1. دوم خرداد يكى از نقاط تاريخى ايران است كه تحوّل ايران پس از انقلاب را رقم زد. فهم عميق از اين نقطه مىتواند ما را به فرآيند تحولات ايران معاصر نزديك كند، فرآيندى كه گذشته، حال و آينده را تعيين كرده و مىكند. اين نكتهبنيادى به مطالعه مردمشناسى تاريخى تحولات ايران نياز دارد. 2. دوم خرداد، محصول چند فرآيند اجتماعى بود كه در نهايت يك فرآيند را تشكيل مىداد. فرآيند نخست غربگرايى ايرانيان بود. اين فرآيند، با استفاده از واژه »اصلاح« صورت مىگرفت كه واژهاى پوپرى(در دوران معاصر) و ضد مفهوم انقلاب بود. در حقيقت اين فرايند مىخواست، از گذشته خود عدول كند و از انقلابى بودن خود مبرا شود. اين فرايند كه از اواخر جنگ عليه ايران آغاز شد، در قالب ليبراليسم فلسفى و سپس سياسى، وارد صحنه شده بود. 3. بزرگترين فريادرس تئوريك اين قشر، كتاب سامان سياسى در جوامع دستخوش دگرگونى (1372)، از ساموئل هانتينگتون بود. اين كتاب، سياستگذارى امريكا در مقابل جهان غير غربى براى ده سال بود كه بر اين نكته تأكيد مىكرد كه در اين كشورها بايد دموكراسى مورد نظر امريكا مستقر شود، تا امنيت امريكا تأمين شود، چرا كه اگر اين كشورها در حال انفجار در مقابل غرب هستند (به علت استعمار غربى و استبداد داخلى تحت نفوذ غرب). پس براى جلوگيرى از انفجار بايد دموكراسى هدايت شده را در آنها مستقر كرد. 4. ليبراليسم تصوفگرا، به عنوان عامل داخلى، با نظريه اصلاحات سياسى (يا توسعه سياسى) هانتينگتون تركيب شدند و ايدئولوژى سياسى دوم خرداد را به وجود آوردند كه اين مسئله با تماسهاى مكرر با غربىها و امريكايىها تكميل مىشد. (به خصوص طيف دمكراتهاى آمريكايى) دنبال كردن شيوههاى رسانهاى امريكايى، چون يو اس تودى (US today) در قالب روزنامه همشهرى، مىتوانست فضاى مناسب را توليد كند. 5. كابينه كارى در دوران بازسازى عملگرايى (پراگماتيسم) را پيشينه خود ساخته بود؛ به گونهاى كه همه امور كشور را اقتصادى مىديد وبا ايدئولوژى مكانيكى تعديل اقتصادى، به طرف بازسازى تمامى ابعاد جامعه رفت و جنگ اقتصاد با فرهنگ، سياست و اجتماع شروع شد كه نتيجه اين جنگ، به دوم خرداد منتهى شد. 6. طيفى از راستگرايان و چپگرايان غير مذهبى، آنچنان بر فرآيند دوم خرداد مسلط شدند كه مذهبىهاى مدرن را به حاشيه راند و آنها را به صورت خادمان چپها و راستهاى غير مذهبى در آورد. آثار منتگذارى آنها بر مذهبىهاى مدرن، در سرتاسر اين دوره مشهود است كه گاهى به تحقير آنها منتهى مىشد تا آنجا كه آنها گذر از مذهبىها را مطرح كردند و به تغيير حكومت ايران انديشيدند و نفى روشنفكرى مذهبى را مطرح كردند، زيرا اگر قرار است مدرن بينديشيم، مذهب در آن راه ندارد و يك قياس بىمعناست. 7. طيف مذهبىهاى مدرن كه خود را در حاشيه مىديد، دچار دو شاخگى شد؛ شاخهاى پيوستن به قشر غير مذهبى را صلاح خود ديد، پس خدشه وارد كردن در اعتقادات اسلامى و دورى از مذهب را پيشينه خود ساختند.در اين زمينه مىتوان گزارش تحقيقى مفصلى ارائه كرد. شاخه ديگر نيز به حاشيه نشينتر شدن و حتى موضعگيرى در مقابل آنها روى آورد كه كارى دير هنگام بود. 8. تند دويدن آنها در ميدان نظريهپردازى، كار را به سبكى فكرى و نظرى، و ابتذال در انديشه كشاند و فاصله آنها را با مردم زيادتر كرد؛ به گونهاى كه به شكل انسانهايى معلق در آمدند كه نمىدانستند به كجا مىروند و حكومتدارى و زندگى مردم را فراموش كردند. مسئولان اجرايى به فيلسوفان انتزاعگراى جهانى تبديل شده بودند و برخى آنها نيز به رمانتيسم و رمانپردازى در ابعاد عاطفى و عشقى روى آوردند و رهايى از سياست و امور روزمره را پيشه خود ساختند. 10. گسلهاى درونى جبهه دوم خرداد، آنها را به همگرايى با قوميتها و مذاهب متفاوت و اقليتهاى موجود در ايران كشاند. از طرف ديگر، آنها را به طرف ارتباط شديد با خارجىها هدايت كرد؛ به گونهاى كه نوعى رقابت براى وابستگى به خارج در آنها ايجاد كرد. عدهاى به دنبال يافتن راهى براى مهاجرت هميشگى به خارج بودند، پس فرار از خود و خويشتن را پيشينه خود ساختند كه اين حركت خود موجب گسل شديدتر ميان اين جبهه گرديد. 11. گسلهاى درونى جبهه دوم خرداد و پيامد آن در گرايش شديد به غير خود، موجب انفعال اتمى در برابر غرب شد؛ به گونهاى كه مورد انتقاد برخى مؤسسات مطالعاتى خارج نيز واقع شدند (مانند پيروز مجتهدزاده)، آنها سخت به خارجىها و غربىها اعتماد داشتند و غربىها نيز از اين اعتماد سوء استفاده و آنها را تحقير مىكردند، آنها فراموش كرده بودند كه روابط بينالملل براساس قدرت شكل مىگيرد؛ نه اعتماد و آن هم اعتماد يك طرفه. 12. اين همه شكست آنها در انتخابات شوراى شهر و مجلس را در پى داشت. حركت پايانى دوم خرداد، در جريان و فرآيند انتخابات رياست جمهورى بود كه گسلهاى درونى اين جبهه را به خوبى روشن كرد. آنها نتوانستند بر يك انتخاب مشخص تكيه كنند و در نهايت به دامن رقيب خود، كه به طرد آن پرداخته بودند، افتادند. 13. شكست در انتخابات رياست جمهورى، به طور كلى غربگرايى پس از بازسازى جنگ را زير سؤال برد، چون انتخابات سوم تير حمله سنتگرايان جوان دانشگاهى و حوزوى، بر غرب محورى دولت بازسازى و دولت دوم خرداد بود؛ امّا نسل جديد و جوان كشور مىخواهد، خويشتنگرايى موجود در انقلاب اسلامى را باور كند، پس هم بر غربگرايى دانشگاهى و هم بر سنتگرايى منفعل برخى اقشار حوزوى مىتازد و سعى در تلفيق حوزه و دانشگاه در جهت بومىگرايى معرفتى - ساختارى دارند. مهمترين خطر براى اين نسل آن است كه دچار سنتگرايى افراطى و اشرافى راست سنتى، و غربگرايى دوم خردادى بشود. 14. گروههاى دوم خردادى در پى تغييرات اخير، به چندين دسته تقسيم شدهاند. موفقترين آنها كسانى هستند كه به سرمايهگذارى خصوصى و تجارت روى آورده و عطاى دوم خرداد را به لقايش بخشيدهاند. قشر ديگر مذهبىهاى دوم خرداد بودند كه احساس جدائى از مذهب و امام، آنها را به طرف اصول انقلاب كشانده و سعى در بازگشت از راه رفته دارند و به عنوان مدافعان جدى امام مطرح هستند. قشر ماركسيست و سوسياليست دوم خرداد نيز سعى در بازسازى خود، در قالب مجلات، روزنامهها، دفاع از عدالت و.... دارد. آنها نوعى حاشيه فعال را براى خود دست و پا كردهاند.به نظر گروهى ديگر كه مىتوان آنها را قشر ليبرالهاى اين دوره نام نهاد راه غرب را در پيش گرفتهاند تا بتوانند در آن ديار، به آرامش ابدى برسند.