responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 29  صفحه : 1

دو هجاي خون


... رنج عظيم و عصمت وسيع سرختان را چه پاسخي داريم جز لبيكِ وسيع توده‌ها و تسلسل يك نام: «علي»؟
نامي با دو هجاي فرا رونده و فرود آينده. اوج گيرنده به ارتفاع رنجتان و فرود آينده به سنگيني كينه‌تان:
«علي»

نامي مرهم، براي تمامي زخمها،
نامي نان، براي تمامي گرسنه‌ها،
نامي پدر، براي تمامي يتيمان،
نامي همراه، براي تمامي تنهايان،
نامي نجات، براي تمامي اسيران،
نامي انتقام، براي تمامي شهيدان،
نامي رهبر، براي تمامي راه‌جويان،
نامي داد، براي تمامي ستمديدگان،
نامي قهرمان، براي همه نبردها در تمامي جبهه‌ها،
نامي آدم، پيامبر، قهرمان، منجي، مصلح، پدر، رهبر: «علي» با دو هجاي فرارونده و فرود آينده، فرا و فرودي براي شناختن و بريدن، شكستن و ساختن و ويران كردن و بنا كردن. نامي، با دو هجا، مثل تنفس هستي، دم و بازدم.
جهان و انسان بي اين دو هجاي تنفس چگونه زنده خواهد ماند؟
***

هستي در خفقان «بودن» دارد سياه مي‌شود، دارد مي‌ميرد كه يكباره از بلنداي «حرا» صدايي الماس‌گون بر شيشه سياه و بي‌روزن آسمان مي‌دود و با دريايي از «نور» هبوط مي‌كند.
اينك هواي سالم اسلام و اين آهنگ تنفس انسان: «علي»
اي خواهر، اي كنيز!
اي برادر، اي غلام!
اگر خشتي بر ديوار، اگر روحي چليده در بستر چركين شهوت زمان، اگر بيگار يك قدرت، اگر گيسوانت ريسمان دست و پاي فرزند، اگر هر جا و هر شكل، آن نشده‌اي كه خواسته‌اند و ساخته‌اند، اين دو هجاي خونين دعوتي به تنفس است و خواندن به بستر تشنه و خشكيده‌ي رگها.

***
اين زنجيري، براي توي در زنجير
اين خشت اين بنا، براي تو، خشت آن بنا
اين چليده‌ي بستر چركين اين زمان، براي تو، چليده‌ي بستر چرك آن زمان، اين گيسو باف دست و پاي فرزند، براي تو كه از گيسوان سفيدت دست و پاي فرزندت را ريسماني بافته‌اي به جبر، چه دارد؟
همه زندانيِ زندان به وسعت زمين و به عمر زمان، و همه را زندگي و سرنوشتي يكسان، زنداني را براي زنداني چه ره‌آوردي؟ و زندانبان را چه كاريش با من و تو؟
اين فقط آزادگان آن سوي زندانند كه راه مي‌برند و ره آوردي دارند كه به كار اين زندانيان خاك بخورد، رهاوردي كه خوردني و پوشيدني نيست ـ كه اين همه در خاك است و پوسيدني و مردني ـ بلكه صدايي است خواب شكن، نگاهي است راهنما و هوايي است نفسخوان.
من ـ زندانيِ زندان به وسعت زمين و به عمر زمان ـ براي تو اي خواهر! اي برادر! چه دارم؟
براي تو، اي خواهر! كه نمي‌دانم در كدامين بازار وقاحت نگاه خريداران را بر عصمت عريان پوستت مي‌كشند؟
براي تو، اي برادر! كه نمي‌دانم در پاي كدامين ديوار سنگ‌هاي عظيم، حقارتشان را ـ براي بلند نمودن ـ بر گوشت و استخوان تو مي‌چينند؟
براي تو، پدر! كه نمي‌دانم در كجات به بيگاري گرفته‌اند. و براي تو، مادر! كه نمي‌دانم چگونه‌ات واداشتند تا از گيسوان سپيدت چنين ريسماني بر دست و پايم ببافي، چه هديه‌اي مي‌توانم داشت؟
براي شما با منانِ بر من،
براي شما، با منان با من، چه هديه‌اي مي‌توانم داشت؟
جز اين دو هجاي خون: «علي»
مردي كه مرد زمانه‌هاست، مرد ميدانها
و روح هر كه در برابر ستم مي‌ايستد و بر سينه‌ي سنگي ظلم، مشت مي‌كوبد. مردي كه در محراب خانه‌ي خدا، خانه‌ي «ناس»، در ماه «خدا»، ماه «ناس»، سرخ سرخ سرخ، خون شد؟
براي تو اي بر من با من! اي با منِ بي من! چه هديه‌ات آرم كه نفس بكشي، كه برخيزي؟
و اين صداي شگفت منتشر را بشنوي و دعوت مرداني در محراب، مرداني در وسعت كربلا و زناني، در زنجير و در راه و در كوفه‌ها و شام‌ها را، لبيك بگويي؟ صدا، صدا، صدا،
تو چه خاموشي!
اي خواهر! اي برادر! اي كنيز! اي غلام!
«پيغام زخم»، انتشارات نقطه، ص 49.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 29  صفحه : 1
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست