد.
ـ پيامبر اكرم (ص): كسى كه به ديگران طعام دهد رزق به طرفش سريعتر ميرود از فرو رفتن كارد در كوهان شتر.
ـ امام على (ع): برادرى در راه خدا، مايه افزايش روزى است.
ـ امام على (ع): امانتدارى، باعث فزونى رزق ست.
ـ امام باقر (ع): دعا براى برادران از صميم قلب، مايه جلب روزى است.
ـ پيامبر اكرم (ص): طهارت دائمى، مايه وسعت رزق است.
ـ امام باقر (ع): زكات دادن، رزق را زياد مىكند.
ـ امام على (ع): صدقه دادن، باعث نزول رزق است.
پنجم
آنچه انسان از راه زرنگى و حيله به دست ميآورد رزق حلال نيست، بلكه بارى است بر دوش او كه براى ديگران تحمل مىكند. از اينرو امير مؤمنان على (ع) مىفرمايد: بدانيد از هيچ بندهاى هر چند حيلهاش ضعيف و نيرنگش سست باشد، از رزقى كه خدا مقدّر كرده است كاسته نمىشود و به هيچ بندهاى هر چند حيلهاش شديد و كيدش قوى باشد زيادتر از رزق حلالى كه خدا مقرّر فرموده داده نمىشود.
اگر جايى از اين طريق افزايشى ديده شد از ديدن عاقبت آن نبايد غافل ماند، چراكه ممكن است كه در يك حادثه طبيعى مانند زلزله، طوفان، تصادف و يا بيمارى همه آن نابود شود.
اميرمؤمنان على(ع) مىفرمايد: اگر رزق و روزى تنها با عقلها در جريان بود، بايد بىخردان و بهائم زنده نمىماندند. پس
نگران مباش و به خدا توكل كن. آنچه مقدّر است روزىهاى در حد خوراك و نمردن است، آنچه باعث ازدياد است فعاليت و شغل مناسب و عرضه كالاهاى مورد نياز مردم است: «ليس للانسانالا ما سعى».
علل ناكامىها
چرا بعضىها هميشه گرفتار ناملايمات وعدهاى هميشه خوش شانساند؟
اولاً: شانس و اقبال، يعنى جريان يافتن امرى بر خلاف قانون نظام آفرينش، و اين با واقعيت و حقايق جهان هستى، تناسب ندارد. هيچ چيز در اين جهان، بدون علت و به طور اتفاقى تحقق نمىپذيرد.
ثانياً: علت اصلى نگرانى و عدم استقبال ما از سختىها و گلايهها و شكايتها از آن، اين است كه با فلسفه واقعى بلايا آشنا نيستيم. امام صادق (ع) مىفرمايد: «من يعرف البلاء يصبر عليه و من لا يعرفه ينكره؛ هر كس بلا و فلسفه آن را بشناسد بر آن
صبر مىكند و هر كس نشناسد آن را بد و ناپسند ميداند.»
ثالثاً: در آيات قرآن و سخنان امامان معصوم علل مختلفى براى بلايا و ناملايمات ذكر شده است كه در ادامه به دو علت مهم اشاره مىكنيم:
الف) بازتاب اعمال
بخشى از بلاها و مصيبتها بازتاب اعمال زشت و ناپسند خود انسان است و جنبه كيفرى دارد كه مىتوان با رعايت دستورهاى دين و بهرهگيرى از خرد، از بروز آن جلوگيرى كرد يا ميزان آن را كاهش داد: «هر مصيبتى به شما برسد نتيجه اعمال خودتان است.»
امام رضا(ع) مىفرمايد: «هرگاه بندگان، گناهان تازهاى انجام دهند خداوند بلاهاى تازه و ناشناختهاى را بر آنها مسلط مىكند». البته اين نوع بلاها مايه عبرت و پند و توبه و تضرع نيز مىشود.
امام على(ع) مىفرمايد: «از گناهان اجتناب كنيد كه تمام بلايا و كمبود روزى، به دليل گناه است، حتى خراش بدن و زمين خوردن و مصيبت ديدن.»
اين نكته در ادبيات ما بسيار تأثيرگذار بوده است.
هر كه تير ستم كشد بيرون فلكش هم بدان بريزد خون
«فردوسى»
مشاهده بازتاب اعمال، شامل همگان مىشود و فرقى بين انسانها از نظر مقام و منزلت نيست، حتى اولياى خدا هم احياناً تأديب مىشوند. در روايت آمده است: وقتى فرزندان يعقوب نامه ايشان را به مصر بردند، جبرئيل امين بر يعقوب، نازل و سخنانى بين آنها رد و بدل شد تا به اينجا رسيد: خداوند به يعقوب گفت: اى يعقوب! من يوسف و برادرش را به تو باز مىگردانم و هر چه از مال و خون و گوشت تو كاستيم، آن را دوباره باز مىگردانم، پس خوش باش و چشمت نورانى باد و بدان آنچه بر سر تو آوردم همه براى ادب كردن تو بود، پس ادب مرا بپذير: «و انّ الذى فعلته بك كان ادباً منّى لك فاقبل ادبى».
در روايتى ديگر علت ادب يعقوب چنين ذكر شده است: خداوند به يعقوب وحى كرد: اى يعقوب! آيا ميدانى چرا بين تو و يوسف فاصله انداختم؟ بدان علت كه تو گفتى: «و اخاف ان يأكله الذئب و انتم عنه غافلون»، چرا از گرگ ترسيدى و به من اميد نبستى، چرا به غفلت برادران يوسف توجه داشتى اما به حفظ و مراقبت من توجه ننمودى؟!
بر اين اساس، انسان بايد از گناه دورى كند و حقى از كسى پايمال نكند و اگر چنين كرد، خود را براى مجازات دنيوى آماده كند. از طرفى، شادمان باشد كه خداوند مجازات او را در همين دنيا قرار داده و آن را براى روز حساب نگذاشته است.
ب) امتحان الهى
گاهى بلايا و ناملايمات، آزمونى است از جانب خدا تا استعدادهاى بالقوه انسان به صفات بالفعل تبديل شود و با تحمل سختىها و دشوارىها به آسايش هميشگى و درجات معنوىِ بالاتر دست يابد. در قرآن مىخوانيم: «البته شما را به اندكى ترس و گرسنگى و بينوايى و بيمارى و نقصان در محصول ميآزماييم و شكيبايان را بشارت ده.»
استاد شهيد مطهرى (ره) مىفرمايد: «مصيبتها و شدايد براى تكامل بشر ضرورت دارد، اگر محنتها و رنجها نباشد بشر تباه مىگردد. آدمى بايد مشقتها را تحمل كند و سختىها بكشد تا هستىِ لايق خود را بيابد. تضاد و كشمكش، شلاق تكامل است. موجودات زنده با اين شلاق، راه خود را به سوى كمال مىپيمايند. اين قانون در جهان نباتات، حيوانات و بالاخص انسان، صادق است.»
نظام حيات در جهان هستى مبتنى بر تكامل است و تمامى موجودات زنده مسير تكامل را مىپيمايند و اين امتحان نسبت به انسان، عمومى و متفاوت خواهد بود؛ بعضى مشكل و بعضى آسان و قهراً نتايج آن نيز با هم فرق دارد.
در قرآن مىخوانيم: «احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون؛ آيا مردم گمان مىكنند چون بگويند ايمان آورديم، رها
مىشوند و ديگر آزمايش نمىشوند.»
امام على (ع) مىفرمايد: «ان الله اذا احبّ عبداً غته بالبلاء غتّاً؛ به راستى خداوند هنگامى كه شخصى را دوست داشته باشد او
را در سختىها فرو مىبرد». امام باقر (ع) در حديثى ديگر مىفرمايد: «همانا مؤمن در دنيا به مقدار دينش مبتلا به بلا و امتحان مىشود.»
هر كه در اين بزم مقرّبتر است جام بلا بيشترش ميدهند
افت تحصيلى و پرخاشگرى
آقاى رضا فيروزى، شماره اشتراك 12208
پسرم در كلاس دوم دبيرستان درس مىخواند و تا سال دوم راهنمايى از ممتازين مدرسه بود، لكن مدت دو سال است كه هم افت تحصيلى پيدا كرده و هم اخلاقش عوض شده؛ پرخاش مىكند و به نماز اهميتى نميدهد، مرا راهنمايى كنيد؟
رفتارهايى از اين دست در سنين نوجوانى، امرى عادى است، زيرا ورود به دنياى نوجوانى و جوانى، همراه با تغيير و تحولات روحى و روانى و خلقى است. در اين مرحله حساس، والدين، مربيان، دوستان و معاشران صميمى جوانان، بسيار تأثير گذارند. حال اگر به هر دليلى بين شما و فرزندتان يا بين او و دبيرستان تنشى ايجاد شد بايد با مديريت صحيح و سعه صدر و ايجاد آمادگىهاى ذهنى و روحى لازم، او را همراهى و هدايت كنيد.
به نظر ميرسد كه راه حل مشكل شما اين است كه در حال حاضر خودتان از دخالتهاى مستقيم خوددارى كنيد، چون هر
چه بگوييد و يا رو در رو اقدام كنيد اثر منفى خواهد داشت. شما مىتوانيد از مدير دبيرستان يا دبيران مدرسه كمك بگيريد و يا مسئول امور تربيتى مدرسه را آگاه كنيد تا آنان به طور غيرمستقيم هدايتگر فرزندتان باشند. البته هدايت او در گزينش دوستان خوب نيز بسيار اهميت دارد.
همچنين درك شرايط جوانى، رعايت اعتدال و ميانه روى در امور تربيتى، پرهيز از سختگيرىهاى نابهجا در مسائل دينى و عبادى، بهرهگيرى از روشهاى الگويى در تربيت، تشويق و تنبيه و بسيارى از امور ديگر در اين امر مهم، تأثير گذارند كه هم جنابعالى و هم ساير افراد مدرسه مانند مدير و دبير و دوست بايد به آن توجه كنند.
بهترين راه اين است كه نزد فاميلهايتان از فرزندتان تعريف كنيد؛ به اينگونه كه خوب درس مىخواند، حرمت پدر و مادرش را پاس ميدارد، به نماز اهميت ميدهد و... براى او دعا كنيد و از خداوند نيز كمك بخواهيد. اگر كار بدى كرد تنها سر سنگين باشيد و فورآ موضع نگيريد. مىتوانيد از كسانى كه او آنها را قبول دارد كمك بگيريد تا با او صحبت كنند.
دلايل اقدام امامان بر خلاف علم غيب
آقاى يوسف ابراهيمى، شماره اشتراك 12467
با اينكه امامان معصوم از علم غيب برخوردار بودند، چرا امام حسن مجتبى(ع) با جعده، و امام جواد(ع) با امّالفضل ازدواج كردند؟
پاسخ مفصّل به اين پرسش از حيطه اين مختصر، خارج است، لكن به طور فشرده مطالبى را يادآور مىشويم. در اين مورد دو ديدگاه مهم وجود دارد:
ديدگاه اول
امامان معصوم(عليهمالسلام) همانند پيامبر اكرم(ص)، علاوه بر علومى كه از راههاى عادى مانند مطالعه، مشاهده، تجربه و... به دست ميآوردند از طريق وحى و الهامات غيبى نيز با اذن خدا به امور غيبى و ماورايى آگاهى داشتند و مىتوانستند از گذشته و حال و آينده با خبر باشند. اما در مرحله عمل و در مسائل شخصى، آنجا كه ربطى به تبيين و تفسير احكام دين نداشت موظف بودند كه براساس علوم عادى عمل كنند و علم غيب خود را مبنا قرار ندهند. بنابراين، روش و رفتار آنان در امور مختلف زندگى مانند معاملات، معاشرتها، ازدواج و مسائل زناشويى، پوشيدن، نوشيدن، خوردن، خوابيدن و غير آن، مانند ساير مردم بود؛ مثلا هنگامى كه براى حل و فصل امور مردم اقدام مىكردند، از علم غيب استفاده نمىكردند و اگر در جايى دليل شرعى بر قاتل بودن فردى خاص وجود نداشت، حكم به قصاص نمىكردند، هرچند از طريق علم غيب ميدانستند كه او واقعآ قاتل است. همچنين در جايى كه به حسب ظاهر دليلى بر مسموم بودن غذايى وجود نداشت از آن تناول مىكردند، هر چند از طريق غيب با خبر بودند كه غذا مسموم است.
از اينرو گرچه امام حسن(ع) و امام جواد(ع) از طريق علم غيب قاتل خود را مىشناختند و ميدانستند كه به وسيله همسران خود به شهادت ميرسند اما بر آنان لازم نبود با تكيه بر اين علم عمل كنند. اين ديدگاه در بين مفسّران و صاحب نظران، طرفدارانى همچون علامه طباطبائى دارد، چرا كه سنّت الهى بر اين است كه جريان امور دنيوى به طور عادى و طبيعى پيش برود. امام صادق(ع) مىفرمايد: «ابى الله ان يجرى الا شياء الا بالاسباب؛ خداوند ابا دارد از اينكه امور را جز با اسباب
به جريان بيندازد.»
اگر مجموع زواياى زندگى امامان معصوم بر مبناى علم غيب باشد براى ديگران الگو نخواهد بود و تبعيت از آنان ممكن نيست. از اين رو در امور شخصى و زندگى خود بر اساس علم عادى و معمولى عمل مىكردند تا الگوپذيرى براى مردم عادى ممكن شود و جريان امور بر اساس سنّت الهى باشد.
ديدگاه دوم
بر اساس ديدگاه دوم كه افرادى همانند مرحوم آيةالله صالحى نجفآبادى طرفدار آن بودند، امامان معصوم در چارچوب امامت و رسالتهاى سنگين آن؛ يعنى تبيين و تفسير احكام الهى و حفظ آن از تغيير و تحريف، به طور مستقيم از پيامبر اكرم(ص) يا از طريق غير عادى و الهامات غيبى و يا از طريق امامان قبلى، از علوم غيبى به ميزان لازم و كافى برخوردارند ولى اين علم بىنهايت نيست، چون علم بىنهايت از خالق هستى است و هر يك از مخلوقات به اندازه سعه وجودى خود از علم الهى برخوردارند و اين علم محدود است به آنچه خدا مىخواهد.
وانگهى، علم امام، ارادى است، اگر نخواهند نميدانند و اراده آنها هم تحت مشيّت الهى است. اگر خدا بخواهد و مأذون باشند اراده مىكنند تا مسائل پنهانى را بدانند. بنابراين امامان معصوم(ع) نيز خارج از چارچوب مشيّت الهى كار نمىكنند و مىخواهند هر آنچه را خدا مىخواهد و برخوردارند آن مقدارى را كه خدا مصلحت و ضرورى بداند. اين طور نيست كه آن بزرگواران به همه مسائل و موضوعات ريز و درشت، حتى آن امورى كه به انجام رسالت يا وظيفه امامتشان مربوط نيست علم فعلى داشته باشند. اگر غذاى مسمومى را ميل مىكنند و يا مثلا با زنى به ظاهر شايسته اما در باطن ناشايست، ازدواج مىكنند، كاملا طبيعى است. البته در ازدواج آنها حكمتهايى نهفته است كه مأذون به اعلام آن نمىباشند، وگرنه آن بزرگواران نيز همانند ساير مردم بشرند و ممكن است در بعضى مسائل به دليل پذيرش محدود بودن علمشان از حوادث، مطلع نشوند و اين ضربهاى به امامت و رسالت آنان نميزند. البته هر يك از اين دو ديدگاه با ادلّه و شواهدى از قرآن و حديث همراه است كه بايد در جايگاه خود بررسى و ارزيابى شود.
بىميلى به نماز
آقاى غلامحسين خبازى علوى، شماره اشتراك 12810
چرا انسان بعضى وقتها از نماز لذت مىبرد و با حال و شوق نماز مىخواند و بعضى وقتها خير، آيا اين حالات در قبولى عبادات اثر دارد؟
حالات مختلف انسان در عبادات، يك امر طبيعى و عادى است، چراكه اوضاع و شرايط محيط زندگى، آب و هوا، ميزان گرما و سرما و رطوبت و نيز سيرى و گرسنگى، خستگى و يا پا به كار بودن و همچنين شرايط و حالات مختلف روحى و روانى و بسيارى از امور ديگر در انسان اثر مىگذارند. به همين دليل است كه گاهى با رغبت نماز مىخوانيم و گاهى كسل هستيم. مهم اين است كه ما با تدبير و مآل انديشى و برنامه ريزى دقيق سعى كنيم علاوه بر چارهجويى براى كاهش امور نامطلوب و نامناسب، هر كارى را در شرايط و زمان و مكان مناسب و در حدّ ضرورت و به اندازه انجام دهيم تا از آن نتيجه بگيريم و شوق و رغبت ما به انجام آن كاهش نيابد.
پر واضح است كه با شكم پر و در حال كسالت و خستگى و خواب آلودگى نمىتوان نماز را با توجه و حضور قلب خواند و از آن لذت برد. دنياپرستى، فساد و گناه، گرفتار بودن به وسوسههاى شيطانى، قرار گرفتن در محيطهاى آلوده، حضور در مكانهاى شلوغ براى انجام عبادت، افراط و تفريط در عبادت و دعا و... باعث بىحالى در انجام عبادت و لذت نبردن از آن مىشود.
بيدليل نيست كه در رسالههاى عمليه يادآور شدهاند كه انسان بايد جاى مخصوصى را در خانه براى نماز و عبادت قرار دهد و چيزهايى را كه باعث حواسپرتى مىشود مانند عكس و مناظر حيوانات در آنجا قرار ندهد. همچنين كسى كه مىخواهد نماز بخواند نبايد تحت فشار باشد و نياز به دستشويى رفتن داشته باشد.
موانع تا نگردانى زخود دور درون خانه دل نايدت نور
* * *
اندرون از طعام خالى دار تا در او نور معرفت بينى
تهى از حكمتى به علت آن كه پُرى از طعام تا بينى
در زمينه عوامل لذت نبردن از نماز و يا عدم حضور قلب در نماز كتابهايى نوشته شده است كه مىتوانيد براى افزايش اطلاعات خود به آنها رجوع كنيد. كتاب حضور قلب در نماز نوشته علياصغر عزيزى تهرانى بسيار مناسب است.
در پايان يادآور مىشويم كه به طور حتم و يقين نمازى كه با سستى و كسالت انجام شود ارزش كمترى خواهد داشت و آثار و بركاتى را كه در قرآن و حديث به آن اشاره شده نخواهد داشت.
از اين رو امام صادق(ع) در حديثى به بالا رفتن ارزش نماز با معرفت و شناخت اشاره كرده و مىفرمايد: «ما من شىء بعد المعرفة يعدل هذه الصلاة؛ بعد از معرفت حق تعالى، عملى نيست كه بتواند با نماز رقابت كند و همسنگ آن باشد.»
نماز عالم و عابد يكى نيست كجا بى علم با عالم، مساوى است
نماز عابدى گر بىشمار است يكى از عالم، افضل زان هزار است
ابان بن تغلب مىگويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: امام زين العابدين (ع) را ديدم كه در حال نماز رنگ به رنگ مىشد، فرمود: آرى، اين چنين بود، او معبود را كه در برابرش ايستاده بود كاملا مىشناخت.
اگر شناخت و معرفت نباشد، عشق و حال نيست و جلوه آنچه اطراف ماست از جلوه الهى بيشتر خواهد بود و لذا در نماز به ياد همه چيز هستيم جز معبود.
مرا غرض زنماز آن بود كه پنهانى حديث درد فراق تو با تو بگذارم
وگرنه اين چه نمازى بود كه من بىتو نشسته روى به محراب و دل به بازارم
***
تا بر نخيزى از سر دنيا و هر چه هست با يار خويشتن نتوانى دمى نشست
نمازگزار بايد چنان خود را مهيّاى حضور محضر حق كند كه هيچ چيز او را از توجه به نماز باز ندارد و اين صفت مؤمنان راستين است: «رجالٌ لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله؛ مردانى كه كار تجارت و خريد و فروش، آنان را از ياد خداوند و برپا
داشتن نماز باز نميدارد.»
ارتداد يا انتخاب دين با تحقيق و جست و جو
آقاى مجتبى چوقادى، شماره اشتراك 5756
كسى كه پدر يا مادر او مسلمان باشند مسلمان است و نمىتواند بدون دليل دين خود را عوض كند وگرنه مرتد مىشود. شما در پرسمان مجله معارف اسلامى شماره 70 نوشتهايد: اگر شخصى با تحقيق و جستوجو دين ديگرى را بر حق يافت مىتواند شناسنامه خود را عوض و به دين ديگرى گرايش پيدا كند، اين دو مطلب چگونه با هم سازگارند؟
مجموع تعاليم دين اسلام در يك نگاه، به دو بخش تقسيم مىشود: 1 ـ اصول دين؛ يعنى امورى كه بايد درباره آنها فكر كرد و از طريق تحقيق و مراجعه به آراى حكيمان و متخصصان، به آن معتقد شد؛ مانند: توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد.
2 ـ فروع دين؛ يعنى تكاليف مربوط به اعضا و جوارح كه در رديف فعاليتهاى خارجى انسان قرار دارند و هنگام رسيدن به حد تكليف و تجمع شرايط بايد به آنها عمل كرد؛ مانند: نماز، روزه، زكات، حج، جهاد و غير آن.
تفاوت عمدهاى كه بين اين دو دسته از مسائل دينى وجود دارد اين است كه يكى مربوط به حوزه تفكر است و ديگرى مربوط به حوزه عمل و تكليف، يكى را بايد با انديشه و از طريق به كارگيرى نيروى عقل به آن رسيد و ديگرى را از راه عمل و به كارگيرى اعضا و جوارح.
اسلام، تقليد كوركورانه و تعبّد محض و پذيرش اجبارى را در اصول دين نمىپذيرد و انسانها را دعوت مىكند در جوّى آرام و بدون جنجال و حبّ و بغض، و فقط با به كارگيرى عقل و نيروى فكر، اصول دين را به اثبات رسانده و با شناختى كامل، به آنها ايمان آورند. از نظر اسلام تعبّد و تقليد در امور ياد شده حرام و از نظر عقل يك امر غير منطقى است، چرا كه اگر ما راه تعبّد و تقليد را دنبال كنيم بايد به هر كسى اجازه دهيم از پدر يا مادر خود تقليد كند و به دين آنها متعبّد باشد. در اين صورت بايد اعتقاد به تمام اديان ساختگى و يا الهى و مكاتب بشرى براى هر مولودى كه از چنين پدران و مادرانى متولد مىشوند صحيح و حق باشد.
در صورتى كه ميدانيم دين حق و صحيح، يكى بيشتر نيست، زيرا اصول اديان و مذاهب بشرى در بسيارى موارد با هم متناقض و ناسازگارند؛ عدهاى مىگويند: خدا هست، جمعى مىگويند: خدا نيست؛ گروهى مىگويند: خدا همان طبيعت است و شمارى ديگر نيز براى خود بت مىسازند و آن را خدا ميدانند. پس به ناچار بايد اصول عقايد موجود را كنار هم گذاشت و هر كدام را نسبت به ديگرى سنجيد و استدلال و منطق هر يك را مطالعه كرد و آن گاه به صحت و سقم و حق و باطل رسيد و اذعان و اعتراف كرد.
دعوت به خودشناسى و مطالعه در خلقت آسمان و زمين و آمد و رفت شب و روز و تغيير و تحولات عالم هستى كه از آن به آثار خلقت تعبير مىشود در همين راستا صورت گرفته است.
بنابراين اگر كسى از اين طريق و با مطالعه فراگير و جديّت تمام، پيش رفت و عقيده و يا طرز تفكرى را صحيح و كامل يافت و به آن ايمان آورد برايش محترم است و به اصطلاح، حجّت شرعى و منطقى دارد كه مىتواند از طريق استدلال و منطق از ديدگاه و اعتقاد خود دفاع كند و اين با آنچه به ارتداد معروف است فرق مىكند. البته مشروط بر اينكه آفات معرفت را بشناسد و از آن دورى كند.
ارتداد؛ يعنى به عقب برگشتن و پاىبند نبودن عملى و اخلاقى به عقيده اسلامى كه پيش از اين در دل ايجاد شده و ايمان قلبى و التزام عملى بدان داشته است.
در واقع، مرتد به كسى مىگويند كه يقين دارد اصول دين حق است، لكن با لجاجت و تعصّب ناروا و عناد و يا با انگيزههاى سياسى، اقتصادى، جنسى و غير آن، اصول مذكور را انكار مىكند و در عمل و اخلاق به آن پاىبند نيست فرد مرتد با كسى كه در حال تحقيق و جستوجو است و يا در اثر برخى تبليغات و جهالت و ضعف مطالعه، در بعضى از اصول يا مسائل ضرورى دين شك دارد، متفاوت است.
در قرآن مىخوانيم: «ان الذين ارتدوا على ادبارهم من بعد ما تبيّن لهم الهدى الشيطان سوّل لهم؛ همانا كسانى كه پس از روشن
شدن حق و راه هدايت، به عقب برگشتند ]مرتد شدند[ در دام شيطان قرار گرفتهاند.»
اگر كسى به طور منطقى با مراجعه به مناديان اسلام و افراد آگاه و متخصص نتوانست به يقين برسد و همچنان در شك و ترديد باقى ماند اگر از شك عبور كرد و به بطلان اسلام رسيد و حقانيت ساير اديان برايش روشن شد، در اين صورت مجاز است دين را رها كند.
حكمت تراشيدن موى سر حاجيان و نوزادان
خانم مريم صالحى، شماره اشتراك 12341
چرا حاجيان در موسم حج سر خود را مىتراشند و نيز چرا سر نوزاد را در روز هفتم تولد مىتراشند، آيا اين دو با هم ارتباط دارند؟
دو موضوع مطرح شده از جهاتى با هم فرق دارند:
اولا: تراشيدن سر در موسم حج براى كسانى واجب است كه اولين بار در كنگره عظيم حج شركت مىكنند و كسانى كه بيشتر از يك نوبت مشرّف مىشوند به جاى آن، تقصير مىكنند؛ يعنى مقدارى از موى سر خود را مىچينند و تخلّف از اين امر باعث بطلان حج است. اما تراشيدن سر نوزاد يك امر مستحبى است و معمولاً به وزن موى تراشيده شده نقره انفاق مىكنند و عقيقه نيز به جاى خود محفوظ است.
ثانيآ: فلسفه اين دو نيز با هم فرق دارد. مو، يكى از مظاهر جمال براى مرد و زن به شمار ميرود و حاجيان با تراشيدن سر، كه به آن حلق مىگويند، زيباترين و آرمانىترين گام را براى رام كردن نفس خويش برميدارند و اوج عبوديت و بندگى را به نمايش مىگذارند.
در صدر اسلام يكى از نشانههاى بردگان اين بود كه موهايشان را از بيخ مىتراشيدند و حاجيان مىخواهند چون بردگان، با نشان دادن كمال بندگى، در برابر خداى متعال اين مظهر جمال را از خود دور ساخته و در جنگى مستقيم با شيطان، پيروز ميدان باشند.
حضرت على(ع) در خطبه قاصعه مىفرمايد: و خداوند... از آدم و فرزندان او خواست تا... با زدن موها، زيبايى خود را از دست بدهند و در امتحان بزرگ و دشوار، فرمانبران را از نافرمانان جدا سازد.
از طرفى، عمل سرتراشيدن، پيام آور اين است كه حاجى در صدد است عيب و نقص را از وجود خود دور كند. از اين رو
امام صادق(ع) مىفرمايد: «هنگام تراشيدن سر در روز عيد، كوشش كن تا عيبهاى ظاهرى و باطنى را از خود دور سازى.»
اين در حالى است كه تراشيدن موى سر فرزند با هدف تقويت پياز و ريشه موهاى او انجام مىشود و نيز بهانهاى است كه از اين طريق قوتى به فقرا برسد، چون برابر آن موها مستحب است كه به فقيران نقره يا طلا داده شود.
امام كاظم (ع) مىفرمايد: «در روز هفتم، موى سر نوزاد را بتراشند و به اندازه وزن آن، طلا يا نقره به مستمندان دهند.»
فلسفه تهيه جهيزيه از طرف دختر
آقاى رضا ابوالحسنى، شماره اشتراك 5669
فلسفه تهيه جهيزيه از طرف دختر چيست و هزينه آن بر عهده كيست؟ چرا جهيزيه حضرت زهرا(س) از طريق فروش زره حضرت على (ع) تأمين شد؟
تهيه جهيزيه و اسباب و اثاثيه منزل، در آغاز زندگى مشترك، به منظور ايجاد رفاه و رفع حداقل نيازمندىهاى عروس و داماد انجام مىشود. هرچند در درجه اول هزينه اين اقلام بر عهده پسر و به اصطلاح «مرد خانواده» است اما ممكن است با رضايت طرفين، بخشى را عروس و بخشى را داماد يا همه را داماد و يا همه را پدر عروس فراهم كند. البته مسئوليت بيشتر متوجه پدر داماد است و اوست كه بايد براى پسرش وسايل زندگى فراهم نمايد.
حضرت آيةالله فاضل لنكرانى(ره) در پاسخ اين پرسش كه آيا مخارج ازدواج پسر و جهيزيه دختر از نفقات واجب است و بايد پدر تأمين كند يا خير؟ نوشته است: خير، اينها از نفقات واجب نيستند، ولى بهجا و مناسب است كه پدر در صورت
استطاعت، اثاث منزل را به مقدار ضرورى و متعارف و در حدّ شأن خود و فرزندانش تأمين كند. بلى، هرگاه احساس كند كه فرزند، احتياج مبرم به ازدواج و همسر دارد و اگر اقدام نكند احتمال دارد فرزندش به انحراف و گناه كشيده شود، در اين صورت احتياط آن است كه وسيله ازدواج او را فراهم و مخارج لازم و ضرورى را، اعم از صداق براى همسر پسر و جهيزيه براى دختر، تأمين كند.»
هم اكنون در بعضى استانها رسم بر اين است كه جهيزيه را خانواده عروس تهيه كنند مانند اصفهان و در بعضى استانهاى ديگر مانند قم و شمال، اين موضوع طرفينى است؛ يعنى بخشى را داماد و بخشى را خانواده عروس بر عهده مىگيرد و در خوزستان فقط پدر عروس و داماد بايد اثاث زندگى را فراهم نمايند و در بعضى از بلاد گرفتن شيربها و يا مهريه، مرسوم است.
در جريان ازدواج اميرمؤمنان على(ع) با حضرت زهرا(س) قرار بر اين شد كه مهريّه حضرت زهرا(س) نقدآ پرداخت شود و با آن، جهيزيه خريده شود. با فروش زره حضرت على(ع) مقدمات اين كار فراهم گرديد. به هر حال به رضايت طرفين و قرار و تعهّدات هر يك از زوجين يا پدر و مادر آن بستگى دارد. البته ممكن است داماد بپذيرد علاوه بر مهريه، مبلغى را به عنوان شيربها براى خريد جهيزيه به خانواده عروس بپردازد، كه در اين صورت عمل به آن الزامى است و اسلام با آن مخالفتى ندارد.
آيةالله فاضل لنكرانى درباره پولهايى كه علاوه بر مهريه از زوج مىگيرند نوشته است: «اگر پول را جهت جهيزيه بگيرد و با آن جهيزيه تهيه كند و همراه دختر به منزل زوج بفرستد، با رضايت زوج، اشكالى ندارد.»
حُكم سجده بر مهرهاى نقشدار
خانم فهيمه ترابى، شماره اشتراك 12571
آيا مىتوان بر مهرهايى سجده كرد كه روى آن كلماتى همچون حضرت على(ع) و يا فاطمه(س) نقش بسته است؟
در سجده، پيشانى بايد به اندازه يك بند انگشت شصت با مهر تماس پيدا كند. اگر برجستگى به اندازهاى بلند نباشد كه مانع تماس اين مقدار باشد اشكال ندارد و الّا بايد بر آن طرف مهر سجده كرد كه اين نقشها را ندارد.
دست زدن در جشن ولادت ائمه (ع)
دست زدن در مجالس ولادت ائمه اطهار (ع) در مسجد يا در مجالس زنانه چه حكمى دارد؟
نظر مراجع تقليد در اين مسئله، در بعضى جزئيات فرق دارد و هر كس بايد از فتواى مرجع تقليد خود پيروى كند. در اينجا برخى فتواها را يادآورى مىكنيم:
آيةالله صافى در پاسخ پرسشى مشابه نوشتهاند: اگر ]دست زدن[ با وزن مناسب با مجالس لهو باشد حرام است و اگر مجرّد دست به هم زدن باشد اشكال ندارد، لكن چون ريشه اسلامى و مذهبى ندارد اگر در اين گونه مجالس از مدايح ائمه (ع) و صلوات بر آن بزرگواران استفاده شود بهتر و اوفق به احتياط است.
آيةالله مكارمشيرازى نوشتهاند: «از جواب سابق معلوم شد؛ ]يعنى كفزدن مانعى ندارد، اما در مساجد و حسينيهها بايد ترك شود[، ولى توجه داشته باشيد كه افراط در هيچ كارى شايسته نيست.»
آيةالله بهجت نوشتهاند: «دست زدن در مجالس جشن و سخنرانى جهت تشويق افراد اگر به حد لهو نرسد، مانعى ندارد.»
ايشان دست زدن براى خانمها را در مجالس عروسى جايز ميدانند، البته در صورتى كه به حد لهو نرسد. همچنين دست زدن مردان در مجالس مردانه را به شرط مذكور جايز ميدانند.
امام (ره) فرمودهاند: «دست زدن در مجالس عروسى براى خانمها اشكال ندارد. و دست زدن در مجلس مردانه اگر به
نحو غنايى نباشد اشكال ندارد.»
مرحوم آيةالله فاضل لنكرانى نوشتهاند: «دست زدن در مجالس جشن و سرور و يا ميلاد ائمه اطهار اشكالى ندارد، به شرط آنكه در مسجد و حسينيه نباشد.»
رؤيا پردازى
آيا رؤياپردازى و آرزوهاى بلند داشتن اشكال دارد؟
رؤياپردازى و آنچه شما نوشتهايد دو صورت دارد: يك وقت انسان هدفهاى عالى و بزرگ را متناسب با شأن و موقعيت خود در نظر مىگيرد به طورى كه هر خردمندى دسترسى به آن هدفها را با تلاشى دوچندان، ممكن ميداند، در اين صورت نه تنها اشكال ندارد، بلكه نشان دهنده خود ارزشمندى و همّت والاى اوست.
اميرمؤمنان على(ع) مىفرمايد: «من شرفت همته عظمت قيمته، كسى كه هدفش والاست، گران قيمت است.»
همّت اگر سلسله جنبان شود مور تواند كه سليمان شود
***
همّت بلند دار كه مردان روزگار از همت بلند به جايى رسيدهاند
پيامبر گرامى اسلام اين دست از آرزوها را تأييد كرده و مىفرمايد: «الأمل رحمة لأمتى و لو لا الأمل ما رضعت والدة ولدها و لا غرس غارس شجرآ؛ آرزو براى امت من رحمت است، اگر آرزو نمىبود، هيچ مادرى فرزند خود را شير نميداد و هيچ باغبانى درخت نمىكاشت.»
البته اگر رؤياپردازى به خيالپردازى خارج از حد اعتدال و واقعيت و قدرت فرد منجر شود و با واقعيات و قدرت و شأن فرد سازگار نباشد به طورى كه هر خردمندى آن را نكوهش كرده و نامعقول بداند، در اين صورت اشكال دارد و انسان را از رسيدن به هدفهاى خود باز ميدارد.
اسلام، دين اعتدال است كه در همه چيز از جمله موضوع آرزو، انسان را به اتخاذ روشى معتدل و به دور از افراط و تفريط دعوت مىكند.
آرزو بد نيست، طغيانش بد است هست دريا خوب، طوفانش بد است
گرچه هر سيلى همايون مركبى است خارج از اندازه جولانش بد است
مايه آبادى و هستى است آب سهمگين، سيل خروشانش بد است
سردى و گرمى جهان را لازم است شدت بىجا و بحرانش بد است
تا بود اندازه، هر چيز است خوب چون بشد خارج زميزانش بد است
راههاى شناخت مجتهد اعلم
آقاى مالك قنواتى، شماره اشتراك 4228
افراد عادى كه به علما و آيات عظام دسترسى ندارند چگونه مجتهد اعلم را شناسايى كنند؟ آيا برتر بودن فقط در مسائل علمى و فقهى است يا مسائل اخلاقى، سياسى و تقوا را نيز شامل مىشود؟
اولا: مجتهد و اعلم را از سه راه مىتوان شناخت :
1 ـ خود انسان يقين كند؛ مانند آنكه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد؛
2 ـ دو نفر عالم عادل كه مىتوانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند، مجتهد بودن يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند. البته بعضى مراجع فرمودهاند: «به گفته يك نفر كه مورد وثوق باشد نيز ثابت مىشود»؛
3 ـ اهل علم كه مىتوانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند و از گفته آنان اطمينان پيدا مىشود مجتهد و يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند.
بنابراين، راهى نيز براى پيدا كردن اعلم از طريق غير اهل علم وجود دارد و آن راه دوم است. توجه داشته باشيد كه عالم عادل به معناى اهل علم يا معلّم بودن نيست، بلكه به معناى كسى است كه از اين مسائل باخبر است و عادل نيز مىباشد و در معرفى، انگيزهاى جز خدا در وى تأثير ندارد.
ثانيآ: اعلميت به اين معناست كه «در استنباط احكام الهى تواناتر از ديگران باشد» و اين برترى در صفات ديگر نيامده
است و معمولا مراجع تقليد نوشتهاند: «در احكام دينى، از كسى بايد تقليد كرد كه داراى اين شرايط باشد: 1 ـ مرد باشد؛ 2 ـ بالغ باشد؛ 3 ـ عاقل باشد؛ 4 ـ شيعه دوازده امامى باشد؛ 5 ـ حلال زاده باشد؛ 6 ـ عادل باشد؛ يعنى از گناهان كبيره مانند: دروغ، غيبت، تهمت، آدم كشى، رباخوارى، حسد، بخل و عجب و ريا و تكبّر ترك نماز و ترك روزه... از روى ملكه، اجتناب كند و مراد از ملكه، حالت نفسانى است كه انسان را به ترك گناه وادار مىكند. گناه صغيره نيز با اصرار بر آن، گناه كبيره محسوب مىگردد. نشانه عدالت اين است كه در ظاهر شخصى خوب باشد.»
البته اگر دو مجتهد از نظر علمى نسبت به سايرين اعلم و در يك سطح باشند اما يكى از آن دو عادلتر يا زاهدتر باشد، رجوع به او ارجحيت دارد، هر چند در رسالههاى عمليه معمولا برترى، تنها در قوّه استنباط آمده است.
باقيات الصالحات براى مردگان
آقاى على پاكمنش، شماره اشتراك 3514
انجام چه كارى براى ميّت مفيد است، نظر معصومان(عليهمالسلام) در اينباره چيست؟
بهترين راه براى فهميدن اينكه چه خيرات و انفاقهايى به نفع اموات است كمك گرفتن از قرآن و حديث است، چرا كه اين نكته مربوط به عالم برزخ مىباشد و آگاهى از چگونگى و ريزهكارىهاى آن براى ما ممكن نيست مگر اينكه از منابعى استفاده كنيم كه از عالم ماورا خبر ميدهند. بنابراين:
اولا: در منابع ياد شده، بيشتر به خود انسان توصيه شده كه با جديّت و تلاش در دنيا، زمينههاى نيل به سعادت و آرامش را در آن عالم براى خود فراهم سازد. قرآن كريم مىفرمايد: «و تزوّدوا فانّ خير الزاد التقوى؛ توشه برداريد كه بهترين توشهها
تقواست.»
در ثانى: پيامبر اكرم(ص) در سخنى زيبا مسئله را بازتر كرده و مىفرمايد: «سه چيز، انسان مرده را دنبال مىكنند: خانواده،
مال و عمل او؛ خانواده و مال او باز مىگردند (دنبال او در قبر نميروند) و عمل او باقى مىماند و همراه اوست.»
ثالثآ: پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد: از كارها و حسناتى كه بعد از مرگ مؤمن به او ملحق مىشود اين امور است: دانشى كه آن را ياد بگيرد و منتشر سازد، فرزند صالحى كه از خود به جا گذارد، مسجدى كه بسازد يا خانهاى كه براى در راه مانده بنا كند، نهر آبى كه به جريان اندازد، صدقه و زكاتى كه هنگام صحت و سلامتى و زنده بودنش، از مالش جدا كند و بپردازد؛ اينها بعد از مرگ به او ملحق مىشوند.
امام صادق (ع) نيز در كلامى مىفرمايد: شش چيز بعد از مرگ مؤمن به او ملحق مىشود: فرزندى كه براى او طلب آمرزش كند، قرآنى كه از خود باقى مىگذارد، درختى كه غرس مىكند، آبى كه براى رضاى خدا جارى مىسازد، چاه آبى كه حفر مىكند و راه و روش نيكويى كه از خود به جا مىگذارد و ديگران از او پيروى و استفاده مىكنند.
در روايات آمده است: پيامبر اكرم (ص) از كنار قبر فردى مىگذشت كه روز گذشته مرده و دفن شده بود و خانواده او در كنار آن گريه مىكردند، وقتى اين صحنه را ديد فرمود: دو ركعت نمازى كه شما آن را كوچك مىشماريد، براى صاحب اين قبر از همه دنياى شما محبوبتر است.
بنابراين كارهاى مفيد به حال ميّت فراوان است؛ هم رفتار و اخلاق شايسته ميّت را در بر مىگيرد و هم ايجاد تأسيسات و امكانات فرهنگى و رفاهى عام المنفعه را شامل مىگردد، كه البته نوع خدمات به حسب زمانها و نياز هر منطقه متفاوت خواهد بود. ممكن است در جايى آب سردكن بيشتر از هر چيز مورد نياز باشد، يا در جايى كتابخانه از ضرورتها به حساب آيد و يا در بيابانى يك استراحتگاه، واماندگانى را از حيرت و درماندگى رهايى بخشد.
نماز و تلفظ نادرست كلمات
مادر من شصت سال سنّ دارد و قادر نيست حروف نماز را به خوبى تلفظ كند، آيا نمازش اشكال دارد؟
در شرع مقدس اسلام، تكليف هر فردى به اندازه قدرت اوست. خداى رحيم «سين» بلال را به جاى «شين» مىپذيرد، بنابراين اگر مادر شما تلاش كرده ولى بيش از اين نتوانسته ياد بگيرد، همينگونه نماز خواندن كافى است. انشاءالله مقبول درگاه احديّت خواهد بود. البته بهتر است تا حد امكان نماز خود را به جماعت بخواند. در مورد انتخاب مرجع تقليد نيز در رسالههاى عمليه راههايى مشخص شده است و در اين مورد خاص مادر شما مىتواند بنا بر فتواى مرجع زنده مشهور، بر تقليد از ميت باقى بماند.
راه جبران گناه
آقاى سيدمرتضى حسينى، شماره اشتراك 743
آيا خداوند افرادى را كه زياد گناه كردهاند و تصميم به ترك آن گرفتهاند مؤاخذه مىكند؟ آيا براى جبران آن گناهان به غير از توبه، راهى هست؟
اولا: بر اساس قانون طبيعت و آموزههاى دينى، اين دنيا، خانه عمل و عكسالعمل و به عبارتى دار مكافات است. هر عملى، عكسالعملى دارد و هر كارى نتيجهاى، و هر كس عاقبت و نتيجه كار خود را، چه خوب و چه بد، در دنيا يا آخرت خواهد ديد، از كارهاى نيكش نتيجه مثبت و يا پاداش نيك مىبيند و مطابق گناهانش مجازات مىشود و يا به مكافات دنيوى ميرسد.
اين جهان كوه است و فعل ما ندا باز آيد سوى ما از كُه صدا
«مولوى»
و به قول صابر همدانى:
دو يادگار بُوَد نيك و بد كه مىباشد نتيجه عمل مردمان پاك و پليد
ميان اين دو عمل كردهاند مختارت كه هر كسى زمين هر چه كشت آن درويد
در قرآن كريم مىخوانيم: «هر كس ذرهاى كار نيك انجام دهد آن را خواهد ديد و هر كس ذرهاى كار شر انجام دهد آن را نيز خواهد ديد.»
ثانيآ: خدا بخشنده و مهربان است و در آيهاى اميد بخش و با لحنى سرشار از مهر و عطوفت به خطاكاران مىفرمايد: «بگو اى بندگان من كه بر خود ستم كردهايد، از رحمت خدا نااميد نشويد كه خدا همه گناهان را مىبخشد.»
و در جايى ديگر مىفرمايد: «الا الذين تابوا و اصلحوا و بيّنوا فاولئك اتوب عليهم و انا التواب الرحيم؛ مگر آنها كه توبه كردند و خود
را اصلاح كردند و آنچه پنهان داشته بودند آشكار ساختند، كه توبهشان را مىپذيرم و من توبه پذير و مهربانم.»
بنابراين راه بازگشت، هميشه و براى همه كس باز است و هر خطاكارى مىتواند با توبه و بهرهگيرى از عفو فراگير الهى، راه نيل به سعادت را براى خود هموار سازد.
ثالثآ: همانطور كه گناه، كوچك و بزرگ و سبك و سنگين دارد، توبه نيز مراتب و شرايطى دارد. در يكجا گناه فقط با پشيمانى و تصميم بر عدم تكرار آن، بخشيده مىشود؛ مانند نگاه به نامحرم و در جايى ديگر علاوه بر پشيمانى، اقدامات عملى نيز در جبران گذشته، ضرورت دارد؛ مانند ضايع كردن حقوق ديگران، دزدى، غصب، لطمه زدن به شخصيت و آبروى ديگران و... .
همچنين در مواردى، جبران گذشته با تعزير و يا اجراى حدّ صورت مىگيرد كه البته اين امر در تحقق توبه نقش رسايى دارد و همه اين موارد نياز به بحث و تجزيه و تحليل بيشترى دارد و اين شكل كلى مسئله است كه مطرح گرديد.
بد نيست براى روشن شدن موضوع، به فرازهايى از سخنان پيشوايان معصوم نيز اشاره كنيم:
امام سجاد(ع) مىفرمايد: «انما التوبة، العمل و الرجوع عن الامر و ليست التوبة بالكلام؛ توبه، عمل و بازگشت از گناه است و به
حرف و زبان نيست.»
امام على (ع) به فردى كه در حضور ايشان، استغفار و طلب بخشش از خدا كرد، فرمود: ميدانى استغفار چيست؟ به راستى كه آن، درجه بلند مرتبگان است كه با شش عمل تحقق مىيابد:
1 ـ پشيمانى از كارهاى زشتى كه انجام دادهاى؛
2 ـ تصميم به ترك گناه در آينده؛
3 ـ پرداخت حقوق ديگران، تا آن حد كه هنگام ملاقات پروردگار حقى از كسى بر تو نباشد؛
4 ـ به جا آوردن هر عمل واجبى كه از تو ترك شده است (مانند نماز يا روزهاى كه در وقت خود عملا ترك شده و قضاى آن انجام نشده است)؛
5 ـ آب كردن گوشتهايى كه در اثر حرام بر اندام تو روييده است و جايگزين شدن گوشت جديد؛
6 ـ چشيدن زحمت اطاعت ]پروردگار[ به همان ميزان كه شيرينى گناه را چشيدهاى، و آنگاه گفتن: استغفرالله.
بنابراين براى جبران گناه، راهى جز توبه وجود ندارد و توبه نيز مراتب و شرايطى دارد كه دستيابى به بعضى از مراتب آن، مخصوصآ جايى كه حيثيت و آبروى اشخاص و يا حقوق ديگران در ميان باشد نسبت به بعضى ديگر بسيار سخت خواهد بود.
در حديثى آمده است: خداوند به پيامبرى وحى كرد كه به فلان توبه كننده بگو: به عزت و جلالم سوگند، اگر آن قدر مرا بخوانى كه تمام بندهاى بدنت از هم جدا شود، دعاى تو را نمىپذيرم، مگر اينكه همه كسانى را كه با حرفها و دعوت تو گمراه شدهاند و از دنيا رفتهاند، زنده كنى تا از راه خطا بازگردند.
توبه و پيشرفت در كارها
آيا كسى كه توبه مىكند، مىتواند پلههاى ترقى را طى كند؟
هر چند گناهكارِ توبه كننده از نظر صفاى باطن و روحانيت معنوى، همانند انسان پاك و بىگناه نيست و در مَثَل، همانند چينى بشكستهاى است كه آن را وصله زده باشند و يا همانند صفحه كاغذ سياه شدهاى است كه اگر آن را پاك كنند و صيقل دهند به درخشندگى و حالت اول باز نمىگردد، اما از آيات قرآن كريم و بسيارى از روايات استفاده مىشود كه در صورت پذيرش توبه، گذشته انسان پوشانده و يا گناهانش به حسنه تبديل مىشود و اگر خطاكاران از راهى كه در پيش گرفتهاند باز گردند و كارهاى نيك كنند، نه تنها گناهانشان بخشيده مىشود بلكه راه ترقى و نيل به سعادت براى آنان هموار خواهد شد.
در قرآن كريم مىخوانيم: «فاما من تاب و آمن و عمل صالحآ فعسى ان يكون من المفلحين؛ اما آن كسى كه توبه كرده و ايمان آورده
و عمل صالح به جاى آورده، شايد كه از رستگاران باشد.»
اينكه مىفرمايد: «عسى ان يكون من المفلحين» بدان جهت است كه نفس، از يك جهت «بسيار وسوسهگر و خنّاس» است و همتى بلند و عزمى استوار مىخواهد تا انسان تصميم بگيرد گناه را براى هميشه كنار بگذارد و بر اين تصميم باقى بماند. وگرنه توبه، مقولهاى است كه انسان را متحول مىسازد و در يك لحظه، جهنمى را بهشتى مىكند. نمونه بارز چنين تحولى، حرّبن يزيد رياحى است كه در يك لحظه به خود آمد و با تغيير مسير، چنان اوج گرفت كه به مقام شهيد نايل آمد و امام حسين (ع) بر بالينش فرمود: «خدا رحمت كند مادرت را، چه زيبا نام تو را حرّ گذاشت.
توبه كنندگان به چنان مقامى ارتقا مىيابند كه خداوند آنان را همانند پرهيزكاران، نيكوكاران، مجاهدان، و صابران
دوست داشته و مىفرمايد: «ان الله يحب التوابين و يحب المتطهّرين؛ خداوند توبه كنندگان و پاكيزگان را دوست ميدارد.»
درباره اينكه چگونه انسان گنهكار تا اين حد دگرگون مىشود كه محبوب خدا مىشود و اينكه اعمال بد گذشته او چگونه پوشانده مىشود و يا به خوبى تبديل مىشود، ديدگاههاى مختلفى بين مفسّران وجود دارد كه مفسّر كبير، مرحوم علامه طباطبائى(ره)، در جمعبندى آن نوشته است:
بعضى گفتهاند: منظور اين است كه خداوند گناهان سابق آنان را با توبه محو مىكند و كارها و اطاعتهاى بعدى آنان را مىنويسد، در نتيجه گناه كفر و قتل و زنا را در اندك زمانى به ايمان و قتلِ مجاز و عفت تبديل مىسازد كه اين امر معقول نيست.
بعضى ديگر گفتهاند: منظور اين است كه ملكات متحول مىشود؛ يعنى خداوند ملكه بدى را كه در نفس گناهكار پديد آمده، به ملكه خوب تبديل مىكند، ]در نتيجه او از اين به بعد به دنبال كارهاى شايسته است و در نامه عمل خود غير از كار نيك ندارد.[
بعضى ديگر گفتهاند: منظور از سيّئات و حسنات، ثواب و عقاب آنهاست؛ يعنى خداوند عقاب كشتن نا بهجا و زنا را مثلا برميدارد و به جاى آن ثواب جهاد و كشتن بهجا و عفت و پاكدامنى مىگذارد.
مرحوم علامه، پس از نقل ديدگاههاى مذكور به نقد آنها مىپردازد و مىنويسد: اشكال مشترك اين ديدگاهها آن است كه كلام خدا را از ظاهرش برگردانده و خلاف ظاهر را گرفتهاند. ظاهر جمله «يبدل الله سيّئاتهم حسنات» اين است كه هر يك از گناهان آنان خودش به حسنه مبدّل مىشود، نه عقابش يا ملكهاش و يا اعمال آيندهاش.
ايشان پس از ذكر مقدماتى چنين نتيجه مىگيرد كه: اعمال زشت هر كس از آثار شقاوت و خباثت ذاتى اوست. اگر ذات كسى شقى و يا آميخته با شقاوت و بدبختى نباشد، هرگز مرتكب عمل زشت و گناه نمىشود. از كوزه همان برون تراود كه در اوست.
از آنجا كه توبه، تغيير و تحول بنيادى و اساسى است كه ذات انسان را متحول مىسازد. اگر ذات خبيثى از راه توبه و ايمان و عمل صالح به ذاتى طيّب و طاهر و خالى از شقاوت و پلشتى تبديل شد، لازمهاش اين است كه آثار آن هم تبديل شود و چيزى كه ما نام آن را گناه گذاشته بوديم با مغفرت و رحمت خدا به آثارى تبديل شود كه مناسب ذات پاك و طيّب و طاهر باشد و آن اين است كه عنوان گناه از آن برداشته مىشود و عنوان ثواب و حسنه بر آن گذاشته مىشود و چه بسا ذكر رحمت و مغفرت در ذيل آيه اشاره به همين معنا باشد.
بنابراين اگر توبه انسان به تعبير قرآن كريم، توبه نصوح و خالصانه باشد و همه مراتب آن لحاظ شود و با شرايط ويژه محقق گردد، خطا و گناهى باقى نمىماند تا مؤثّر باشد و به طور كلى، گناه همراه با آثارش از ذات انسان محو مىشود.
راه غلبه بر غفلت
چگونه بر غفلت چيره شويم؟
از ديدگاه امام على (ع) غفلت، ضلالت و گمراهى است و زيانبارترين دشمن انسان به شمار ميرود كه براى غلبه بر
آن راههايى وجود دارد. مهمترين آنها عبارتاند از:
1 ـ مطالعه و بهرهورى
خسارتبارترين اثر غفلت، غافلگيرى و بىخبرى درباره پايان زندگى است. اميرالمؤمنين على (ع) در سخنى مىفرمايد: «ويل لمن غلبت عليه الغفلة فنسى الرحلة و لم يستعد؛ واى بر حال كسى كه غفلت بر او چيره شود و كوچ كردن (مرگ) را فراموش كند
و آماده نباشد.»
آن حضرت در نكوهش آن طيف از كوفيانى كه گرفتار غفلت شده بودند مىفرمايد: «چرا شما را پيكرهاى بيروح و روحهاى بدون جسد مىنگرم! چرا شما را عبادت كنندگان بدون صلاحيت و بازرگانانى بدون سود و تجارت و بيدارانى خفته و حاضرانى غايب از صحنه و بينندگانى نابينا و شنوندگانى كر و سخنگويانى لال مشاهده مىكنم!»
آن حضرت در اين جمله كوتاه به نشانههاى روشن غفلتزدگى اشاره مىكند و مسلمانان را از آنها بيم ميدهد.
قرآن كريم و بزرگان دين همواره انسانها را به بصيرت و شناخت خود و نظام آفرينش دعوت مىكنند تا از اين طريق به هدفمند شدن و اصلاح رفتار و غفلتزدايى نايل آيند.
براى روشن شدن موضوع از ميان همه آنچه در اين زمينه گفته شده مناسب است كه باز به سخنى از مولاى سخن حضرت على (ع) اشاره كنيم كه براى درمان غفلتزدگى فرمود: «هر كس بايد از كار خويش بهره گيرد و انسان بينا كسى است كه به درستى شنيد و انديشه كرد، پس به درستى نگريست و آگاه شد و از عبرتها پند گرفت. پس راه روشنى را پيمود و از
افتادن در پرتگاهها و گم شدن در كوره راهها دورى كرد. به ياد قبر باش كه گذرگاه تو به سوى عالم آخرت است. همانگونه كه به ديگران پاداش دادى به تو پاداش ميدهند و آنگونه كه كاشتى، درو مىكنى. آنچه امروز پيش فرستى فردا به تو پاداش ميدهند، پس براى خود در سراى آخرت جايى آماده كن و چيزى پيش فرست. اى شنونده! هشدار، هشدار. اى غفلت زده! بكوش، بكوش.»
«آيا شما در جاى گذشتگان خود به سر نمىبريد كه عمرشان از شما طولانىتر و آثارشان بادوامتر و آرزوهايشان درازتر و افرادشان بيشتر و لشكريانشان انبوهتر بودند!؟ دنيا را چگونه پرستيدند و آن را چگونه بر خود گزيدند و سپس از آن رخت بربستند و رفتند؛ بىتوشهاى كه آنان را براى رسيدن به منزلگاه كفايت كند و بى مركبى كه آنان را به منزلشان رساند. آيا شنيدهايد كه دنيا خود را فداى آنان كرده باشد، يا به گونهاى ياريشان داده باشد و يا با آنان به نيكى به سر برده باشد؟! نه، هرگز! بلكه سختى و مشكلات دنيا خوارشان كرد و بينى آنان را به خاك ماليد و لگدمال كرد و گردش روزگار را بر ضد آنها برانگيخت.»
بنابراين بهترين راه غفلت زدايى، مطالعه در اسرار خلقت و ياد كردن سرنوشت گذشتگان و تغيير و تحولات روزگار و بهرهىگيرى از آن در ترسيم خط مشى زندگى و استفاده بهينه از نعمتها و فرصتهاست.
2 ـ زمانشناسى و برنامهريزى
زمانشناسى و برنامهريزى نه تنها در عبادات بلكه در همه امور زندگى تأثيرگذار است و انسان را از هدر دادن فرصت و سرمايه و غفلت زدگى كه بزرگترين آفت به شمار ميرود، مصون ميدارد. امام على (ع) مىفرمايد: «ان من عرف الايام لم يغفل عن الاستعداد، كسى كه روزها را بشناسد از آمادگى غافل نيست.»
بدون ترديد توصيه به زمانشناسى و تأكيد بر نماز در وقت خود، به نوعى اشاره به برنامهريزى و ملزم بودن به انجام هر كار در وقت مخصوص خود است كه يكى از نتايج آن، غفلت زدايى است.
3 ـ بهرهگيرى از عوامل هشدار دهنده
ممكن است غفلت، معلول گرفتارى و مشغله زياد يا بىبرنامگى و يا بيمارىهاى روحى و حواس پرتى باشد. در اين صورت، علاوه بر مبارزه با ريشهها، مىتوان از عوامل هشدار دهنده نيز استفاده كرد؛ مانند نصب تابلوها و يا دست نوشتهايى كوتاه در قالب شعر، حديث، آيه قرآن و... در محل كار يا منزل و يا بهرهگيرى از تلفن همراه كه در ساعاتى مشخصزنگها و يا نواها و پيامهاى خاصى را تكرار كند و نكتهاى را يادآور شود.
البته اين موضوع نياز به بررسى بيشتر دارد كه از حوصله اين مقال خارج است. انشاءالله اطلاعات تكميلى را به مرور خواهيد گرفت.