responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاریخ اسلام نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 19  صفحه : 7

حیات سیاسى و اجتماعى زبیده خاتون

زهرا نوروزی

کلمه های کلیدی:
زنان
هارون
بغداد
عباسیان
مأمون
زبیده

صدسال اول حکومت عبّاسیان حوادث سیاسى، آشوب‌هاى فرقه‌اى و قیام‌هاى خونینى را به دنبال داشت. در این میان بررسى شرح حال اعضاى این خاندان و آشنایى بیشتر با جزئیات حیات سیاسى ایشان محقّق را با روند حوادثِ دوره عباسى آشناتر مى‌کند. با لحاظ این مسأله که زنان در طول تاریخ جایگاه و سهم خاصى داشته‌اند این مقاله بر آن است تا به بررسى نقش و مقام یکى از مشهورترین زنان این دوره (زبیده خاتون) بپردازد. وى به عنوان عامل پشت پرده در بسیارى از حوادث سیاسى نقش ایفاء کرد. همچنین مطالعه حیات اجتماعى، فرهنگى، علمى و ادبى وى ما را در شناخت شخصیت و طرز فکر و جایگاه او در دربار عباسى یارى مى‌کند. اخبار راجع به زبیده در متون متعدد پراکنده است. منابع اعلام و فرهنگنامه‌ها هم کمک زیادى در شناسایى کامل حیات زبیده نمى‌کنند. در این مقاله بر آنیم تا جوانب مختلف حیات وى را مورد بررسى و تحقیق قرار داده و شرح حال نسبتا کاملى از وى ارائه دهیم.

مقدمه
زنان در تاریخ دولت عباسیان جایگاه عظیم و مهم و گاه هم‌ردیف خلفا داشته‌اند، اما چون قسمت اعظم کتب تاریخى به ذکر حوادث سیاسى پرداخته‌اند بررسى شأن، جایگاه و نقش زنان در ادوار حکومتى این دولت مجهول مانده است. با وجود این، اخبار و اطلاعات راجع به آنان کم نیست بلکه دستى قدرتمند باید، تا آنها را مدوّن و مکتوب کند. در میان زنان مشهور این خاندان، نام زبیده، از لحاظ شأن و مقام گاه هم‌ردیف هارون عباسى در داستان‌هاى خیال‌انگیز بغداد و افسانه‌هاى هزار و یکشب مى‌درخشد[1] در بسیارى از حوادث تاریخ عباسى، مقارن حکومت هارون و بعد از او ردپایى از اِعمال نظر و دخالت مستقیم و غیر مستقیم زبیده، مشاهده مى‌شود. این نوشتار سعى دارد تا به شناسایى جنبه‌هاى حیات این زن بزرگ بپردازد و یک زندگینامه‌ى جامع و مجمل از وى ارائه دهد.
زبیده
أمَه العزیز، دختر جعفر بن منصور عباسى ملقّب به زبیده، یکى از زنان معروف و ممتاز عصر عباسى است. علّت شهرت زبیده، به این لقب به دوران کودکى وى، زمانى که منصور خلیفه‌ى عباسى وى را در آغوش خود مى‌رقصاند و او را زبیده صدا مى‌زد، برمى‌گردد و این صفت از همان زمان بر نام او غالب شد[2] زبیده، در لغت به معناى هر آنچه که از شیر حاصل شود (سرشیر و کف و...) و اسم تصغیر از ماده‌ى زَبَدَ است[3] بنابراین علّت آن سفید پوستى، طراوت و درخشانى صورتش بود[4] در برخى متون از وى با کنیه‌ى ام جعفر و ام واحد نیز یاد شده است[5] درباره‌ى اشتهار زبیده به کنیه‌ى ام واحد مطلب خاصى یافت نشد. اما ظاهرا شهرت وى به کنیه‌ى ام جعفر، به دلیل انتساب به نام پدرش (جعفر بن منصور) مى‌باشد، زیرا در ذیل نام فرزندان وى اسم جعفر یافت نشد[6]
برخى گمان مى‌کنند زبیده، تنها لقب او است[7] در حالى که در بسیارى از متون تاریخى از زبیده با عنوان ام جعفر یاد مى‌شود[8] در کنار این القاب، عناوینى چون الهاشمیه، القرشیه زوجه هارون الرشید، بنت عّمه (هارون)، اّم الامین و... در کنار نامش مشاهده مى‌شود[9]
در خصوص پدر و مادر زبیده، اطلاعات کاملى در دسترس نیست، جز این که مادرش کنیزى (سلسبیل) متعلّق به جعفر بن منصور بود که در سال (145ه ) در موصل محل حکومت جعفر در قصر الحرب، زبیده، را به دنیا آورد[10] ظاهرا او تنها همسر جعفر نبوده، زیرا زبیده خواهر و برادر ناتنى فراوان داشته که درباره آنها نیز اطلاع خاصّى در دست نیست. لُبابه خواهر زبیده، بعد از مرگ پدرش به موسى بن مهدى سپرده شد. ابراهیم برادرش دنباله و عقبى نداشته است؛ عیسى بعدها والى بصره و مناطق اطراف شد و از سرنوشت جعفر، یحیى، عبداللّه‌ و صالح، پسران دیگر جعفر بن منصور اطّلاع دقیقى در دست نیست. زبیده در سال (148ه) در سن سه سالگى پدر خود را از دست داد و بعد از آن تحت حمایت منصور دوانقى (پدر بزرگش) قرار گرفت[11]
از زبیده، در منابع تاریخى به عنوان زنى دیندار، اصیل‌زاده، زیباروى، محبوب، نیکوکار، خَیِّر و با نفوذ یاد شده است[12] انتساب وى به خاندان سیاسى حکومتى توجّه نویسندگان را برانگیخته است، به طورى که در این زمینه وى را در میان عباسیان یگانه و بى‌همتا مى‌دانند. او فرزند جعفر، نوه‌ى منصور، همسر هارون الرشید، عروس مهدى عباسى و همسرش خیزران، مادر امین خلیفه‌ى مقتول عباسى به سال (198ه) و نیز مادر ناتنى مأمون و معتصم عباسى است. واثق و متوکّل نیز نوادگان پسران ناتنى وى هستند. در تاریخ دوره‌ى اموى و عباسى فقط دو زن در مسئله‌ى انتساب سببى و نسبى خاندان حکومتى مشهور هستند. یکى زبیده، در میان عباسیان و دیگرى عاتکه، دختر یزید بن معاویة بن ابى سفیان در بین اموى‌ها[13]
از دیگر موارد شهرت زبیده، در خلافت امین است، تنها خلیفه‌اى که بعد از على بن ابى طالب علیه السّلام و به روایتى بعد از حسن بن على علیه السلام دومین یا سومین خلیفه‌اى بود که تبار هاشمى داشت[14] یعنى این که پدر و مادرش هر دو نسب به هاشم بن عبد مناف مى‌بردند. در تاریخ عباسیان این شهرت فقط از آن امین فرزند زبیده، شد.
درباره‌ى مذهب زبیده اطّلاعى در دسترس نیست. امّا اعلمى، وى را شیعه مى‌داند و معتقد است، بزرگان شیعه (که از نام آنها ذکرى به میان نیاورده) مذهب زبیده را از شخصیتش جدا ندانسته‌اند[15]
نویسندگان، زبیده را زنى عاقل، هنرمند، آگاه به فنون ادب و شعر، همنشین با علما و شعرا و شاعره معرفى کرده‌اند. رحم، شفقت، کرامت، بخشندگى و کیاست جزو صفات بارز وى بوده است. در باب این صفات و ویژگى‌ها حکایت‌هاى فراوان وجود دارد. داستان ملاقات وى با مردى عابد و جوانمرد و پیمودن راهى طولانى براى زیارت او و آزمودن میزان جوانمردى و بخشندگى آن مرد از جمله‌ى این حکایت‌هاست[16] درباره‌ى بخشندگى و شفقت زبیده هم حکایت دلنشین آزاد کردن مردى که به زبیده مقروض بود، خواندنى است[17]
محفل زبیده، محل اجتماع هنرمندان، علماء، اطبّا، شعرا و ادبا بود، و همگى از عطایاى بانو بهره مى‌بردند. گفتنى است کمک‌هاى زبیده، شامل حال زاهدان، نیکوکاران، فقرا و بیچارگان هم مى‌شد[18]
ازدواج
ورود زبیده به بغداد نقطه‌ى عطفى در زندگانى وى محسوب مى‌شود. بغداد، مرکز خلافت عباسى، محلّ تحولات سیاسى ـ اجتماعى و فرهنگى در تاریخ اسلام بود. ثروت و مکنت دولت عباسى در صد ساله اول حکومتشان، زندگى تجملاتى را به وجود آورد که در تاریخ، بغداد را محلّ داستان‌ها و افسانه‌ها و اسطوره‌هاى کهن قرار داد.
زبیده، در سن هفده سالگى در عنفوان جوانى در بغداد با پسر عموى خویش، هارون الرشید عباسى ازدواج کرد[19] تاریخ این ازدواج به سال (165ه)20 و در محلّ قصر الخلد در بغداد بود. البته در برخى منابع محلّ ازدواج زبیده، در خانه‌ى محمد بن سلیمان که بعدها از آنِ عباسه خواهر هارون شد و نیز دیرسوسى در قادسیه و... بیان شده است[21]
ظاهرا بر پایى مراسم ازدواج با شکوه و عظمت در میان خاندان عباسى مرسوم بوده است. ماجراى ازدواج خیزران و مهدى عباسى، هارون و زبیده، مأمون و پوران خود شاهدى بر این مدّعاست. مهدى عباسى مراسم با شکوهى براى ازدواج هارون و زبیده برپا کرد و مخارج فراوانى در حدود 000/380/1 درهم خرج کرد. مراسمى که نظیر آن را کسى به یاد نداشت. روایت است خلیفه جام‌هایى آکنده از جواهرات و سکه‌هاى زر و سیم به میهمانان مى‌بخشید. زبیده، هنگام حرکت به سوى خانه‌ى بخت آراسته و مزین به جواهرات فراوان و سنگین بود، به طورى که توان راه رفتن نداشت. تلاش فراوانى براى روشنایى قصر انجام شد به طورى که دود حاصله از سوختن شمع‌ها و عطر شمع‌هاى عنبرین عروس را ناراحت کرده بود و زبیده دستور داد، آنها را بیرون بردند براى جلب نظر عروس انواع هدایا، جواهرات، عطرهاى خوشبو، وسائل آرایش و لباس‌هاى فاخر به وى هدیه شده بود[22] هنگامى که زبیده، به خانه‌ى هارون وارد شد امیرزاده‌ى جوان دانه‌هاى مروارید را که در آستین داشت بر سر و روى عروس پاشید و با اجازه زبیده، حُضّار به جمع‌آورى مرواریدها براى خویشتن، پرداختند[23] طبق روایتى مبالغه‌آمیز هارون براى مراسم عروسى خویش ولیمه‌اى داد که مصارف آن 55 میلیون درهم خرج برداشت[24] نقل است هارون بعد از مراسم ازدواجش بار عام داد و مردم، به خصوص بنى‌هاشم را مورد محبت خویش قرار داد و به آنان هدایایى گرانبها از جمله، پارچه‌هاى زربفت و... عطا نمود[25] روایات نشان مى‌دهد، هارون سخت به زبیده دلبسته بود و لذّت بودن در کنار زبیده را با هیچ چیز عوض نمى‌کرد. زبیده نیز به هارون علاقه‌ى فراوان داشت و هرگز غم و اندوه وى را تحمّل نمى‌کرد. این مسائل از داستان تصمیم هادى عباسى، برادر هارون براى خلع وى از ولایتعهدى و ابراز نگرانى یحیى برمکى از این مسئله و بى‌توجهى هارون نسبت به امور حکومت و خوشگذرانى با همسرش کاملاً مشهود و هویدا است[26] با وجود این، نشان از علاقه و عشق متقابل میان هارون و زبیده است[27] وجود ارتباط صمیمانه و شوخى و مزاح میان هارون و زبیده را مى‌توان از داستان‌هاى همنشینى آن دو با قاضى ابویوسف در سال (182ه) و شیطنت‌هاى هارون جوان و طنازى‌هاى زبیده و حسن ختام‌هاى قاضى که به خوبى از پس آن دو برمى‌آمد و رضایت هارون و زبیده را فراهم مى‌کرد، مشاهده نمود[28]
زبیده، مانند هر زن دیگرى خواهان شوهرش بود و هرگز تحمّل نمى‌کرد فرد دیگرى، محبّت هارون را به سوى خویش جلب نماید. داستان اهداى کنیزکى به هارون که سخت مورد توجّه هارون قرار گرفت و زبیده به دلیل نگرانى نسبت به این موضوع با خواهر هارون (علّیه) مشورت کرده و به اتفاق او تصمیم گرفتند کنیزکانى زیباروى و آوازخوان به قصر هارون بیاورند تا خلیفه را از توجه به آن کنیزک باز دارند و با تحریک کنیزکان آوازه‌خوان که ترانه‌هایى از بى‌وفایى هارون و عشق و وفادارى زبیده بخوانند و بدین ترتیب احساس و عاطفه‌ى هارون را تحریک نمایند، همه حکایت از توجه زبیده به حفظ همسرش براى خود، دارد. ترفند زبیده و علّیه مؤثر واقع شد و هارون سریع به نزد زبیده آمد و در صدد جلب رضایت وى برآمد[29]
زبیده، اگرچه اولین بانوى هارون و سوگلى حرم وى بود، امّا هارون بعدها همسران دیگرى نیز اختیار نمود. برخى از این همسران کنیزانى بودند که زبیده خود به محفل هارون فرستاده بود. مراجل، مادر مأمون و مارده، مادر معتصم از این گونه‌اند. درباره‌ى چگونگى آشنایى مراجل با هارون روایات متعددى بیان شده است. برخى در پى داستان تنهایى و گوشه‌نشینى هارون از جمله کنیزانى که زبیده به محفل هارون فرستاده مراجل را ذکر کرده‌اند[30] گروهى نیز وى را کنیز قصر هارون دانسته‌اند، در زمانى که هارون شیفته‌ى کنیزکى زیباروى متعلق به جعفر برمکى شده بود، زبیده، کنیزک (مراجل) را زینت کرده و نزد هارون فرستاده بود تا از این طریق توجه هارون را به سوى خود جلب کند[31] روایت عجیب دیگر در این زمینه (آشنایى هارون با مراجل) وجود دارد که، زبیده در اوایل ازدواج با هارون صاحب فرزند نمى‌شد. هارون به توصیه‌ى طبیبى با مراجل کنیز خود، هم‌بستر شد و از او مأمون متولد شد و این مسئله طبق پیش‌بینى طبیب سبب تحریک حسادت زنانه‌ى زبیده شد و بعدها از هارون، امین را بار گرفت[32] گرچه این روایت در برخى منابع تاریخى و ادبى ذکر شده، ولى باید با دیده‌ى تردید به آن نگریست. روایت عجیب دیگر در این زمینه داستان قمار بازى زبیده و هارون است که در حین بازى شطرنج، هارون شرط گذاشت در صورت باخت زبیده، بانو تن به یک عمل غیر اخلاقى دهد، زبیده باخت و با تمام خواهش و اصرار نتوانست نظر هارون را تغییر دهد و ناچار آن را انجام داد. در نوبت بعدى بازى، زبیده شرط گذاشت در صورت باخت هارون، وى با زشت‌ترین و کثیف‌ترین کنیز قصر هم‌بستر شود. هارون با کراهت تمام این شرط را پذیرفت و مأمون حاصل این بازى شوم بود!!؟33
گرچه این داستان‌ها را باید با تأمّل و دقّت نگریست، لکن روایتى تأیید مى‌کند که مراجل از سوى خود زبیده، به هارون پیشکش شد و او بعدها از این کار پشیمان شد و ابراز ندامت مى‌کرد[34]
یکى از حوادث مهم زندگى زبیده، بعد از ازدواج با هارون، به خلافت رسیدن هارون در سال (170ه) بود. با آغاز خلافت هارون و مرگ خیزران، مادر قدرتمند او به سال (173ه)، زبیده، زن صاحب قدرت و نفوذ در دربار عباسى شد و سررشته‌ى امور را به طور غیرمستقیم به دست گرفت. علت این امر شاید نفوذ و قدرت خاندان برمکى در امور کشور بود.
از دیگر حوادث مهم زندگى مشترک هارون و زبیده، مسافرت‌هاى آن دو به سرزمین وحى و انجام مراسم حج بوده است[35] مشخص نیست زبیده، در کدام سفرها همراه وى بوده است. لکن در یکى از سفرهاى زیارتى، زبیده همراه هارون در اطراف سرزمین مکه با پاى پیاده حرکت مى‌کرد و اقدامات فراوانى در خصوص بناى قنات‌ها، منازل، پُلها و... در فاصله‌ى راه عراق تا حجاز انجام داد ظاهرا زبیده در این گونه خدمات عمرانى مصارف فراوانى خرج نموده است[36] همراهى زبیده در سفر حجّى که هارون به سال (186ه) انجام داد و در آن طومار ولایتعهدى پسرانش را در کعبه آویزان نمود حتمى است[37]
تولّد امین
زبیده در سال (170ه) در رصافه، محمد الامین را به دنیا آورد. برخى مرگ هادى عباسى (170ه)، آغاز حکومت هارون و تولّد امین را در یک شب دانسته‌اند[38] تولد امین در حالى روى داد که مراجل، کنیز هارون شش ماه قبل مأمون را به دنیا آورده بود[39] حوادث عجیب فراوانى هم‌زمان با ایجاد نطفه‌ى امین، باردارى زبیده، و تولد امین نقل شده است. به موجب این روایات زبیده هر سه بار فرشتگانى را در خواب مى‌دیده که به کودک وى اشاره مى‌کنند و آرزوى بقاء و جاودانگى حکومت وى و یا بشارت تولد پادشاهى که سرانجام خطاهایش وى را به عاقبتى سوء مى‌کشاند، کرده‌اند. زبیده، گر چه از این رؤیاها سخت اندوهناک مى‌شد و براى تعبیر آنها به خوابگزاران مراجعه مى‌کرد لکن آنها از سعادت و طول عمر فرزندش خبر داده‌اند. این گفته‌ها زن هوشمندى چون زبیده را قانع نمى‌کرد و لیکن او سعى مى‌کرد آن رویاها را فراموش کند و جدى نگیرد[40] مسعودى، مورّخ نامدار، این اخبار را دچار تردید و شک فراوان مى‌داند و آنها را ساخته و پرداخته‌ى دوستداران خاندان عباسى و راویانى چون عتبى و مدائنى مى‌داند[41]
امین تنها فرزند زبیده بود، لذا او پسرش را بى‌نهایت دوست مى‌داشت. تربیت امین در کودکى به کسایى، استاد بزرگ علم نحو در کوفه در سال (189ه) سپرده شد. ظاهرا کسایى در تربیت امین کمى سخت مى‌گرفت و این مسئله رأفت مادرانه‌ى زبیده را تحریک کرد و به کسایى پیام داد که در رفتار با نور چشم و ثمره‌ى قلبش امین تجدید نظر نماید[42] این رفتار دلسوزانه‌ى زبیده، در مقابل معلم دیگر امین که احمر نام داشته نیز صورت گرفته و اوج احساسات، عواطف و نازک دلى زبیده را نسبت به امین مى‌رساند[43]
امین در آغوش پر مهر مادر و در میان ثروت دوره‌ى عباسى و رفاه کامل بزرگ شد و این زمینه بستر مناسبى براى شکل‌گیرى شخصیتى سبک سرانه و بى‌توجّه به مسائل و لاقید و خودخواه فراهم نمود. این موضوع سبب شده برخى نویسندگان چنین استنباط کنند که «امین در آغوش زبیده پرورش یافت و هرکس زبیده را بشناسد درمى‌یابد امین تا چه اندازه در میان خوشگذرانى و تفریح بوده است»[44] ناگفته نماند زبیده، به عنوان مادر امین، جایگاه و مقام والایى داشت به طورى که، شخصیت امین را تحت الشعاع قرار مى‌داد. این مسئله سبب شد، گاهى امین را ابن زبیده بخوانند[45] این مورد حتّى در سروده‌اى از شاعرى که کنیززادگى مأمون را مورد نقد قرار مى‌دهد، قابل مشاهده است[46]
دوران تنعّم و رفاه
ورود به قصر هارون در بغداد و ازدواج با وى آغاز دوران رفاه، تجمّل و تنعّم زبیده بود. ثروت حاصله از خراج، جزیه و... در سرزمین‌هاى اسلامى به بغداد فرستاده مى‌شد که اسباب خوشگذرانى، رفاه و عیش و نوش درباریان را فراهم مى‌کرد. شواهد نشان مى‌دهد زبیده، تحت تأثیر همین جریان شروع به جمع‌آورى ثروت و مال‌اندوزى کرد. با توجه به خصوصیت و سلیقه‌ى زنانه زبیده، دست به اقداماتى مى‌زد که به تعبیر بعضى، از حوصله‌ى شاهان و امرا بیرون بود. نقل شده زبیده فرشى داشت که تصاویر حیوانات و پرندگان با طلا بر آن منقوش و دیدگانِ حیوانات با گوهرهایى چون یاقوت، زمرد و... مزیّن شده بود، اثاث و ظروف زبیده به طور عمده از جنس طلاهاى مرصّع و لباس‌هایش از پارچه‌هاى زربفت گرانبها تهیه مى‌شد. سراپرده‌هایى در اتاق‌هاى قصر نصب کرده بود که آویز آن پرده‌ها از جنس نقره و قلاّب آنها صندل و آبنوس و جنس خود پرده‌ها از حریرهاى سرخ، زرد، سبز و آبى (به صورت مجزا) بود. براى روشنایى قصر دستور داده بود تا شمع‌هاى عنبرین در اتاق‌ها و سالن‌ها بیافروزند. به هنگام راه رفتن از کفش مرصّع جواهرنشان استفاده مى‌کرد. برخى وى را در این زمینه‌ها نوآور مى‌دانند. لباس‌هاى او شامل عباهایى بلند بود که روى زمین کشیده مى‌شد و انتهاى آن به جواهرات مزیّن بود. زبیده، انگشترهاى مرصّع و زرین به دست مى‌کرد و معتقد بود باید در بین زنان آن دوره نمونه باشد. وى از تقلید کردن در پوشش و آرایش بیزار بود، به طورى که وقتى عباسه خواهر هارون در تاج تزیینى روى سرش مرصّع و جواهر به کار برده بود او از این عمل خوددارى کرد[47]
زبیده، کنیزان زیادى داشت که آنها در میان مردم به زیبایى شهره بودند. مشهور است وى دستور داد لباس مردانه برتن کنیزان کنند و مردم آن زمان به خصوص طبقه‌ى اشراف در این کار از وى تقلید کردند و کنیزان مردنما را غلامان زن، صدا مى‌زدند. علت این کار زبیده معلوم نیست.
در همین رابطه نقل شده زمانى که زبیده دانست کنیزان آوازه‌خوان و زیباروى، توجّه امین را به سوى خود جلب کرده‌اند و به معاشرت با آنها مشغول است، کنیزان را مى‌آراست و لباس‌هاى فاخر و ابریشمین بر تن آنها مى‌کرد و به نزد امین مى‌فرستاد. تا آنها توجه امین جوان را به سوى خود جلب نمایند. شاید همین مسئله (هر چیزى که امین طلب مى‌کرد سریع برایش مهیّا مى‌شد) در شکل‌گیرى خصوصیات اخلاقى وى تأثیر گذاشت و او را که بعدها خلیفه‌ى مسلمین شد از امور مهم حکومتى و سیاسى به سوى لهو و لعب کشاند و موجبات سقوط دولتش را فراهم کرد. کنیزان زیباروى زبیده، ظاهرا توجه برخى درباریان را به سوى خود جلب کرده بودند. در همین رابطه نقل شده، آوازخوانى از صنف خوانندگان دربار عاشق نَمار، کنیز زیباروى زبیده شده بود و صبح و شام بر کناره‌ى سراى او مى‌ایستاد و اشعارى در شرح عاشقى و حرمان و... مى‌سرود. زبیده دستور به اخراج وى از کاخ داد. مدتى بعد آوازه‌خوان سر راه زبیده مى‌ایستاد و اشعارى در شرح بدبختى و رنج اخراجش از قصر مى‌سرود. این امر توجه زبیده را به خود جلب نمود و آوازه‌خوان عاشق را با کنیزک خود پیوند زناشویى داد[48]
مقدار حقوق و مقررى زبیده از بیت‌المال را پنجاه هزار درهم و در روایتى پنجاه میلیون درهم ذکر کرده‌اند[49] مخارج سفره‌ى غذا و خوراک زبیده و هارون ده هزار درهم ذکر شده است. ظاهرا آن دو غذاهاى متنوع و جدید تناول مى‌کردند[50]
با همه‌ى این تفاصیل باید در اعداد و ارقام این آمارها اندکى دقّت کرد. در این‌باره زیدان معتقد است، روایات پیرامون کفش‌هاى مرصّع و... مربوط به زبیده، نقل قول مسعودى است و وى از نظر زیدان زن پرهیزگارى است. وى با استناد به قول ابن خلدون بیان مى‌کند عباسیان بالطّبع بدوى بوده و هرگز این اندازه لوازم و اثاث نداشتند؛51 هر چند ممکن است در اخبار، در مورد اموال، ثروت و مستمرى زبیده افراط شده باشد، امّا اصل مطلب که تنعّم و رفاه مطلق دربارهادى عباسى است، نباید نادیده گرفته شود. چنان که از ثروت افسانه‌اى زبیده در اشعار و متون ادبى یاد شده است[52] در کنار همه‌ى این مسائل، زبیده اموال و ثروت خود را صرف مصارف شخصى و تجمّل نکرد بلکه در کنار زندگى با شکوه خویش به جلب و جذب شاعران، ادیبان و عالمان و... و نیز به ایجاد بناهاى عام المنفعه و موقوفه‌ها و... در سرزمین‌هاى اسلامى پرداخت.
دخالت در سیاست
زبیده به عنوان ملکه‌ى جهان اسلام در مرکز خلافت (بغداد) از حوادث سیاسى آن دوره در امان نبود. با وجود این، گمان مى‌رود تا زمان حیات خیزران، مادر مقتدر هارون، وى نقش اساسى در امور سیاسى آن زمان نداشته است. با مرگ خیزران، وى به عنوان دومین شخصیت سیاسى بعد از هارون در امور سیاسى نظارت و گاهى دخالت مستقیم داشت. نقش زبیده در امور سیاسى براى اولین بار در داستان سقوط برمکیان آشکار مى‌گردد؛ گرچه آنها در به قدرت رساندن هارون و طرفدارى از حکومت امین تلاش فراوان کرده بودند، اما گاهى میان آنها و زبیده اختلاف نظر به وجود مى‌آمد. اختلاف‌هایى که نمى‌توان نسبت به آن به عنوان یکى از دلایل سقوط برمکیان، بى‌اعتنا بود. اولین مورد اختلاف میان زبیده و خاندان برمکى به آشنایى هارون با کنیز زیبا و آوازه‌خوان متعلق به جعفر برمکى بر مى‌گردد. دنائیر، کنیز مزبور بود که توجه هارون را به سوى خود جلب نموده بود، هدایاى فراوانى از خلیفه دریافت مى‌کرد و هارون سعى مى‌کرد هر روز براى دیدار وى در قصر جعفر، بشتابد. با آگاهى زبیده از این موضوع، وى خشمگینانه کنیزانى زیباروى به نزد هارون فرستاد تا توجه وى را به سوى خود جلب نماید[53] دومین مورد اختلاف میان زبیده و برمکیان به داستان ولایتعهدى پسران هارون برمى‌گردد. زمانى که هارون به همراه زبیده و پسرانش امین و مأمون و وزیرش جعفر برمکى به مکه آمدند تا پیمان ولایتعهدى فرزندانش را در کعبه بیاویزند و سوگند یاد کنند که به آن وفادار باشند. به دنبال این جریان، امین وارد کعبه شد تا بر طبق رسم سوگند یاد کند که ناگهان جعفر برمکى در این مسئله دخالت کرد و بیان نمود که امین باید سه بار سوگند یاد کند، زیرا در صورت خیانت به دیگر فرزندان هارون خداوند او را رسوا خواهد نمود. امین با اکراه دستور جعفر را انجام داد و زبیده خشمگینانه، جعفر را مشاهده مى‌کرد و به قولى به دلیل این مسئله از او، رنجید و کینه‌ى وى را به دل گرفت[54] جرجى زیدان معتقد است به همین دلیل، زبیده‌ى عرب‌تبار در نابودى برمکیان ایرانى‌تبار کوشید[55] در توضیح این مسئله باید متذکر شد گرچه امین نزد زبیده محبوب بود و او تحمّل مشاهده‌ى ناراحتى و رنج فرزندش را نداشت، امّا این رفتار برمکیان نباید آن قدر مهم بوده باشد که خشم زبیده را تحریک کند، مگر این که زبیده، به خصوصیات اخلاقى فرزندش کاملاً آگاه باشد و بداند که امین دیر زمانى نخواهد گذشت که خلف وعده نموده و طبق گفتار جعفر رسوا خواهد شد.
از دیگر موارد اختلاف میان زبیده و برمکیان، دخالت‌هاى آنان در امور خصوصى خلیفه بود، به صورتى که هارون بازیچه‌ى فرمان‌ها و خواسته‌هاى آنها شده بود و این موضوع زبیده، زن بانفوذ و قدرتمند دربار را مى‌رنجاند، از نمونه‌ى این دخالت‌ها کار مراقبت از حرمسراى خلیفه توسط یحیى بن خالد برمکى بود که زنان خلیفه را در حرمسرا محصور و زندانى و رفت و آمد خدمه‌ى مرد و غلامان را به حرمسرا محدود کرده بود. به علّت این مسئله زبیده، نزد خلیفه شکایت بُرد. هارون، یحیى را توبیخ کرد و یحیى با زیرکى تمام اعتماد خلیفه را به خود جلب نمود و حتّى مراقبت از حرم را بیشتر کرد، به صورتى که شب‌ها درهاى حرمسرا را قفل مى‌کرد و کلید را با خود به خانه مى‌برد. این کار که آزادى‌هاى فردى زنان حرمسرا را محدود مى‌کرد زبیده را رنجاند و او به انتقام این عمل راز ارتباط عباسه و جعفر را فاش کرد و محل اختفاى فرزندان آن دو را به هارون نشان داد و هارون را متوجّه این مطلب کرد که به عنوان خلیفه از امور سیاسى اجتماعى دربار آگاه نیست و در حالى که برمکیان از جزئى‌ترین امور مطلع‌اند. رشید با شنیدن این خبر و مشاهده‌ى دخالت‌هاى برمکیان در امور، تصمیم به نابودى خاندان ایشان گرفت[56]
این داستان اگر درست باشد به تنهایى عامل اساسى سقوط خاندان برمکى نیست، چنان که مورّخان دلایل زیادى را براى سقوط آنها برمى‌شمارند[57] با وجود این، نقش زبیده در تحریک هارون نسبت به برمکیان قابل انکار نیست، وى ظاهرا زمانى که هارون از مسئله‌ى ارتباط عباسه و جعفر آگاه شد؛ از طریق جاسوسى مطلع شد که جعفر قصد دارد به خراسان فرار کند هارون را متوجّه این موضوع کرد که نمى‌توان از کنار آن بى‌اعتنا گذشت[58]
با وجود این، ارتباط میان خاندان برمکى، و امین فرزند زبیده بسیار محکم بود. آنها ظاهرا امین را در رسیدن به قدرت یارى کردند. این مسئله خیلى مهم بود، زیرا سلم شاعر، آن را در قالب شعر آورده است[59] ناگفته نماند، امین برادر شیرى یحیى بن جعفر بود و در میان خاندان آنها بزرگ شده و با فضل بن یحیى همنشین بوده[60] مأمون نیز با جعفر بن یحیى برمکى مراوده و ارتباط داشت و شاید این مسئله در کدورت میان زبیده و جعفر مؤثر بوده. با تمام این مسائل، زبیده بعد از سقوط خاندان برمکى به درخواست امین نزد هارون وساطت کرد و نامه‌اى در این باب به خلیفه نوشت، اما درخواست زبیده مورد قبول واقع نشد[61]
با سقوط خاندان برمکى اعراب گُمان مى‌کردند از زیر نفوذ ایرانیان رها شده‌اند و تسلّط مجدد اعراب بر اقوام دیگر حاصل مى‌شود، اما این موضوع با مرگ هارون و دولت نافرجام امین، رؤیایى بیش نبود[62]
از دیگر موارد نفوذ زبیده در امور سیاسى، قضیه‌ى ولیعهدى امین فرزند اوست. شرط قریشى بودن خلیفه در انتخاب امین که پدر و مادرش هر دو هاشمى نسب بودند بى‌تأثیر نیست؛ زیرا فرزند اول هارون، مأمون بود و در سیاست، علم و حکمت از امین شایسته‌تر و بهتر بود. هارون گرچه این مسئله را به خوبى مى‌دانست، اما اصرار زبیده در انتخاب امین به ولایتعهدى بى‌تأثیر نبود. رفاعى معتقد است در مسئله‌ى ولایتعهدى امین، برمکیان، قاضى ابویوسف و زبیده، هارون را دوره کرده بودند[63]
روایات همه نشان از توجه هارون به مأمون دارند و این موضوع یکى از موارد اختلاف میان هارون و زبیده بود. هارون براى این که به زبیده بفهماند پسرش امین صلاحیت خلافت ندارد و مأمون از او بهتر است، جاسوسى استخدام کرد و احوال دو ولیعهد جوان را زیر نظر قرار داد. گزارش‌ها نشان از اتلاف وقت، خوشگذرانى و مجالست با ندیمان و کنیزان توسط امین و در عوض مطالعه و بررسى امور سیاسى از سوى مأمون بود. هارون بعد از شرح این ماجرا براى زبیده، تأکید کرد که اگر به خاطر مقام و منزلت زبیده نبود، به طور یقین امین را از ولایتعهدى عزل مى‌کرد. این مسئله تأثیر نفوذ زبیده را در امور سیاسى نشان مى‌دهد[64]
مجادله‌هاى فراوانى میان هارون و زبیده درباره ولایتعهدى امین صورت گرفته است. خلیفه اواخر عمر از این تصمیم پشیمان شد و قصد کرد، مأمون را به جاى امین به خلافت برساند؛ این کار با مرگ هارون تحقق نیافت. دینورى در این زمینه داستان جالبى را ارائه مى‌دهد: «هارون قصد عزل امین کرد و این مسئله زبیده را به شدّت خشمگین نمود. گفت‌وگوى هارون و زبیده، دلالت بر عدم شایستگى امین نسبت به امر سیاست و خلافت و شایستگى مأمون بدان مقام بود. هارون حتى براى اثبات این موضوع از امین و مأمون به صورت جداگانه دعوت کرد تا به محضر خلیفه آیند. مأمون و امین هر کدام جداگانه بر هارون وارد شدند. ورود امین همراه با تکبّر و غرور بود و بر پدر و مادر خویش سلام نکرد و خود را به مسئله‌ى جانشینى از همه سزاوارتر دانست و برعکس مأمون با تواضع و احترام به نزد خلیفه آمد و هارون را سپاس گفت و در پاسخ به سؤال هارون درباره‌ى ولایتعهدى، امین را به عنوان خلیفه پیشنهاد کرد و از پیش هارون با ادب و احترام بیرون رفت. این جلسه نشان داد که فرزند زبیده براى امر خلافت صلاحیت و لیاقت و تربیت کافى ندارد و زبیده خود نزد هارون به این مسئله اقرار کرد و رشید خطبه‌ى خلافت براى مأمون و بعد براى امین خواند!!»[65]
از دیگر موارد دخالت زبیده در مسائل سیاسى، داستان نزاع میان مأمون و امین بر سر خلافت بود. با مرگ هارون، فصل جدیدى در زندگى زبیده آغاز شد، فصلى که در نهایت به مرگ پسرش امین و انزوا و گوشه‌گیرى زبیده منجر شد. در آغازِ حکومت امین، زبیده در رقه بود و به درخواست امین به بغداد آمد تا در جشن خلافت وى شرکت نماید. در ابهت و شکوه جایگاه زبیده در میان سیاستمداران آن زمان همان بس که به هنگام حرکت به سوى بغداد، امین با همه‌ى امرا، کارگزاران، اعیان و اکابر دولت به استقبال زبیده آمد[66] این آخرین صحنه‌ى با شکوه زندگى زبیده بود. زبیده در بغداد ثروت و مکنت هارون و امور بیت المال را به دست گرفت و بعد از مدتى آن را به امین داد. این مسئله (سپردن امور بیت المال به امین) و حمایت مالى زبیده، امین را در برانداختن نام مأمون از خلافت و منازعه با او تحریک و تقویت کرد. طرفدارى دایى‌هاى امین از حکومت وى و شرط قریشى بودن خلیفه و پشتوانه‌ى محکم مالى تأثیر بسزایى در تحریک امین مبنى بر عزل مأمون از ولایتعهدى و انتصاب فرزندش موسى بن امین داشت. این مسائل باید خیلى مهم بوده باشد که فضل بن سهل، وزیر مأمون وى را بدان متذکر ساخته بود[67]
بنابر روایات زبیده در نزاع بین دو برادر دخالت مستقیمى نکرد و نیز هیچ واکنشى در قبال عزل مأمون از سوى امین از خود نشان نداد، اما زبیده زن سیاستمدارى بود و سرانجام امور را مد نظر داشت. هنگامى که على بن عیسى بن ماهان از طرف امین، مأمور مبارزه با سپاه مأمون و دستگیرى وى به سوى خراسان حرکت مى‌کرد به هنگام ترک بغداد براى خداحافظى نزد زبیده آمد68 و زبیده، درباره‌ى رفتار على بن عیسى با مأمون بسیار سفارش نمود[69] این سفارش‌ها درباره‌ى مسئله رقابت امین و مأمون بر سر قدرت است. وى از این که مأمون مورد آزار قرار بگیرد، بسیار بیمناک بود. علّت این که آیا این سفارش‌ها از روى دلسوزى یا تدبیر سیاسى صورت گرفته، مشخص و معلوم نیست. متن این سفارش با اندک اختلاف‌هایى در تاریخ ثبت شده است[70] رفاعى معتقد است، این داستان احتمالاً کار قُصاص (داستانگویان) است و برخى موارد سفارش زبیده به على بن عیسى، با هم در تضّاد است. اما بعدها که مأمون به قدرت رسید به جریان سفارش زبیده به على بن عیسى درباره‌ى مأمون، اشاره داشته است[71] فرجام این توصیه‌ها را زبیده به هنگام شکست امین از مأمون و فتح بغداد توسط سپاه طاهر بن حسین و غارت بغداد دریافت کرد، چنان که به روایتى خانه، قصر و حرم زبیده از هجوم سپاه مأمون در امان ماند و نوادگان زبیده تحت نظارت و سرپرستى وى قرار گرفتند[72] با وجود این در نامه‌هایى که زبیده بعد از خلافت مأمون به وى نگاشته است مطالبى خلاف موارد مذکور بیان شده است[73]
سرانجام، نبرد میان مأمون و امین به نفع مأمون خاتمه یافت. امین مفتضحانه شکست خورد و به قتل رسید. مرگ امین تأثیر بسیار بدى بر زندگى زبیده گذاشت. فتح بغداد تجدید سلطه‌ى ایرانیان بر اعراب بود و زبیده‌ى عرب‌تبار را محزون و گوشه‌گیر کرد. زبیده، بعد از این دیگر در هیچ مسئله سیاسى دخالت نکرد یا حداقل، کسى در این باره از وى نظرخواهى نکرد. زبیده اگر چه مى‌توانست حمایت اعراب را براى خود فراهم نماید، اما وى در مخالفت با مأمون هیچ اقدامى انجام نداد. روایت شده شخصى به هنگام قتل امین نزد وى رفت و او را به خونخواهى تحریک کرد. زبیده گفت هرگز مانند عایشه، همسر پیامبر که به خونخواهى عثمان قیام کرد رفتار نخواهد کرد و با تندى آن شخص را از خود راند و آن گاه در سوگ پسرش امین نشست[74]
در دوران حکومت امین، حوادث سیاسى سختى بر زبیده گذشته است از نمونه‌ى این حوادث شورش داخلى سرداران امین، خلع کوتاه مدت او از مقام خلافت، حبس امین و مادرش در زندان به سال (195 یا 196ه) بود، که به سرعت توسط حامیان و طرفداران حکومت امین، دفع شد[75]
زبیده و ادب
زبیده در مرکز خلافت عباسى (بغداد) رشد و تربیت یافت و به همین دلیل از جریان‌هاى علمى و فرهنگى و ادبى آن روزگار بى‌تأثیر نبود. حیات وى همزمان با دوران طلایى حکومت عباسى بود که شهرت و شکوه، جلال و ثروت، علم و ادب آن نام‌آور بود. آورده‌اند که جدش، منصور عباسى (148ق) وى را تربیت کرد. زبیده مشغول فراگیرى علم قرائت، کتابت، حفظ شعر و اخبار و سِیَر شد و در شعر و ادبیات چنان غرق شد که به روایتى دیوارهاى اتاقش را با اشعار مى‌آراست[76] ظاهرا زبیده، خود نیز سروده‌هایى داشته است. توجه و علاقه او به شعر سبب شد که شعرا در محضر او جایگاه ویژه‌اى براى خود بیابند. در تاریخ نمونه‌هاى فراوان از مجالست زبیده با شاعران و اعطاى جایزه وصله به آنان وجود دارد. از جمله‌ى این نمونه‌ها، جایزه‌ى زبیده به مروان بن ابى حفصه به دلیل تولد امین یا به خاطر تبریک ولایتعهدى او در مکه است. زبیده به سبب این مدح دستور داد دهان شاعر مذکور را از مروارید پرکنند[77] شاعر دیگر نیز (ابو العتاهیه) به دلیل اشعارى که در رثاى امین سروده بود چنین مورد لطف بانو قرار گرفت78 و بیست هزار درهم جایزه دریافت کرد. به موارد مشابه دیگر با مروان بن ابى حفصه درباره‌ى سَلم خاسر که به هنگام ولایتعهدى امین وى را مدح کرد باید اضافه نمود[79]
از دیگر شعرا که مورد توجّه زبیده، قرار گرفت داود بن رزین بود که با ذکر اشعارى رابطه‌ى تیره‌ى هارون و زبیده را بهبود بخشید و صد هزار درهم جایزه گرفت[80] ابو السرى شاعر سجستانى نیز جایگاه ویژه‌اى نزد زبیده داشته است[81]
مشهورترین شاعر دربار زبیده، ابوالعتاهیه است. وى ندیم و همراه محافل و مجالس ادبى زبیده بود که در کاخ برگزار مى‌شد. مواجب و مقرّرى که زبیده سالیانه به وى پرداخت مى‌کرد صد هزار درهم بود. وى که سال‌ها جیره‌خوار زبیده بود زمانى که مواجبش از دربار زبیده به علت غفلت کارکنان، قطع شد سریع این مسئله را در قالب شعر به بانو یادآورى کرد و مورد محبّت وى قرار گرفت و صله‌اش را دریافت کرد[82] جایگاه ابوالعتاهیه نزد زبیده بس والا بود به طورى که زمانى که از سوى قاسم بن رشید مورد بى‌اعتنایى قرار گرفت، وى را هجو کرد و به دلیل آن هجو، صد ضربه شلاق خورد و در زندان محبوس شد. آن گاه از زندان اشعارى براى زبیده سرود و فرستاد که رقت بانو را تحریک نمود و زبیده درباره‌ى او با هارون صحبت کرد. سفارش زبیده درباره‌ى ابوالعتاهیه اثر کرد و هارون وى را آزاد کرد و جایزه داد و مقرب درگاه خود ساخت و تا زمانى که قاسم، فرزندش از ابوالعتاهیه عذرخواهى نکرد از قاسم راضى نشد[83] این مسئله علاوه بر نفوذ زبیده بر هارون نشانگر جایگاه مهم شاعران در دربار عباسیان است. درباره‌ى محاورات ادبى زبیده و ابوالعتاهیه نقل شده که زبیده از وى خواست تا او را هم سطح و هم شأن هارون مدح کند. ابوالعتاهیه شعرى سرود و زبیده که خود، دستى در شعر داشت شاعر را مورد خطاب قرار داد که این شعر را قبلاً درباره‌ى مهدى عباسى و هارون سروده‌اى شعرى دیگر بُسراى، ابوالعتاهیه ابیاتى چند سرود و صدهزار درهم جایزه دریافت کرد[84]
داستان‌هاى دیگرى نیز درباره‌ى مراوده‌ى زبیده با شاعران نقل شده است. در همین زمینه ارتباط زبیده با عباس بن اخنس مورد توجه قرار مى‌گیرد. وى حتّى با کسانى که در شعرشان به نیکى از زبیده یاد نکرده‌اند، رفتار توأم با تسامح داشت. در این رابطه نقل شده که روزى شاعرى ابیاتى درباره‌ى شخصیت زبیده سرود و دیگران احساس کردند که آن شاعر قصد اهانت به زبیده را دارد و تصمیم گرفتند او را مجازات کنند، اما بانو با درایت تمام آنها را از کارشان بازداشت و توضیح داد که آن شاعر منظورى جز خیر و نیکى نداشت و اشتباه کرد و او در نزدش محبوبتر از کسى است که قصد و نیت سوء داشته باشد. آن‌گاه به شاعر جایزه داد، این رفتار زبیده مورد توجّه حضار مجلس واقع شد و وى را مدح و تعریف کرده و در دوراندیشى و دقت، وى را هم‌طراز جدش عباس بن عبدالمطلب، معرفى کردند[85]
ظاهرا زبیده، خود نیز استعداد سرودن شعر داشت. مرثیه‌اى که او در هنگام مرگ امین سرود یکى از بهترین سروده‌هاى وى محسوب مى‌شود. در این شعر زبیده احوال خود و امین مقارن فتح بغداد و حرمان و غمش به دلیل مرگ امین را بیان مى‌کند[86] البته روایتى هم در این زمینه هست که زبیده از ابوالعتاهیه خواست تا در رثاى امین شعرى بسراید[87] ظاهرا این اشعار در متون ادبى به زبان فارسى هم نقل شده است که احتمال مى‌رود آن ابیات از عربى به فارسى ترجمه شده باشد، زیرا وزن شعر کمى مخدوش به نظر مى‌رسد.
اى جان جهان، جان ناخوش، بى تو     بغداد پریشان و مشوّش بى تو
رفتى تو و من بماندم، فریاد     تو در خاکى و من در آتش، بى تو
این شعر (به زبان فارسى) گر چه به زبیده منسوب است، لکن هیچ یک از منابع قدیمى در این باره مطلبى ارائه نمى‌دهند.
در کنار دنیاى شعر و شاعرى از زبیده، گفتارها و وصایاى جالب و خواندنى در تاریخ بر جاى مانده است. گفتار نصیحت‌آمیز وى به امین که هنگام غم و اندوهش به علت مرگ همسرش بیان شده، عقل و درایت زبیده را نشان مى‌دهد[88]
از زبیده در کنار شعر و ادب، توقیعات جالبى به یادگار مانده که این توقیعات قابل تعریف و تمجید از سوى بزرگانى چون، عمرو بن مَسعده کاتب مأمون واقع شده و هم طراز و هم‌شأن توقیعات جعفر بن یحیى برمکى معرفى شده است[89] نمونه‌هایى از این توضیحات کامل و پرمعنى که سرشار از صنایع ادبى است در لابه‌لاى نامه‌ها و رسائل در متون تاریخى و ادبى قابل مشاهده است[90]
علاوه بر این، منابع از دیدار زبیده با عارف، مستجاب الدعوه آن زمان، دانشمند معروف از موالى على بن موسى الرضا علیه‌السلام و رد و بدل شدن گفتارهاى زیبا و جالب ادبى میان آن دو حکایت مى‌کنند[91]
زبیده و علم
زبیده، علاوه بر توجه به شعر و ادب به علم و دانش هم علاقه داشت. در این زمینه روایتى البته نه مستند به متون و منابع کهن نقل شده است که در محضر زبیده، علما و دانشمندان و فقهاء مورد توجه بوده‌اند. از جمله‌ى این دانشمندان امام شافعى است که از کمک مالى زبیده، همسر هارون الرشید برخوردار بوده است[92]
از دیگر علما و دانشمندان که مورد توجه و لطف زبیده بوده‌اند، جبرائیل بن بختیشوع، طبیب دربار عباسیان است که با نظر زبیده از بیت‌المال، پنجاه هزار درهم حقوق مى‌گرفته است[93]
اصمعى، دانشمند علم لغت و ادب نیز در نزد زبیده عزیز و محترم بود و بانو گاهى درباره‌ى معانى لغات و واژگان از وى سؤال مى‌کرد[94] قاضى ابویوسف، فقیه دربار هارون نیز یکى دیگر از دانشمندانى بود که با زبیده هم‌نشینى داشت و گاهى فتواهایى درباره‌ى مشکلات و سؤالات فقهى زبیده ارائه مى‌کرد که بانو را راضى مى‌کرد و به وى جوایز گرانبها مى‌داد[95] در کنار تمام این نشست‌هاى علمى و ادبى، زبیده خود، در قصرش کنیزانى تربیت کرد که قارى و حافظ قرآن بودند. جلسات حفظ و قرائت قرآن در محضر او برگزار مى‌شد و نویسندگان و مورّخان، زمزمه‌ى کنیزان زبیده که قرآن را تلاوت مى‌کردند به صداى زنبورها تشبیه کرده‌اند. تعداد این کنیزان صد نفر ذکر شده که هر کدام جزئى از قرآن را حفظ بودند، یا به روایتى هر روز یک ساعت همراه با کنیزان قرآن مى‌خواند، یا در قصر وى هر شب یک جزء قرآن ختم مى‌شد[96]
اقدامات عمرانى
قسمت اعظم اقدامات عمرانى و اصلاحى زبیده در سفرهاى زیارتى (حج) وى، صورت گرفته است. اخبار و گزارش‌ها در این باره فراوان و گاه متضاد است. اصل داستان، قضیه‌ى کم آبى و قحطى در مکّه است که سبب نارضایتى مردمان شده بود. زبیده با آگاهى از این موضوع دستور داد نهر آبى تعبیه نمایند و آب دیگر مناطق را به منطقه مکه روان کنند. برخى روایات حاکى از این مطلب است که زبیده زمانى که به مکه رسید، دستور داد مهندسان، معماران و کارگران از اطراف سرزمین‌هاى اسلامى جمع شده و کانال آبى براى مکه بسازند. اگر چه معماران حفر کانال را بسیار پر هزینه تخمین زدند، زبیده از تصمیمش منصرف نشد و دستور داد کانال حفر شود اگر چه براى هر ضربه چکش یک دینار صرف شود[97] چشمه‌اى در منطقه‌ى حنین ایجاد شد و آب از طریق یک کانال به حرم رسانده شد. برخى روایات مکان این چشمه را مشاش (مشلش) مى‌نامند98 و مى‌گویند این آب از منطقه‌ى کوه‌هاى طائف به کوه‌هاى عرفات جریان داده شده است. برخى روایات این کار را مربوط به زمانى مى‌دانند که زبیده براى انجام مراسم حج به مکه آمد و دستور بناى حوضچه‌ها و سقاخانه‌ها و... را داد[99] در همین زمینه گفته شده نهر مذکور از وادى نعمان در شرق مکه به سمت شهر جارى شده و چند قنات دیگر هم بدان پیوسته است[100] برخى هم گسیل آب چشمه مذکور را از رود دجله در عراق ذکر مى‌کنند که صحیح به نظر نمى‌رسد[101] این چاه‌ها و آب‌ها در تاریخ به میاه زبیده معروف است.
پیرامون این چشمه، اخبار و روایات فراوان است ظاهرا مخارج این چشمه 000/700/1 دینار شده و در تاریخ به چشمه‌ى زبیده، معروف شده است. درآمدهایى که به تبع آن چشمه، عاید مردم و حکومت مى‌شده بسیار فراوان بوده به طورى که همگان ابراز شگفتى مى‌کردند و زبیده در پاسخ شگفتى آنان گفته بود که ثواب خدا قابل شمارش نیست. این چشمه تا قرن هشتم جارى بوده و حُجاج خانه‌ى خدا از آن استفاده مى‌کرده‌اند[102]
از سوى دیگر، برخى حفر مجدد چاه زمزم در مکه را به زبیده منسوب مى‌کنند. وى در سفر حج خود به مکه متوجه نارضایتى مردم به دلیل بى‌آبى شد و لذا وى دستور حفر مجدد (ته زنى) زمزم را داد و طول چاه را که ظاهرا هجده ذراع بود نه ذراع دیگر افزایش داد. یعقوبى (در سال 284 ه) آن را نخستین ته‌زنى چاه زمزم مى‌داند، اما در حفر مجدد زمزم عبدالمطلب نخستین کسى است که این کار را انجام داده است[103]
اقدامات عمرانى زبیده، در سفر حج از عراق تا حجاز بسیار فراوان بوده و در متون جغرافیایى از آن یاد شده است[104] ابن جبیر در سفر خود، برکه‌ها، چاه‌ها و ابنیه‌اى که به زبیده منسوب است یا وى شخصا دستور ساخت آنان را داده در فاصله راه بغداد تا عرفات در مکه مشاهده کرده و مى‌گوید این آثار هنوز تا زمان وى مورد استفاده بوده است[105]
سفر حج زبیده براى مردم حوزه‌ى عراق تا حجاز باید خیلى پرمنفعت بوده باشد. وى بسیارى از اموال و ثروتش را در ایجاد بناهاى عام المنفعه صرف کرد. هم‌چنین روایت شده، هنگام مسافرت هارون و زبیده به مکه، ایشان خانه‌ى ارقم، صحابه بزرگ پیامبر و خانه‌اى که محل تولد پیامبر اکرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله بود، خریدارى و به مسجدالحرام ملحق کردند[106] گرچه منابع تجدید بناى خانه‌ى ارقم و الحاق آن به مسجد الحرام، را به خیزران مادر هارون نیز منسوب مى‌دانند[107]
البته برخى روایات وجود ابنیه و آثار منسوب به زبیده در مکه و اطراف مسجدالحرام را تأیید مى‌کنند. از آن جمله، آورده‌اند در دوره‌ى حکومت معتمد (256 ـ 279 ه) قسمتى از دیوارهاى شبستان غربى رواق‌هاى مجاور مسجد الحرام فرو ریخت که علت آن، ریزش خانه‌ى زبیده دختر جعفر بن منصور عباسى بر روى سقف شبستان مسجد بود[108]
در شهر مکه و راه‌هاى مجاور آن بناهاى فراوانى به زبیده منسوب است که درباره صحت انتساب آنها به وى مدرک و سند خاصى در دست نیست. از آن جمله، بناى قصرى در حدود مکه به نام قصر بلور109 یا بناى دو منزلِ استراحت‌گاه کاروانیان در میانه‌ى راه‌هاى مکه به نام‌هاى محدث در شش کیلومترى منزل النقره، با یک قصر، مسجد، برکه و عنایه است[110] دو برکه‌ى ثعلبیه و خریمیه در مکان منازل کاروان‌هاى زیارتى و تجارى مکه با مساجد و قصور اطرافش نیز به زبیده منسوب است[111]
درباره‌ى بناى برخى شهرها نیز روایاتى وجود دارد که نشان مى‌دهد، زبیده آنها را بنا کرده است[112] برخى روایات بناى شهر تبریز واقع در استان آذربایجان را به تاریخ (175ه) به زبیده منسوب مى‌کنند. تاریخ‌هاى کهن در این زمینه، اطّلاع خاصى نداده‌اند جز آن که بعد از سقوط امویان و تقسیم املاک آنان، ایالت آذربایجان جزو تیول و املاک خالصه‌ى زبیده درآمد. با وجود این، هیچ جا مطلبى در مورد این که زبیده خود به آن جا آمده باشد در دست نیست[113] در باب وجه تسمیه شهر، نقل است که زبیده به علّت بیمارى دچار تب بالایى شد که توسط یک پزشک درمان شد و به درخواست وى، شهرى به نام تبریز (تب = ریز) بنا گردید. برخى این داستان را به یکى از سرداران زبیده منسوب مى‌دانند[114]
در منطقه‌ى اران بناى ایالت ورثان نیز به زبیده منسوب شده است. در همین زمینه نقل شده ورثان نام پلى در این سرزمین بوده که وکیلان امور مالى زبیده، حصار آن منطقه را خراب کرده و به دستور زبیده آن را از نو ساختند.
علاوه بر این موارد، بناى شهر کاشان نیز به وى منسوب است البته احتمال مى‌رود، بسیارى از این شهرها توسط زبیده تجدید بنا شده باشند[115] هم‌چنین ایجاد بسیارى از اماکن و بناها به زبیده نسبت داده شده است. حوزه این اماکن از حدود عراق تا ایران، حجاز و لبنان و... را در برمى‌گیرد. بناها و اماکنى که به نام زبیده است، روایت صریحى در دست نیست که بناى آنها به دستور زبیده بوده است[116] اماکنى چون، محله‌اى در جانب غربى بغداد نزدیک مشهد موسى بن جعفر صلى‌الله‌علیه‌و‌آله در قطعیه‌ى زبیده ام جعفر یا محله‌اى دیگر در پایین شهر بغداد یا برکه‌ى زبیدیه بین مغثیه و عُذیب در منطقه نجد[117]
درباره‌ى دیگر اقدامات زبیده، نقل شده پل‌هایى در وادى مکلس به دستور وى ساخته شده که قناطر زبیده نام گرفت. اما در این که این پل‌ها به دستور او ایجاد شده یا ملکه زنوبیا (ملکه تدمر)، تردید بسیار وجود دارد[118] حفر نهرى به نام میمون در موصل119 و نیز حفر چشمه‌اى به نام عرعار از کوه‌هاى لبنان و جریان دادن آب آن به بیروت در سفر حج زبیده، صورت گرفت[120] هم‌چنین پرکردن معبر نهر اُبلّه به دجله با سنگ به دلیل گرداب‌هاى سهمگین و خطرناک که اغلب کشتى‌ها به علّت طغیان رود در آن غرق مى‌شدند، به زبیده منسوب است[121] تمامى این اقدامات چه آنها که به دستور صریح زبیده، صورت گرفته چه آنها که به وى منسوب است، حاکى از وجود تدبیر و سیاست زنى است که از ثروت و تنعم خود، صرفا براى خوشگذرانى و عیاشى استفاده نکرد و مقدار فراوانى از اموالش را در راه رفاه عمومى صرف کرد. شاید همین اقدامات عمرانى بود که تاریخ از وى شهرتى عظیم به یادگار گذاشت.
ایام انزوا و عزلت
دوران شکوه و جلال زندگى زبیده با مرگ امین خاتمه یافت، اگر چه تلاش‌هایى از سوى مأمون براى بقاء شأن و مقام زبیده صورت گرفت. لکن با پیروزى مأمون بر امین، از نقش زبیده‌ى عرب‌تبار در حکومت نیمه ایرانى مأمون کاسته شد. روایت شده بعد از مرگ امین در سال (198ه)، از سوى حکومت دستور داده شد زبیده و نوادگانش (پسران امین) به منطقه‌اى در جانب غربى دجله دو فرسخى جنوب شرق دیر عاقول فرستاده شوند و تحت نظر باشند[122] معلوم نیست این دستور از سوى مأمون یا طاهر بن حسین فرمانده‌ى سپاه صادر شده است. درباره‌ى حفظ مقام، جایگاه و اموال زبیده، بعد از حکومت امین اخبار متواتر و متضّادى در دست است، اما قدر مسلّم این که زبیده هیچ‌گاه شهرت و اعتبار گذشته را به دست نیاورد. معلوم نیست رفتارهاى خشن و تندى که با زبیده صورت مى‌گرفت، معلول سیاست‌هاى مأمون بوده یا خودسرى‌هاى طاهر. در کنار همه‌ى این مسائل برخى روایات از وجود احترام متقابل میان زبیده و مأمون خبر مى‌دهند. نقل است، عمال طاهر بعد از قتل امین بر زبیده و کارگزارنش بسیار سخت مى‌گرفتند. زبیده طى نامه‌اى به مأمون، از بى‌وفایى روزگار و احوال خود و رفتارهاى خشن طاهر سخن گفت: مأمون بلافاصله دستور داد قصرى در بغداد براى زبیده و اقامت وى فراهم گردد و از انواع نعم و خدم و حشم برخوردار شود123 و نیز پسران امین به نزد عمویشان (مأمون) به هنگامى که هنوز در مرو بود، رهسپار گردند[124] زبیده طى نامه‌اى دیگر به مأمون، از رفتار طاهر که اموال و املاکش را ضبط نموده بود شکایت برد و در نامه‌ى خود از خلیفه تقاضاى عفو و رحمت بر یک زن بیوه‌ى جوان از دست داده، کرد. مأمون با قرائت آن نامه‌ى رقت‌بار گریست و تأکید کرد که وى دستور ضبط اموال و املاک زبیده را نداده است. وى در پاسخ نامه زبیده دستور ارجاع اموال و املاک و نیز توبیخ طاهر را صادر کرد[125]
روایات تاریخى نشان مى‌دهد، زبیده بعد از قتل امین، بسیار محزون بود و همواره مى‌گریست. امین تنها فرزند زبیده بود و بعد از مرگ هارون، تنها نقطه‌ى امید و آرزو و حیاتش محسوب مى‌شد. غم و اندوه زبیده به علت مرگ امین، از لابه‌لاى نامه‌هایى که به مأمون مى‌نوشت یا اشعارى که خود مى‌سرود، یا از شاعران درخواست سرودن آنها را مى‌کرد، کاملاً مشهود است.
زبیده از طاهر بن حسین، فرمانده سپاهیان مأمون متنفر بود و به روایتى نامه‌اى نوشته و مأمون را به قتل طاهر ترغیب کرد، لیکن مأمون به درخواست وى توجهى نکرد. تدبیر سیاسى مهم‌تر از آن بود که وى سردار نظامى‌اش را که با قتل امین، مقام خلافت را براى وى به ارمغان آورده بود، آن هم صرفا به خاطر درخواست یک بیوه‌زن نابود کند. نامه‌هاى مکرّر زبیده به مأمون که معمولاً مزیّن به اشعار ابوالعتاهیه و مبتنى بر مسائلى چون بلایاى گیتى، شادمانى از حیات مأمون، تبریک خلافت به وى و مقایسه میان هارون و مأمون و مشابهت‌هاى او به پدرش و اندوه از بابت مرگ امین و..[126] بود، همگى از خشم و اندوه زبیده به قتل امین، حکایت دارد. لکن زبیده با تدبیر تمام در مقابل مأمون مقاومت کرد و توانست بایستد و سکوت پیشه کرد، اما هرگز فراموش نکرد که دست مأمون به طور غیر مستقیم به خون امین آلوده است و این نکته را هر از گاهى در نامه‌ها و اشعارش به مأمون متذکر مى‌شد[127] در این رابطه نقل است، زبیده کنیزانى به نزد مأمون فرستاد تا اشعارى در رثاى امین بخوانند، این صحنه مامون را خشمگین کرد و زبیده را بازخواست نمود و وى با زیرکى تمام مشخص کرد که او از این ماجرا بى‌خبر است[128]
گرچه مأمون به هنگام ورود به قصر زبیده به سال (204ه) به ملاقات وى رفت و با مشاهده‌ى حزن و سوگوارى او در غم مرگ برادر گریست و به زبیده تسلیت گفت و طاهر را که بى‌اذن خلیفه امین را کشته بود لعن کرد129 و زبیده نیز از وى به خوبى استقبال کرد و او را فرزند خویش خواند که خدا بجاى امین به وى داده است130 لکن از رفتارها و عکس العمل‌هاى زبیده به دلیل فاجعه‌ى قتل امین، بسیار پشیمان و بیمناک بود و یا حداقل تظاهر به پشیمانى مى‌کرد.
در همین زمینه روایت شده که مأمون از کنار زبیده مى‌گذشت و متوجّه حرکت لبهاى زبیده شد، اما حرف‌هاى او را نشنید و به وى گفت: «منظورت من هستم که پسرت را کشتم و حکومت را از وى گرفتم»، زبیده منکر شد و مأمون اصرار کرد که جمله را به وضوح تکرار کند. زبیده پاسخ داد: «خودم را لعنت مى‌کردم که وسیله‌ى آشنایى با مادرت (مراجل) شدم و تو به دنیا آمدى.»[131]
تمام گفتارهاى مأمون نسبت به قتل امین، حکایت از ندامت وى از قتل امین و ترس از متهم شدن به این که شخصا و مستقیما به قتل امین مبادرت ورزیده است، دارد. وى زیرکانه در پاسخ به نامه‌ى زبیده که به مأمون از سختى‌هاى روزگار و بدعهدى زمانه و غم از دست دادن امین و شکایت از رفتارهاى توهین‌آمیز طاهر و تذکر به برادرى امین و مأمون و این که اگر تمام مصائب به خاطر فرمان مأمون صورت گرفته او بر همه‌ى بدبختى‌ها صبر خواهد کرد، گفته بود: «من آن گویم که على بن ابى‌طالب به هنگام قتل عثمان گفته بود: به خدا من نکشتم و دستور ندادم و به این امر راضى نبودم، خدایا دل طاهر را پر از غم کن[132]» این نامه‌ها بارها مأمون را به نوعى محکوم مى‌کرد و سبب مى‌شد او همواره بر این مسئله تأکید کند که من صاحب امین بودم نه قاتلش[133] با همه‌ى این مسائل روابط مأمون و زبیده، گاه رو به بهبودى مى‌رفت. منابع از همنشینى مأمون و زبیده و گاه مزاح خلیفه با وى سخن گفته‌اند، در این باره از عباد، کنیز شوخ طبع مأمون که به قصد تفریح و خندانیدن زبیده نزد وى رفته بود اخبار جالبى در دست است[134]
در این سال‌هاى انزوا و گوشه‌نشینى زبیده، دو مورد مهم در حیات وى هم‌زمان با خلافت مأمون ثبت شده است، یکى ازدواج مأمون و پوران، دختر حسن بن سهل که زبیده به همراه حمدونه خواهر هارون، به عنوان یکى از زنان سرشناس در آن مراسم شرکت داشت و دیگرى اجازه‌ى سفر حج به تاریخ (210ه) از سوى مأمون بود[135] در این مراسم مخارج هنگفتى صرف تهیه جواهرات و زیورآلاتى که به عروس هدیه شده، گشت. روایت شده مرواریدهاى گرانبها بر سر عروس پاشیده شد و زبیده با برداشتن یکى از آنها به درخواست مأمون، اجازه‌ى استفاده عمومى از آن مرواریدها توسط حضار مجلس را داد[136] حضور زبیده در این مراسم در محل فم‌الصلح روایاتى را که محل ازدواج و ولیمه‌ى عروسى مذکور را در شهر مرو مى‌دانند مردود مى‌کند، زیرا زبیده تا پایان عمر در بغداد ماند و جز مسافرت به حوزه‌ى حجاز و عراق هرگز به ایالات شرقى ایران و منطقه ماوراءالنهر نیامده است[137] مقام زبیده، در این مراسم فوق‌العاده و والا بود، زیرا میزان نفقه‌ى پوران را با نظر وى تعیین کردند و حتى نظر زبیده مورد تأیید حسن بن سهل قرار گرفت.
زبیده به هنگام عقد مأمون و پوران حضور داشت و بعد از آن جواهرات و زر و سیم بر سر عروس افشاند و لباس‌هاى فاخر بر تن او کرد[138] این آخرین صحنه‌ى با شکوه زندگى زبیده است که به عنوان یک بانوى سرشناس در آن حضور داشت و اعمال نظر کرد.
درگذشت زبیده
سرانجام زبیده، در جمادى‌الاولى سال (216ه) قمرى در سن 69 سالگى در بغداد درگذشت[139] تاریخ درگذشت وى به اختلاف سال (215ه) و به غلط (210ه) ثبت شده است[140] مسلم (سلم) بن عمرو عمرو الخاسر الخاسر، شاعر بصرى مرثیه‌اى در فقدان او سرود[141] احتمالاً زبیده در بغداد به خاک سپرده شد. کحاله وقتى درباره‌ى مسجد شیخ معروف کرخى در کنار مسجد زبیده، صحبت مى‌کند، آن را بناى محکمى مى‌داند که در جانب سور غربى بغداد قرار گرفته است و زبیدیه نام دارد و بیان مى‌دارد این بنا در اثر تخریب و... فقط مقبره و گنبدش بر جاى مانده است[142] این بنا در تاریخ هنر، به مقبره‌ى زبیده معروف و منسوب است، لکن نام کنونى بنا معروف به مقبره‌ى زمرد خاتون، همسر خلیفه مستضى عباسى مى‌باشد[143] ظاهرا این بانو بعدها در محل مدفن زبیده به خاک سپرده شد. طبق این روایات، اخبارى که مقبره‌ى زبیده را در شهر موصل مى‌دانند غلط است. این بنا هم اکنون مزین به گنبد مخروطى زیبایى است[144]
یاد زبیده در مجالس علم و ادب همواره زنده بود و حکایات عطایاى بى‌شمار او و گفتارها و اشعار و تعابیر وى، فصول جالب توجهى را در منابع تاریخ و ادب به خود اختصاص داده است. اقدامات عمرانى و اصلاحات و بناهاى عام‌المنفعه منسوب به او در تاریخ شهرتى عجیب برایش به یادگار گذاشت.

پی نوشت ها:
[1] زرین کوب، کارنامه اسلام، ص 15.
[2] خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، ج 14، ص 433، 434.
[3] فواد افرام بُستانى، منجدالطلاب، ص 277، 276.
[4] فواد صالح السید، معجم الالقاب و الاسماء، ص 150.
[5] ابن عبدربه، العقد الفرید، ج 5، ص 117.
[6] قدریه حسین، شهیرات النساء، ص 204.
[7] فواد صالح السید، همان، ص 150.
[8] خطیب بغدادى، همان، ج 14، ص 433؛ ابن تعرى بردى، النجوم الزاهره، ج 2، ص213 و...
[9] زرکلى، الاعلام، ج 3، ص 73؛ فواد صالح السید، همان، ص 150.
[10] ابن اثیر، الکامل، ج 5، ص 20.
[11]دینورى، المعارف، ص 379، 383؛ ابن اثیر، همان، ج 5، ص 20.
[12] زرکلى، همان.
[13] سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص 330 ـ 331.
[14] ابن اثیر، همان، ج 3، ص 199؛ دیار بکرى، تاریخ الخمیس، ج 2، ص 333.
[15] کحاله، اعلام النساء، ج 2، ص 17.
[16] الشابشتى، الدیارات، ص 45.
[17] ابن طقطقى، الفخرى، ص 255 ـ 256.
[18]کحاله، همان، ج 2، ص 27.
[19] قدریه حسین، همان، ص 199.
[20] ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج 10، ص 271.
[21] طبرى، تاریخ طبرى، ج 12، ص 5196؛ شابشتى، همان، ص 156.
[22] حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ج 2، ص 351.
[23] شابشتى، همان، ص 156.
[24] حسن ابراهیم حسن، همان، ج 2، ص 338.
[25] محمد مناظر، زندگى اجتماعى در حکومت عباسیان، ص 69.
[26] طبرى، همان، ج 12، ص 5196؛ کحاله، همان، ج 2، ص 26.
[27] ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج 3، ص 173 ه.
[28] همان، ج 2، ص 316، 317.
[29] تنوخى، نشوارا للمحاضره، ج 5، ص 72 ـ 151.
[30] همان، ج 5، ص 151 ـ 152.
[31] زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ج 5، ص 890.
[32] مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 392.
[33] پیشوایى، سیره پیشوایان، ج 2، ص 473 ـ 474.
[34] دمیرى، حیاه الحیوان، ج 1، ص 109 ـ 110.
[35] ابن اثیر، همان، ج 5.
[36] ابن عبدربه، العقد الفرید، ج 6، ص 228؛ حتى، تاریخ عرب، ص 382.
[37] جرجى زیدان، همان، ج 5، ص 790 ـ 79.
[38] قدریه حسین، همان، ص 200.
[39] مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 473.
[40] همان، ج 2، ص 390.
[41] همان، ص 390.
[42] کحاله، همان ج 2، ص 20، دینورى، همان، ص 387.
[43] رفاعى، عصرالمامون، ج 1، ص 195.
[44] پیشوایى، همان، ج 2، ص 473 ـ 474.
[45] عمرانى، الابناءِ فى التاریخ الخلفاء، ص 56.
[46] ابن طقطقى، همان، ص 295.
[47] زیدان، همان، ج 2، ص 977؛ حسن ابراهیم حسن، همان، ج 2، ص 343.
[48] زیدان، همان، ج 2، ص 977.
[49] خطیب بغدادى، همان، ج 14، ص 433 ـ 434؛ زیدان، همان، ج 2، ص 73.
[50] ابراهیم حسن، همان، ج 2، ص 377.
[51] زیدان، همان، ج 5، ص 980.
[52] زرکلى، همان، ج 3، ص 73.
[53] جرجى زیدان، همان، ج 5، ص 890.
[54] همان، ج 5، ص 790 ـ 791.
[55] همان، ج 4، ص 790 ـ 791.
[56] مسعودى، همان، ج 2، ص 379.
[57] حسن ابراهیم حسن، همان، ج 2، ص 69 ـ 74.
[58] زیدان، همان، ج 4، ص 794.
[59] رفاعى، همان، ج 1، ص 191.
[60] همان.
[61] دینورى، الامامه و السیاسه، ص 391.
[62] زیدان، همان، ج 2، ص 350.
[63] رفاعى، همان، ج 1، ص 134 ـ 120.
[64] عمرانى، همان، ص 59 ـ 60.
[65] دینورى، همان، ص 397.
[66] قدریه، همان، ص 209.
[67] ابن اثیر، همان، ج 5، ص 127؛ جرجى زیدان، همان، ج 2، ص 242؛ رفاعى، همان، ج 1، ص 191.
[68] ابوالفداء، المختصر فى اخبار البشر، ج 2، ص 19؛ ابن کثیر، همان، ج 10، ص223.
[69] دینورى، اخبار الطوال، ص 396؛ ابن طقطقى، همان، ابن اثیر، الکامل، ج 5، ص143.
[70] ابن اثیر، همان، ج 5، ص 143؛ عمرانى، همان، ص 51.
[71] رفاعى، همان، ج 1، ص 247.
[72] ابن اثیر، همان، ص 171.
[73] مسعودى، همان، ج 2، ص 415 ـ 416.
[74] همان.
[75] بى‌نا، العیون و الحدائق، ج 3، ص 328.
[76] قدریه، حسین، همان، ص 198.
[77] ابن عبدربه، همان، ج 1، ص 313 ـ 314؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 2، ص314ـ315.
[78] ابن خلکان، همان، ج 2، ص 261 ـ 262؛ ابوعلى قالى، امالى، ج 2، ص 191.
[79] ابن خلکان، همان، ج 2، ص 351.
[80] همان، ج 2، ص 315 ـ 316.
[81] همان، ج 5، ص 221.
[82] کحاله، همان، ج 2، ص 23 ـ 24.
[83] همان.
[84] عاملى، درالمنثور، ص 316.
[85] مرزبانى، الموشح، ص 316 ـ 336؛ حصرى، همان، ج 1، ص 340.
[86] مسعودى، همان، ج 2، ص 415.
[87] ابن خلکان، همان، ج 2، ص 314 ـ 315.
[88] مسعودى، همان، ج 2، ص 395.
[89] جاحظ، البیان و التبین، ج 1، ص 101؛ قلقشندى، صبح الاعشى، ج 1، ص 64.
[90] همان، ص 64؛ کحاله، همان، ج 2، ص 27.
[91] قزوینى، آثار البلاد و اخبار العباد، ص 444.
[92] غنیمه، تاریخ دانشگاه‌هاى بزرگ اسلامى، ص 199.
[93] قفطى، تاریخ الحکماء، ص 198.
[94] ابن خلکان، همان، ج 2، ص 314 ـ 315.
[95] خراسانى، حکومت عباسیان، ص 147؛ قزوینى، همان، ص 317.
[96] ذهبى، سیراعلام النبلاء، ج 10، ص 241؛ ابن کثیر، همان، ج 10، ص 271؛ زیدان، همان، ج 3، ص 595.
[97] مستوفى، نزهه القلوب، ص 4؛ قره چانلو، جغرافیاى تاریخ سرزمین‌هاى اسلامى، ص187؛ اعلمى، تراجم اعلام النساء، ج 2، ص 17.
[98] دمشقى، نخبه الدهر فى عجائب البر و البحر، ص 215.
[99] یعقوبى، تاریخ، ج 2، ص 447.
[100] زرکلى، همان، ج 3، ص 73.
[101] دهخدا، لغتنامه، ج 8، ص 3، 127 و 12704.
[102] حسن ابراهیم حسن، همان، ج 2، ص 342.
[103] ابن هشام، السیره النبویه، ج 1، ص 142، 143؛ یعقوبى، همان، ج 2، ص 444.
[104] مستوفى، همان، ص 166.
[105] ابن جبیر، رحله، ص 150 ـ 185.
[106] قره چانلو، همان، ص 187.
[107]ابن کثیر، همان، ج 14، ص 164؛ هروى، الاشارات، ص 87.
[108] قره چانلو، همان، ص 190.
[109] قدریه، همان، ص 206.
[110] کحاله، همان، ج 2، ص 28.
[111] همان، ص 28.
[112] مستوفى، همان، ص 75.
[113] مینورسکى، تاریخ تبریز، ص.
[114] الگود، تاریخ پزشکى ایران و سرزمین‌هاى خلافت شرقى، ص 352.
[115] بلاذرى، فتوح البدان، ص 16؛ ابن فقیه، مختصر کتاب البلدان، ص 284، مستوفى، همان، ص 67؛ لسترنج، جغرافیاى تاریخى، ص 173 ه، 226.
[116] ابن خردادبه، مسالک و ممالک، ص 18؛ ابن حوقل، صورة‌الارض، ص 103؛ مقدسى، التقاسیم، ص 37؛ یاقوت، المشترک، ص 247.
[117] یاقوت، معجم البلدان، ج 37، ص 149 ـ 150.
[118] دهخدا، همان، ج 8، ص 12703.
[119]بلاذرى، همان، ص 98؛ لسترنج، همان، ص 85.
[120] دهخدا، همان، ج 8، ص 10274.
[121] قره چانلو، همان، ص 286.
[122] لسترنج، همان، ص 39.
[123] زرکلى، همان، ج 3، ص 73.
[124] بى‌نام، العیون و الحدائق، ج 3، ص 341.
[125] قدریه، همان، ص 216.
[126] حنبلى ابن عماد، شذرات الذهب، ج 2، ص 460.
[127] ابن عبدربه، همان، ج 3، ص 261 ـ 262.
[128] عمرانى، همان، ص 62.
[129] همان، ص 62.
[130] ذهبى، همان، ج 10، ص 241.
[131] دمیرى، همان، جزءالاول، ص 109 ـ 110.
[132] مسعودى، همان، ج 2، ص 416.
[133] کحاله، همان، ج 2، ص 23 ـ 24.
[134]شابشتى، همان، ص 186.
[135] ابن اثیر، همان، ج 5، ص 210.
[136] زیدان، همان، ج 5، ص 1019.
[137] قدریه، همان، ص 218.
[138] همان.
[139] شابشتى، همان، ص 158 ـ 159؛ دمیرى، همان، ج 3، ص 366.
[140] قدریه، همان، ص 219 ـ 220.
[141] ابن تغرى بردى، النجوم الزاهره، ج 2، ص 213؛ ابن کثیر، همان، ج 10، ص 271؛ یافعى، مراة‌الجنان، ج 2، ص 47.
[142] کحاله، همان، ج 2، ص 29.
[143] همان، ص 28.
[144] الحدیثى، القباب المخروطیه، ص 27، 28، 29.
منابع:
ـ ابن اثیر، ابوالحسن على بن واحد شیبانى؛ الکامل فى التاریخ؛ بیروت: انتشارات دارالفکر، 1398ه .
ـ ابن تغزى بردى، جمال‌الدین ابى محاسن یوسف؛ النجوم الزاهره فى ملوک المصر والقاهره؛ المؤسسه المصریه العامه 1363 م.
ـ ابن جبیر، ابوالحسین محمد بن احمد؛ رحله؛ دارصادر للطباعه و نشر، 1964 م.
ـ ابن حوقل، محمد؛ صوره الارض؛ ترجمه‌ى جعفر شعار؛ بنیاد فرهنگ ایران.
ـ ابن خر داذبه، ابى القاسم عبیداللّه‌ بن عبداللّه‌؛ مسالک و ممالک؛ ترجمه‌ى حسین قره‌چانلو؛ 1370ش.
ـ ابن خلکان، ابى عباس شمس‌الدین احمد بن محمد بن ابى بکر؛ وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان؛ تحقیق احسان عباس.
ـ ابن طقطقى، محمد بن على بن طباطبا؛ الفخرى فى الادب السلطانیه؛ ترجمه وحید گلپایگانى، تهران: بنگاه نشر کتاب، 1350ش.
ـ ابن عبدالرحمن، محمد بن مراد؛ آثار البلاد و اخبار.
ـ ابن عبدربه، احمد بن محمد؛ العقد الفرید؛ بیروت: دار حاوى، 1951م.
ـ ابن عماد حنبلى، ابن فلاح عبدالحى؛ شذرات الذهب فى اخبار من ذهب؛ بیروت: مکتبه التجارى للطباعه و النشر، 1089ه.
ـ ابن فقیه، ابوبکر، احمد بن ابراهیم؛ مختصر کتاب‌البلدان؛ مکتبه المثنى، 1302ه.ق.
ـ ابن قتیبه دینورى، محمد عبداللّه‌ بن مسلم؛ الامافه و السیاسه؛ ترجمه‌ى سید ناصر طباطبایى؛ ققنوس، 1380ه.ق.
ـ ابن قتیبه دینورى، محمد عبداللّه‌ بن مسلم؛ المعارف؛ منشورات شریف رضى.
ـ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر؛ البدایة و النهایة؛ بیروت: مکتبه‌المعارف.
ـ ابوالفداء، عمادالدین اسماعیل؛ المختصر فى اخبار البشر؛ طبقه الاولى، مطبعه الحسین المصریه.
ـ اعلمى حائرى، محمد حسین؛ تراجم اعلام النساء؛ مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1408ه .
ـ الگود، سیریل؛ تاریخ پزشکى ایران و سرزمین‌هاى خلافت شرقى؛ ترجمه‌ى باهرفرقانى؛ انتشارات امیرکبیر، چ 1، سپهر 1356 ش.
ـ پیشوایى، مهدى؛ سیره پیشوایان؛ انتشارات عماد، تابستان 1380ش.
ـ تنوخى، ابوعلى محسن بن على؛ نشوارالمحاضره و اخبارالمذاکره؛ 1972م.
ـ جاحظ، ابى عثمان عمر بن بحربن محبوب؛ البیان و التبین؛ مکتبه التجارى الکبرى، 1351ه.ق.
ـ حتى، فلیپ خلیل خورى؛ تاریخ عرب؛ ترجمه ابوالقاسم پاینده؛ چ 3، 1380 ه.ش.
ـ حسن ابراهیم، حسن؛ تاریخ سیاسى اسلام؛ ترجمه‌ى ابوالقاسم پاینده؛ انتشارات امیرکبیر.
ـ حسین، قدریه؛ شهیرات النساء فى العالم الاسلامى؛ دارالکتاب العربى.
ـ حسینى دشتى، مصطفى؛ معارف و معاریف؛ انتشارات اسماعیلیان قم، 1369 ه.ق.
ـ حضرى قیروانى، ابى اسحاق ابراهیم بن على؛ زهرالاداب و ثمره الالباب؛ داراحیاء الکب العربیه، 1953 م.
ـ خاقانى، افضل‌الدین، ابراهیم بن على؛ دیوان تصصیح على عبد رسولى؛ شرکت چاپخانه سعادت.
ـ خطیب بغدادى، ابوبکر احمد بن على؛ تاریخ بغداد؛ بیروت: دارالکتاب العربى.
ـ دمشقى، شمس‌الدین ابى عبداللّه‌ محمد بن ابى طالب انصارى؛ نخنه الدهر فى عجائب البر و البحر؛ مکتبه المثنى.
ـ دمیرى، زکریا بن محمد بن محمود؛ حیاه الحیوان؛ انتشارات ناصرخسرو.
ـ دورى، کارل جى؛ هنر اسلامى؛ ترجمه‌ى رضا بصیرى؛ نشر فرهنگ سرا، چ 1، 1363 ش.
ـ دهخدا، على اکبر؛ لغتنامه، دانشگاه تهران، چ 2، 1377 ه.ش.
ـ دیاربکرى، حسین بن محمد بن حسن؛ تاریخ الخمس فى احوال النفس النفیس؛ بیروت: دارصادر.
ـ دینورى، ابوحنیفه احمد بن داود؛ اخبارالطوال؛ قاهره: منشورات الشریف رضى، طبقه الاولى، 1960م.
ـ ذهبى، شمس‌الدین محمد بن احمد؛ سیر اعلام النبلاء؛ صلاح‌الدین منجد، طه حسین قاهره، معهد مطبوعات العربیه، دارالمعارف.
ـ زرکلى، خیرالدین؛ الاعلام قاموس تراجم لاشهر النساء والرجال من العرب المستعربین و المستشرقین؛ طبعه الثانیه.
ـ زرین کوب، عبدالحسین؛ تاریخ ایران بعد از اسلام؛ انتشارات سپهر، 1362 ه ش.
ـ زیدان، جرجى؛ تاریخ ایران بعد از اسلام؛ انتشارات امیرکبیر.
ـ سیوطى، عبدالرحمن بن ابى بکر، جلال‌الدین؛ تاریخ الخلفاء؛ دارالثقافه.
ـ الشابشتى، ابى حسن على بن محمد المعروف؛ الدیارات؛ تحقیق جور جیس عواد، مطبعه الثانیه، منشورات بمکتبه بغداد، 1386 ه.ق.
ـ شاه جهان بیگم، تذکره الخواتین؛ طبع بمبئى، 1360 ه.ق.
ـ الشریشى، احمد؛ شرح المقامات؛ مصر، 1314 ه.ق.
ـ صالح، سید فواد؛ معجم الالقاب و الاسماء المستعاره فى التاریخ العربى الاسلامى؛ دارصادر الملائین، طبقه الاولى، 1990 م.
ـ طبرى، محمد بن جریر؛ تاریخ الرسل و الملوک؛ ترجمه‌ى ابوالقاسم پاینده؛ بنیاد فرهنگ ایران، 1354.
ـ عاملى، زینب بنت فواز؛ دارالمنثور فى طبقات ربات الخدور؛ لبنان: دارالمعرفه، 1312ه ق.
ـ عبدالخالق، هنا؛ حدیث عطاء؛ بغداد: القبات لصخر وطیه فى العراق، وزاره الاعلام مدیریه الاثار العامه، 1974.
ـ عمرانى، محمد بن على بن محمد؛ الانباء فى تاریخ الخلفاء؛ دفتر نشر کتاب، به اهتمام تقى بینش، 1363 ه ش.
ـ غنیمه، عبدالرحیم؛ تاریخ دانشگاه‌هاى بزرگ اسلامى؛ ترجمه نوراللّه‌ کسایى، انتشارات دانشگاه تهران، 1377 ه ش.
ـ قالى بغدادى، ابوعلى اسماعیل بن قاسم؛ امالى؛ بیروت: المکتب التجارى.
ـ قره چانلو، حسین؛ جغرافیاى تاریخى کشورهاى اسلامى؛ انتشارات سمت، 1380ه.ش.
ـ قزوینى، زکریا بن محمد بن محمود؛ آثار البلاد و اخبار العباد؛ بیروت، 1389ه.ش.
ـ قفطى، جمال‌الدین ابى الحسن على بن یوسف؛ تاریخ الحکماء؛ دانشگاه تهران 1347ه.ش.
ـ کحاله، عمر رضا؛ اعلام النساء فى عالمى العرب و الاسلام؛ مطبعه الهاشمیه بدمشق، 1377هش.
ـ گاى، استرنج؛ جغرافیاى تاریخى سرزمین‌هاى خلافت شرقى؛ ترجمه محمود عرفان؛ نشر.
ـ مجهول المؤلف، العیون و الحدائق فى اخبار الحقائق؛ مکتبه المثنى.
ـ مرزبانى، ابى عبیداللّه‌ محمد بن عمران؛ الموشح فى مآخذ العلماء و الشعراء؛ قاهره: مطبعه السلفیه، 1385 ه. ق.
ـ مستوفى، حمداللّه‌؛ نزهه القلوب؛ دنیاى کتاب، 1362 ه.ش.
ـ مسعودى، ابوالحسن على بن حسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ ترجمه‌ى ابوالقاسم پاینده؛ انتشارات علمى فرهنگى.
ـ مصاحب، غلامحسین؛ دائره المعارف؛ انتشارات فرانکلین، 1345 ه.ش.
ـ معتمد خراسانى، دانشمند؛ حکومت عباسیان در پیشگاه تاریخ؛ سازمان چاپ و نشر هجرت.
ـ مقدسى، ابوعبداللّه‌ محمد بن احمد؛ احسن التقاسیم فى معرفه الاقالیم؛ بیروت: داراحیاء التراث العربى.
ـ مناظر احسن، محمد؛ زندگى اجتماعى در حکومت عباسیان؛ ترجمه‌ى مسعود رجب نیا.
ـ مینورسکى، ولادیمیر؛ تاریخ تبریز؛ ترجمه‌ى عبدالعلى کارنگ؛ کتابفروشى تهران.
ـ یافعى، ابومحمد عبداللّه‌ بن سعد بن على؛ مراه الجنان و عبره الیقطان فى معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان؛ دارالکتب العلمیه.
ـ یاقوت حموى، شهاب‌الدین ابى عبداللّه‌ یاقوب بن عبداللّه‌؛ معجم البلدان؛ دارالکتب العلمیه.
ـ یعقوبى، احمد بن یعقوب؛ تاریخ یعقوبى؛ ترجمه محمد ابراهیم آیتى؛ تهران: انتشارات علمى فرهنگى، 1378ه.ش.
ـ یونس، عبدالحمید، افندى، ثابت، شنتاوى، احمد زکى خورشید، ابراهیم؛ دائرة‌المعارف الاسلامیه.
نام کتاب : تاریخ اسلام نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 19  صفحه : 7
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست