ديروز.......امروز
ديروز، خدا همراهمان بود، امروز، تلفن همراه... .
ديروز، پلاكها آدرسى از بهشت...، امروز، همه آدرسها گم.
ديروز، زنده باد بسيجى، بىحجاب محتاج نگاه ديگران است، امروز، نگاه، زاده علاقه است، حجاب كيلو چند؟!
ديروز، آب و آيينه و قرآن، خدانگهدار، امروز، گودنايت، باىباى.
ديروز، كربلاى 1، كربلاى 2، كربلاى 3، امروز، 50 ميليارد باد هوا، خيالى نيست.
ديروز، ماشين اداره، بيتالمال، امروز، ماشين اداره، مال البيت.
ديروز، سلام بر چشمان شيشهاى، امروز، يك ميليون جراحى بينى، لنزهاى رنگى.
ديروز، آژير قرمز، اضطرابهاى زرد، انتظارهاى سپيد، امروز، عشقهايى كز پى رنگى بود... .
ديروز، سفر به چزابه، از كرخه تا راين، بوى پيراهن يوسف، امروز، توكيو بدون توقف.
ديروز، غروب جمعه انتظار،...، امروز، غروب شد باز خيالت به سرم زد.
ديروز، عشق، ايثار، فداكارى، امروز، بىخيال بابا بيا پارتى.
و امروز هنوز نسيم لبخندهاى بسيجى ما را به فردا اميدوار كرده است.
نجميه جعفرى، شماره اشتراك 5109، از زرند.
شهادت آب
«الم تر ان الله يسبح له من فى السماوات و الارض...؛ آيا نديدى كه خدا را تسبيح مىكند هر آن كه در آسمانها و زمين است.»
يك دكتر ژاپنى پس از انجام 10 هزار آزمايش در 10 سال بر روى آب، دريافت كه آب در مقابل حوادث پيرامون خود واكنش نشان ميدهد. وى پس از انجام اين آزمايشها فهميد كه آب در مقابل هرگونه رفتار، فكر، عمل، سخن و هر چيز مثبتى شكل كريستالهاى خود را به گونهاى شگفتآور زيبا مىكند و جواب خود را نشان ميدهد و در مقابل هرگونه رفتار، فكر، عمل، سخن و هر چيز منفى شكل كريستالهاى خود را به شكل زشت و به هم ريخته تغيير ميدهد و جواب خود را سريعآ منعكس مىكند.
دكتر «ايموتو» ژاپنى بهترين كريستالهاى آب را زمانى به دست آورد كه در كنار آب دعا مىخواندند و كلمات نيك و پسنديده را در كنار آن بر زبان ميآوردند و نيز شكلهاى زشت را از آبهاى راكد و رودهاى گذرنده در شهرها به خاطر فكر منفى اهالى شهر به دست آورد و همچنين زشتترين شكل ممكن را هنگام نوشتن كلمه شيطان روى ليوان آب به دست آورد.
جالب توجه اينكه وى تمام شكلهاى زيباى كريستالهاى آب را شش ضلعى مشاهده كرد، تنها يك مورد خاص بود كه شكلى متفاوت داشت و ن هنگامى بود كه نام مبارك «الله» را روى ليوان آب نوشت.
يك دانشجوى زن ايرانى نيز با دنبال كردن تحقيقات اين دكتر ژاپنى توانست با انجام اين آزمايشها بر روى آب و چند فلز ديگر در جشنواره خوارزمى رتبه برتر را كسب نمايد. وى بهترين شكلهاى ممكن از كريستالهاى ماده را به هنگام قرائت قرآن كريم در كنار مواد توانست به دست آورد.
پيران نظرى، شماره اشتراك 14310
منبع: اينترنت
شكست، نردبان پيروزى
نه زمان، آنقدر كوتاه است كه فرصت جبرانى نباشد و نه محيط، آنقدر بسته و محدود است كه نتوان پر و بالى زد. با اين حساب، چرا به «نوميدى» اجازه دهيم كه خانه دلمان را اشغال كند و سپاه «اميد» را تار و مار كند؟!
گاهى كسى در امتحان، تجديد ميآورد، يا حتى مردود مىشود، اگر اهل فكر و حساب باشد به جاى غصه خوردن و مأيوس شدن، به كشف راز شكست و عامل ناكامى مىپردازد.
اگر انسان، هيچ شكست و ناكامى را تجربه نكند، يا غرور دامنگيرش مىشود، يا در كوره حوادث و فراز و نشيبهاى زندگى، پخته و ورزيده نمىگردد. كسى كه در درياى پر موج، دچار «كشتى شكستگى» شود، حتى تخته پارهاى كه باقى مانده، مىتواند عامل نجاتش گردد، به شرط اينكه روحيهاش را نبازد و اميد خود را از دست ندهد.
كدام انسان يا گروه، همواره شاهد موفقيّتهاى پياپى بوده است؟ گاهى پيشروى است، گاهى عقبنشينى، گاهى سود است، گاهى زيان، گاهى بالا رفتن است و گاهى پايين افتادن.
زمين خوردگان، بايد از ضربههاى دست روزگار «درس» بگيرند و به مقاومت خويش بيفزايند. به قول صائب تبريزى:
ما شيشهايم و باك نداريم از شكست شيشه چو بيشتر شكند، تيزتر شود
ناكامىها، گاهى سيلى بيدار كننده از غفلتهاست. از مورچه كه نبايد كمتر بود، كه با هفتاد بار شكست در بردن دانه به بالاى ديوار، باز هم دست برنميدارد و به راه سربالا و دشوار خود ادامه ميدهد. چرا مشكل، ما را از پاى درآورد؟ ما مشكل را از ميان برداريم. چرا شكست، ما را مأيوس كند؟ ما شكست را شكست دهيم و از دل آن، شكوفه پيروزى برويانيم.
دريادل باش و صبور، سختىهاى زندگى را خودت هضم كن. همّتى بايد تا سنگلاخهاى مسير، هموار گردد. آرى، «پيروزى» در دل «شكست» نهفته و خفته است.
ميكائيل كلانترى، شماره اشتراك 10099، از خرمدره
به نقل از: آموزش حفظ قرآن، نوشته محمود جويبارى، ص 87
تعيين مزد كارگر
سليمان بن جعفر جعفرى مىگويد: براى كارى با امام على بن موسى الرضا (ع) بودم، تصميم داشتم به خانه بروم اما حضرت به من فرمود: با من بيا و شب را نزد من باش. به همراه حضرت به راه افتادم و به خانه ايشان رفتم. در آنجا غلامان مشغول كارى بودند، مرد سياهى كه جزو غلامان نبود نيز مشغول كار بود. حضرت پرسيد: اين مرد كيست؟ گفتند: كارگرى است، ما را يارى ميدهد و ما هم چيزى به او خواهيم داد. فرمود: مزد او را معيّن كردهايد؟ گفتند: نه، هر چه كه به او بدهيم راضى مىشود.
امام (ع) با تازيانه به سوى آنها رفت در حالىكه سخت خشمگين بود. من عرض كردم: چرا خودتان را ناراحت مىكنيد؟ فرمود: من بارها به آنها تذكر دادهام كه هيچ كارگرى را بدون تعيين مزد به كار نگيريد. سپس فرمود: آن كه بدون مشخص بودن مزد براى تو كار كند، اگر در پايان، سه برابر مزدش نيز به او بدهى گمان دارد كه از مزد او كم گذاشتهاى، اما اگر مزدش را قبل از كار معيّن كردى و در پايان همان مقدار معيّن را به او دادى از تو به خاطر وفاى به عهدت سپاسگزار است و اگر اندكى زيادتر به او دادى، آن را به حساب بزرگوارى و گذشت تو مىگذارد.
«اعط الا جير حقه قبل ان يجف عرقه؛ مزد كارگر را پيش از آنكه عرقش خشك شود بپرداز». فاطمه كوهپيما، شماره اشتراك 8397، از لارستان
به نقل از: جلوههاى تقوا، ج 3
همدردى
از باب تمثيل نقل كردهاند كه: وقتى حضرت ابراهيم خليل را به آتش انداختند، يكى از مرغان هوا دهانش را پر از آب مىكرد و به شعلههاى آتش ميريخت تا آتش را به نفع ابراهيم (ع) سرد كند. به او گفتند: اى حيوان! اين آب دهان تو چه ارزشى دارد، آن هم در مقابل اين همه آتش؟ گفت: من فقط به اين وسيله مىخواهم عقيده و علاقه و وابستگى خودم به ابراهيم (ع) را ابراز كنم.
اين كمكهاى كوچكى كه مسلمانان و مستضعفان براى پيشبرد هدفهاى قرآن و نابود كردنِ دشمنان اسلام مىپردازند شايد خيلى چشمگير نباشد و شايد همه ما ايرانىها، همه پولهايى را كه براى آزادى قدس مىپردازيم، به قدر پول دو تا يهودى در آمريكا نباشد ولى حساب اين است كه مسلمان، شرط مسلمانياش همدردى است.
حميدرضا حيدرىسيرت، شماره اشتراك 12456، از سنقر
برگرفته از كتاب: احياء تفكر اسلامى، ص 26
امام حسين (ع) از نظر شخصيتهاى جهان
مهاتما گاندى رهبر بزرگ هند: من براى مردم هند چيز تازهاى نياوردم، فقط نتيجهاى را كه از مطالعات و تحقيقاتم درباره تاريخ زندگى قهرمانان كربلا به دست آورده بودم ارمغان ملت هند كردم. اگر بخواهيم هند را نجات دهيم واجب است همان راهى را بپيماييم كه حسين بن على (ع) پيمود... .
ادوارد گيبون، مورّخ معروف انگليسى: در طى قرون آينده در سرزمينهاى مختلف، شرح صحنه حزنآور مرگ حسين (ع) موجب بيدارى قلب خونسردترين خوانندگان خواهد شد.
به نقل از: حسين فرياد بلند ستمديدگان تاريخ، نوشته گودرز نجفى
مقام عظيم علامه امينى در عالم برزخ
پسر علامه امينى تعريف مىكند: آرزويم بود كه يك شب خواب پدرم علامه امينى را ببينم، بعد از چهار سال به خوابم آمد. ديدم پدرم عجب عظمتى پيدا كرده است. به او گفتم: بابا! چه چيز در آن جا باعث سعادت است؟ فرمود: پسرم هادى! واضحتر بگو. گفتم: چه چيزى شما را به اين عظمت رساند؟ كتاب الغديرتان؟ فرمود نه، تأسيس كتابخانه اميرالمؤمنين (ع)؟ فرمود: نه، زيارت امام حسين (ع) من را به اينجا رساند. گفتم: بابا! راه كربلا بسته است، مردم از اين فيض بزرگ محرومند نمىتوانند به اين فيض نايل شوند. فرمود: پسرم! هر گوشهاى كه چراغى به نام حسين (ع) روشن شد همانجا حرم امام حسين (ع) است.
عارف يارقلى، شماره اشتراك 15287، از هيدج
به نقل از: كرامات و حكايات عاشقان خدا، نوشته جبرئيل حاجيزاده
اعجاز ديگرى از قرآن
آقاى دكتر «طارق الشيودان» اخيرآ به كشفيات بسيار جالبى در آيات قرآن دست يافتهاند كه خواندنى است؛ از جمله: برابرى اضداد مثل برابرى مرد با زن.
هر چند اين نكته از حيث دستور زبان عجيب مىنمايد، ليكن آنچه از مجموع آيات قرآن مجيد آشكار مىگردد اين است كه: كلمه مرد و كلمه زن هر كدام 24 بار در قرآن مقدس آمده است.
سپس مطابق آناليز آيات مختلف، مشخص شده كه اين همسانى در تنقيضات، در تمامى قرآن كريم، صادق است. قرآن مجيد مشخص مىكند كه يك چيز با چيز ديگرى (يا به عبارتى با متضاد خود و يا ريشه خود) برابر است. در ادامه، نتايج
شگفتآور حاصل از محاسبه كلمات عربى قرآنمجيد و رمز اعداد را خواهيد يافت:
دنيا (يكى از نامهاى زندگى): 115
آخرت(نامى براى زندگى پس از اين جهان): 115
ملائكه: 88، شياطين: 88
زندگى: 145، مرگ: 145
سود: 50 ،زيان50:
ملت(مردم): 50، پيامبران: 50
ابليس (پادشاه شياطين): 11، پناهجويى از شر ابليس: 11
مصيبت: 75، شكر: 75
صدقه: 73 ،رضايت: 73
فريب خوردگان(گمراه شدگان): 17، مردگان (مردم مرده): 17
مسلمين: 41 ،جهاد: 41
طلا: 8 ،زندگى راحت: 8
جادو: 60 ،فتنه: 60
زكات: 32، بركت: 32
ذهن: 49، نور: 49
زبان: 25
موعظه (گفتار، اندرز): 18، تبليغ كردن: 18
سختى: 114،صبر: 114
محمد (ص): 4، شريعت (آموزههاى حضرت محمد 9): 4
مرد: 24، زن: 24
و نيز جالب خواهد بود به دفعاتى كه كلمات زير در قرآن ظاهر شدهاند نگاهى داشته باشيم؛
نماز: 5
ماه: 12
روز: 365
دريا: 32
زمين (خشكى): 13
دريا: %71
خشكى: %28
دانش بشرى به تازگى اثبات نموده كه آب 71% و خشكى 28% از كره زمين را فراگرفته است. آيا مىتوان گفت كه اينها همه بر حسب اتفاق در قرآن مجيد آمده است؟ پرسش اين است كه چه كسى اين علم را به پيامبر اكرم (ص) آموخته است؟ پاسخ، بياختيار در ذهن خواهد درخشيد.
روزنامه رسالت، شماره 6539، 13/7/1387؛ به نقل از: پايگاه تبيان
ردّ اول و قبول آخر
آوردهاند كه ابراهيم (ع) در مهماندارى، آيتى بود و از عادات او آن بوده است كه تا مهمان نيامدى، طعام نخوردى. وقتى يك شبانه روز بگذشت و هيچ مهمان نيامد به صحرا بيرون رفت. پيرى ديد كه ميآمد. پرسيد كه: «تو كيستى و از كجا ميآيى؟» چون نيك تفحّص حال او كرد، مرد بيگانهاى بود و بتپرست. ابراهيم (ع) گفت: «اى دريغا! اگر مسلمان بودى تا يك ساعت انگشت بر نمك ما زدى»!
پير از او در گذشت.
جبرئيل در آمد و گفت: «يا ابراهيم! حق سلام ميرساند كه اين پير، هفتاد سال مشرك و بتپرست بود و ما او را از رزق كم نكرديم، يك روز كه چاشت او حوالت به تو كرديم، به تهمت بيگانگى طعام از او بازداشتى؟!»
ابراهيم (ع) بر عقب او روان شد و او را بازخواند. پير گفت «ردّ اول و قبول آخر چه بود؟»
ابراهيم (ع) عتاب حق تعالى با او باز راند. پير گفت: «خلاف كردن چنين خداوندى از مروّت، دور باشد.»
پس ايمان آورد و از جمله بزرگان دين گشت.
سيدجلال امينى، شماره اشتراك 10050، از اراك
چرخ بازيگر
محمدبن عبدالرحمن هاشمى مىگويد:
روز عيد قربان نزد مادرم رفتم، ديدم زنى پير با لباسهاى مندرس، نزد او نشسته است و با وى صحبت مىكند. مادرم گفت: اين زن را مىشناسى؟ گفتم: نه، گفت: اين زن، عباده مادر جعفر برمكى است. از او پرسيدم: اى مادر! از شگفتىهاى دنيا چه ديدهاى؟ گفت: اى پسر جان! روز عيدى مثل امروز بر من گذشت، در حالى كه 400 كنيز در خدمت من ايستاده بودند و من مىگفتم: پسرم جعفر، در اداى حق من كوتاهى كرده، بايد كنيزان و خدمتكاران من بيشتر باشند. و امروز، يك عيد ديگرى است كه در آن، تنها آرزوى من داشتن دو پوست گوسفند است كه يكى را فرش و ديگرى را لحاف خود كنم.
روزگار است اين كه گه عزت دهد گه خوار دارد چرخ بازيگر از اين بازيچهها بسيار دارد
هادى خندان، شماره اشتراك 12684، از كاشان
منبع: منتخب التواريخ، ص 537
نقطه و پرگار
اگر بتوانيم در «هندسه وجود» خويش، شكل مطلوبى ترسيم كنيم، ما هم مهندسيم.
اگر به خاصيت «خط»، در متمايز ساختن اشياء آگاه باشيم، اگر نقشى را كه نقطه ايفا مىكند، بدانيم، اگر «دايره تلاش» ما بر محور «نقطه ايمان» باشد، از «بىشكلى» رها مىشويم. مگر نه آن كه روزى چند بار، از آفريدگارمان هدايت به راه «مستقيم» را مىطلبيم؟
پس چرا در عمل، «كج» ميرويم و در انديشه، كج ميانديشيم؟
نقطه مركزى آرمانها و اهداف ما چيست؟
«شعاع» فكرمان تا كجاها گسترش مىيابد،
از كدام «زاويه» به زندگى مىنگريم؟
پرگار را هر كس مىتواند به دست گيرد، ولى نوك پرگار را بر كدام «نقطه» بايد نهد، تا دايرهاى روشن و شكلى پرمحتوا رسم كند؟ اين، كار هر كس نيست!
ما پرگار كدام نقطه مركزى هستيم؟
و... چه خطى مىكشيم و شكل ترسيمى ما چه مفهومى دارد؟
لحظه لحظه عمر ما، همچون نقطههاى به هم پيوسته، خطى پديد ميآورد، تداوم خط نيز شكلى مىسازد.
«محيط» و «مساحت» فكر و عمل ما چيست؟
با كدام نقطهها، «خط زندگى» را امتداد ميدهيم؟
بعضىها با پرگار انتخابشان، محدوده كوچكى را براى گام زدن بر مىگزينند. برخى هم «دايره نظر» را وسعت مىبخشند و «زاويه ديد» را باز مىكنند.
چه بسيار تفاوت است، ميان آنكه پرگار دايره ساز را بر «نقطه ماديات» قرار ميدهد و «شكم» و «شهوت» را مركزيت مىبخشد، با آنكه در افق نگاهش جلوههاى زيباى هستى و رنگين كمان ايمان را معنويت، انعكاس مىيابد.
همه چشم مىگشايند، ولى به روى چه؟
همه گوش مىسپارند، اما به كدام آهنگ؟
همه دل ميدهند، اما به چه دلبرى؟
و... همه دايره ترسيم مىكنند، ليكن با چه پرگارى و بر گرد كدام نقطه؟
«خود» يا «خدا»؟
«محدوده دنيا» يا «گستره آخرت»؟
«وسعت ايمان» يا «تنگناى ترديد»؟
در احاديث «آخر الزمان» آمده است: «بر مردم زمانى فرا خواهد رسيد كه همه همتشان شكمهايشان است، شرافتشان كالا و جنسى است كه دارند، زنانشان قبله آنهاست، ثروتهايشان، دينشان است... .»
فكر مىكنيد آن زمان فرا رسيده است؟
وقتى «پول محورى» جاى «تقوا محورى» را بگيرد،
وقتى شهوات و ارضاى غرايز جنسى و سكس و ابتذال، قبلهگاه برخى از نفسپرستان شود،
وقتى معيار ارزش و اعتبار، به پول و تجملات باشد،
وقتى همه دوندگىها و تلاشها، براى سير كردن و پركردن شكم باشد و فكرهاى تهى و دلهاى خالى از عواطف برين و گرايشهاى متعالى برايشان «مسئله»اى نباشد، آيا فكر مىكنيد هنوز «آخر الزمان» نرسيده است؟
ولى ما باور نداريم كه «نسل ارزش» منقرض شده باشد، تا كسانى همچون تو، پاسدار آنيد.
چرا چشمها را به روى خوبها و خوبىها نگشاييم؟
هنوز هم فراوان يافت مىشوند كسانى كه در بلبشوى دنيازدگى و عفونت تجملگرايى، به افقهاى روشن و گسترده «آخرت» هم، چشم ميدوزند و جلوه سادگى را همچنان پرفروغ مىبينند.
خدا نكند كه روزنه دل به آفاق ارزشهاى معنوى بسته شود.
كوردلى، بسيار بدتر از نابينايى است...
راستى... با پرگار عمل، بر محور كدام نقطه، چه دايرهاى ترسيم مىكنى؟
جيران عزيزى، شماره اشتراك 12728، از خرمدره
به نقل از: مجله پيام زن، شماره 45
مراقبتهاى پنجگانه
مراقب افكارت باش، چون افكارت گفتارت را مىسازد.
مراقب گفتارت باش، چون گفتارت اعمالت را مىسازد.
مراقب اعمالت باش، چون اعمالت عادتهايت را مىسازد.
مراقب عادتهاى خود باش، چون عادتهايت شخصيتت را مىسازد.
مراقب شخصيتت باش، چون شخصيتت سرنوشتت را رقم ميزند.
عذرا شاهمرادى، شماره اشتراك 16811، از زنجان
برگرفته از: روزنامه جوان
مدعى خدايى را به پيغمبرى قبول ندارى؟!
فقيرى به ثروتمندى گفت: بيا، و در راه درستىِ 124 هزار پيغمبر به نام هر كدامشان درهمى به من عطا كن؟ ثروتمند گفت: من حاضرم، به اندارهاى كه نام پيغمبران را بر زبان برانى، به تو درهمى بدهم، فقير قبول كرد و سپس گفت: آدم، فرعون، عاد و شدّاد... مرد ثروتمند گفت: اينها كه پيغمبر نيستند و من پيغمبران را گفتم. فقير گفت: خيلى عجيب است بعضى از اينها كه نامشان را شنيدى ادعاى خدايى كردند و مردم هم از آنها قبول كردند و تو آنان را به پيغمبرى هم قبول ندارى؟
ثروتمند از اين جواب خنديد و به او احسانى نمود.
فرستنده: سعيد زارع شحنه، از يزد
به نقل از: ماهنامه شاهد
ديدار در عرفات
سرهنگ عبدالمجيد طيب مىگويد: سال 1366 كه به مكه مشرّف شدم عضو كاروانى بودم كه قرار بود شهيد بابايى هم با آن كاروان اعزام شود، ولى ايشان نيامدند و شنيدم كه به همسرشان گفته بودند بودن من در جبهه ثوابش از حج بيشتر است. در صحراى عرفات وقتى روحانى كاروان مشغول خواندن دعاى روز عرفه بود و حجّاج مىگريستند، من يك لحظه نگاهم به گوشه سمت راست چادر محل استقرارمان افتاد. ناگهان شهيد بابايى را ديدم كه با لباس احرام در حال گريستن است. از خود پرسيدم كه ايشان كى تشريف آوردهاند، كى محرم شدهاند و خودشان را به عرفات رساندهاند؟
در اين فكر بودم كه نكند اشتباه كرده باشم، خواستم مطمئن شوم. دوباره نگاهم را به همان گوشه چادر انداختم تا ايشان را ببينم ولى اين بار جاى او را خالى ديدم. اين موضوع را به هيچ كس نگفتم، چون مىپنداشتم اشتباه كردهام.
وقتى مناسك در عرفات و منا تمام شد و به مكه برگشتيم از شهادت تيمسار بابايى با خبر شدم. در روز سوم شهادت ايشان، در كاروان ما مجلس بزرگداشتى برپا شد و در آنجا از زبان روحانى كاروان شنيدم كه غير از من تيمسار دادپى هم بابايى را در مكه ديده بود. همه دريافتيم كه رتبه و مقام شهيد بابايى باعث شده بود تا خداوند فرشتهاى را به شكل آن شهيد مأمور كند تا به نيابت از او مناسك حج را به جا آورد.
سيدمحسن طالقانىسادات، شماره اشتراك 5290، از سنقر
برگرفته از: روزنامه اطلاعات، 30/10/85، ص 3
دفاع جانانه
بلافاصله پس از سقوط خرمشهر، سرفرماندهى عراق برنامهاى را براى بازديد خبرنگاران غربى ترتيب داد. خبرنگاران، شدّت و حدّت نبردى را كه صورت گرفته بود مشاهده كردند. در شهر 150 هزار نفرى، به سختى مىتوان خانهاى يافت كه آثار خمپاره و گلوله بر ديوارهاى آن نباشد، و اين شواهد حاكى از آن بود كه مدافعان ايرانى چگونه خانه به خانه، از يك شهر دفاع كردند. يك فرمانده ارشد عراقى در آن زمان اذعان كرد با اينكه اغلب ايرانىها جوان و فاقد تجربه هستند، تا پاى جان براى دفاع از خرمشهر مقاومت كردند.
جلال لطيفى، شماره اشتراك 2028
به نقل از: الكس افناى، خبرنگار آسوشيتدپرس
برگرفته از: سالنامه امتداد 2، خرداد 1386
احترام پدر
يكى از فرماندهان رده بالاى سپاه نقل مىكرد: روزى با جمعى از فرماندهان سپاه و ارتش براى صحبت و مشاوره درباره مسائل جنگ به محضر حضرت امام (ره) شرفياب شديم. فرماندهاى همراه ما بود كه هنگام ورود به منزل امام (ره)، جلوتر از پدرش وارد شد.
امام (ره) پرسيدند: اين شخص كيست؟ معرفى كردند.
امام (ره) گفتند: چون جلوتر از پدرش قدم برداشت، به درد فرماندهى نمىخورد.
فرستنده: محسن حاتمى، شماره اشتراك 903
به نقل از: مردى كه شبيه هيچ كس نبود.
تشنه جام الست
غرق در درياى عشقم فكر ساحل نيستم آن چنان جوياى نورم گويى از گِل نيستم
تا ابد بيگانهام با رسم و راه عاشقان عاشق دل آفرينم عاشق دل نيستم
روزهدار عشقم و افطار من خون دل است روز و شب در انتظار ماه كامل نيستم
بنده عشقم كه خود زيباترين معبودهاست در پى بتهاى شومِ اهل باطل نيستم
قسمتم را از ازل دست قضا تغيير داد ورنه من آن قدرها هم سست و كاهل نيستم
در طريقت، جان من در جست و جوى مقتداست در شمار رهروان بُعد منزل نيستم
گر نسازم جان بىمقدار را قربان دوست از براى وصل جانان هيچ قابل نيستم
تازه فهميدم چرا بويى نبردم از فَرَج هر دمى خواهد فَرَج، من مرد عجّل نيستم
ساقيام اما پياپى تشنه جام الست بهر مستى جز بدان مىخانه مايل نيستم
سيدهكبرى خليلىسنگدهى، شماره اشتراك 12319، از سوادكوه
برگرفته از: مجله شميم وحى
يار بيوفا
منه دل بر جهان كاين يار ناكس وفادارى نخواهد كرد با كس
چه بخشد مر تو را اين سفله ايام كه از تو باز نستاند سرانجام
ببين قارون چه ديد از گنج دنيا نيرزد گنج دنيا رنج دنيا
بسا پيكر كه گفتى آهنينند به صد خوارى كنون زير زمينند
گر اندام زمين را بازجويى همه اندام خوبانست گويى
كه ميداند كه اين دير كهنسال چه مدت دارد و چون بودش احوال
اگر با اين كهن گرگ خشن پوست به صد سوگند چون يوسف شوى دوست
لباست را چنان بر گاو بندد كه گريد چشمى و چشميت خندد
بىبىطاهره پوركبابى، شماره اشتراك 7128، از يزد
به نقل از: آداب الطلاب، اثر شاكر برخوردارفريد
عطر اذان
باز از گلدستهها، عطر اذان مىتراود در فضاى آسمان
بر دلم چيزى است مثل بوى ياس شادى و دلشوره، ايمان و هراس
رنگ گنبدها مرا گم مىكند مثل دريا پرتلاطم مىكند
از وجود خود فراتر مىشوم غرق در «الله اكبر» مىشوم
ميروم تا آستان شست و شو در كنار حوض، آهنگ وضو
مادرم مىگفت: تا دنيا بپاست در ميان هر دلى عشق خداست
دوست دارى با خدا صحبت كنى؟ نور را در خانهات دعوت كنى؟
هست شيرينتر زمعناى عسل نغمه حىّ على خير العمل
رو به سوى قبله با آغوش باز خويش را گم كن در آغوش نماز
شاعر: شهرام محمدى فتحالله مداحىپور، شماره اشتراك 2972، از دهدشت
برگرفته از: اذان، تهيه و تنظيم: ستاد اقامه نماز