1. طرح پاول درباره خاورميانه، در سه محور آموزش، اقتصاد و سياست، نرمافزار تحولات خاورميانهاى امريكا است كه اخيرا از سوى وى اعلام شده است.
سختافزار اين طرح را رامسفلد پيرنظامى امريكا، اپراتور پشت صحنه آن، ديكچنى، و بوش، اپراتور روى صحنه، اجرا مىكنند. كارفرماى اين طرح هم سرمايهدارى امريكايى است.
2. مهمترين نتيجه طرح پاول، ايجاد سرمايهدارى امريكايى - خاورميانهاى است كه با استقبال تجددگرايان خاورميانهاى، اعم از سياستمداران، روشنفكران و تكنوكراتهاى تجددگرا روبرو شده و جانبدارى از آن تا جايى پيش رفته است كه اين عده شديدا از حمله امريكا به عراق (به عنوان مقدمه ضرورى دمكراسى) دفاع مىكنند. حتى كموبيش نشانههايى از آن را در محافل رسانهاى تكنوكراتهاى داخلى نيز مىتوان سراغ گرفت. برخى تكنوكراتهاى داخلى را به اين عقيده متهم مىكنند كه چنين طرحهايى را مقدمهاى براى اصلاحات و دمكراسى سكولار در كشور مىدانند.
3. ضرورت ايجاد سرمايهدارى امريكايى - خاورميانهاى، نوعى هماهنگى منابع انرژى خاورميانه با مبانى سرمايهدارى يا توليدى جهان را به همراه دارد كه اين هماهنگى برثبات كشورهاى سرمايهدارى غربى، خصوصا امريكا تاثير مثبتخواهد گذاشت.
بهرهبردارى از منابع كشورهاى خاورميانه بهصورت نظاممند، چشماندازى را به صورت سرمايهدارى مركز و سرمايهدارى پيرامونى پيش روى آينده مىگذارد.
4. مدلهاى قديمىتر اين طرح، مثل دمكراسى امريكاى شمالى - امريكاى جنوبى و پيش از آن، دمكراسى امريكايى - اروپايى بوده كه ساقط كردن مقاومت درونى جوامع غيرامريكايى در مقابل امريكا را دنبال مىكرد. به همين دليل، مىتوان طرح جديد پاول را آغازى براى مقاومتشكنى جوامع خاورميانهاى دانست.
5. مقاومتشكنى، معمولا از سياستشروع مىشود و سپس به اقتصاد و در نهايتبه آموزش مىرسد، بهطورىكه سنتهاى محكمى كه هويتبخش فرهنگى جوامعاند، هدف قرار مىگيرند.
اين سنتشكنى ابتدا با شكستن نهادهاى سياسى و دولتها از طريق فشارهاى تبليغاتى، سياسى و نظامى صورت مىگيرد و در ميانه راه با آزادسازى اقتصادى، كنترل اقتصاد را از طريق جهتدهى كارتهاى اقتصادى جهانى از كف دولت تضعيف شده، به بيرون مىبرد و در نهايتبراى ثبات بخشيدن به اين سنتشكنى، بايستى همراه آموزش، مبتنى بر سنتشكنى باشد; آموزش و پرورشى كه سنتهاى جامعه را نابود كند و فرهنگ بومى را در جايگاه فرهنگ تزئينى و فانتزى بنشاند.
6. پس بديهى است كه اين قبيل طرحها از سياست و به وسيله لشگركشى نظامى شروع مىشود; ولى به سياستختم نمىشود; بلكه با آموزش به اتمام مىرسد. اما بعد آموزش اين طرحها به چه وسيله انجام مىگيرد؟
نكتهاى كه در طرح پاول قابل توجه است، اين كه او فرهنگ را مطرح نكرد; بلكه در طرح خود برآموزش تكيه دارد. چرا كه آموزش، وسيله اصلى براى فرهنگپذيرى است و شامل تمامى وسايل آموزش و كمك آموزشى مىشود.
7. وسايل ارتباط جمعى، اولين مرحله آموزش است كه مىشود به وسيله آن مقاومت جمعى جامعه را شكست; ولى اين خود وسيلهاى سطحى است و بايستى بهوسيله آموزش رسمى و غيررسمى، آن را عمق بخشيد. بنابراين وسايل ارتباط جمعى (و در خط مقدم آن ماهواره) پيادهنظام طرح است و كتاب و مطبوعات و... در مرحله بعد قرار مىگيرد.
8. آموزش و پرورش رسمى هم در مراحل بعدى قرار دارد كه برنامه رسمى، مواد درسى، مدرسين و ساختار پاسخگويى آموزش و پرورش به جامعه با تسلط سياسى و اقتصادى، به گونهاى ترسيم مىشود كه به اهداف خود، يعنى سرمايهدارى پيرامونى برسد. تاريخ آموزش و پرورش امريكاى لاتين و يا در نوع متعالىتر آن، برخورد با ژاپن و آلمان بعد از جنگ جهانى دوم، شاهدى بر اين مدعاست.
9. خاورميانه اسلامى، آخرين سنگرى است كه اگر امريكا آن را تسخير كند، همه جاى جهان را تسخير كرده است; زيرا خاورميانه با تكيه بر سنت اسلامى خود، آخرين نقطهاى است كه هنوز تسليم فرهنگ امريكايى نشده است و برخوردهاى مسلمانان با اسرائيل و امريكا تاييد كننده آن است.
10. ترسيم جهان امروز به ترسيم خاورميانه بستگى دارد و آينده جهان نيز به آينده آن. به عبارت ديگر امروز هر كه مىخواهد خودش را در جهان مطرح كند، بايستى نفوذ خودش را در بعد فرهنگى يا سياسى يا اقتصادى و يا نظامى در خاورميانه مطرح كند . پس امريكا براى آنكه زمام آينده را بهدست گيرد، بايستى خاورميانه را بهدست آورد.
11. بنابراين بهترين راه اين است كه دين خاورميانه، يعنى اسلام طورى تفسير شود كه با «سرمايه دارى پيرامونى» هماهنگ باشد. در همين زمينه، تفسير ليبرالى - تصوفى مىتواند بهترين پاراديمى باشد كه با «سرمايهدارىپيرامونى» مطابقت دارد و كدخداى اين تفسير از اسلام، تركيه است، كه شاهد آن، كتابهاى پرفروش در زمينه اين نوع تفكرات. در داخل تركيه است.
اين احتمال وجود دارد كه امريكا بهدنبال يك تركيه لائيك كه بتواند به اروپا بپيوندد، نيست; بلكه بهدنبال يك تركيه عثمانى به شكل جديد آن است كه بتواند با خلافت جديد بر مبناى تفسير اسلام امريكايى، كدخدايى خاورميانه را به عهده بگيرد. پذيرش حزب فضيلت از جانب امريكا و اولين سفر نخست وزير تركيه به امريكا و خاورميانه و سپس رهبرى خاورميانه در رابطه با بحران عراق هم مىتواند از نشانههاى قوت اين احتمال باشد.
12. امريكا شكل آينده جهان را اينطور ترسيم خواهد كرد:
امريكا، جهان مركزى سرمايهدارى; اروپا جهان پيرامونى سرمايهدارى درجه يك; آسياى شرقى، جهان پيرامونى سرمايه دارى درجه دو; آسياى غربى يا خاورميانه و امريكاى لاتين، جهان پيرامونى سرمايه دارى درجه سه، و افريقا نيز قاره نابوده شده.