. خاورميانه، نامى است كه مركز بودن غرب و حاشيه بودن غير غرب در آن لحاظ شده و همه آسيا نسبت به غرب در آن سنجيده مىشود. خاورنزديك به لبنان و فلسطين و خاورميانه به حجاز، ايران و عراق و خاور دور به ژاپن، كره و جزاير جنوب چين اطلاع مىشود، پس همه آسيا نسبت به غرب سنجيده مىشود كه اين مسئله ناشى از عصر استعمار غرب است. 2. فهم جغرافيايى ديگرباره جهان، نياز ضرورى دنياى امروز است؛ اصطلاحات جغرافيايى بايد بار ديگر معنا شود، چون اصطلاحات جغرافيايى، هويت، مكان و زمان انسانها را تعريف مىكنند؛ مانند خليج فارس كه غربهاى جديد به آن خليج گفته و سپس خليج عربى را مطرح كردند و آنگلوساكسونها نيز آن را در سطح جهان رواج دادند، چون كشورهاى جنوبى خليج فارس، كشورهاى مجعول انگليسى و بى هويت تاريخى - جغرافيايى هستند، تلاش مىكنند با جعل يك نام، هويتى جغرافيايى براى آن فراهم كنند. 3. اهميت خاورميانه و به طور خاص ايران و شامات، به دليل جهان ارتباطى امروز است. رسانههاى گسترده جهانى به دنبال توليد معنا براى ارتباطات خود هستند. توليد معنا در مكانهاى تاريخى به خوبى رخ مىدهد و خاورميانه تاريخىترين جغرافياى زمين است و اگر يهود رسانهاى خاورميانه به دنبال تسلط بر جهان امروز است، آن را تنها با به دست آوردن خاورميانه ميسر مىداند، چون هر كه خاورميانه را در دست داشته باشد، مىتواند بر آينده جهان (در جهت توليد معنا) تسلط يابد و حكومت يهود از نيل تا فرات نيز به همين معنا است. 4. تمدن غرب كه تمدنى يهودى است (نيچه در فراتر از انسانى اين مسئله را به خوبى بيان كرده است)، در سالهاى اخير به دنبال مطالعه جغرافيايى جهان بوده و در حقيقت با جنگهاى جهانى اول و دوم، طرحهاى جغرافيايى خود را اجرا كرده است.نخستين تغيير نيز در جغرافياى خاورميانه بود كه توسط يهودىهاى آنگلوساكسون اجرا شد (اعلاميه بالفور وزير خارجه وقت انگليس) و مطالعه وسيع اسرائيل درباره جغرافياى خاورميانه نيز در جهت اعمال همان طرحها است. 5. خاورميانه پس از جنگ جهانى دوم، در جهت منافع يهوديسم جهانى طراحى جغرافيايى شد؛ كشورهاى كوچك و بزرگ عربى در كنار اسرائيل، و ساخت آن چون يك كشور غربى و برترى آن بر همه كشورهاى خاورميانه ترسيم شد، پس مىتوان گفت اسرائيل سازنده تمدن غرب در خاورميانه است و خاورميانه جديد يا بزرگ، همان نفوذ تمدن غربى در خاورميانه است. 6. خاورميانه پس از جنگ جهانى دوم، از دولتهاى اشرافى غرب زده و شرق زده تشكيل مىشد و با كودتاهاى مكرر و كشتن حاكمان دست نشانده، مهرهها را عرض مىكردند تا به هدف خود برسند. دولتهاى شرق زده خاورميانه پس از اضمحلال شوروى، يا تسليم غرب شدند يا بى طرفى را برگزيدند. پس خاورميانه در سطح حكومتى غرب تمام شده است. 7. انقلاب اسلامى در ايران، مشروعيت حكومتهاى خاورميانه را كه پس از جنگ جهانى دوم به وجود آمده بود، از بين برد و تضاد مردم - دولت را دامن زد. مردم به دين و فرهنگ خود و دولتهاى خاورميانه به بيرون از فرهنگ و دين خود وابسته بودند. تضاد خود و ديگرى مبناى اين اختلاف بود. و اسرائيل مسئله ديگرى كه با دولتهاى خاورميانه در يك خط بودند، چرا كه دولتهاى خاورميانه نيز ديگرى بودند و آن ديگرى بزرگ غرب است. 8. برخورد ديگر ملتهاى خاورميانه با دوستهايشان برخورد فرهنگ اسلامى بومى با تمدن غربى غير بومى است. فرهنگ اسلامى بومى، در حال بالندگى به سوى سرنوشت خود و ساخت يك تمدن بالنده اسلامى است؛ ولى غرب به دنبال حاكميت تمدنى خود در خاورميانه است تلاش مىكند، از تبديل فرهنگ اسلامى به تمدن اسلامى جلوگيرى كند. 9. نخستين گام و ركن اساسى اين عدم تبديل فرهنگ به تمدن براى غرب، ايجاد ناامنى در خاورميانه است كه از آغاز به وسيله كشورهاى غربى و سپس اسرائيل و در ادامه امريكا ايجاد شده است، چون شرط نخست تبديل فرهنگ به تمدن، امنيت خارجى و داخلى است و غرب به دنبال ناامن سازى خارجى و داخلى خاورميانه است. كودتا و جنگهاى داخلى و خارجى و در نهايت حضور نظامى مستقيم غرب، به همين دليل است. 10 بزرگترين جهت براى ايجاد امنيت داخلى و خارجى، رشد و تراكم فرهنگى، بارور ساختن سنتهاى عميق تمدنى اسلامى، روابط بين دانشگاهى و... است. در غير اين صورت هر خلل فرهنگى، مركز و منفذى براى نفوذ و ايجاد ناامنى است. نخستين گام پس از ايجاد ناامنى نيز ورود تمدن غربى براى ايجاد امنيت است كه اين ورود هم خود موجب ناامنى شديدتر است. 11. هر امنيت جامع به نوعى ترتيبات تمدنى خاص خود نياز دارد. دولتهاى غرب گراى خاورميانه اين ترتيبات را در تمدن غرب مىجويند؛ ولى مردمان خاورميانه، به دنبال ترتيبات امنيتى بومى، بر اساس فرهنگ اسلامى هستند و حزب الله لبنان نيز برآمده از ترتيبات فرهنگى اسلامى - بومى منطقه است. 12. هر گونه عمليات امنيتى توسط حزب الله و دولتهاى مردمى منطقه از سوى ديگر مردمان خاورميانه تشويق مىشود؛ اما حاكمان غرب گراى اين منطقه با غضب و بغض پنهان و آشكار با آن برخورد مىكنند، پس خاورميانه جديد در درون خود داراى يك شكاف امنيتى جامع است. (نظريه امنيتى بر اساس تمدن غربى و نظريه امنيتى بر اساس مردم و فرهنگ بومى اسلامى). 13. عمليات حزب الله و حماس در مقابل اسرائيل، بر اساس نظريه امنيتى بومى در منطقه شكل گرفت و پيروزى حزب الله لبنان بر اسرائيل، پيروزى نظريه امنيتى مذكور در آينده خاورميانه است؛ در نتيجه نظريه امنيتى مبتنى بر غرب كه از قرن نوزدهم حاكم شده بود، با شكست مواجه شد. و اين بزرگترين حركت براى تبديل فرهنگ به تمدن اسلامى و آينده خاورميانه و جهان است. 14. بزرگترين وظيفه دولتهاى مردمى، مردمان و نخبگان خاورميانه، تدوين طرح جامع امنيتى منطقه، بدون غرب و بر اساس تقابل منطقهاى، چون همكارى آسيا و خاورميانه يا اوراسيا يا همكارى روسيه و خاورميانه و... شكل مىگيرد؛ در غير اين صورت يهوديسم با استراتژى كلان جهانى شدن و غرب گرايان كشورهاى اسلامى چون روشنفكران دينى و غير دينى، به دنبال امنيت سازى براى خاورميانه، بر اساس تمدن غربى است و در اين صورت ايجاد و تمدن اسلامى براى هميشه عقيم خواهد ماند.