ساقیا/حرم راز هاشمی سید سعید
ای همه عین تو و پاک از همه
نقد وجود از تو و خاک از همه
چشمهی هستیّ دو عالم تویی
من که اناالحق زنم، آن هم تویی
نغمهطراز چمن وحدت است
زیور شبه تو محالیت است
ذات تو مفتون اثرهای تو
علم تو حیران تماشای تو
صورت از آوازهی جود تو مست
معنی از اوصاف تو کوتاهدست
از تو بُوَد روز و شب الفتگرای
عنبر و کافور، مهم دوشسای
عطر بهار از تو معنبر اساس
شاهد باغ از تو معطر لباس
عقل، به بازار تو کاسدْ متاع
عشق، به بزم تو پریشانْ سماع
نرگس شهلای، ز جام تو مست
طَرْف کُلَه، زان به رَعونت شکست
دست بلا از تو گراید به خون
روی حیا از تو بود لالهگون
شاهد ایمان ز تو بس روسفید
کُفرِ سیهرو، ز تو مست امید
رهبر کوی تو عبودیت است
تاج صفات تو الوهیت است
آینهی صبح فرو بر به شام
این قدح شیر برافکن ز بام
شمع مسیحا به ره باد نِه
مُهر فنا بر لب ایجاد نِه
برگ اجابت ز دعا واستان
رایحهی گُل ز صبا واستان
مستی و کیفیّت مستی تویی
هستی و اندازهی هستی تویی
در حرم راز تو محرم، تو بس
جلوه به خود کن که تو را هم، تو بس
ما همه لبتشنهی فرمان تو
برگ رضا بسته ز بستان تو
شادنشینان ملول توایم
نامزد ردّ و قبول توایم
زهر غم و شهد طرب نعمت است
هرچه دهی مایهی صد منت است
منت جاوید تو برهان ما
نور تو در سینهی ایمان ما
سینهی «عرفی» حَرَم راز توست
کبک دلش زخمی شهباز توست
مثنوی مجمعالابکار، سرودهی عرفی شیرازی﷼