1. خدا و شيطان در تمامى اديان، به زبانهاى متفاوت آمده است: خدا انسان را به نيكى و راه راست هدايت مىكند و شيطان انسان را گمراه كرده و به هلاكت رهنمون مىشود. اين دو مفهوم در انديشهپردازىهاى اجتماعى نيز آمده و تقسيمبندى جوامع براساس اين دو بنا نهاده شده است؛ يعنى جامعه خدايى و جامعه شيطانى. 2. اديان به دنبال ايجاد جامعه خدايى بودهاند و براى تبيين هدف خود، علاوه بر بيان صفات جامعه خدايى، صفات جامعه شيطانى را هم مطرح كردهاند تا قطب متضاد اين جوامع خدايى شناخته شود تا بدينترتيب، هم شاخصهاى درونى آن جامعه و هم شاخصهاى برونى و تمايزى آن مشخص شود. بررسى علوم فلسفه و كلام اديان مختلف اين شاخصبندى را به خوبى به ما مىنماياند. 3. مهمترين و كلىترين شاخص جامعه خدايى، حقيقت نمايى است و مهمترين شاخص جامعه شيطانى، تصوير نمايى - به جاى حقيقت نمايى - است. شيطان كه كارش فريب است، بايد به جاى حقيقت، تصويرى از آن ارائه دهد؛ تصويرى حقيقت نما، پس جامعه شيطانى جامعهاى تصويرى و مجازى است. 4. شيطان براى تزيين دنيا تصوير سازى مىكند. زيبا نشان دادن زشتىها و مهمتر از همه غفلتزايى براى انسانها و جدايى آنها از حقيقت و اين تصوير سازى در اوج دقت و ظرافت است. »شيطانشناسى«، يعنى شناخت تصوير سازى او در جهان خلقت و اين آن چيزى است كه تمام اديان به دنبال شناخت اين تصويرها بودهاند. 5. تصويرى سازى شركى شيطان در تمامى تمدنهاى بشرى تا به حال حاكم بوده است. برخورد اديان با هنر، از همين نكته آغاز مىشود، چرا كه هنر، تصوير سازى است و اين تصوير سازى غفلت از حقيقت را در پى دارد و معناسازى مجازى را جايگزين معناسازى حقيقى مىكند؛ مانند بت به جاى خدا و معابد به جاى خود خدا. 6. سازوكار انسان شناختى نفس است. نفس انسانى در فطرت خود به دنبال حقيقت است؛ ولى هواى نفس كه بعد زمينى نفس است، به دنبال لذت مادى بيشتر است و اين لذت در واقعيت جهان مادى وجود كامل ندارد، پس براى لذت سازى آن مجبور به خلق تصوير مىشود كه اين تصوير سازى توسط شيطان براى نفس انجام مىگيرد. 7. مذاهب نيز در تاريخ خود، دچار شيطانزدگى مىشوند؛ زمانى كه مذهب به سازمان مذهبى تبديل مىشود و سازمان مذهبى به جاى دين، خود را محور قرار مىدهد. براى نائلشدن به اين مرتبه، مذهب به دنبال تأويل دينى مىرود و عقيده را طورى شكل مىدهد كه بتواند به سازمان مشروعيت بدهد و شرك از اينجا شروع مىشود. 8. سازمان مذهبى در مرتبه بعد، براى ايجاد مشروعيت بيشتر براى خود، به دنبال افزايش اعتبار مىرود و اين اعتبار را هم از تصوير سازى براى معبد و سازمان خود مىگيرد. از اينجا هنر شركآميز وارد سازمان دينى مىشود و مسئوليت اعتبار بخشى به معبد و سازمان را به عهده مىگيرد و جالب آنكه همان عقيده تأويلى شركآميز، معبد را براى الهام هنرى خود را اتخاذ مىكند. تاريخ مسيحيت به خوبى شاهد ماجراى ياد شده است. 9. در دوران مدرن، تصويرگرايى اين كليسايى، به ذهنيتگرايى و سپس تصوير سازى رسانهاى تبديل شد (كه در جاى خود از آن بحث خواهد شد)سخت شدن در نتيجه جامعه امروز جامعهاى مجازى، رسانهاى و تصويرى است كه نقش دجال زمانه (يك چشم بودن آن) را بازى مىكند و جهان تصويرى جهانى سراسر مجاز به دور از حقيقت و اين هم، براى مخفى كردن حقيقت است. 10. تكثرگرايى فرهنگى يا تكثر گرايى تصويرى كه امروز غرب منادى آن است و براساس تصويرسازى رسانهاى خود تشويق و ترويج مىكند، نوعى شلوغ سازى تصويرى، براى خفاى بيشتر حقيقت بشرى است كه آگاهى نام آزادى را به آن مىدهد. اين مسئله ظلمى جهانى است كه در حال شكلگيرى است. 11. عدالت و حقيقت هميشه قرين يكديگرند و آزادى و تصوير در كنار هم، پس مىتوان گفت در جامعه خدايى، عدالت و حقيقت تجلى مىيابد و در جامعه شيطانى آزادى و تصوير و اين مسئله در جهان امروز به خوبى محقق شده است. آزادى و تصوير، نظريه جهانى سازى آمريكايىها را شكل مىدهد و اگر به امريكا نيز شيطان بزرگ گفته مىشود، شايد بتوان آن را در اين قالب معنا كرد. 12. جهان آينده براساس رقابت دو نهاده مذكور شكل خواهد گرفت. عدالت و حقيقت يك طرف و آزادى و تصوير در جهت ديگر (فيلمهاى سينمايى سه گانه ماتريكس، نشانه واقعى اين نگرش است. مردم جهان طرفدار عدالت و حقيقت هستند؛ ولى نخبگان مادى و اشرافى جهان طرفدار آزادى و تصوير، چون به خوبى مىتوانستند هواى نفس و شيطان را در جهت فروش كالاى خود به كار بگيرند. كه بطن سرمايهدارى جهانى امروز تشكيل مىدهد.