بى گمان ، دگرگونى پر شتاب امروزين زندگى بشر ، انبوه پرسش هايى را كه حوزه بايد پاسخ گوى آن ها باشد ، فرا روى حوزويان نهاده است .
امروز ، تمامى عرصه زندگى فرهنگى ، اجتماعى انسان و هر آنچه در ايجاد جامعه اى توحيدى و اسلامى لازم است ، در قلمرو پژوهش متوليان دين قرار دارد . هم بايد در تدوين تئورى ها و دستمايه هاى اصلى همت گماشت و هم براى همسان سازى آن ها با نو پيداها و رخدادهاى مكانى و زمانى تلاش ورزيد و اين همه ، در سايه ارزش دادن به تحقيق در نظام آموزشى حوزه است .
شكى نيست كه حوزه از لحاظ محتوا و مايه هاى علمى ، كمبودى ندارد . پيشينيان شايسته ما ، با توانايى هاى محدود و در اختيار داشتن نيمى از عرصه زندگى انسان ها ، در ميدان تحقيق و پژوهش حماسه آفريدند و با ژرفكارى خويش ، ژرفا و مايه ورى و توانمندى فقه شيعه را نمودند و آثار گرانبهائى از خود به يادگار گذاشتند .
اكنون كه با استقرار نظام مقدس اسلامى ، امكان انجام اين مسئوليت سنگين ، بيش از پيش ، در تمامى زمينه ها فراهم گشته ، بايد تحقيق را در حوزه در صدر اندوخته هاى فقه شيعه ، آسان گردد و حوزه ، به آن جا برسد كه پاسخ گويى تمامى نيازهاى عصر خويش باشد .
اين جاست كه شناخت فقيهان محقق ، نوآور ، ژرف انديش و زمان شناس ضرورت مى يابد . فقيهانى كه در روزگار خويش ، در عرصه فقاهت طرحى نو در افكندند ، دگرگونى جديد آفريدند و سر فصلى ديگر بر ميراث فقهى شيعه گشودند و در تحقيق و اجتهاد صاحب مكتب شدند .
بايسته است حوزويان ، چنين فقيهانى را نيك بشناسند و از راه و رسم آنان بهره گيرند و آنان را الگوى خويش سازند .
محقق اردبيلى ، با ديد ژرف ، آگاهى هاى گسترده ، مهارت و تسلط بر ديدگاه فقيهان و مبانى انديشه آنان ، دقت نظر در فهم آيات و احاديث ، به كار گيرى ، منطق و استدلال و ... در نزد فرهيختگان جامعه اسلامى جايگاه والايى يافت ، تا آن جا كه خواص ، وى را محقق خواندند ، عنوانى كه فرهيختگان حوزه ، در دادن آن به افراد بسيار دقيق هستند و باريك بين اند كند و انگشت شمار ، آنان كه به اين عنوان مفتخر شده اند .
« الفاتح لابواب غوامض الافكار و دقائق الانظار » التى لم يحوها قبله نطاق البيان [2] » .
دقت نظر محقق اردبيلى و توانايى وى در گشودن پيچيدگى ها و دشوارى هاى فكرى و نقد و بررسى دقيق ديدگاه ها و انديشه ها ، بزرگانى را در فقه واداشت تا راه و روش او را الگوى خود سازند و به پيروان مقدس اردبيلى مشهور شوند : « اتباع المقدس » .
شخصيتى كه استوانه هاى فقه ، چون صاحب جواهر ، شيخ اعظم انصارى و ... را متوجه آراء و انديشه هاى خويش ساخت و فقيهان نامور ، توانا و همه سونگرى ، چون آية الله بروجردى و امام خمينى را تحت تاثير انديشه هاى فقهى و راه و روش اجتهادى خويش قرار داد ، به گفته مقام معظم رهبرى : لازم است صد فقيه در حوزه بنشينند و انديشه هاى فقهى او را بررسى كنند .
آرى ، چنين انسان فرهيخته و والايى ، شايسته است اسوه فقه پژوهان قرار گيرد . نكته مهم اين كه اردبيلى ، بيش از آن كه در ميان خواص به محقق بودن معروف باشد ، به قدس و تقوا شهره عام و خاص است .
او ، در قدس و تقوا و پروا در زندگى ضرب المثل است . بنابراين ، چنين شخصيتى را نمى توان به سهل انگارى ، بى پروايى در ارائه نظر و فتوا متهم كرد ، همان گونه كه نمى توان او را به كم دانشى و كم مايگى متهم ساخت .
او ، در عصر خويش ، رئيس حوزه بزرگ نجف بود و در دانش سر آمد .
دانش قوى و بى همتايى وى ، در زهد و تقوا ، اين احساس را در بسيار بوجود آورده بود كه بى درك محضر او ، راه به جاى نخواهند برد ؛ از اين روى براى بهره بردن از خرمن فيض او ، از دور و نزديك ، به نجف رخت مى كشيدند به محضر او شرفياب مى شدند .
« لانه الرئيس فى ذلك العصر و من يشد اليه الرحال [3] » .
بنابراين ، چنين فرزانه اى ، اگر طرحى نو در باب تحقيق در فقه افكند ، يا درى به روى محققان گشود و يا بر مبانى و اصولى ويژه تكيه زد و ...
شايسته است كه در آن ها بيشتر دقت شود و با ديدى تيز و انديشه اى ژرف ، از هر زاويه اى مطالعه شوند ، تا راه و روشى ماندگار و كار ساز به دست آيد .
محقق توانا
توانايى محقق حوزوى ، تنها در گرد آورى دليل ها و گفته هاى بزرگان نيست كه اين كند و كاو است و مقدمه تحقيق .
توانمندى محقق را در طرح همه مسائل فقهى نمى توان ارزيابى كرد ؛ چرا كه پاره اى از آن ها ، به خاطر روشن بودن مبانى ، نياز به دقت و اعمال نظر ندارند . طرح چنين مسائلى ، تكرار سخن ديگران خواهد بود و افزودن « ان قلت » و يا « الاحوطى » بر آن .
توانايى محقق فقيه را بايد در چگونگى نقد و بررسى ديدگاه ها و به هنگام حل ناسازگارى و ناهمخوانى دليل ها ، سنجيد .
توانائى فقه را بايد در حل آن دسته از مسائلى ديد كه بزرگان فقه ، از حل آن ها و گزيدن راى نهايى درمانده اند .
قوت محقق را بايد در پيمودن راه هاى نارفته و مسائل نو پيدا و يا كم سابقه فقهى ديد .
محقق اردبيلى ، براستى محققى است قوى و نيرومند و جاى جاى آثار ارزشمند او ، بويژه دو اثر : مجمع الفائده و البرهان و زبدة البيان آكنده از نمونه هايى هستند كه گواه بر توانايى او در تحقيق و ژرف نگرى ، از جمله :
1 . پرداختن به گزاره هاى دشوار و مورد نياز :
بر راه هموار رفتن كار دشوارى نيست ، پا در سنگلاخ نهادن و راه هاى ناپيموده را پيمودن ، كارى است ، كارستان . با پتك تحقيق راه بر ديگران گشودن ، توانايى مى طلبد . نياز را ديدن و تحقيق را در جهت پاسخ گويى بدان قرار دادن هنر است .
محقق اردبيلى كسى است كه در اين عرصه توانايى خود را به خوبى نمايانده است :
الف . او ، گزافه گويى و دراز نويسى را خوش ندارد . تنها آن جايى بر اين روش مى رود كه مشكليب موضوع آن را بدان سو بكشاند . در بحث قبله ، آن گاه كه سخن به درازا مى كشد ، مى نويسد :
« فتامل فان المسالة من مشكلات الفن و لهذا طولنا فيها الكلام [4] . »
ب . اگر در موردى ، ديگران حق سخن را ادا كرده اند ، گفتنى ها را گفته اند .
و او حرفى نو براى گفتن ندارد ، از آن صرف نظر مى كند و يا به حد ضرورت ، بسنده مى كند .
در بحث « عول و تعصيب » مى نويسد :
اصحاب ما ، در اثبات باطل بودن اين ديدگاه ، سخن به كمال و تمام گفته اند ، نيازى به طرح آن نيست ، مگر به اندازه اى كه ترتيب مباحث كتاب رعايت شود .
« ذكرو ان الاصحاب رحمهم الله اشبعوا البحث عن الكلام فى ابطالهما و اثبات الحق خلافهما عقلا و نقلا فلا يحتاج الى شىء اصلا الا انا نحن ايضا نشير الى بعض منها لئلا يخلو الكتاب عنه [5] »
درباره دو شاگرد برجسته وى : شيخ حسن صاحب معالم و صاحب مدارك نوشته اند كه اين دو نيز در اين جهت ، بسان استاد خويش بوده اند ، اگر يكى از آن دو در موضوعى تحقيق مى كرد و گفتنى ها را مى گفت ، ديگرى از تحقيق و دوباره كارى دورى جسته و به موضوعى ديگر مى پرداخت و افراد را در اين مساله ، به كسى كه تحقيق كرده بود ، رجوع مى داد [6] .
ج . چون فقه را دستور العمل زندگى مى داند ، اگر براى موضوعى ، به هر دليلى ، نقش عملى نبيند و يا ثمره اش را اندك بداند ، بدان نمى پردازد ؛ مثلا ، در بحث جهاد ، چون جهاد ابتدايى را بسته به اذن امام معصوم (ع) مى داند ، تنها به آن قسم از مسائلى مى پردازد كه در زمان غيبت امام معصوم نيز ، ثمره اى داشته باشد . در اين باره مى نويسد :
« و اعلم ان اكثر مسائل هذا الكتاب انما تقع مع حضور الامام (ع) ، اما متعلق بنفسه او باصحابه ، فلا يحتاج الى العلم به ، و تحقيقه ، و لهذا ما نشرح فى هذا الكتاب الا قليلا ، من حل بعض ما فيه ، و ما يتعلق بزمان الغيبة ، و ما له فائدة عائدة الى اهله ، اختصارا على ما له الفائدة و المحتاج اليه ، و الامور الضرورية قلة البضاعة [7] » .
در منطق تحقيقى اردبيلى ، نياز زمان ، مفيد بودن براى مردم ، معيار است ، نه اين كه خود تحقيق ، به خودى خود ، ارزش باشد و اين كه چون ثمره علمى دارد ، ارزش تحقيق و وقت گذرانى دارد ، هر چند موضوع هاى مورد نياز بر جاى مانده فراوان باشد !
بنابراين ، جهت دار بودن تحقيق ، به معناى عام قضيه ، در آثار اردبيلى ، جايگاه ويژه اى دارد . اين نشان دهنده توانايى او در تحقيق است .
2 . نقاد بودن :
آن كه ، به هر چيز ، به ديده نقد مى نگرد و در هر موضوعى ، ترديد و شبهه را روا مى دارد و از كنار هر ديدگاهى و هر ادعايى ، هر چند مشهور از بزرگان بر آن باشند ، به سادگى نمى گذرد ، بلكه درنگ مى كند و به بررسى و تحقيق مى پردازد ، نوانايى او را در تحقيق مى رساند .
از نگاه محققانه اردبيلى ، كمتر مساله فقهى است كه ترديد و شبهه در آن راه نداشته باشد . در بحث داد و ستد ، به هنگام بر پايى نماز جمعه مى نويسد :
« فتامل فيه فانك قد علمت ترددى فى اكثبر مسائل [8] » .
و در جاى ديگر مى نويسد :
« فانى ما افهم مساله خالية عن شيىء من الشبهات الا قليلة من الكثيرات [9] » .
او ، حتى مواردى كه اجماعى است ، با اين كه در برابر اجماع سر فرود مى آورد و سرپيچى از آن را كم تر روا مى شمارد ، به خلاف مخالفت با شهرت ، در عين حال ، با وجود اجماع در مساله اى ، از نقد و بررسى دليل ها دست بر نمى دارد .
بار ها مى بينيم پس از نقد دليل ها و شبهه افكنى ها ، مى نويسد : « لو لا الاجماع » نظر اين بود .
بسيارى از مسائل فقهى كه تا زمان محقق اردبيلى مورد پذيرش فقها بوده ، براى نخستين بار به نقد و بررسى كشيده مى شوند و مورد ترديد واقع مى گردند . در مفتاح الكرامة كه دائرة المعارف آراى فقيهان شيعه است ، به موارد بسيارى بر مى خوريم كه صاحب مفتاح الكرامة ، مى نويسد : نخستين بار در اين مساله ، اردبيلى ترديد كرده است .
صاحب جواهر ، در قاعده لزوم دورى گزيدن از اطراف شبهه محصوره ، مى نويسد :
تا پيش از مقدس اردبيلى ، كسى در اين قاعده ترديد نكرد و فتوا به خلاف آن نداد ، تا آن كه مقدس اردبيلى در صحنه فقاهت آشكار شد . او ، براى نخستين بار در مساله ترديد كرد :
« فاظهر الشك كما هى عادته فى كثير من المقامات و تبعه عليه بعض المتاخرين [10] »
فقيهى مانند صاحب جواهر مى نويسد : ترديد در اين گونه موارد ، روش و عادت مقدس اردبيلى است .
بى گمان هر كسى را جسارت چنين كارى نيست ، توانايى مى خواهد .
3 . در هم آميختن تتبع و تحقيق :
بى گمان ، كند و كاو ، مقدمه تحقيق است و گام نخست . تا كسى آنچه را گفته اند و دليل آورده اند ، نبيند و بر آن ها آگاهى نيابد ، نخواهد توانست ضرب آراء كند و به آسانى به حقيقت دست يابد . بدون گوش فرا دادن به سخن ها ، گزينش نيكوتر نشايد . بايد « يستمعون القول » باشد تا گزينش درست صورت گيرد .
آنان كه در تحقيق توانا نيستند ، در گرداب ديدگاه ها و دليل هاى گوناگون ، در مى مانند و راه به جايى نمى برند .
محقق اردبيلى ، كاوشگرى است كه كند و كاو را با تحقيق در مى آميزد و نو آورى ها و تازه هاى تحقيق را ، به عرصه فقه و فقاهت عرضه مى دارد .
او ، هم به گفته ها و ديدگاه ها توجه دارد و هم در اقامه دليل ها ، به جست و جو بر مى خيزد و كاوش مى كند و با وجود كمبود امكانات و در دسترس نبودن منابع روايى و فقهى ، در هر مساله اى تا آن جا كه توانسته كند و كاو كرده و گاه افزون بر دليل هاى شناخته شده و معمول ، روايات و آياتى استناد مى كند كه تا آن زمان ، جز او كسى بدان ها استناد نكرده است .
او ، چنان به كاوش و بررسى و نقادى مى پردازد كه هر صاحب نظرى را متوجه آثار خود مى سازد .
4 . فراخ انديشى :
عرصه ديگر توانمندى محقق ، داشتن ذهن باز و فراخى انديشه است . محقق توانا كسى است كه بتواند در هر موضوعى ، دائره دليل ها را گسترش دهد . به آنچه دليل آورده اند ، بسنده نكند ، در جست و جوى آنچه مى توان دليل آورد ، باشد و به هنگام تفريع فروع و برابر سازى اصول بر فروع ، گونه هاى گوناگون موضوع و تمام زواياى آن را در نظر داشته باشد .
اردبيلى ، فقيهى است كه هم در مقام استدلال ذهنى پر تكاپو دارد ، تا آن جا كه بتواند براى ثابت كردن انديشه خويش ، استدلال مى كند و هم در مقام برابر سازى ، به كلى گويى بسنده نمى كند . با توجه به واقعيت هاى اجتماعى زمان خويش ، موضوع را مى شكافد ، فروع گوناگون آن را به دست مى آورد و حكم متناسب را بيان مى دارد .
اخلاق تحقيق
در تحقيق ، افزون بر منابع ، ابزار و روش تحقيق عنصر چهارمى نيز هست كه نقش آن در رساندن پژوهشگر به حقيقت ، كم تر از سه ياد شده ، نيست و آن اخلاق و روحيات محقق است كه در فرهنگ دينى ، بويژه در آداب تعليم و تعلم و روش فقهاى پيشين ، به نمونه هاى مهمى بر مى خوريم كه براى محققان مى تواند آموزنده باشد .
محقق اردبيلى ، نه تنها در توانايى تحقيق اسوه است كه در آداب و اخلاق تحقيق نيز ، الگو شايسته پيروى است . اينك اشاره اى به برخى از آن نمونه ها :
1 . سعه صدر
اردبيلى ، سينه اى فراخ دارد . براى شنيدن سخن مخالف ، نه تنها گوش شنوا دارد كه گاه به يارى او مى شتابد ، براى ثابت كردن آن ، دليل اقامه مى كند ، آن گاه به نقد او مى پردازد . او ، جوياى حق است ، هر جا كه باشد و از هر كسى كه بشنود .
در اخلاق تحقيقى او ، تعصب راه ندارد . تعصب در ميدان تحقيق ، باز دارنده او ، از رسيدن به حق است .
او ، باطل بودن مرام و مسلكى را بازدارنده از گزينش سخن خوب صاحبان آن نمى داند . او ، مثل اعلاى تقدس و عشق به ولايت و اهل بيت است ، با اين حال ، به آنچه غير هم مسلكان او دارند ، به ديده گزينش و چگونه بهره گيرى از آن مى نگرد ، نه آن كه يك سره به نفى بپردازد .
در ديد باز اردبيلى ، متون رواى فقهى اهل سنت ، در خور استفاده اند :
« فلا ينبغى الاعرض عن الاخبار النبوية التى رواها العامة فانها ليس الا مثل ما ذكرنا [11] . »
هم از رواياتى كه آنان از پيامبر (ص) نقل كرده اند ، مى توان بهره گرفت و هم از روش استنباط و دليل هايى كه در متون فقهى خود ، به كار برده اند .
او ، در بحث خريد و فروش كتاب هاى فقهى اهل سنت مى نويسد :
« گاه براى برخى از شيعيان خريدن آن ها واجب است ، به چند جهت از جمله :
« ... و استنباط الفروع و نقلها و نقل ادلتها ... [12] »
در اين منطق ، صاحب انديشه اى به آسانى تكفير نمى شود و تنها آن نظريه اى طرد مى شود كه با نص صريح مخالف باشد .
2 . پرهيز از جمود و جزم انديشى :
جمود بر آنچه مى پندارد و جزميت به آنچه رسيده است ، دو خصلت نكوهيده و منفى براى محقق است كه آثار زيانبار دارد . محققى كه حاضر نيست با وجود دليل و برهان ، از آنچه مى انديشيده دست بردارد ، به جاى تسليم و سر سپارى در برابر حق ، دست به توجيه و تاويل براى ماندن بر باور هاى پيشين خود خواهد شد .
و نيز كاوشگرى كه با نيروى تحقيق ، به مطلبى رسيده ، اگر اين روحيه را داشته باشد كه آنچه يافته « نهاية الكلام » ، « غاية ما يمكن ان يقال » « اين است و جز اين نيست » ، « ليس قرى وراء عبادان » است ، اين غرور علمى است و چنين روحيه اى ، حاضر نيست سخن مخالف را بشنود و اى بسا آنچه او بدان دست يافته جهل مركب باشد ، نه حقيقت .
اردبيلى ، محققى است كه از اين دو خصلت به دور است .
جمود بر باور هاى پيشين در اخلاق تحقيقى او راه ندارد . او ، خود را فرزند دليل مى داند . هر گاه دليل را كافى بيابد ، به آسانى از باور پيشين خود دست بر مى دارد و يا در آن ترديد مى ورزد .
او ، چون جمود ندارد ، در بيشتر باور هاى فقهى ترديد و تشكيك را مى پذيرد كه اعتراض برخى از بزرگان را برانگيخته است .
از سوى ديگر ، با تمام دقتى كه در تحقيق دارد ، پس از آنكه به آنچه دست مى يابد ، مى نويسد :
« اين گمان من است و گمان من ، مرا از تلاش براى دست يابى به حقيقت ، باز نمى دارد ، تا چه رسد تو را » .
3 . پرهيز از تقليد
تقليد نقطه مقابل تحقيق است . تقليد پيروى از شخص است و تحقيق پيروى از دليل . هر چند تقليد در جاى خود پسنديده است و مورد پذيرش ، ولى در عرصه تحقيق ، تقليد رهزن است ، هر چند از بزرگان علم و انديشه باشد .
اردبيلى ، محققى است كه پايه هاى فكرى خويش را بر استدلال و برهان بر افراشته است و انديشه نا آرامش ، جز در بستر وحى و عقل آرام نمى گيرد .
او با اين كه به رجال علم ، احترام مى گذارد ، به گزاف و شتابزده راى آنان را رد نمى كند و حتى بر استدلال هاى آنان ، دليل هاى ديگر نيز مى افزايد ، اما در تابش ديدگاه هاى آنان ، بهت زده نمى شود و هيچ گاه حرمت بزرگان و مكانت علمى آنان ، مانع از بررسى و نقد آراى آنان نمى شود .
دليل مدارى را بر عناوين رجال پيش مى دارد . « ما قيل » را مورد نظر خود قرار مى دهد نه « من قال » را .
او به صراحت بيان مى دارد :
« و اعلم انه لا ينبغى الاكتفاء فى الفتوى بمجرد ما ذكره بعض الاصحاب ... لانه لابد من دليل و قد لا يكون ما عتقدوه دليلا ، دليلا عند المفتى ... [13] »
بنابراين ، نه فتوا و نظريه بزرگان را بدون بررسى و تحقيق مى توان پذيرفت و نه آنچه را كه آنان دليل پنداشته اند ، مى توان چشم بسته به ديده قبول نگريست كه در وادى تحقيق تقليد كارى است دشوار [14] .
4 . تواضع
ميان تحقيق و تكبر ، غور و غرور ، مرز باريكى وجود دارد . بسيار اند كند كسانى كه به وادى تحقيق در آيند حريم نگهدارند و پا به مرز تكبر نگذارند ؛ چرا كه علم غرور مى آورد ، اندك شماند كسانى كه در درياى تحقيق فرو روند و بدون غرور سر از آن در آورند . اردبيلى ، پژوهشگرى است كه با همه توانايى ها و تلاشى كه در دست يابى به حقيقت مى ورزد .
در پايان مى نويسد : اين فهم من از دليل هاست . « اللهم لا تواخذنى بفهمى [15] »
و اگر خود را از رسيدن به حق ناتوان ديد ، در كمال شهامت اعلان مى كند :
« و المسالة مشكلة و الدليل قاصر ، و التقليد مشكل و الاعتماد على ظنى اشكل [16] »
و مهم تر آن كه در عين نقد ديدگاه ها و آراى بزرگان ، بسيار احترام به آنان مى گذارد . بى پايه بودن ديدگاهى را ، دليل كوچك شمردن صاحب آن نمى داند .
با آن كه در برابر مشهور مى ايستد ، راى آنان را در بوته نقد و بررسى قرار مى دهد ، با اين همه ، مى نويسد شايد من سخن آنان را نفهميده ام ، ممكن است دليل هايى داشته اند كه به دست من نرسيده است و ...
محقق اردبيلى ، نه آن گاه كه با دليل هاى فراوان ديدگاهى را ثابت مى كند ، غرور او را مى گيرد و نه آن جا كه خود را ناتوان مى بيند ، تكبر مانع از اعتراف به ناتوانيش مى شود و نه به هنگام نقد آراى بزرگان ، آنان را كوچك مى شمارد . اميد آن كه اسوه همه فقه پژوهان گردد .
پى نوشت ها : [1] « بحار الانوار » ، علامه مجلسى ، ج 1/42 ، موسسة الوفاء ، بيروت . [2] « مقابس الانوار » /15 ، مقدمه . [3] « تكملة امل الامل » /354 . [4] « مجمع الفائدة » ، ج 3/67 ، انتشارات اسلامى ، وابسته به جامعه مدرسين ، قم . [5] « همان مدرك » ، ج 11/560 . [6] « ريحانة الادب » ، ج 3 و 4/393 . [7] « مجمع الفائدة » ، ج 7/437 . [8] « همان مدرك » ، ج 2/381 . [9] « همان مدرك » ، ج /364 . [10] « جواهر الكلام » ، ج 1/298 ، دار احياة التراث العربى . [11] « مجمع الفائدة » ، ج 8/75 . [12] « همان مدرك » ، ج 8/76 . [13] « همان مدرك » ، ج 2/296 . [14] « همان مدرك » ، ج 1/83 . [15] « همان مدرك » ، ج 2/147 .