responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 18  صفحه : 4

دروس ‌معارف اسلامي‌ در چالش ‌ضرورت ‌و كارآمدي


پس از انقلاب فرهنگي و بازگشايي دانشگاه‌ها، يكي از تحولات آموزشي، افزايش دروس عمومي دانشگاه‌ها بود.
و اينك با گذشت بيش از يك دهه‌ونيم از دين رخداد، در مورد چند و چون ضرورت، اجرا و بازدهي آن گفت‌وگوهايي جدّي وجود دارد.
از آن جا كه اين مقوله، يكي از دريچه‌هاي تعامل «دين، حوزه و دانشگاه» است، بر آن شديم كه اين موضوع را بازگشائيم و در نخستين سخن، با حجة‌الاسلام عليرضا اميني معاونت امور اساتيد نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه‌ها، به گفت‌وگو پرداختيم. ضمن تشكر از ايشان كه با سعه‌صدر و گشاده‌رويي از اين بحث استقبال كردند، آماده پذيرش ديدگاه‌هاي تكميلي و يا انتقادي خواهيم بود.
«پگاه»

اساتيد دروس معارف اسلامي نمادي از دين و روحانيت در دانشگاه‌ها هستند، سؤال اين است كه در جهت بهينه سازي و كارآمدي اين نمادها و الگوهاي ديني در دانشگاه‌ها چه اقداماتي را تا كنون انجام داده‌ايد؟
مجموعه‌ي ما از نظر قانوني، مجموعه‌ي منفعلي است؛ يعني ما نسبت به نيازهاي دانشگاه تسليم هستيم. وقتي كلاسي در دانشگاه لازم است تشكيل شود، به طور طبيعي ما مجبوريم در حدّي كه اين كلاس‌ها اداره شود، كلاس معارف برگزار كنيم. و از طرفي اساتيد مورد نياز خودمان را از حوزه و از ميان رشته‌هاي الاهيّات و رشته‌هاي متناسب با دروس معارف انتخاب مي‌كنيم و اگر در اين بين نيروهاي قوي و كارآمد موجود نباشد، طبيعتا گزينش ما گزينش ضعيفي خواهد بود؛ يعني وقتي به اندازه‌ي كافي استاد مبرّز و متناسب با فضاي دانشگاه نباشد، ما ناچاريم به حدّاقل‌ها اكتفا كنيم. البته تلاش‌هاي مقطعي مثل آموزش و... صورت گرفته، امّا استادي كه در دانشگاه با سنّ تقريبي 30 تا 40 سال مشغول به كار مي‌شود، خيلي آموزش‌پذير نخواهد بود. استاد بايد در سيستم قبل از ورود به دانشگاه آموزش‌هاي لازم را ديده باشد، البته ما مي‌توانيم اطلاعات جديدتري را در اختيار او بگذاريم، امّا اگر فاصله، فاصله‌ي چشمگيري باشد با كارهاي آموزشي نمي‌توانيم اين فاصله را از بين ببريم؛ زيرا آموزش جدّي‌اي كه بتواند ميزان احاطه‌ي علمي استاد را متناسب با فضاي مورد نياز تدريس كند، بايد قبلاً صورت پذيرفته باشد، امّا در عين حال كارهايي را انجام داده و در آينده نيز انجام خواهيم داد.

اين تلاش‌ها، چه مايه‌ها و روش‌هايي را دارا هستند و آيا خواسته و نياز دانشجويان را برآورده‌اند؟
حداقل كارِ انجام يافته اين بود كه تعداد بسيار زيادي از اساتيد، در كارگاه روش تدريس شركت كرده‌اند و يا در كلاس‌ها ارزيابي شده و نقاط ضعف به آنها تذكّر داده مي‌شود و... امّا آنچه كه به عنوان آموزش‌هاي سنّتي ما وجود دارد ـ و معمولاً دوستان طلبه و دانشجويان رشته‌هاي الاهيات آنها را گذرانده‌اند ـ خلأ بسيار وسيعي با تقاضاي دانشجويان دارد كه اين خلأ با اينگونه فعاليت‌ها پر نمي‌شود.
فضاي كلاس‌هاي معارف متأثر از فضاي فرهنگي، سياسي، اجتماعي كشور است و به هر ميزان استاد را آموزش دهيد، اگر از بنيه‌هاي كافي دروني برخوردار نباشد، هميشه انتظار دانشجو فراتر از آن است كه ما عرضه خواهيم كرد. و نكته‌ي ديگر اين است كه انتظارات دانشجو از دروس معارف نسبت به دروس ديگر بيش‌تر است؛ لذا در مرحله‌ي ارزيابي، با انتظار بالايي اين دروس را ارزيابي مي‌كند. مثلاً هيچ وقت دانشجو نسبت به دروس فيزيك و رياضي سخت‌گيري فوق العاده‌اي ندارد، علّتش اين است كه مي‌گويد: دروسي به عنوان فيزيك و رياضي براي ما در نظر گرفته شده و لازم است كه بخوانيم و همانطور كه كارشناسانِ فنّ برايمان پيش بيني كرده‌اند، ياد بگيريم؛ ولي در دروس معارف، دانشجو خودش را نسبت به نياز خودش صاحب نظر مي‌داند، امّا شما كمتر مي‌بينيد كه يك دانشجو بگويد: درس رياضي بدرد من نمي‌خورد؛ چون اين درس از
دروس تخصصي بوده و جا افتاده است و صاحب نظران آن را طراحي كرده‌اند و دانشجو در آن زمينه خود را صاحب نظر نمي‌داند و طبيعتا انتظارش بالا نيست، ولي در دروس معارف چون ما مي‌خواهيم يك تجربه‌هاي عمومي را در اختيارش قرار دهيم، لذا در مقابل عناوين و اينكه عناوين او را اشباع مي‌كند يا خير، خود را صاحب نظر مي‌داند.

آيا شما اين حق را به دانشجويان نمي‌دهيد كه در مورد نيازهاي خودشان تصميم‌گيري كرده و داوري كنند؟
بايد يك تركيبي از تقاضاي دانشجو و نظريات صاحب‌نظران داشته باشيم؛ مسلّما ما نمي‌توانيم انتظار دانشجو را ناديده بگيريم، به دليل اينكه اگر انتظار او را ناديده بگيريم طبيعتا در كلاس درس با استاد مشاركت نخواهد كرد. ممكن است مطالبي را كه ما براي دانشجويان مطرح مي‌كنيم، مطالب لازمي باشد، امّا چون دانشجو خودش به اين باور نرسيده، در مباحث با شما همكاري ننموده و كلاس، كلاس فعّالي نخواهد بود؛ بنابراين ما مجبوريم ـ كما اينكه اصول تربيتي و روانشناسي تربيتي نيز اقتضا مي‌كند ـ نيازهاي دانشجو را در نظر بگيريم، به خاطر اينكه اگر خواسته‌ي او را در نظر نگيريم با استاد در يك هم افقي فكري قرار نخواهد گرفت.

با اين رويكرد، تا چه ميزان نيازهاي دانشجويان را در نظر گرفته‌ايد؟
من فكر مي‌كنم آنچه كه امروز در دانشگاه ارائه مي‌شود، چون يك الگوي نسبتا قديمي است كه از سال 60 تا كنون در دانشگاه‌ها ارائه مي‌شده؛ لذا نسبت به نيازهاي فعلي دانشجويان نارسايي زياد دارد؛ يعني ما معمولاً نظام آموزشي عقيدتي‌مان بر يك سري ساختار عقيدتي سنّتي و به اصطلاح بر اصول عقايد خاص مبتني است، در صورتي كه نيازهاي امروز دانشجويان فراتر از اين حوزه‌ها است و ما مجبوريم اگر بخواهيم نيازهاي دانشجويان را در نظر بگيريم به حوزه‌هاي جديدتري سر بزنيم. البته ما متولّي تأمين كتاب نيستيم، ولي در همين سطحي كه تاكنون تلاش نموديم، سعي كرديم چندگام به جلوتر برداريم، ولي توجه داشته باشيد كه ما با محدوديت‌هايي نيز روبرو هستيم، مثلاً ما بايد كتابي را ارائه دهيم كه همه‌ي استادان ما بتوانند آن را تدريس كنند و ما نمي‌توانيم نسخه‌اي خاص براي يك گروهي از استادان بنويسيم. طبيعتا استادان ما متنوّع هستند، سطح علمي آنها فرق مي‌كند، گرايشات علمي آنها فرق مي‌كند، سلايقشان نيز متنوّع است.
از طرف ديگر، دانشجويان نيز با سلائق و گرايش‌هاي مختلف هستند؛ مثلاً دانشجويان خواهر يك گونه تقاضا دارند، دانشجويان تهراني يك گونه تقاضا دارند، دانشجويان با گرايشات خاصّ مذهبي به گونه‌اي ديگر تقاضا دارند، بعنوان مثال يك بحث مستدلِّ منطقي ـ و به اصطلاح مباحث فلسفي كه از يك سيستم خاصّي در تعليل پيروي مي‌كند ـ ممكن است در يك دانشكده‌ي فني با استقبال زياد مواجه شود و در يك دانشكده‌ي علوم انساني، يا در يك دانشكده‌ي پرستاري با استقبال زياد و خوب مواجه نشود و ما اگر بخواهيم همه‌ي اين متغيّرات را در نظر بگيريم خيلي كار مي‌برد و لازمه‌اش اين است كه كتاب بسيار نوشته شود و استادان متنوعي نيز تربيت شوند؛ يعني استادي كه به دانشكده‌ي پزشكي مي‌رود، اگر بخواهد با دانشجو به هم افقي فكري برسد، بايد ديدگاه‌ها و اطلاعاتش با استادي كه در يك دانشگاه فنّي به ارائه‌ي دروس معارف مي‌پردازد متفاوت و تمايز داشته باشد. اگر همه‌ي اين محدوديت‌ها را در نظر بگيريد متوجّه مي‌شويد كه چه مقدار تعليمات ديني در دانشگاه كار پيچيده‌اي است.
افزون بر مشكلات و مطالب گفته شده، درس معارف يك بحران در مقام اثبات نيز دارد كه شايد دروس ديگر نداشته باشند. چون دروس ديگر متناسب با نياز دانشجو طراحي شده و لذا تحت تأثير جريانات سياسي كشور قرار نمي‌گيرد؛ مثلاً فرض كنيد اگر من به عنوان استاد بخواهم در دانشگاه، بحث حاكميّت ديني را مطرح كنم، دانشجويان يك تجربه‌اي از حاكميّت ديني دارند، بحث راجع به اجتهاد را مطرح كنم دانشجويان تجربه‌هايي درون ديني دارند كه آن تجربه‌ها را در تحليل خودشان دخالت مي‌دهند.
مسأله‌ي ديگر اين است كه مسائل روز جامعه، اين كلاسها را به شدّت تحت تأثير قرار مي‌دهد؛ يعني كافي است يك جريان سياسي در دانشگاه مطرح، يا در جامعه مطرح شده باشد، طبيعتا در چنين فضايي ذهن دانشجويان با پيش زمينه‌هاي خاصّي همراه است كه اگر شما بتوانيد با مسأله به خوبي و با قوّت زياد برخورد كنيد تبديل به يك فرصت مي‌شود، امّا اگر با قدرت و قوّت با اين مسأله برخورد نشود، طبيعتا كلاس با يك بحران روبرو مي‌شود.

تا چه ميزان توانستيد با تدوين برخي از دروس دانشگاهي، در فرآيند دين پذيري و دين‌گرايي دانشجويان گام برداريد؟
ديني‌تر شدن دانشجويان، حاصل تضارب، بين ذهنيّت‌هايي است كه امروزه در دانشگاه وجود دارد و دانشجو متأثر از آن است. ذهن دانشجو فضاي كاملاً منفعل نيست كه هر چقدر ما مطالب عالي دهيم، نتيجه دهد. او با مطالب ما به گفت‌وگو مي‌نشيند؛ يعني دانشجو بين مطالبي كه در ذهن خودش وجود دارد و آنچه را كه ما در اختيارش قرار مي‌دهيم، تعامل برقرار مي‌كند. اگر در اين تعامل، به فرض كه مطالب ما خيلي هم عالي باشد، ولي استاد و مجموعه‌ي نظام آموزش عالي؛ يعني نظام درسي ما و كلاس و تمام عوامل جانبي موفّق نشوند كه در چالش فكري برآيند و ذهن دانشجو را به سمت مباحث ديني متمايل كنند؛ طبيعتا نمي‌توان موفق بود. از اين رو ملاك فقط نوشتن كتاب نيست. ما هر چقدر هم مطالب جديدي بنويسيم، در حوزه‌ي مطالب جديد آنقدر از طرف ديگران آثار توليد شده وجود دارد كه بايد ديد در مجموع كتاب به اضافه‌ي استاد در مواجهه با ذهن دانشجو و ادبيات توليد شده، چقدر قدرت مانور وجود دارد؟

جناب عالي به اصل گرايش دانشجو به دين و نوع گرايش او اشاره كرديد، حال اين سؤال مطرح مي‌شود كه چه كسي مسئول است اين گرايش را در دانشجو ايجاد كند؟
گرايشي كه دانشجو پيدا مي‌كند، از متغيّرات بسيار عديده‌اي متأثر مي‌شود؛ يعني دانشجو فقط در مواجهه‌ي با ما نيست كه گرايش‌پذير مي‌شود، بلكه كل فرهنگ جامعه و مواجهه‌هاي شخصي، ادبيات توليد شده، تجربه‌هايي هستند كه دانشجو شخصا پيدا مي‌كند و در او يك سري گرايش‌هايي را پديد مي‌آورد؛ به اين معنا كه اين گرايش‌ها هيچ وقت برآيند يك مواجهه، با يك جريان خاص نيست ـ مثلاً به نام درس معارف ـ بنابراين ما به جاي اينكه مشكل را متوجّه دروس معارف بدانيم، كلّ نظام آموزشي ديني و بلكه بالاتر از آن بايد كلّ نظام فرهنگي را در نظر بگيريم. بنابراين گرايش‌ها فقط تابع يك متغيّر كه دروس معارف باشد نيست. شما در نظر بگيريد يك دانشجو در يك ترم مگر چند ساعت با استاد معارف مواجهه پيدا مي‌كند؟
دانشجو ساعت‌ها با راديو، تلويزيون، سخنراني‌ها، مطبوعات و... در ارتباط است و گرايش‌ها از مراكز مختلفي در ذهن دانشجو بوجود آمده و پيامهايشان را در ذهن دانشجو قرار مي‌دهند؛ لذا بعضي از آقايان ابراز مي‌كنند، مطالبي كه از سوي روشنفكران توليد مي‌شود، دانشجو نه اينها را مي‌خواند و نه قدرت آن را دارد كه آنها را تجزيه و تحليل كند، حال به فرض كه اينگونه نيز باشد؛ يعني يك مقاله‌اي را از يك روشنفكر ديني نخوانند، حداقل اين است كه پيامهايش را به گونه‌هاي مختلف دريافت مي‌كنند!

آيا اين مركز در مورد اين مسأله كه اساتيد را با اين پيام‌هاي گوناگون مرتبط سازد، تا در تعامل با دانشجويان و در فضاهاي ذهني آنان باشند، كاري انجام داده است؟
رسالت ما ممكن است خيلي زياد باشد، ولي آنچه در توانمان هست، اين است كه استادانمان را راهنمايي كنيم كه با اين فضاي جديد آشنا شوند، امّا آشنا شدن استاد ذوق و سليقه‌ي استاد را مي‌طلبد و سطح علمي استاد نيز بايد متناسب با اين فضا باشد. مباحث فكري به اين صورت نيست كه يك خلاصه‌اي از مباحث جديد را آماده كنيم و در اختيار استاد قرار دهيم و مسأله تمام شود؛ زيرا هر يك از افكار و ايده‌ها، جرياناتي را طيّ كرده‌اند تا جاي خودشان قرار گرفته‌اند، بنابراين بايد استاد فردي باشد كه حدّ نصاب علمي را داشته باشد و اين احساس مسئوليت را بكند كه در اين حوزه و ميدان فكر وارد شود، آن وقت اگر استاد از آن توان لازم برخوردار بود و تعهّد و روح علمي و تحقيق نيز داشت طبيعتا در مواجهه با مسايل جديد، خودش را اشباع مي‌كند و آن موقع است كه مي‌تواند مطالبش را به دانشجو ارائه بدهد!

مسئولان نظام آموزش عالي و... با دروس معارف اسلامي چگونه برخوردي دارند؟
نظام آموزش دانشگاهي بر اساس يك تعاريفي به دروس نگاه مي‌كنند كه آن تعاريف در مورد دروس معارف خيلي جا افتاده نيست. به اين ترتيب كه در نظام آموزشي عالي فرض بر اين است كه درسي گذاشته مي‌شود، يا پيش نياز دروس ديگر است، يا اينكه خودش مستقيما در توليد آن دانش فنّي كه ما دانشجو را به خاطر آن تربيت مي‌كنيم دخالت دارد، البتّه في الجمله نظام آموزشي ما پذيرفته كه براي بخش تربيتي و حوزه‌ي عمومي ذهن دانشجو بايد كاري كرد، لذا براي همين منظور ادبيات فارسي در دانشگاه هميشه بوده است، به خاطر اينكه بالأخره دانشجو مي‌خواهد گزارش تهيه كند، يا يك مقاله‌اي بنويسد و ادبيات را لازم دارد و ما نيز بايد براي دروس معارف توجيه لازم را ايجاد بكنيم. وقتي با رييس دانشگاه مي‌نشينيم مي‌گويد: من هم اينقدر مي‌دانم كه دانشجو بايد نسبت به دين و آموزه‌هاي ديني بي‌اطلاع نباشد، ولي گمان من اين است كه هنوز نظام آموزش عالي و دانشگاهيان ما توجيه ضرورت دروس معارف را ندارند، عمده اينگونه برخورد مي‌كنند كه دروسي هست و حالا كه وجود دارد بايد چگونه باشد، البتّه انتظارات آنها در حد بالايي قرار دارد؛ زيرا آنها انتظار دارند كه ما وقتي با دانشجو برخورد مي‌كنيم متناسب با انتظارات او مقولات ديني را در اختيارش قرار دهيم و ما خودمان نيز هرجا برخورد كرديم عمده ضعف را همين ديديم؛ يعني مسئولان دانشگاه به ما مي‌گويند كه: ما انتظار داريم اگر يك روحاني به دانشگاه مي‌آيد، چيزي را به دانشجو بگويد كه دانشجو به آن نياز دارد و مطلبي نباشد كه در سطح شهر از منابر شنيده، يا از طريق راديو و تلويزيون مي‌شنود.

با توجّه به اينكه دروس معارف اسلامي، در روند اسلامي‌تر شدن دانشگاه‌ها تدارك ديده شد، آيا استراتژي مدوّني در اسلامي شدن و نهادينه شدن دين در دانشگاه‌ها وجود دارد؟
بنده در عين حالي كه فكر مي‌كنم عزم جدي‌اي در اسلامي كردن دانشگاه‌ها وجود دارد، ولي شخصا هنوز برنامه‌هايي را نديده‌ام كه در مجموع نشان دهد، دانشگاه سير خيلي سريع و فعّالي را به سمت اسلامي شدن طي مي‌كند و فكر مي‌كنم كه مقوله‌ي اسلامي شدن، مقوله‌اي است كه هم در طراحي و هم در برنامه‌ريزي و هم در اجرا از ظرفيت خاصّ باقي مانده برخوردار است و شايد هنوز تصوّر همگون از مقوله‌ي اسلامي شدن دانشگاه‌ها، در اذهان متولّيان فرهنگي ما وجود ندارد، ولي اگر حدّاقلها را در نظر بگيريم، مي‌توانيم اميدوار باشيم كه تا حدودي حدّاقلها تأمين شده است و اگر به حدّاكثرها توجّه كنيم خيلي كار داريم و احساس مي‌كنم كه برنامه‌ها، هماهنگ با اهداف حداكثري نيست.

جناب عالي به عنوان يكي از متولّيان معارف اسلامي چه تعريفي از آن ارائه مي‌دهيد؟
آنچه بر عهده‌ي ما قرار گرفته اين است كه: دانشجو از حدّاقل اطلاعات لازم در حوزه‌ي معارف ديني برخوردار باشد، امّا مي‌دانيد كه دانستن حداقل معارف ديني، هيچ‌گاه براي اسلامي شدن دانشگاه كافي نيست، فقط مي‌تواند در زمينه سازي كمك كرده و حداقل انتظار دانشجوي مسلمان را برآورده كند كه فارغ التحصيلان دانشگاه‌ها با معارف ديني بيگانه نباشند و اين امر در يك دانشگاه و در كشوري كه حاكميت آن اسلامي است انتظار معقولي مي‌باشد.
در حال حاضر در كشورهاي اروپايي و حتي امريكا، قانون اساسي را مي‌خوانند و حتي دين‌شناسي را نيز مي‌آموزند، البته در بعضي جاها اجباري نيست، امّا به هر حال اين دروس ارايه مي‌شود؛ يعني در نظام آموزشي ديده‌اند كه علاوه بر آن چيزهايي كه به دانش فنّي رشته‌ي خاص كمك مي‌كند، اطلاعات عمومي نيز لازم است.
آنها مي‌گويند: اطلاعات عمومي از اين جهت لازم است كه، به جوان هويت لازم، براي اجتماع‌پذير شدن را مي‌دهد. و جامعه‌پذير شدنِ يك دانشجو در جامعه‌ي اسلامي، ايجاب مي‌كند كه با فضاي فرهنگيِ اسلامي آشنايي داشته باشد؛ پس اسلامي شدن دانشگاه‌ها تفسير واحدي ندارد؛ يعني براي اسلامي شدن، بايد حدّاقلها و حدّاكثرهايي را تعريف كرده و در جهت پيشبرد بين اين دو تلاش كنيم.

بحث اسلامي شدن دانشگاه‌ها با چه نگاهي در ميان اساتيد و دانشجويان روبه‌رو شد؟
شايد نگاه من نگاه خوشبينانه‌اي نباشد، ولي احساس من اين است كه اساتيد و دانشجويان تصوّر درست و روشني از مقوله‌ي اسلامي شدن ندارند و گاهي تبليغات نامناسب هم مي‌شود. در مواجهه‌اي كه با دانشجويان داشته و دارم، احساس مي‌كنم مقوله‌ي اسلامي شدن دانشگاه براي آنها مفهوم روشني ندارد و گاه تلقي سياسي، به جاي تلقي علمي و فرهنگي از آن دارند.
بنابراين گام نخست اين بود كه ما بستر را آماده مي‌كرديم؛ زيرا اگر به جاي شعار دادن‌هاي بيش‌تر، در اين زمينه قدم‌هاي عيني‌تري بر مي‌داشتيم امروزه اساتيد و دانشجويان با رغبت و گرايش بيش‌تري به سوي اسلامي شدن گام برمي داشتند. در حال حاضر استاد و دانشجو در ارزيابي‌اش از دانشگاه، يك معيار اساسي‌اش كارآمدي آموزش است، ما نمي‌توانيم يك نظام غير كارآمدِ آموزشي داشته باشيم و بگوييم اين نظام، نظام اسلامي است!؛ يعني اگر دانشگاه در فرآيند آموزش نتواند كارآمد باشد، دانشجويان در دانشگاه‌ها روز به روز مأيوس‌تر مي‌شوند و طبيعتا طرح بحث اسلامي كردن براي آنها جاذبه‌اي نخواهد داشت.
بنابراين اگر بخواهيم مقوله‌ي اسلامي شدن در دانشگاه جا بيفتد، بايد مؤلفه‌هاي آن را روشن‌تر تعريف كرده و به تعريف‌هاي نسبتا فراگير دست پيدا كنيم و مغالطه‌هايي را كه در اين زمينه از سوي بعضي افراد صورت مي‌گيرد روشن كنيم و روي حدّاكثرهاي غير قابل وصول دست نگذاريم. در دانشگاه‌هاي ما علوم انساني‌اي تدريس مي‌شود كه اين علوم ساخته و پرداخته‌ي كشور ديگري است، در كشور بيگانه تدوين شده و به كشور ما وارد شده است. علوم انساني ما هنوز بومي نشده، امّا آيا منظور ما از اسلامي شدن اين است كه اين علوم را سريعا دستكاري كنيم؟ طبيعتا اگر چنين شعاري بدهيم نه دانشگاه و نه متولّيان دانشگاه و نه دانشجويان ما هيچ كدام واكنش خوبي نسبت به اين مسأله از خود نشان نخواهند داد. در مجموع بايد با اين مسأله روشن‌تر برخورد كنيم؛ يعني اگر مقوله‌ي اسلامي شدن به عنوان يك آرمان است، بايد برنامه‌هايي كاملاً مقبول، قابل اجرا و قابل ارزشيابي داشته باشيم.

در راه تعميم و تعميق انديشه‌ي ديني در دانشگاه، چه وظايفي بر دوش حوزه‌هاي ديني قرار دارد؟
اگر ما ظرفيت‌هاي توليد خودمان را در مباحث جديد افزايش دهيم، بالأخره روزي خواهد رسيد كه مطالب توليد شده در اختيار دانشجو قرار گيرد، امّا اگر توليد نكنيم ديگران توليد خواهند كرد، لذا بعدا نبايد بگوييم و اعتراض كنيم كه چرا دانشجو اين انديشه‌ي ديني اصيل را فرانگرفت. كه در واقع ارتباط حوزه و دانشگاه و كسب معلومات از حوزه يك بحث دستوري و آمره باشد. جريان فكري به اين صورت نيست كه همه‌ي ابعادش در اختيار ما باشد و بتوانيم آن را هدايت كنيم، امّا اگر ظرفيت توليد را در مراكزي كه انتظار مي‌رود توليد فكر ديني كنند بالا ببريد نهايتا در اين مواجهه، توليدات مراكز حوزوي ـ ديني نيز در اختيار اساتيد و دانشجويان قرار خواهد گرفت.

به نظر مي‌رسد كه اصولاً فعاليت‌ها حالت رسمي و رفع تكليفي پيدا كرده و به ارائه‌ي آمار و بيلان پرداخته‌ايم، آيا اينگونه نيست؟
مواجهه با فضاي جديد فرهنگي با بسياري از مكانيزم‌هاي دولتي و رسمي ممكن نيست؛ يعني انگيزه‌اي كه در يك شخص وجود دارد كه شخصا مي‌نشيند و ادبيات جديدي را توليد مي‌كند، اگر معادل آن انگيزه در شخصي كه مي‌خواهد مواجهه‌ي فكري با او بكند نباشد، طبيعتا خودش را ضعيف نشان مي‌دهد. مراكز رسمي و پژوهشي دولتي متأسفانه از يك آفت نهادينه شدن برخوردارند كه توان برنامه‌ريزي را نداشته و معمولاً منفعل عمل مي‌كنند؛ لذا در صحنه‌ي فرهنگي، ديگران هستند كه فعّال عمل مي‌كنند.
به نظر مي‌رسد مراكز پژوهشي و نيز كساني كه متولّي پژوهش هستند بايد اين واقعيت را درك نموده و از صددرصد دولتي كردن پژوهش‌هاي ديني پرهيز كنند؛ يعني بايد نظام پژوهشي ديني ما به گونه‌اي باشد كه از پژوهش‌ها و انگيزه‌هاي پژوهشي حمايت كنيم.
اگر در حوزه‌ي علوم ديني گسترشي بوده، عمدتا مربوط به پژوهش‌هاي غير دولتي است و عمدتا تلاش‌هاي افراد بوده كه خودشان شخصا متولّي بوده‌اند. محصولات بزرگي كه ما امروز در حوزه‌ها استفاده مي‌كنيم هيچ كدام سفارش جاي خاصّي نبوده است. علاوه بر اينكه نظام آموزشي سنّتي ـ كلاسيك ما به گونه‌اي افراد را تربيت نمي‌كند كه در عين التزام به سنّت، بتوانند با مقولات جديد برخورد كنند. طبيعتا وقتي اين نظام پژوهشي و آموزشي، كارآمدي ندارد، در عرصه‌ي فرهنگ، ما در موضع ضعيفي در مقابل مجموعه‌هايي كه مباحث را از مجاري خود تعقيب مي‌كنند قرار خواهيم گرفت. ما در نظام سنتي كلاسيك خود آموزش‌هايي را نمي‌بينيم كه اين توان‌مندي را به ما بدهد كه با مسايل جديد برخورد كنيم؛ لذا يك دانشجو و طلبه‌ي حوزه مي‌آيد نظام كلاسيك را تمام مي‌كند بدون اينكه در اين نظام كلاسيك، حوزه‌ي ربط مباحث به مباحث نو معلوم شده باشد منقطع مي‌شود و مي‌خواهد وارد دنياي نو شود، طبيعتا برخوردش برخورد منفعل است.

به عنوان آخرين پرسش، تا چه ميزان توانسته‌ايد در اسلامي كردن دانشگاه‌ها و دروس معارف اسلامي موفق عمل كنيد و چشم انداز آينده را چگونه مي‌بينيد؟
ما زماني با اين مسأله برخورد كرديم كه فرصت‌هاي بسيار زيادي را از دست داده بوديم؛ يعني دوراني بر دروس معارف گذشته بود كه، دوران بدون برنامه‌ريزي و بدون نظم و انضباط بود! يعني از ابتدا با اين مسأله ريشه‌اي برخورد نشده است. دروسي را قرار دادند و هر از چند گاهي در مسئولان آموزش جابجايي صورت مي‌گرفت و هر مسئولي سلايق شخصي خود را اعمال مي‌كرد؛ لذا ما در درون دانشگاه به مسأله‌ي معارف ساختار داديم و تأسيس گروه‌هاي معارف يك دست‌آورد بزرگي بود كه باعث شد در دانشگاه‌ها هم اينك تشكيلات داشته باشيم.
قدم بعدي كه ما نسبتا خود را در آن موفق مي‌دانيم اين است كه آمديم ساختار خودمان را به اعضاي هيئت علمي تعريف نموديم و كاري كرديم كه عضو هيئت علمي معارف در دانشگاه پست گرفت، لذا با هماهنگي مراكز ذي‌ربط، الآن ما حدود 500 پست گرفتيم و حدود 300 تاي آنها اشغال شده و جايگاه‌هاي آنها نيز تعريف شده است.
قدم بعدي اين بود كه از هرج و مرج حضور استاد در دانشگاه جلوگيري كرديم. ديگر به اين صورت نيست كه هر استادي هر جا خواست درس بدهد. سيستم مجوزگيري و بُعد حضور در دانشگاه، مسأله‌اي بود كه به دروس معارف انضباط داد؛ زيرا قبلاً كساني وارد دانشگاه مي‌شدند كه اصلاً هيچ زمينه‌ي لازمي براي اين كار نداشتند، ولي هم اينك جايي هست كه يك گفت‌وگوي علمي و مصاحبه با اين اساتيد بشود.
قدم ديگر گرايشي كردن دروس بود؛ يعني هر استادي در درسي كه آموزش ديده، مشغول به تدريس شود كه اين گام بزرگي بود.
كار بعدي كه انجام داديم و در نوع خودش كار مثبتي بود، تأسيس نهاد خبرگان بدون مدرك است، لذا استاداني كه مدرك نداشتند را از اين طريق عبور داديم و توانستند در دانشگاه استخدام شوند. تدوين كتاب‌هاي جديد قدم بسيار مثبتي بود كه ما اين سدّ را شكستيم و كتاب‌هاي جديدتري با نظر سنجي‌هاي اوليّه تدوين شد. ما در اين راه قدمي را برداشتيم هر چند بايد اين قدم مرتّب و كامل شود، بعضي از كتاب‌هاي ما در طول دوترم، تجديد نظر و ويرايش نيز شده و بازخورد و انتقادات گرفته شده و در كتاب اعمال شده است.
كار ديگري كه انجام مي‌دهيم و در مجموع نظام آموزشي بي‌نظير است، حضور در كلاس اساتيد مي‌باشد كه توسط كساني كه آموزش ارزشيابي را ديده‌اند صورت مي‌گيرد و موفقيت خوبي بوده است، امّا در عين حال آنقدر متغيّرات فراوان است و تغييرات سريع صورت مي‌گيرد كه ما بايد بيش از اين كار انجام دهيم.
اساتيد مباحث ديني بايد ـ با جديدترين دست‌آوردهايي كه در روانشناسي تربيتي و... وجود دارد ـ از مأيوس شدن و دلزده شدن جوانان نسبت به مفاهيم ديني پرهيز كنند. مقولات ديني با عمق عاطفه، سرشت و روح جوانان ارتباط دارد، بنابراين از ظرافت بسيار زيادي برخوردار است و اعتقاد دارم كه كلاس‌هاي معارف ضعيف به مراتب خطرناكترند از اينكه دانشجويان ما كلاس معارف نداشته باشند.

و اگر ناگفته‌هاي ديگري داريد.
من در انتهاي بحث براين نكته تأكيد مي‌كنم كه آموزش ديني در نظام و سيستمي كه مبتني بر حاكميت ديني است، از ظرافت‌هاي بسيار زيادي نسبت به نظامي كه در آنجا حاكميت ديني نيست برخوردار است و ما از كساني كه متولّيان برنامه‌ريزي فرهنگي هستند مي‌خواهيم كه هميشه اين ظرافت‌ها را در نظر بگيرند و به خاطر جايگاه بالايي كه احيانا در مقام تصميم‌گيري و برنامه‌ريزي دارند غفلتي نسبت به اين مباحث نكنند. دانشجويان ما از افق ذهني برنامه‌ريزان فرهنگي به مقولات نگاه نمي‌كنند، بلكه دانشجوي ما تحت تأثير بسياري از عوامل قرار گرفته و با آنها مواجه مي‌شود و نسل جديدي كه در ميدان دانشگاه پاگذاشته تصوّرات ما را ندارد؛ يعني آنان به امام و انقلاب آن گونه نگاه نمي‌كنند كه نسل اول انقلاب نگاه مي‌كردند. اگر نظريه‌ي سياسي ما در اوّل انقلاب فقط بايد سلطنت را از ميدان به در مي‌كرده، امروزه تئوري‌هاي رقيب زياد دارد. فكر مي‌كنم اگر ظرافت‌ها خوب ديده شود و در برنامه‌ريزي‌ها بياييم و يك مقداري با مسايل صريح‌تر برخورد كنيم؛ يعني وقتي مي‌بينيم مشكلي هست و يك دانشجو اينگونه مي‌بيند، اين را به عنوان يك واقعيّت بپذيريم و تسليم اين واقعيت شويم و بعد بياييم براي تغيير اين نگرش‌ها برنامه‌ريزي كنيم به جاي اينكه اين نگرش‌ها را ناديده بگيريم آنها را ببينيم و براي آنها برنامه‌ريزي كنيم. به نظر من اگر اين نگرش و اين ديد در كل برنامه‌ريزي فرهنگي و آموزش ديني توسعه پيدا كند، خيلي از مشكلات ما حل خواهد شد.

گفت‌وگو از: علي‌اقليدي‌نژاد

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 18  صفحه : 4
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست