responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاریخ اسلام نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 2  صفحه : 1

ضرورت بازشناسى تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامى

ناکامى یا دست‌کم عدم توفیق کامل در رسیدن به اهداف توسعه اقتصادى - اجتماعى در کشورهاى در حال توسعه از جمله بسیارى از کشورهاى اسلامى، نیز بى‌توجهى به نقش و جایگاه فرهنگ در امر توسعه، از جمله علل رویکرد به توسعه فرهنگى و بهادادن به آن در برنامه‌هاى جارى توسعه بوده است.
توسعه در اصطلاح شناخته شده امروزى، فرایندى است که اول بار در غرب رخ داده و بر ویرانه جامعه فئودالى بنا گشته و ارزش‌هاى عصر روشنگرى را تبلیغ کرده است. از این‌رو در آن‌جا ابعاد مختلف آن، دوشادوش هم حرکت کرده و تمامى ابعاد زندگى فرد غربى را اعم از سیاسى، اجتماعى و فرهنگى در برگرفته است. بنابراین تغییرات فرهنگى ناشى از توسعه در غرب، پیامد توسعه محسوب نشده بلکه جزئى از فرایند توسعه تلقى مى‌گردد. هم‌چنین امروزه نظریه سیر تک‌خطى پیشرفت جوامع، مقبولیت‌خود را از دست داده و زمان ارائه راه‌حل‌هاى جهان شمول سپرى شده است و استفاده از الگویى واحد براى توسعه ممالک مختلف امرى مردود تلقى مى‌شود.
گرچه دیدگاه فرهنگى نوسازى - که به پیروى از نظریات «ماکس‌وبر» ارزش‌هاى فرهنگى را بستر توسعه، و تحول فرهنگى را شرط اساسى دگرگونى در سایر شئون مى‌داند - تاحدى افراطى به نظر مى‌رسد، ولى در این‌که هر جامعه‌اى باید در امر توسعه روندى متناسب با شرایط و مقتضیات فرهنگى - اجتماعى خویش درپى‌گیرد، شکى نیست.
از آن‌جا که مقوله فرهنگ، امرى پویا و مستمر است، شناخت وضعیت فعلى آن منوط به آگاهى از پیشینه و سیر تاریخى آن خواهد بود; که هر شناختى از گذشته، پیش زمینه‌اى براى گذر به آینده است، چرا که نیمى از انسان در گذشته است و نیم دیگرش در آینده.
به همین دلیل، تعمق و بازنگرى دوباره به هویت فرهنگى، نه براى تفاخر و تجلیل بیهوده از باورهاى کهن و درجازدن و توقف در آن، بلکه براى ریشه‌یابى عناصر سازنده فرهنگ امروزى ما ضرورى است. هم‌چنین سخن دوباره از فرهنگ و تمدن اسلامى نه با هدف بهره‌بردارى‌هاى سیاسى به منظور تقویت هویت ملى (که در جاى خود لازم است) و نه صرفا براى تعیین سهم در تمدن بشرى (که البته آن هم امرى ضرورى است) و نیز نه براى خودشیفتگى و واپس‌گرایى است، بلکه بدان جهت است که چالش تمدن مدرن، هیچ جامعه‌اى را به حال خود رها نکرده است. در روزگار ما تمدن و فرهنگ اسلامى از جمله در حوزه ایران در مواجهه و تصادم با فرهنگ جدید جهانى قرار گرفته و در نتیجه این مواجهه و مقایسه، امروزه خود آگاهى نسبت‌به هویت فرهنگى‌مان بیش از هر زمان دیگرى ضرورت یافته است تا از سویى در همسازگرى آن با پیشرفت‌هاى سریع جامعه بشرى مددکارمان باشد و از سوى دیگر، به استعدادهاى ذاتى خود بیشتر پى‌برده و بر اعتماد به نفس‌مان در طى این طریق بیفزاید. به طور خلاصه، نیاز به شناخت فرهنگ فعلى (با هر هدفى)، ضرورت بازنگرى در گذشته این فرهنگ را ایجاب مى‌کند، زیرا هویت فرهنگى ریشه در گذشته دارد و نگاه به وضع فعلى بدون توجه به گذشته باعث‌سردرگمى خواهد شد.
با توجه به این‌که حوزه تمدن ایرانى در طول تاریخ حاصل برخورد و آمیزش فرهنگ‌هاى مختلف بوده است، اگر از خرده فرهنگ‌هاى محلى چشم‌پوشى نماییم، به نظر مى‌رسد میراث «فرهنگ ایران باستان‌»، «فرهنگ اسلامى‌» و «فرهنگ نوین غربى‌» با درجات مختلف، سه عنصر برجسته فرهنگ امروزى ما را تشکیل مى‌دهند. تعیین میزان سهم هر یک از این عناصر در شکل‌گیرى هویت امروز ما از جمله موضوعات مورد مناقشه میان محققان و متفکران اجتماعى ما در عصر حاضر بوده است‌به گونه‌اى که برخى با بهادادن به یک عنصر و کم توجهى به عناصر دیگر صورتى کاریکاتورگونه از فرهنگ ما را به نمایش گذاشته‌اند. از جمله عده‌اى با تکریم از بعد غربى به پایمال کردن گذشته ایرانى - اسلامى همت گماشتند و به همینسان گروهى دیگر با غیر اسلامى قلمداد کردن هرآن‌چه خاستگاه صرفا اسلامى ندارد به مخالفت‌با دو بخش دیگر اهتمام ورزیده‌اند. دیگرانى که به حد افراط داعیه باستانگرایى در سر داشتند نیز همه مصایب و مشکلات را از ناحیه عرب دانسته (1) و راه درمان را در پالایش هرآن‌چه به عرب مربوط است، پنداشته و به ارتجاع و احیاى خرافات فراموش شده و بى‌کارکرد روى آوردند. غافل از آن که در طى چهارده قرن همراهى تاریخ ایران و اسلام، فرهنگى غنى و گسترده پدید آمده است که در آن هیچ یک را نمى‌توان از دیگرى بازشناخت. فرهنگ ایرانى بدون اسلام جستن، به همان اندازه محال است و غیر قابل تصور، که فرهنگ اسلامى را بدون ایران دیدن. خلاصه این‌که یکى از عناصر اصلى و سازنده فرهنگ امروز ما اسلام است‌به گونه‌اى که وقتى صحبت از فرهنگ اسلامى - ایرانى مى‌کنیم منظورمان آن نظام فرهنگى است که عناصر دیگر را نیز پوشش مى‌دهد و در خود مى‌گنجاند، زیرا ملاک خودى بودن در این فرهنگ انطباق‌پذیرى آن با ارزش‌هاى توحیدى و یا لااقل عدم مباینت‌با آن است. سرشت ایرانیان نیز به گونه‌اى بوده است که ملاک پذیرش عناصر جدید را حق و باطل و سنخیت امر با فطرت انسانى قرار داده است، نه خودى یا بیگانه بودن آن. درست‌به همین جهت‌بود که اسلام در این دیار پذیرفته شد و عنصرى بیگانه به شمار نیامد. اینک که به فضل الهى و همت اهل تحقیق، سومین شماره فصلنامه «تاریخ اسلام‌» انتشار مى‌یابد، امید آن داریم که گامى هر چند کوچک در مسیر بازشناسى تاریخى فرهنگ و تمدن اسلامى بپیماییم.
پى‌نوشت:
1. مجتبى مینوى در مقدمه خود بر کتاب «سیرت جلال الدین مینکبرنى‌» عبارت جالبى در این زمینه دارند و مى‌نویسند: «ما مى‌بینیم که آفات و بلیات بیرون از حد احصا از خوارزمى و تاتار و مغل به کشور ما رسیده است و از ایشان ذره‌اى خوبى و نیکى به‌جاى نمانده است، و برخى از ما این بلاى عظیم را از یاد برده‌اند و به جاى این‌که فرومایگى و پستى و بى‌همتى ایرانیان ادوار اخیر را معلول همان علت‌به شمارند، زیان اندکى را که ششصد سال قبل از آن از قومى دیگر به ما رسیده بود بى‌اندازه بزرگ کرده، از منافع بیکران و پیشرفت‌هاى فراوان که در عرصه علم و اخلاق و دین و معرفت از آن قوم نصیب ما شد چشم مى‌پوشند و آن واقعه چهارده قرن قبل را مسئول کلیه عقب‌ماندگى‌هاى امروزى ما مى‌پندارند. مى‌خواهیم چشم ایشان را باز کنیم و علت‌حقیقى و واقعى را به ایشان بشناسانیم... (ر.ک: شهاب الدین محمد نسوى، سیرت جلال الدین مینکبرنى، تصحیح مجتبى مینوى (چاپ دوم: انتشارات علمى و فرهنگى، 1365) مقدمه مصحح، ص سط).

نام کتاب : تاریخ اسلام نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 2  صفحه : 1
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست