فريبرز عرب نيا بازيگرتوانمندى است كه اين روزها پس از ايفاى نقش مختار بيش از پيش بر سر زبان هاست ، او با دو نوبت حضور در برنامه ى تلويزيونى "هفت" و طرح صريح ديدگاه هاى انتقادى خويش سيمايى ديگر از خويش ارائه داد؛ سيماى هنرمندى شجاع و برخوردار از بلوغ فكرى و توان تحليل مستقل از جريان هاى مسلط در عرصه ى هنر و سياست هاى هنرى ، ضمن آن كه صادقانه و شفاف، مبلغ دستمزد دريافتى خويش را از سريال مختارنامه بيان كرد،اقدامى كم نظير كه براى بار نخست شاهد آنيم و دريافت كنندگان دستمزدهاى كلان در عرصه هاى مختلف از جمله هنر و ورزش همواره از آن طفره رفته اند!
از نكات شايان توجه در گفتار عرب نيا ، بيان صريح و بدون لكنت ديدگاه هاست، معمولا حضور هنرمندان در برنامه هاى گفتگومحور صداوسيما جنبه ى تشريفاتى و تزيينى دارد، نقل خاطرات ، شوخى ها و تعارفات بى محتوا و به به و چه چه هاى مرسوم منتهاى ثمرحضور هنرمندان در اين برنامه هاست كه اغلب در مناسبت هاى ملى و مذهبى تقديم بينندگان و شنوندگانِ جان مى شود و فايده ى چندانى بر آن مترتب نيست ، و گاه كه گفتگوها به هر دليل رو به جديت و طرح سخنى انتقادى مى گذارد، يا هنرمند ِ طرف گفتگو به دليل ملاحظات طبق معمول به كلى گويى يا نهان روشى برگزار مى كند ، يا با اشارات پشت صحنه و تذكارهاى گردانندگان برنامه حرف ها بريده مى شود ، تا ميان برنامه اى ببينند و بشنوند و پس از آن با اتمام زمان برنامه يا گسيخته شدن رشته ى سخن دوباره حرف هاى گل و بلبلى صدمن يك غاز تحويل خلايق داده مى شود .
در هر حال مى توان در باره ى تحليل هاى عرب نيا چندوچون كرد ، اما بايد پذيرفت كه هم حضور او در برنامه ى هفت حضورى متفاوت بود، هم بايد هوشمندى گردانندگان برنامه در تكرار حضور عرب نيا در هفته ى بعد بدون كاستن از صراحت را ستود ، باور كنيم كه در بسيارى از زمينه هاى فرهنگ و هنر و سياست تكرارچنين هوشمندى هايى براى رسانه ى ملى ما رهگشاست.بر بخش هايى از ديدگاه هاى اين بازيگر توانا درنگ كنيم؛
"هفت"30 ارديبهشت
متأسفانه، در فرهنگ ما در سينما به خصوص در ده، پانزده سال گذشته، ما نمىدانستيم كه با قهرمان بايد چه كارى انجام دهيم. ما بسيار راحت تلاش كرديم كه يك قهرمان را بشكنيم تا راحت شويم. بازيگرى كه به سطح كمال مىرسد، جزو مفاخر ملى است كه همه براى او زحمت كشيدهاند و هزينههاى بسيارى براى او داده شده است. در سالهاى اخير در همه سطوح از قهرمان پرورى و قهرمان سازى دورىكردهايم. وقتى سيستم كوتوله سازى و كوتوله پرورى را جايگزين قهرمان سازى و قهرمان پرورى مىكنيم نتيجه آن به راه افتادن سيل فيلمهايى است كه اكنون روى پرده ديده مىشود.
يكى ديگر از ايرادات مسئولان، مشكل نداشتن قدرت اهم و فالاهم است. به گمان من دستگاه مديريت فرهنگى از جمله مديريت سينمايى بايد به كلى تغيير كند.
بارها از تريبونهاى مختلف اين جمله اشتباه گفته مىشود كه بازيگر متعلق به مردم است. اما آيا بازيگر مانند ابزار متعلق به مردم است يا مانند يك افتخار ملى؟ يكى از اشكالات سيستم فعلى اين است كه از بازيگر به عنوان يك ابزار استفاده مىكنند، سيستم، اسم براى او مهمتر از شخصيت و روح بازيگر است. به همين دليل است كه مىبينيم در بعضى از مراسمها از بازيگر به عنوان دكور مراسم استفاده مىشود يا مىبينيم كه مسئولين به راحتى يك بازيگر را ممنوع الكار مىكنند و البته خودشان نيز گاهى در دام بازيگران مىافتند.
سيستم مديريت ما به خصوص مديريت فرهنگى كه ما از آن استفاده مىكنيم يك سيستم فاسد است. البته اين فساد به معناى فحشا در نظر من نيست. بلكه منظورم بدون تحرك بودن اين سيستم است. يعنىسيستم مثل آب راكد شده است كه بايد عوض شود چرا كه اين سيستم بر اساس ترس بنا شده است. البته اين موضوع در سخنان حضرت على (ع) نيز ديده مىشود كه ايشان مىگويند بزرگترين گناه ترس است. به نظر من يك سيستم مديريت غلط بر اساس ترس بنا شده است، اين ترس مىتواند از مسائل مختلف و متنوعى باشد.
من تنها در مورد سيستم فعلى مديريت فرهنگى در جامعه صحبت نمىكنم، بلكه تمام مديريتهاى گذشته را وارث سيستم غلطى مىدانم كه ريشه در قبل از انقلاب اسلامى دارد. ما بايد يك بار براى هميشه تكليف خودمان را با اين ريشه غلط مشخص مىكرديم و آنرا كنار مىگذاشتيم، اما اين كار را نكرديم.
اگرچه ما انتقادهاى فراوانى را به سيستمهاى فرهنگى وارد مىكنيم اما در همين سيستمها نيز افرادى هستند كه سعه صدر بسيارى داشته و بايد از خدا خواست كه به آنها قدرتى بيش از گذشته دهد كه به مديريت فرهنگى كشور خدمت كنند.چرا ما كارگردانى داريم كه به دليل اختلاس بيش از يك دهه در زندان بوده است و وقتى از زندان بيرون مىآيد، به او مجوز كارگردانى مىدهيم؟! اما كارگردان جوانى داريم كه فيلمنامههايشان رد مىشود. كارگردانانى هستند كه آثار درخشانى ساختهاند اما متأسفانه كارهايشان مجوز نمىگيرد.
"هفت"? خرداد
صحبت من درباره مسؤولان و تكاليف حقوق بازيگر بود، بنابر اين بود كه بفهميم بازيگر پيش از هر چيز يك آدم فرهنگى است. من خودم را سرباز سياستهاى جمهورى اسلامى نمىدانم؛ من خادم و مهرهىفرهنگى براى خدمت به فرهنگ اين مرز و بوم هستم.
بايد متوجه باشيم كه من اگر از كلام مقام معظم رهبرى مثال مىآورم در واقع از شخصيت فرهنگى ايشان استفاده مىكنم. عالىترين مقامى كه كشور را رهبرى فرهنگى مىكند، كيست؟ فرمانهاى لازم الاجرا در كشور از آن كيست؟ آيا جزء اين است كه تمام اين مسائل توسط ايشان انجام مىشود؟ ما خطوط قرمزمان را بر اساس پذيرفتن رهبرى ايشان به عنوان هدايتگر سياستهاى فرهنگى كشور و التزام به رعايت قوانين مىفهميم.هدف من اين بود كه بگويم وقتى كلام مشخص و خطوط قرمز بر اساس كلام مشخص مىشود، چگونه در همه موارد اين خطوط به سليقه شخصى تبديل مىشود.
حدود 20 سال است كه مردم مرا بهعنوان خدمتگزار در حوزه فرهنگى مىشناسند، اگر كسى در اين 20 سال از من ديده است كه از فردى حمايت سياسى در انتخاباتهاى گوناگون كنم، بگويد. البته اين حرف من به معناى بىتوجهى به امر سياست نيست، بلكه اين حرفها را به عنوان كسى كه تا به حال هيچ اظهارنظر سياسى نكرده است، مىگويم.
چون اين بحث به وجود آمد، براى اولين بار مىگويم "راى من در زمان انتخابات به آقاى احمدىنژاد نبوده است" اما اگر هم بود، اين جفا به صحبتهاى فرهنگى يك فرد فرهنگى است كه واژههايى مانند عدالت را به يك مقام سياسى منتسب كنند.
جرياناتى هستند كه نمىخواهند مسائل اساسى از مسائل فرعى مشخص شود و سعى مىكنند از آب گل آلود ماهى بگيرند. من شان هنرمند را اجل از سياست زدگى مىدانم، چون سياستمدار فردى است كه بعضا از قدرت و پول براى تحكيم منافع فردى و گروهى و استيلاى آن بر منافع ديگران استفاده مىكند. اما هنرمند اصيل فقط به دنبال ايجاد اتحاد و گفتوگو ميان فرهنگهاى مختلف و ايجاد بستر براى زندگىبهتر است.
در كشور ما پشت كردن به سياست شدنى نيست، اما رفتار سياسى و سياستزدگى با هوشيارى يك هنرمند در فهم تاثير سياست در حوزه كارىاش كاملا متفاوت است. پس من شان يك بازيگر را اين گونه مىبينم كه از طريق تخصص و عشقش نسبت به مردم و سرزمين تكثير شود. اين تكثير هم به واسطه نقشهاى مختلف و هم به واسطه تاثير او بر فرهنگ كشورش انجام مىشود.
اگر قبول داشته باشيم كه مقام يك بازيگر به عنوان ميراث فرهنگى يك سرزمين محسوب مىشود، پس يك هنرمند واقعى پيش از هر چيز يك انسان مستقل است. به نظر من بزرگترين بلاى عصر فعلى در عرصه هنر اين است كه هنرمندان بخواهند خود را به جريانى منتسب كنند و اين مسالهاى است كه فاجعه آفرينى مىكند.
به نظر من يكى از بزرگترين مشكلات ما براى عدم قهرمان پرورى نفوذ بسيار زياد سياست در عرصه فرهنگ است. وقتى نفوذ سياست در فرهنگ زياد مىشود، قهرمان جرات ورود به حوزههاى مختلف را نخواهد داشت. سياست حوزه پر مخاطرهاى است كه بايد در آن همه را راضى كرد.متاسفانه ما مفهوم استفاده از قدرت را در سطح فردى و اجتماعى نمىشناسيم و از قدرتمان سوء استفاده مىكنيم. همچنين مرعوب يا مجذوب بودن در برابر مظاهر، مشكل ديگرى است كه ما داريم. همه اين مسائل در كنار سياست زدگى باعث مىشود كه ما به سمت ابتذال در سينما حركت كنيم.