responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 91  صفحه : 9

دين و ديندارى در سرزمين خدايان
ارکان مائده

مصر زاييده رود نيل يكى از كهن‌ترين كشورهاى جهان است كه با تمدنى چند هزار ساله در جهان عرب، شاخص است. اين كشور واقع در آفريقاى شمالى و هم مرز با درياى مديترانه، بين ليبى و نواره غزه قرار دارد و از لحاظ جغرافيايى، جمعيت (345/712/70نفر)، رشد و توسعه اقتصادى، از مهم‌ترين كشورهاى عرب است. مصر در 28 فوريه (1922م) از امپراطورى بريتانيا (u.k) استقلال يافت و حاكميت مطلقش را بعد از جنگ دوم جهانى به دست آورد. عواملى همچون رشد سريع جمعيت، زمين‌هاى قابل كشت محدود، وابستگى به رود نيل، بر منابع و جامعه مصر فشار وارد آورده است. دولت تلاش مى‌كند تا اقتصاد را براى هزاره جديد، از طريق اصلاحات اقتصادى و سرمايه گذارى كلان در زير ساخت‌هاى فيزيكى و ارتباطى ايجاد نمايد. مركز اين كشور شهر قاهره است. نوع حكومت، جمهورى و سياست دولت، سكولاريسم (غيرمذهبى) مى‌باشد.
نژاد و زبان: 99% از مردم جامعه مصر از نژاد حامى هاميتيك (Hamitic) شرقى (مصرى، بدوى، بربر) و 1% باقى مانده يونانى، نوبيانى (Nubian) ، ارمنى و ديگر كشورهاى اروپايى‌اند كه عمده‌ترين آنها فرانسوى و ايتاليايى است. زبان رسمى مردم اين كشور عربى است، ولى طبقات تحصيل كرده، عمدتا با زبان انگليسى و فرانسه آشنا هستند.
سيستم حقوقى: اين كشور بر پايه حقوق عمومى انگليسى، حقوق اسلامى و قوانين ناپلئونى است و تجديدنظر قضايى توسط دادگاه عالى و شوراى دولتى صورت مى‌گيرد.
احزاب و رهبران سياسى: حزب دموكراتيك عربى ناصرى (ضياء الدين داوود)، حزب دموكراتيك ملى يا ( NDP رئيس جمهور حسنى مبارك - حزب حاكم)، گروه وحدت‌گرا يا تاگامو (Tagammu) (خالد محى الدين) ; حزب وفد جديد يا NWP نعمان گوما)، حزب ليبرال سوسياليست‌يا. LSP البته ساختار احزاب سياسى مصر بايد از طرف حكومت تاييد شود.
رهبران و گروه‌هاى سياسى: على‌رغم ممنوعيت قانونى احزاب دينى در مصر، بنياد اخوان المسلمين كه به لحاظ فنى غيرقانونى است، مهم‌ترين حزب سياسى مخالف مبارك به حساب مى‌آيد. مبارك در دو دوره اول رياست جمهورى‌اش، در برابر عاليت‌سياسى محدود اخوان تساهل نشان داد; اما از آن به بعد برخورد متخاصمانه‌ترى را آغاز كرد تا نفوذ آن را كاهش دهد. به گروه‌هاى جامعه مدنى، اجازه فعاليت داده مى‌شود; اما فعاليت محدودى دارند; اتحاديه‌هاى تجارى و انجمن‌هاى حرفه‌اى، رسما اجازه فعاليت دارند.

مذهب:

مذهب، نقش مهمى در مصر دارد; تقريبا 90% از جمعيت امروز مصر كه برابر با 61 ميليون نفر است، از مسلمانان سنى مذهب هستند. در مصر چندين اقليت مذهبى وجود دارد; بزرگ‌ترين اين اقليت‌ها مسيحيان بومى است كه مسيحيان قبطى را در بر مى‌گيرد. در سال 1990 ميلادى، تعداد مسيحيان قبطى از 3 ميليون نفر به 7 ميليون نفر افزايش يافت; در حالى كه مسيحيانى كه داراى مذهب كاتوليك شرقى و آيين‌هاى لوتين، بودند تقريبا 000/350 نفر و مسيحيان پروتستان مذهب 000/200 نفر مى‌باشند. همچنين جمعيت‌يهوديان كه در سال 1948 م. 000/80 نفر بود، امروزه به تعداد كمترى در مصر رسيده است.
تساهل وسيع دينى، مشخصه فرهنگ سنتى مصر است و آزادى مذهب از سوى قانون اساسى مصر، در سال 1971 م تضمين شده است.
مذهبت مصريان در گذر زمان

الف. مذهب مصريان باستان

در فرهنگ مصر باستان مذهب و جهان پس از مرگ، جايگاه ويژه‌اى داشته است، كه مصداق اين مساله را مى‌توان در هند و معمارى مصريان نظاره كرد. معابد، مقبره‌ها و بناهاى مصريان باستان، آكنده از نقاشى‌هاى مذهبى و آهورايى است. نقاشى آنان بر ديواره مقابر فراعنه، نماد خدايانى است كه به امور مذهبى مردگان مى‌پرداختند. مراحل موميايى كردن، سنجش اعمال و مراسم پس از مرگ براى رسيدن به جهان آخرت به زيبايى، در اين تصاوير نشان داده شده است. موميايى كردن مردگان، مخصوص افراد والامقام نظير فراعنه، پادشاهان و كاهنين (1) بوده است. مردم عادى از اين مساله مبرى بودند و شايد خيلى‌ها براى موميايى شدن جسدشان بعد از مرگ، در طول عمر خود ثروت زيادى بايد جمع مى‌كردند تا بتوانند پس از مرگ موميايى شوند. مصريان باستان، موميايى كردن را براى زندگى در جهان پس از مرگ و بقا در آن جهان ضرورى مى‌دانستند.
اين مساله، اعتقاد آنان را به زندگى پس از مرگ نشان مى‌دهد. بدين ترتيب مصريان باستان، انسانهايى مذهبى بودند كه به چندين خدا اعتقاد داشتند. مذهب را در فرهنگ و هنر مصر باستان نيز مى‌توان مشاهده كرد; زيرا فرهنگ و هنر آنان زاييده سلسله كاهنين و فراعنه بوده و تخطى از اين مذهب و اعتقاد، جرم محسوب مى‌شده است. وارنر معتقد است كه در مصر، همواره دو عامل طبيعى در زندگى مصريان مؤثر بوده است: رود نيل و خورشيد.
مطالعه در متون كلاسيك مصر باستان نشان مى‌دهد كه مصريان باستان، به خداوند يگانه اعتقاد داشتند; خدايى كه جاويد، خالق و فناناپذير است. اينان خدا را با واژه Neter مى‌خواندند كه به معناى قادر بود. تفاوت مهم خداوند با مخلوقاتش اين است كه خداوند فناناپذير و قائم به ذات (Selfexistent) است، در حالى كه مخلوقاتش همه فانى هستند (5791. , Wallis خداى يگانه - از يك سو و پرستش خدايان ديگر (gods) كه مظاهر قدرت طبيعت و هستى بودند، از سوى ديگر، به معناى اين است كه رب‌النوع‌ها و خدايان مختلف‌الشكل، نمادهايى از خداى يگانه بوده است.
در مصر باستان هر بخش، روستا، شخص و خانواده يا هر طبقه اجتماعى، با توجه به ميزان ثروت خود، الهه خاص خود را مى‌پرستيد. god مكمل يك خانواده بود و سرنوشتش، با سرنوشت‌خانواده گره مى‌خورد و در پيروزى و شكست امور آن خانواده و روستا شركت داشت; مثلا اگر در جنگى شكست مى‌خوردند، رب النوع همراه مردم آن روستا به اسارت در مى‌آمد و اگر پيروز مى‌شدند، به او افتخار مى‌كردند و رب النوع، ارتقاى مرتبه مى‌يافت.
اعتقاد مصريان باستان به قضاوت و حسابرسى اعمال انسان بعد از مرگ، توسط قدرت‌هاى الهى، متعلق به اولين دوره‌هاى تمدن مصرى بوده است كه در تمام نسل‌ها اساسا به همين صورت باقى مانده است. اعتقاد مصريان به قضاوت در مورد اعمال مردگان، به اندازه عقيده به جاودانگى آنها ريشه دار است. در آثار مصر باستان، مكرر به زندگى اخروى (futurelife) و رستاخيز (اشاره شده است كه ظاهرا به علت داشتن اعتقاد به جاودانگى، مردگان خود را موميايى (mummification) مى‌كردند تا مردگان را حفظ نمايند و براى زندگى در دنياى ديگر آماده سازند. همچنين وجود ابزارى نظير چاقو در كنار مردگان، نشان مى‌دهد كه مصريان فكر مى‌كردند كه مردگان به شكار مى‌پردازند، و يا از خود در برابر قدرت‌هاى فوق طبيعى و دشمنان نامريى (invisible) دفاع مى‌كنند. پس انسانى كه در دنياى ديگر شكار مى‌كند و مى‌جنگد، بايد دوباره زندگى كند، يا با همان بدن خود و يا با بدنى جديد. لذا، تصور مى‌كردند كه زندگى جديد، براى بار دوم، ديگر مرگ را نمى‌پذيرد. بنابراين، مصريان عقيده داشتند كه انسان فانى، از مرگ بر مى‌خيزد و به زندگى ابدى خود دست مى‌يابد. عقيده به رستاخيز، در هر اثرى از هر دوره‌اى از تمدن مصر باستان مطرح است.

ب. ورود دين اسلام به مصر

مركزيت دين در تعريف مصر، عميقا ريشه تاريخى دارد. در سال‌هاى بعد از قرن اول ميلادى و با حكومت رومى‌ها در اين كشور، بيشتر مردم اين سرزمين به دين مسيحيت گرويدند و تا قبل از ورود اسلام، توسط عمر بن خطاب به اين كشور، بيشتر مردم مصر، مسيحى مذهب بودند. امپراطورى رو به گسترش اسلام، در الحاق مصر به سرزمين‌هاى خود موفقيت داشت. آرنولد معتقد است: با ورود سپاهيان اسلام، مسيحيان قبطى به دليل نفرتى كه از حكمرانان رومى در سرزمين‌شان داشتند و پيچيدگى‌هاى دين مسيح و تنگناهايى كه از لحاظ مذهبى و اجتماعى بر آنها تحميل مى‌شد، غالبا با مسلمانان بر ضد حاكمانشان همدستان شدند; به گونه‌اى كه مى‌توان گفت ورود اسلام و گسترش آن در مصر، مرهون استقبال قبطيان از سپاهيان مسلمان بود.(دايره‌المعارف اسلام، 1375، ص‌107) ابن عبدالحكم و باتلر معتقدند كه حاكم مصر، بدون اينكه با ورود اسلام به مصر موافقت‌يا مخالفتى نشان دهد، دوكنيز از جمله ماريه قبطيه را به رسم هديه، براى پيامبر اسلام (ص) فرستاد. به گزارش يوحناى نيقياى حاكمان رومى خيوم، مصر سفلى و ريف، كسانى كه پس از حاكم اسكندريه مهم‌ترين امراى مصرى بودند، اسلام آوردند و بر منصب خود ابقا شدند. باتلر معتقد است كه حاكم مصر مقرقس يند، به طور پنهانى اسلام آورد.(همان، ص 104). فتح اعراب تعهد دينى موروثى مصريان باستان را شكلى اسلامى داد. اسلام هر گونه ادعاى فرعونى حاكمان را كه از خدايان هستند، از بين برد. در عوض دين جديد را به عنوان يك محور مشترك در نظر گرفت.. modern Islamic world) ، ص 407) بدين ترتيب مى‌توان گفت كه دروازه‌هاى اين سرزمين، بدون جنگ و خونريزى و عدم مقاومت‌حاكمان و مردم مصر، به روى سپاهيان مسلمان و دين اسلام باز شد و مردم مصر بدون مقاومت، اين دين آسمانى و الهى را پذيرا شدند.
كشور مصر، از اوائل ورود اسلام، به مركز فعاليت‌هاى علمى و سياسى تبديل گشت و از ولايات بزرگ اسلام محسوب شد. دانشگاه الازهر كه در زمان حكومت فاطميان، تاسيس شد، نماد علم، سياست و مذهب شناخته شد و در دفاع از حقوق مردم عليه حكام ظالم و استعمارگران، نقش مهمى داشته است. هدف دانشگاه الازهر در ابتداى تاسيس، نشر و تبليغ شيعه اسماعيلى در زمان فاطميان بود، ولى هم اكنون كار اصلى اين دانشگاه در مصر، نظارت بر دروس و آموزش‌هاى مذهبى كشور است.(تكيه‌اى، 1375، ص 15) مردم مصر در دوره حكومت فاطميان، از رفاه و آسايش كامل، امنيت و عدالت‌برخوردار بودند. اين مساله نشان مى‌دهد كه فاطميان از معدود حاكمانى بودند كه به رفاه، امنيت، عدالت و پيشرفت عمومى مى‌انديشيدند.
با روى كارآمدن فاطميان در مصر، مذهب تشيع در اين سرزمين به نقطه اوج خود رسيد. فاطميان، تمامى شعائر اسلامى را گرامى مى‌داشتند; مثلا مسلمانان مجاز بودند كه به طور آشكار، عبارت «بسم الله الرحمن الرحيم‌» را به زبان بياورند; از علوم اهل بيت‌سخن برانند و مجالسى را به همين مناسبت‌بر پاكنند. فاطميان همچنين به برپايى جشن‌ها و اعياد اسلامى و ديگر مراسم شيعه، اهميت مى‌دادند. شيعيان، مراسم اسلامى را، از جمله اعياد و وفات‌ها، روز عاشورا و آغاز سال هجرى را گرامى مى‌داشتند كه تاكنون هم ادامه دارد. فاطميان به ديگر مذاهب، اجازه فعاليت مى‌دادند. اهل تسنن، مسيحيان قبطى‌ها و ديگر مذاهب، در انجام مراسم و امور خويش آزاد بودند و با هيچ‌گونه اذيت و آزادى از جانب حكومت‌شيعى و يا مردم، مواجه نمى‌شدند، تا آنجا كه بعضى از پست‌هاى دولتى را به فقهاى مالكى و شافعى داده بودند.
گسترش مذهب تشيع به وسيله فاطميان در اين سرزمين و مركز قرار گرفتن آن براى جهان اسلام و تشيع، دشمنى مخالفان را برانگيخت. در اين زمان عباسيان در مصر به تبليغاتى عليه فاطميان پرداختند و تبليغ مى‌كردند كه اينان هيچ‌گونه نسبتى با اهل بيت ندارند. همچنين به اتهاماتى از قبيل ارتباط با صليبيان (دشمنان مسلمانان) به جهت‌بى‌اعتبار كردن و بى‌اهميت كردن آنها (اهداف سياسى) مى‌پرداختند. وردانى در كتاب تشيع معتقد است: هدف از مطرح نمودن اين اتهامات، پاك نمودن برهه حساسى از تاريخ تشيع و بى‌رنگ كردن رخدادهاى آن است; زيرا فاطميان مركز جهان اسلام را از عباسيان ربوده بودند. بعد از اين كه حكومت فاطميان به وسيله ايوبيان (سنى مذهب) سرنگون شد و اينان حكومت مصر را به دست گرفتند، شروع به آزار و ذيت‌شيعيان كردند. به علت اين فشارها و تنگناها چندين انقلاب توسط شيعيان در دوران حكومت ايوبيان صورت گرفت كه همگى آنان توسط صلاح الدين ايوبى، سركوب شد. جنايت‌هايى كه در زمان صلاح‌الدين ايوبى در حق شيعيان مصر صورت گرفت، نشان از اين مساله مى‌داد كه ايوبى در از بين بردن ريشه تشيع در مصر ناتوان بود. به دليل اين سركوب‌ها، شيعيان مصرى يا تقيه نمودند، يا به تصوف پيوستند و يا به جنوب مصر، شام، يمن و هند گريختند. تصوف، حركتى بود كه در مقابل وهابيگرى قد علم كرد و سد راه نفوذ وهابيگرى در جامعه مصر شد. اين حركت هنوز هم ادامه دارد و فعال است.
البته شيعيان مصر، گوشه‌نشينى را انتخاب كرده‌اند و به انتظار امام مهدى (ع) هستند. در واقع اينان انتظار شخصيتى مسيح گونه را مى‌كشند. شايد همين فكر و همين منفى‌نگرى بود كه راه را براى ريشه كنى شيعيان از سرزمين مصر، توسط صلاح‌الدين ايوبى هموار نمود.(وردانى، 1376)
البته روح شيعى، هنوز در مردم مصر زنده و پابرجاست و هنوز هم نشانه‌هايى از آثار اسلامى در اين كشور باقى مانده است; مانند مقبره مالك اشتر، مقبره محمد بن ابى بكر، حرم حضرت زينب (ع)، مقبره سيده نفيسه (دختر حسن بن زيد بن حسن بن على ابن ابى‌طالب)، مقبره راس زيد بن على و راس الحسين كه براى شيعيان خيلى با اهميت است.
بدين ترتيب تا دهه هفتاد، مذهب تشيع در مصر كمرنگ بود و رقيب جدى براى تسنن نبود. تا قبل از انقلاب اسلامى ايران، برخوردى جدى بين شيعه و سنى مشاهده نمى‌شد، ولى بعد از انقلاب اسلامى ايران، به دليل جلوگيرى از رابطه دوستانه و اتحاد بين ايران و شيعيان مصر، دولت مصر دست‌به اقداماتى براى سركوبى شيعيان زد. سركوبى شيعيان را مى‌توان در توقف فعاليت جماعه التقريب و انحلال جمعيت آل البيت و دستگيرى گروه جهاد، مشاهده كرد. با آغاز دهه هشتاد، فعاليت‌شيعيان در كشور مصر بيشتر شد، كه اين مساله باعث نگرانى دشمنان شيعه، حكومت و مرتجعان گشت و حكومت‌به سركوبى شيعيان پرداخت. البته بايد يادآور شويم كه در دهه اول حكومت مبارك، اسلام‌گرايان جديد، حضور خود را در جامعه مدنى مصر حفظ كردند و سعى كردن رهبرى روشنگرانه‌اى براى اسلام‌گرايى در حال رشد ايفا كنند. روشنفكران مستقل ديگرى نظير فقيه طارق البشير، ديپلمات حسين امين كه نقش فعالانه‌اى در باز انديشى نقش اسلام در زندگى اجتماعى داشت، به آنها پيوستند. به ويژه، امين، جايگاه فردگرايانه و واقعگرايانه‌اى داشت كه فراتر از عبده مى‌رفت. اسلام‌گرايان در جريان جنگ خليج فارس، با دو شعار به حوزه اجتماعى قدم نهادند و حمله عراق را به كويت محكوم كردند، كه در برابر يك راه حل نظامى آمريكايى، يك راه حل ديپلماتيك اسلامى و عربى را پيشنهاد دادند. Modern Islamic word) ، ص 436)
با آغاز سال (1990 م) به تدريج فشارها و سختگيرى‌ها بر شيعيان كمتر شده و با توقف جنگ عراق عليه ايران، اين فشارها به طور كامل از ميان رفت. البته اين مساله به اين معنا نيست كه شيعه در كشور مصر يك جريان و حركت قانونى محسوب مى‌شود. با پايان يافتن جنگ خليج فارس، جنگ سياسى عليه شيعه، خاتمه پيدا كرد; ولى جنگ اعتقادى هنوز نيز فعال است و حركت ارتجاعى و وهابى، پرچم اين جنگ را برافراشته و تاكنون نيز ادامه دارد (وروانى ، همان، ص 60)

ج. تجدد اسلامى در مصر

در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم و در زمان حاكميت‌بريتانيا بر مصر، نخبگان مصرى از دو موضع عقيدتى مرتبط (نوگرايى اسلامى و ناسيوناليسم مصرى) به بيان عقايد خود پرداختند. متنفذترين سخنگوى نوگرايى اسلامى مصر در قرن نوزدهم، سيدجمال الدين افغانى (اسدآبادى) (97 - 1839) و مريد مصرى وى، شيخ محمد عبده (1905 - 1849) بودند.
هدف افغانى، بيدارى مسلمين در برابر تهديدهاى اروپاييان و اصلاح اسلام سنتى بود. در مصر نوگرايى اسلام به دست عبده جهت ديگرى پيدا كرد. او نيز مانند افغانى به دفاع از مسلمين در برابر اروپاييان پرداخت. اما براى عبده مسئله محورى، مذهب بود. بنابراين بر آن شد كه اسلام را بازيابى كند; ضروريات را از مواد غيرضرورى متمايز سازد، اصول و مبانى را حفظ كند و جنبه‌هاى خرافى ميراث تاريخى را كنار زند.(لاپيروس، 1376) در واقع عبده كه خود يكى از علماى تربيت‌شده الازهر بود، برنامه درسى مدرنى را توسعه داد تا عملگرايى را براى بروكراس دولتى تدوين نمايد. هدف پروژه مدرنيت او اين بود كه انديشه دينى را از قيد و بندهاى تقليد آزاد سازد و زمينه را براى اصلاحات آماده سازد; اصلاحاتى كه قدرت معنوى اسلام را هماهنگ با دنياى مدرن بيان مى‌كند. Islamic World Modern (1995، ص 435)
بدين ترتيب احياى اسلام در مصر، توسط نمايندگان انجمن‌هاى اسلامى جوانان صورت گرفت و گسترش پيدا كرد. مهم‌ترين جنبش‌هاى اسلامى اين دوران، اخوان المسلمين بود كه در سال (1928م) توسط حسن البناء پايه‌گذارى شد. عملگرايى سياسى و اجتماعى اسلامى معاصر در مصر ريشه در تاسيس اخوان دارد. اين جنبش، ضمن اهداف سياسى و اجتماعى ناسيوناليسم، استقلال و اسلام‌گرايى را نيز توسعه داد. در طول تاريخ هفتاد ساله اخوان المسلمين، اسلام‌گرايى عمدتا به معناى اصلاح اجتماعى بوده است. اخيرا اين هدف، تثبيت كامل شريعت را در برمى‌گيرد. تاكتيك‌هاى مورد استفاده از سوى گروه بندى‌هاى مختلف اخوان (براى رسيدن به هدف) از عمل‌گرايى و موافقت‌سياسى با رژيم تا نظامى‌گرى، ترور و خشونت و موافقت‌با احزاب سياسى مخالف را در برمى گيرد. گرچه اسلام‌گرايى و ناسيوناليسم به لحاظ نظرى متقابلا انحصارى هستند، اما اخوان به طور همزمان هر دو را دنبال مى‌كند.(همان، ص 187)
در واقع اخوان سال‌هاى زيادى با حكومت مصر در جدال و ستيز بود. در سال‌هاى اوليه انقلاب اسلامى ايران، جمهورى اسلامى ايران از آن پشتيبانى مى‌كرد، ولى بعدها به دليل مخالفت‌سعودى‌ها و حكومت مصر، تغيير رويه داد.

2. تشكيلات و امور مذهبى در مصر

آموزش‌هاى دينى براى دانش‌آموزان ابتدايى و متوسطه، بنا بر مذهبى كه دارند اجبارى است. اين نوع آموزش مذهبى در كشور مصر، براى پژوهشگران غربى قابل تامل و مهم است. اين مساله كه قرآن و سنت در رابطه بازندگى انسان چقدر رابطه دارد و تاكيد مى‌ورزد، قابل توجه است.
تقريبا بيشتر نشريات مذهبى در مصر، گرايش سليقه دارند كه از جمله مهم‌ترين آنها نشريه الازهر به نام مجله الازهر، نور الاسلام و منيرالاسلام را مى‌توان نام برد كه از سوى شوراى عالى امور اسلامى منتشر مى‌شود. كتب دينى جايگاه مهمى در ميان كتب ديگر در اين كشور دارد كه وزارت اوقاف و الازهر بررسى كتب مذهبى را به عهده دارند. در بخش تعليمات مذهبى، بايد به نهادى به نام جمعية المحافظه على القرآن اشاره كرد كه در سال 1944م تاسيس شد و داراى شعب متعددى است. اين شعب داراى اعضايى از زنان و مردان مسلمان است كه فعاليت مى‌كنند.
امور مذهبى مسلمانان در مصر، به دست وزارت اوقاف مى‌باشد كه داراى سه هدف عمده است:
الف. كمك‌رسانى به مسلمانان از طريق امور خيريه;
ب. اداره امور موقوفه;
ج. نظارت بر اداره اسكان مذهبى.
دو هدف اول به دليل تغيير حكومت در سال‌هاى گذشته محدود شد.
عمده‌ترين وظيفه وزارت امور اوقاف، اداره امور مساجد و برخى تبليغات مذهبى است. البته فعاليت صددرصد وزارت اوقاف به اداره كل تبليغات اسلامى (الادارة العامة لدعوة الاسلاميه) مربوط مى‌شود كه عهده‌دار سه هدف است:
الف. ترويج و نشر فرهنگ اسلامى;
ب. مراقبت و ترويج نشر و توزيع قرآن;
ج. نظارت بر كليه امور و مسائلى كه مربوط به مراكز اسلامى است.
از سال 1960 رژيم نظامى ناصر، سازمانى مشابه با اداره كل تبليغات اسلامى تاسيس كرد كه اهداف بالا را دنبال مى‌كرد. اين سازمان مجلس الاعلى للشئون الاسلاميه (شوراى عالى امور اسلامى) خوانده مى‌شد; سازمانى كه دامنه فعاليتش شرق و غرب جهان، بدون توجه به رنگ، نژاد، زبان بود. فعاليت‌هاى اين سازمان، انتشار كتاب‌هاى دينى و دادن بورس‌هاى مطالعاتى به استادان دانشگاه‌هاى مختلف جهان به قاهره بود. علاوه بر اين، شورا ماهنامه‌اى به نام منيرالاسلام منتشر مى‌سازد كه با ديدى بسيار سنتى به مسائل مذهبى مى‌پردازد.(ژوزف، ام، كوك، 1373، ص 41).

الف. انجمن‌ها و طريقه‌ها

در كشور مصر سازمان‌هاى مسيحى، اسلامى و يهودى بسيارى وجود دارد كه داراى اهداف مذهبى هستند و در رابطه با امور و مسائل مذهبى فعاليت دارند. انجمن‌ها و طريقه‌ها تحت نظارت سازمانى به نام المشيخه العامه لطرق الصوفيه مى‌باشند.
مشيخه‌ها داراى نقش حكميت‌بين برخوردهاى احتمالى ميان انجمن‌ها و نظارت بر خط مشى را دارند.(همان، ص 46)

ب. مساجد و كليساها

در مصر 170 هزار مسجد وجود دارد كه حدود 30 هزار از آنها وابسته به دولت است و وزارت اوقاف اداره كامل اين مساجد را به عهده دارد. در واقع در مصر مساجد به دو طريق اداره مى‌شوند: دولتى و خصوصى.
مساجد دولتى با مساجد خصوصى از لحاظ نحوه اداره متفاوت‌اند. اداره مساجد دولتى زير نظر دولت است. فعاليت‌هاى سياسى و مذهبى اين مساجد، از طريق امامان جماعت تنظيم مى‌شود; اما امور مساجد خصوصى به عهده افراد خصوصى و جمعيت‌ها است.
مهم‌ترين مساجد: مسجد عمروبن العاص (اولين مسجدى كه در مصر بنا شد)، مسجد محمد على، مسجد و مدرسه سلطان حسن، مسجد ابن طولون، مسجد الحسين، مسجد سيره زينب (مرقد مطهر حضرت زينب، دختر گرامى حضرت على (ع) و خواهر امام حسين (ع) در اين مسجد مى‌باشد) و مسجد الامام الشافعى.
مهم‌ترين كليساها: كليساى المعلقه، كليساى ابوسرجه، كليساى الست و كليساى مارمينا.

سخن پايانى

با توجه به مطالب گفته شده در اين مقاله، مردم مصر از گذشته‌ها و ايام دور هميشه دينى را انتخاب كرده و خدايى را پرستش مى‌كردند. روح دينى در اذهان و افكار و زندگى اين مردم وجود داشته و در واقع دين با زندگى آنها آميخته است. علاوه بر اين، تساهل دينى و آزادى مذهب از طرف حكومت اين كشور از مشخصه فرهنگى مصر مى‌باشد و اين مسئله باعث‌شده كه مذاهب متعددى در اين كشور رشد كند.
پى‌نوشت:
1. كاهنين كسانى بودند كه رياست مراسم مذهبى را به عهده داشتند و بخش اصلى طبعه حاكم را تشكيل مى‌دادند.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 91  صفحه : 9
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست