الزامهاي نخبگان سياسي در حكومت ديني
علیخانی علی اکبر
. خودسازي: در نظامهاي سياسي سالم و كارآمد، مهمترين ويژگيِ تعيين كننده براي حاكمان و مديران، تواناييهاي ذاتي و داشتن شايستگيهاي لازم براي مناصب مورد نظر است. در انديشهي سياسي اسلام، علاوه بر ملاك فوق كه عقلي، اساسي و غيرقابل چشمپوشي است، بايستههاي ديگر نيز مطرح است كه از جملهي اين ويژگيها ميتوان به ضرورت اهتمام نخبگان سياسي و مديران به معنويت و تهذيب نفس اشاره كرد. استقرار عدالت مهمترين هدف حكومت اسلامي است و حضرت علي(ع) معتقدند: «اگر هواهاي حكمران (نسبت به هر كس و هر امر) يكسان نباشد، او را از عدالت بازخواهد داشت.»1 حضرت در ابتداي عهدنامهي مالك اشتر به او دستور ميدهد تا نفس خود را از پيروي آرزوها بازدارد و آن را هنگام سركشي تحت فرمان خويش آورد؛ زيرا نفس، انسان را به بدي واميدارد، مگر كسي را كه خدا رحم فرمايد.2 حضرت سپس تاكيد ميكند كه هواي نفس خويش را در اختيار گير؛ بر خودت مسلط باش؛ بر نفس خود بخيل باش و زمام آن را در آنچه كه برايت روا نيست رها مگردان كه بخل ورزيدن بر نفس، به انصاف و عدالت رفتار كردن با آن است.3
همچنين در جامعهي اسلامي، مردم نماز ميخوانند، روزه ميگيرند و ساير واجبات الاهي را انجام ميدهند؛ از محرّمات دوري ميكنند و حتي الامكان سعي ميكنند مستحبات را نيز انجام دهند و مكروهات را ترك كنند، اما آنچه از نخبگان سياسي و حاكمان و مديران انتظار ميرود، چيزي بيش از اينها است؛4 زيرا اينان با در دست داشتن قدرت و امكانات بسيار، بيش از ديگران در معرض لغزش و خطا قرار دارند و زمينهي اغواي شيطان و تسلط هواي نفس در آنان بسيار مساعد است. به همين دليل، بايد با تلاش جدي براي تهذيب نفس و اهتمام بيشتر به معنويات و ارتباط با عالم بالا، خود را از هر نوع لغزش مصون نگه دارند، تا بتوانند در جهت اهداف سياسي اسلام گام بردارند. حضرت علي(ع) به والي خود سفارش ميكند كه بخشي از «نيكوترين اوقات» و «بهترين ساعات» خود را به ارتباط با خداوند اختصاص ده و در بخشي از شب و روز، تن خود را خاصّ پرستش خداي متعال گردان و آنچه تو را به خدا نزديك ميكند، بدون هيچ كاهش و نقصاني به درستي به انجام رسان؛ هرچند برايت دشوار باشد و تنت را بفرسايد. البته حضرت يادآوري ميكند كه در صورت درست بودن نيّت، همهي كارها در همهي اوقات براي خداوند است ـ به خصوص كه در راه آسايش شهروندان صرف شود ـ اما اختصاص وقت جداگانه براي عبادت و پرداختن به معنويات را امري جداگانه و ضروري ميداند5 كه نبايد به بهانهي خدمت به مردم از آن غافل بود.
2. ترجيح اصول اخلاقي بر قدرت: دنياي سياست به شدت در حال تحول و دگرگوني است و به طور مستمر مسايلي در حوزهي سياست و اجتماع پيش ميآيد كه ضرورتهاي خاص خود را ايجاب ميكند. حاكمان و مديران بايد در قبال اين مسايل و ضرورتهاي آن واكنشهاي مناسب از خود نشان دهند و ضرورتها را پاسخ گويند. بسيار اتفاق ميافتد كه ضرورتهاي سياسي ـ اجتماعي، حاكمان و نخبگان سياسي را به ورطههايي ميكشاند، يا به اقداماتي واميدارد كه مورد دلخواه آنان نيست و حتي ممكن است با تفكرات و ديدگاههاي آنان متضاد باشد؛ ولي مجبورند به آن تن دهند؛ زيرا ضرورت ايجاب ميكند، و ضرورتهاي سياسي و اجتماعي ـ چه داخلي و چه بينالمللي ـ چيزي نيست كه بتوان آنها را ناديده گرفت؛ زيرا ممكن است كه بيتوجهي به آنها زيانهاي جبرانناپذيرِ بيشتري را به نظام سياسي و جامعه وارد سازد. سؤالي كه مطرح ميشود، اين است كه حاكمان و نخبگان سياسي تا چه حد بايد به اين ضرورتها تن دهند و حد و مرزي كه نميشود فراتر از آن رفت، كجاست؟ عموما براي حكومتهاي غير ديني يا حكومتهايي كه چندان به اخلاق و ارزشهاي انساني پايبند نيستند، حد و مرزي وجود ندارد. هر آنچه را سياست و شرايط ايجاب كند و عقل محاسبهگر با معيارهاي فقط مادي تشخيص دهد، بايد انجام داد؛ زيرا در غير اين صورت از قافله عقب ميماني و در ميدانِ بازي سياست، مغبون و متضرّر ميگردي.
حضرت علي(ع) براي تن دادن به ضرورتهاي سياسي ـ اجتماعي حد و مرز مشخص و معيني را قايل ميشود و به هيچ وجه حاضر نيست از آن حد و مرز عبور كند. در پاسخ فردي كه هديهاي نزد حضرت آورده بود، تا حضرت اصول اخلاقي و حق محورِ خود را ناديده بگيرد، با قاطعيت اعلام كرد: «به خدا سوگند اگر هفت اقليم را با آنچه زير آسمانها است به من دهند تا نافرماني خدا را نمايم و پوست جوي را از دهان مورچهاي به ناروا بربايم، چنين نخواهم كرد.6»
هميشه در عالم سياست، شرايط اضطراري و ضرورتهايي پيش ميآيد كه اصول اخلاقي، حق و عدالت را تحت تاثير قرار ميدهد. در اين گونه موارد موضع و تصميم نخبگان سياسي، به نگرش آنان به دنيا و مقام و ميزان علاقهشان به قدرت و حكومت بستگي دارد. حكومتها و حاكمان اخلاق محور نبايد به اقتضاي ضرورت، مباني اخلاقي را با انواع توجيه و تفسير ناديده بگيرند و حفظ حكومت را اصل بدانند.
حضرت علي(ع) در مدت حدود چهار سال حكومت خود، تلاشهاي بسيار جدياي به عمل آورد تا نظام سياسي ـ اجتماعيِ كارآمد، اصولي، اساسي و مبتني بر حق و عدالت بنيان نهد و مردم را عادت دهد تا تعصبات بيمبنا، برداشتهاي محدود و كوتهبينانهي شخصي، منيّتها، كبر و غرور، تفوقطلبي و برتري جويي و... را كنار بگذارند و منافع و مصالح شخصي و گروهيِ كوتاه مدت را بر منافع و مصالح كشور ترجيح ندهند؛ ولي آن حضرت موفق نشد، دليل عدم موفقيت حضرت علي(ع) اين بود كه حضرت درصدد بالا بردن فهم و بينش مردم بود تا با معرفت و آگاهيِ خود انتخاب كنند؛ اما تعصبات جاهلي، منفعتطلبيها و دنياپرستيهاي مردم به حدي رسيده بود كه با اين كه ميدانستند امام(ع) چه ميگويد و چه ميخواهد، ولي شُتُري و دِرهمي را بر عدالت ترجيح ميدادند؛7 زيرا شتر و درهم به شخص آنان ميرسيد، ولي نفع عدالت در جامعه همانند شتر و درهم براي آنان ملموس نبود و نميتوانست غرايز جاهلي آنان را ارضا كند. البته حضرت ميتوانست مردم را مجبور كند كه به عدالت گردن نهند؛ ولي حضرت براساس اصول اخلاقي خود ميگفت: «من شما را به كاري كه دوست نداريد مجبورتان نميكنم»8 همچنين ميتوانست با شمشير مردم را به راه راست بياورد و نظام سياسي ـ اجتماعي مورد نظر خود را مستقر سازد، ولي حد و مرز و حريمهاي اخلاقي او اجازه نميداد. به همين دليل فرمود: «من ميدانم چگونه ميتوان شما را هدايت و درست كرد و از كجي به راستي آورد ـ اما نه به بهاي ارتكاب گناه كه شما اصلاح شويد و من تباه، تنها چيزي كه ميتواند شما را اصلاح كند، شمشير است ـ ولي من براي اصلاح شما خودم را دچار فساد نخواهم كرد.9
3. زندگي مادي زاهدانه10: در نظامِ سياسيِ حق محور ـ و مبتني بر اصول اخلاقي و انساني كه انديشهي سياسي اسلام تصوير ميكند ـ حاكمان و رهبران جامعه از سويي، از نظر عطوفت و بزرگواري، به مثابهي پدر مردم و شهروندان هستند و از سوي ديگر در اوج اخلاق و شرافت انساني قرار دارند. بنابراين قبول نميكنند كه از زندگي مادي و امكاناتي بهرهمند باشند كه عموم مردم از آن بيبهرهاند، حضرت علي(ع) معتقدند كه در حكومت ديني و اخلاق محور، بر رهبران حق واجب است كه در خوراك و پوشاك، همانند ضعيفترين مردم رفتار نمايند واز هيچ چيز اضافي كه مردم قادر به تهيهي آن نيستند برخوردار نباشند، تا فقرا با ديدن رهبران، در شرايطي كه هستند از خدا راضي باشند و ثروتمندان با ديدن آنان شكر و تواضعشان افزون گردد.11
حضرت علي(ع) همچنين تاكيد ميفرمايند كه خداوند متعال بر رهبرانِ حق، واجب گردانيده است كه خود را با مردمان تنگدست و فقير برابر نهند، تا فقير و تنگدست را پريشانيش فشار نياورد و نگران نسازد.12 حضرت علي(ع) اموال و املاكي را كه با دسترنج خود به دست ميآورد، انفاق ميكرد، يا به امور عامالمنفعه اختصاص ميداد. زندگي مادي او همانگونه كه خودش فرمود: همانند فقيرترين مردم بود؛ با اين كه به آساني ميتوانست بهتر از آن زندگي كند.13 حضرت در مورد پيراهن خود ميفرمود: به خدا كه اين جامهي پشمين خود را چندان وصله كردم كه از وصله كننده شرمساري ميبرم.14 حضرت روزي در بازار، شمشير خودش را به فروش گذاشت و فرمود كه: «به خدا اگر بهاي تنپوشي داشتم، آن را نميفروختم، شخصي حاضر شد كه تنپوشي نسيه به امام بفروشد و بعدا وجه آن را دريافت كند.»15
امام روزي دو جامهي پنج و دو درهمي خريد. جامهي دو درهمي را خود برداشت و پنج درهمي را به قنبر خدمتكار خود داد. قنبر هرچه اصرار كرد كه امام جامهي پنج درهمي را بردارد ـ چون در جمع مردم حاضر ميشود و سخنراني ميكند ـ حضرت قبول نكرد.16
هزينهي شخصي امام(ع) از نخلستانهاي «ينبع در مدينه» كه خود به بار آورده بود تامين ميشد و با آن نان و گوشت به مردم ميخوراند و خود نان و خرما، يا نان و زيتون17 و گاهي هم چند تكه نان خشكيده با ماست ترشيده ميل ميفرمود. يكي از اطرافيان گفت: يا اميرالمؤمنين! اين غذا را ميخوري؟ حضرت فرمود: «رسول خدا غذايي كمتر از اين ميخورد.»18 پس از جنگ جمل هنگامي كه حضرت علي(ع) عزم بازگشت به كوفه داشت، ميان مردم بصره آمد و فرمود: «اي مردم بصره، چه ايرادي ميخواهيد بر من بگيريد؟» سپس به لباس خود اشاره كرده و فرمود: «به خدا سوگند اين بافتهي خاندان من است.» سپس به كيسهاي كه در دست داشت اشاره كرد و فرمود: «به خدا سوگند اين خوراك من است و از غلات خودم در مدينه ميباشد، اگر از پيش شما با چيزي بيشتر از اين كه ميبينيد بيرون بروم، در پيشگاه خداوند از خيانتكاران شمرده شوم.»19 بكربن عيسي گويد: حضرت علي(ع) هميشه در كوفه ميفرمود: «اي مردم كوفه! اگر از نزد شما بيرون بروم و جز وسايل شخصيِ زندگي، باركش و غلام خود، چيزي با خود ببرم، به شما خيانت كردهام.»20
پينوشتها:
1. «نهجالبلاغه»، سيد جعفر شهيدي، (تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، 1371) نامهي 59، ص344. لازم به ذكر است كه اين نامه، از نامههاي آن حضرت است به اسودبن قطبه سردار سپاه حُلوان.
2. همان، نامهي 53، ص325.
3. همان، ص326.
4. در مورد تقواي سياسي، ر.ك: محمد تقي جعفري «حكمت اصول سياسي اسلام» (تهران: بنياد نهجالبلاغه، 1369) ص146-133.
5. نهجالبلاغه، پيشين، نامهي 53، ص337.
6. همان، خطبهي 224، ص259.
7. براي نمونه ر.ك: «نهجالبلاغه»، پيشين، نامهي 70، ص354.
8. همان، خطبهي 208، ص241.
9. احمد بن يحيي بن جابر البلاذري «انساب الاشراف» (بيروت: دارالفكر، 1417ه•• 1996م) ج2، ص395؛ محمد بن نعمان الشيخ المفيد «الجمل» (بيروت: دارالمفيد، 1414ه•• 1993م) ص272 و 273 و 281. «نهجالبلاغه» پيشين، خطبهي 69، ص53.
10. جهت اطلاعات بيشتر ر.ك: احمد بن يحيي بن جابر البلاذري، پيشين، ج2، ص371-389 و 407-409؛ سليمان بن ابراهيم قندوزي حنفي، پيشين ص336-358 /ابن عساكر، الامام عليّ بن ابيطالب(ع) (من تاريخ مدنية دمشق)، تحقيق: الشيخ محمد باقر المحمودي، (بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1395ه•• 1975م) ص180-202.
11. الشيخ محمد باقر المحمودي «نهج السعاده في مستدرك نهجالبلاغه» (بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1385ه••) ج2، ص49.
12. «نهجالبلاغه» فيض الاسلام (تهران: مركز نشر آثار فيض الاسلام، 1365) خطبهي 200، ص664.
13. همان، نامه 50، ص323.
14. نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي، پيشين، نامه 45، ص318
15. ابواسحاق محمد بن ثقفي كوفي اصفهاني، «الغارات» (تهران: انجمن آثار ملي، 1355) ج1، ص63.
16. همان.
17. همان، ص68.
18. همان، ص84.
19. محمد بن محمد بن نعمان الشيخ المفيد «الجمل» پيشين، ص422.
20. ابواسحاق محمد بن ثقفي كوفي اصفهاني، پيشين، ص68.