responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 239  صفحه : 1

از فرمول و شاكله هويت تا نوآورى
فیاض ابراهیم

1. دين اگر با »زبان خاص« خودش تركيب شود »هويت« توليد مى‌شود؛ به عبارت ديگر هر دينى يك زبان خاص خود دارد و زمانى كه باز توليد زبانى شود، هويت را ايجاد مى‌كند؛ به همين دليل هيچ دينى وجود ندارد كه زبان خاص خود نداشته باشد و هر دينى با يك زبان خاص شناخته مى‌شود؛ »يهود با عبرى«، »مسيحيت با لاتين«، »اسلام با عربى«، »هندو با سانسكريت« و...
2. زمانى كه دين با زبان تركيب شود، »مذهب« توليد مى‌شود كه در قرآن با نام »ملت« از آن ياد شده است و ملت به پيامبران اضافه مى‌شود (ملة ابراهيم) و به خدا اضافه نمى‌شود (به عكس دين) و هر پيامبرى با زبان خاصى به رسالت برخاسته مى‌شود (و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم).
3. رابطه زبان و دين، مبناى بسيارى از بحث‌هاى متداول در دين‌شناسى شده است، اينكه اصالت به دين يا زبان دادن و يا چگونگى تركيب اين دو، مبناى مكاتب مخالف مى‌باشد. آنهايى كه دين را محور قرار مى‌دهند و از اهميت زبان مى‌كاهند به »وحدت تمامى اديان« بدون نگاه به مناسك و يا نوع بيان آن مى‌پردازند، به گونه‌اى كه برخى از آنها به شرك نيز به گونه يك توحيد مذهبى نگاه مى‌كنند كه اشتباهى رخ داده است شاخص اين نوع نگاه، نحله‌هاى عرفانى است (مقصود تويى كعبه و بتخانه بهانه).
4. آنهايى كه زبان را محور قرار مى‌دهند، سخت بر مناسك و نوع بيان دين تأكيد مى‌ورزند، پس بر تكثر تأكيد مى‌كنند، تكثرى كه بر »مباينت دينى« نيز تكيه مى‌كنند، چرا كه زبان بر اساس »مفاهيم« بنا مى‌شود و بنيان مفاهيم بر اساس »فصل و تمايز« بنا شده است (و على معرفتك جمعت العقول المتباينه - مناجات الذاكرين) مفاهيم از طرف ديگر به »عقل« مرتبط مى‌شود چرا كه وسيله »معقوليت و انديشيدن« است. پس »عقل، زبان و شناخت« عناصر سه‌گانه‌اى را تشكيل مى‌دهند كه يك مثلث را به وجود مى‌آورند كه انديشه در رأس بالايى آن قرار مى‌گيرد و عقل و زبان در دو طرف قاعده واقع مى‌شوند و اين مثلث تمايز و مباينت دينى است كه در »قلب فلسفه« واقع مى‌شود و »معرفت دينى فلسفى« را تشكيل مى‌دهد.
5. تكيه بر دين »جمع ساز« است و تكيه بر زبان »فرقه ساز« است اديان از يك پيامبر يا رهبر به وجود مى‌آيد و وارد شدن به زبان‌هاى متفاوت، مذهب را به وجود آورده است، پس مطالعه »دين، زبان و مذهب«، مى‌تواند بناهاى »دين‌شناسى جديدى« را به وجود آورد. مثل مطالعه دين اسلام در زبان فارسى و زبان هندى و زبان چينى، و هم مى‌تواند »صيرورت فرهنگى« يك دين را ترسيم كند، مثل زمان گسترده شدن يك دين در »جغرافياهاى متعدد« با »زمان‌ها و زبان‌هاى متفاوت« آنها.
6. امروزه كه سازمان‌هاى جهانى به وجود آمده‌اند (هر چند ارتباطات جهانى به وجود نيامده است) و سعى در بوجود آوردن ارتباطات جهانى مى‌كند و بنيان ارتباطات بر اساس زبان است و محتواى مبادله شده تابعى از دين است. پس »تركيب زبان و دين«، »فرايند ارتباطى« يك جامعه را تشكيل مى‌دهد. پس نوع تركيب زبان و دين در سطح جهان مى‌تواند »چارچوب‌هاى ارتباطى جهانى امروز« را تشكيل دهد و حوزه‌هاى جغرافيايى - فرهنگى با تأمل در نظام تركيبى ارتباطى، نظام ارتباطى جهان نقش خود در آيينه ارتباطى جهان به دست آورند.
7. مبناى اوليه فهم اين نظام تركيبى، تقسيم زبان به دو زبان »تركيبى و تحليلى« است كه مهم‌ترين »فرضيه زبان شناختى« مى‌باشند كه به »فرضيه ورف - ساپير« مشهور است.
دو زبانى كه رقيب هم در جهان مى‌باشند كه دو نظام فرهنگ ارتباطى را تشكيل مى‌دهند. »در زبان تحليلى« كه زبان هندو اروپايى مى‌باشد از مفاهيم كلى كمك گرفته مى‌شود. براى اينكه بتواند امور جزئى را ترسيم و نام گذارى كنند، مثل گل سرخ كه از دو مفهوم كلى گل و سرخ كمك گرفته است تا يك گل در جهان خارج و عينى ترسيم شود.
ولى در زبان تركيبى از يك كلمه جزئى براى تسميه و ترسيم استفاده مى‌شود، مثل رز، زبان تركيبى شامل زبان سامى، عربى و چينى مى‌شود.
8. در زبان تحليلى »انتزاع« ممكن است، چون تحليلى است و از مفاهيم كلى براى توصيف استفاده مى‌كند و با مفاهيم كلى »انتزاعى انديشيدن« ممكن مى‌شود، پس »علوم رياضى و فلسفى« در اين زبان رشد مى‌كند، ولى در زبان سامى و عربى و چينى كه از مفاهيم جزئى براى توصيف استفاده مى‌شود، ادبيات و دانش حسى رشد مى‌كند كه بر اساس توصيفات جزئى استوار مى‌شود و فرهنگ آنها بر اساس امور حسى بنيان مى‌شود كه سطوح حسى يك پديده عينى را ترسيم مى‌كند (حال به صورت تخيل و ادبيات و يا علمى و تجربى).
9. اوج انتزاع در زبان هندو اروپايى در ايران رخ داده است و آن »معرفى خداى واحد« به جامعه بشرى بود كه زبان‌هاى ديگر قابليت آن را نداشته‌اند كه اوج آن در قبل از اسلام در »زرتشت« بوده است و در بعد از اسلام در »تشيّع« رخ داده است و با معرفى خداى واحد و احدى از خدايان طبيعى شرك گونه در تفكر بشرى بزرگ‌ترين دستيابى رخ داده شده است، چرا كه بشر توسط ايران به قله‌هاى اوج فكرى دست يابد و به صورت كلان در جهان بينديشد و فلسفه را خلق كند كه انقلاب جهانى تفكر رخ داده است. انقلاب طبيعت به عقل (هگل).
10. هند به عنوان منشأ زبان‌هاى هندو اروپايى، اين انتزاع را به اوج افراطى رسانده، به گونه‌اى كه انسان را به خدايى رسانده است، يعنى مقوله بندى تفكرات انسانى و تخيلات بى مرز حاكم در زبان هندى (سانسكريت) آن را به جايى رسانده است كه انسان‌هاى بزرگ موجود در گذشته هند را با تخيل و افسانه بخشى به خدايى رسانده است، به گونه‌اى كه »سه ميليون خدا« در هندوئيسم وجود دارد و اين خدايان انسان‌هايى در گذشته هند بوده‌اند كه در حوزه‌هاى فرهنگى هند، ابراز نقش كرده‌اند.
11. »بودائيسم« بر ضد خدايان هندى قد علم كرد و اصالت را به انسان داد و خدا را در درون انسان‌ها جست و آن را »نيروانا« نام داد كه يك مقوله انسانى غير خدايى است، پس به نفى خدا نزديك شد و خدا را انسان قرار داد به همين دليل زبان هندى آن را نپذيرفت، چرا كه زبان هندى خداى حسى را قبول ندارد، ولى بودا در زبان چينى و خانواده آن رشد كرد و هويت چين و آسياى شرقى دور را شكل داد (چون زبان چينى، خانواده‌هاى آن زبان‌هاى تركيبى مى‌باشند و حس گرا).
12. زبان عربى و سامى نيز زبان‌هاى تركيبى مى‌باشند كه انتزاع را در خود نمى‌پذيرند. پس از انتزاع به حس سقوط و نازل مى‌شوند و خدايان به صورت حسى در تاريخ آن ظاهر مى‌شوند، مثل »مذاهب اشاعره و اهل حديث« كه »خداى انسان نما« را ترسيم مى‌كنند و زبان عبرى نيز در يهود، خدا را به صورت انسان را بر انسان نازل مى‌شود و اين همان »اومانيسم« حاكم بر غرب است.
13. عرفان حاكم بر جهان سامى و عربى از اين اومانيسم نيز دور نمانده است و »اومانيسم عرفانى« را تشكيل داده است در اين اومانيسم، خدا نازل به شكل انسان مى‌شود كه اين در عرفان يهودى و مسيحى خودش نشان داده است و خدا نازل در شكل انسان شده است كه يا به صورت پسر خدا يا خدا خود در قالب صحيح تجلى مى‌يابد و خود مسيح، خداى نازل يافته است (خداى ارمنى‌ها) و چون زبان حاكم بر دين آنها زبان عبرى سامى است، و ادبيات و تخيل به جاى »فلسفه و تعقل« بر مذهب آنها حكومت مى‌كند و اومانيسم عرفانى آنها بر اساس تخيل، شكل و تشكل مى‌يابد.
14. تأثير فرهنگ سامى - عربى بر عرفان اسلامى موجود در خاورميانه عربى (در حوزه شام) يك نوع اومانيسم عرفانى توليد مى‌كند كه در شكل عارفى مثل ابن عربى و مولوى، تجلى پيدا مى‌كند و تخيل، تجلى بخش حقيقت و خدا مى‌شود و وحى و شهود و الهام بر اساس تخيل تبيين مى‌شود بر عكس عرفان ايرانى كه نه خدا به انسان نازل مى‌شود و نه انسان به مقام خداوند ارتقاء و انتزاع مى‌يابد. پس خدا در جايگاه رفيع خود و انسان در جاى خودش قرار مى‌گيرد. كافى است به انديشه‌هاى فردوس و شيخ اشراق و سعدى و حافظ نگاهى انداخته شود. پس توحيد در اوج خودش در فرهنگ ايرانى تجلى يافته است و ايرانيان موحد، وارثان زمين خواهند بود.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 239  صفحه : 1
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست