responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 158  صفحه : 3

انقلاب ساختار ساز
بهداروند محمدمهدی

قسمت اول

ضرورت و اهميت بحث
پس از بيست و شش سالى كه از پيروزى انقلاب اسلامى مى‌گذرد بخوبى در مى‌يابيم كه اين انقلاب از بزرگترين انقلاب‌هاى سده اخير بود كه با ويژگى ايدئولوژى و ساختار شكنى خود توانست رژيم 2500 ساله پهلوى و ستم شاهى را در هم شكسته و در عصر اقبال به لائيك و سكولاريزم نظام سياسى را با محتوى و ماهيت دينى جايگزين آن كند.
امروزه يكى از ضرورى‌ترين امور در عرصه انقلاب، شناخت و تحليل انقلاب و بازشناسى آسيب‌ها و خطرات و آفات آن مى‌باشد. تحقق اين مهم، شناخت ابعاد ناشناخته و زواياى پنهان انقلاب اسلامى است كه غرب و شرق با متدلوژى متداول خود تا كنون قدرت شناخت و بهينه آن را نداشته‌اند.
حضور قدرتمند انقلاب اسلامى در زمانى صورت گرفت كه حد فاصل دوران مدرنيته و پست مدرنيته بود كه توانست نه تنها تحول و انقلاب در نظام سياسى كه در گستره انديشه و تفكر هم ايجاد نمايد و توجه بسيارى از انديشمندان و صاحب نظران را به خود جلب كند. به اين اساس براى استمرار و حركت صحيح و قاعده‌مند انقلاب اسلامى در عرصه ملى - منطقه‌اى و بين الملل ناچار هستيم كه اين مقوله را در يك مجموعه كلى تعريف و تبيين و ارزيابى كنيم.
البته طى دو دهه اخير، تحليل‌هاى گوناگونى از مناظر مختلف پيرامون شناخت انقلاب و آفات و راهكارهاى عملى آن ارائه شده امّا آن چه تا كنون مورد غفلت غالب انديشمندان و برنامه ريزان جامعه بوده است توجه به »مدل فرهنگ برنامه« و »ضرورت ساختارسازى« مناسب با نظام ارزشى حاكم بر انقلاب مى‌باشد. هر چند برخى به صورت پراكنده به فرا خور حال و مقال، كلامى گفته و يا مطلبى نوشته امّا تقريباً هيچ كس متغير اصلى در امر برنامه ريزى را كه تغيير دهنده حب و بغض جامعه و تاثير گذار در رفتار عمومى است در چارچوب فرهنگ مدل تعريف نكرده است.
آن چه در اين مجموعه در صدد ارائه آن هستيم نگرش نو به اين امر مى‌باشد كه در جاى خود مى‌تواند انقلاب را در تداوم بخشيدن به حركت جهان شمول آن يارى رساند و در غير اين صورت اگر فرهنگها و روش‌هاى كنونى كماكان سايه سنگين خود را بر عرصه برنامه ريزى كشور تحميل نمايند در آينده‌اى نه چندان دور يا بايستى شاهد انحراف انقلاب از ارزش‌ها و مبانى پذيرفته شده خود باشيم يا در بهترين حالت پرچم سفيد انفعال را در مقابل هجمه همه جانبه دشمن به نشانه تسليم بر دست گيريم و از پيشگاه مردم به خاطر آن چه »عدم توانايى دين در امر اداره جامعه« خوانده خواهد شد به اعتذارى ناخواسته تن دهيم.

- تعريف مفردات
- تفاوت بنيادين دو واژه "انقلاب" و "نهضت"
بحث راجع به "نهضت" و "انقلاب" و ويژگيها و خصوصيات هريك و به عبارتى موارد مشترك و اختلافشان بحثى دامنه‌دار است كه مسلماً داراى نتايج و آثار مفيدى نيز خواهد بود. آنچه در اين مقاله به آن مى‌پردازيم مرورى اجمالى است بر تفاوتهاى اين دو واژه و بررسى خصوصيات آن دو در ابعاد گوناگون و در نهايت زمينه‌سازى جهت پاسخ به اين پرسش كه از »نهضت« و انقلاب« كدام‌يك مى‌تواند در رسيدن به اهداف خود كارآمد و مؤثرتر بوده و درجه مفيد بودن هريك كدام است. اگرچه با ديد عرفى و مسامحى مى‌توان بين اين‌دو، تفاوتى نگذاشت و حتى بعضى از نويسندگان و متفكرين نيز چنين كرده و اين‌دو را در يك معنا و مفهوم واحد بكار گرفته‌اند، اما با دقت و ريزبينى درخواهيم يافت كه علاوه بر جهات لغوى، اين دو واژه از حيث اصطلاحى نيز داراى وجوه مميزه زيادى‌اند، سعى و تلاش ما در اين كوتاه مقال نيز تبيين اين نقاط اختلافى و مقايسه آنها با يكديگر خواهد بود لكن با نگرش ويژه‌اى كه بكار خواهيم گرفت!

- نهضت و انقلاب در لغت و اصطلاح
الف - تفاوت لغوى
اجمالاً از لحاظ لغوى نهضت را به قيام و برخاستن معنا، و انقلاب را با مفاهيمى چون تحول و زيرو رو كردن برابر دانسته‌اند. با دقت در اين معناى لغوى بدست مى‌آيد كه رابطه نهضت و انقلاب نه يك نسبت »برابر« و نه »متباين«، بلكه »عام و خاص مطلق« است چرا كه اطلاق نهضت به هر انقلابى صحيح بوده وليكن استعمال كلمه انقلاب نسبت به »نهضت« تعبيرى مسامحى و عرفى است. يعنى در هر انقلاب و دگرگونى، ضرورتاً قيام و به پا خاستن وجود دارد ولى الزاماً هر قيام و جنبشى، تحقق انقلاب و دگرگونى بنيادين را بدنبال ندارد. چه بسا قيامى تنها به انگيزه اصلاح‌طلبى باشد ونه غير آن و يا دروهله اول، اهداف قيام‌كنندگان تحول اساسى بوده ولى در نهايت بدلايل گوناگون از اين مسير منحرف گشته و اصلاً قيامى كه با هدف اصلاح برپا شده بود متقابلاً به سكون و ثبات منتهى گردد.
ب - تفاوت اصطلاحى
البته تفاوت دقيق اصطلاحى دو واژه نهضت وانقلاب در فصول بعدى تبيين مى‌شود و اصولاً تنظيم سرفصلهاى آتى كه به بررسى خصوصيات و بيان ويژگيهاى ايندو مفهوم در ابعاد گوناگون فرهنگى، سياسى، اقتصادى و اجتماعى مى‌پردازد جهت روشن شدن چنين امرى است، ولى براى آغاز به بحث و بنابر روند متداول، نخست آنچه در اصطلاح متعارف در مورد دو واژه تعريف شده بيان كرده و سپس به اصل سخن خواهيم پرداخت.
در گفتار نويسندگان و صاحب‌نظران تعابير مختلفى از نهضت بكار رفته كه به اختصار و اجمال شايد بتوان مفهوم »قيام و جنبش اصلاحى كه تنها به جنبه‌هايى از اصلاح مى‌پردازد« را قدر مشترك آن تعاريف دانست. اما از انقلاب غالباً به عنوان »يك تحول بنيادين و اساسى ياد كرده‌اند كه هدف آن زيرورو كردن هرآنچه مربوط به نظام پيشن است« مى‌باشد.
براين اساس بخوبى در مى‌يابيم چرا درصد اطلاق كلمه نهضت بربسيارى از حركتها و قيامها نسبت به استعمال واژه انقلاب به مراتب بيشتر بوده و به بيانى، اصولاً انقلاب را جز به تعداد انگشت‌شمارى از حركتها استعمال نكرده‌اند.
پرواضح است، تحقق انقلاب (با معناى ياد شده) و يا تبديل يك جنبش و نهضت به انقلاب به دليل ماهيت خاص حركتهاى انقلابى در اجتماع و حصول شرايط و موارد بسيار عديده و متنوع، امرى است كاملاً غيرعادى و فوق‌العاده و از همين بحث بسيار نادر خواهد بود و لذا ايجاد آن گاه در طول قرنهاى متمادى به طول مى‌انجامد تا زمينه‌هاى تاريخى و اجتماعى مختلف آن فراهم گردد. اما متقابلاً نهضت‌هاى اصلاحى هرگز اين‌چنين نيستند و به ميزان توسعه نفوذ و قدرت اصلاحى خود محتاج زمانند. حتى در مواردى ممكن است به مدت چندماه يا كمتر و يا بيشتر، مقدمات يك جنبش فراهم گردد و به منصه ظهور بنشيند.
- تعريف انقلاب
مفهوم واژه انقلاب در ديدگاه انديشمندان داراى تعاريف متفاوتى است كه هر يك از آنها به نوعى خاص بدان پرداخته است. والترلاكويردر اين زمينه‌مى‌نويسد:
»مفهوم انقلاب در معمول‌ترين معناى آن عبارت است از تلاش براى ايجاد و تحول بنيادين در سيستم حكومتى (اين معنى اغلب تخلف از ترتيبات قانونى حاكم و استفاده از زور را در برمى گيرد) هم چنين انقلاب به معناى هرگونه تحول بنيادين و جديد در اقتصاد، فرهنگ و بافت اجتماعى يعنى عملاً در هر زمينه‌اى از رفتار انسانى نيزمى‌باشد«
واژه انقلاب اولين بار در معناى جديد سياسى اش در دولت شهرهاى اواخر قرن وسطى ايتاليا در اشاره به اصطلاحات كليسايى به كار رفت.
اين واژه ابتداء در حدود سال 1600 م تحت حكومت كرامول وارد زبان انگليسى شد و به‌طور متناقض نمايى، معناى تغيير و اصلاح نظام پيشين را بخودگرفت.
مفهوم انقلاب به عنوان تحولى بنيادين يك پديده كاملاً جديد است.
از يونان باستان تا (عصر) رنسانس انقلاب به معناى يك حركت دورانى مثل گردش سيارات بود. بدين ترتيب انقلاب در سياست نوعى گردش را مى‌فهماند. يعنى حركتى از اريستوكراسى به سمت دموكراسى و سپس به سمت تيرانى و بالعكس. تنها در قرن - هيجدهم - خصوصاً بعد از انقلاب 1789 فرانسه - اصطلاح انقلاب اشاره به تحول بنيادين ودائمى به جاى ادوارى دارد.
مفهوم انقلاب اغلب با بار اخلاقى و توصيفى به كار برده مى‌شود.
بسيارى از نويسندگان به خصوص آنهايى كه از كارل ماركس الهام مى‌گيرند. اصطلاح »انقلاب« را به مفهوم تغييرى ارزشمند و مترقى بكارمى‌برند.
معمولاً اين مفهوم در سياست بمعناى كاستن نابرابرى و ايجاد عدالت بيشتر است. هم‌چنين ممكن است كه به مفهوم جايگزين كردن يك رژيم دموكراتيك‌تر بجاى يك رژيم اقتدارگرا يا ايجاد يك استاندارد عاليتر زندگى باشد. اين نويسندگان انقلاب‌ها را براى ايجاد پيشرفت اجتماعى ضرورى مى‌دانند، در واقع آنها اغلب مى‌گويند انقلاب تنها راه سرنگون‌سازى عقايد يا نهادهاى حاكم است.
عده‌اى هم انقلاب را به مفهوم دوران هرج و مرج و كشمكش بى‌قيد و بند براى قدرت كه نتايج مخربى دارد بكار مى‌برند.
آنها انقلاب را به عنوان يك عزيمت خشنودآميز خطرناك از جريان عادى حيات سياسى مى‌بينند. اين متفكران انقلاب را به منزله چيزى كه بايد از آن اجتناب شود در نظر مى‌گيرند و از لزوم اصلاحات تدريجى به عنوان تحول اجتماعى مطلوب دفاع مى‌كنند.
هانتينگتون در كتاب »نظام سياسى در جوامع در حال تغيير« با ارائه نمونه تجدد گرايى براى تحليل تحولات اجتماعى كه شاخص آن را مواردى چون جنبه‌اى از صنعتى شدن، رشد غير مذهبى، دموكراسى شدن، رشد شهر نشينى، رشد آموزش و پرورش، رشد رسانه‌هاى گروهى تشكيل مى‌دهند به ارزيابى ثبات يا عدم ثبات در جوامع در حال تغيير پرداخته و در تعريف انقلاب مى‌نويسد:
»انقلاب عبارت است از يك حركت سريع و ناگهانى در ارزش‌ها و باورهاى مسلط، رهبرى و حاكميت سياسى براى بازگرداندن ارزش‌هاى اجتماعى قديم كه توأم بازور و خشونت داخلى باشد«.
چالمرز جانسون، انقلاب را جلوه‌اى از خشونت تلقى مى‌كند و مى‌نويسد:
»يك شيوه راهيابى به مفهوم انقلاب، بررسى آن به عنوان جلوه‌اى از خشونت است«.

- تعريف دين و اسلام
صاحب نظران و انديشمندان براى دين تعاريف متعددى را بيان كرده‌اند كه هر يك آثار و لوازم خود را دارا مى‌باشد.
گروهى دين را در حد سرپرستى امورات فردى در محدوده مسائل معنوى و عبادى دانسته و معيشت بشرى و اجتماعى را به عقل و انديشه بشرى واگذار كرده‌اند (دين‌اقلى) و گروهى ديگر دين را مديريت و سرپرستى تمام شئونات اجتماعى جامعه در عرصه فرهنگ، سياست و اقتصاد بيان كرده، بر اين باورند كه هيچ عرصه‌اى از حيات دنيوى بشر خارج از سرپرستى دين نمى‌باشد (دين اكثرى).
مسلماً هر يك از اين تعاريف آثار خود را در اهداف و ايده‌آل‌هاى انقلاب خواهد نهاد كه در حقيقت مبانى نظرى انقلاب و ريشه‌اى آن در همين نقطه سرچشمه مى‌گيرند. و امّا در يك تعريف ساده مى‌توان تعريف ذيل را براى دين مطرح نمود:
»اسلام به عنوان يك دين مجموعه‌اى است از عقايد و احكام كه از طرف خداوند و به وسيله رسول خدا براى تامين و سعادت و كمال فردى و اجتماعى و دنيوى و اخروى انسان ارسال شده است«

تعريف انقلاب اسلامى
پس از تعريف دين و انقلاب به صورت مفرد با ضميمه كردن آنها به خوبى مى‌توان معنا و تعريف انقلاب اسلامى را دريافت.
مسلماً مراد از انقلاب اسلامى، وجود تحولات عميق و بنيادينى خواهد بود كه بر اساس يك رابطه منطقى با دين در مرحله‌اى سياست، فرهنگ و اقتصاد يك مملكت پديد مى‌آيد و آن را به يك برنامه اجرايى جهت اداره امور تبديل خواهدنمود.
براين اساس عواملى كه انقلاب اسلامى را در نظر غريبها از انقلاب‌هاى سياسى صرف تمايز مى‌سازد، عبارتند از:
- تحول انسانى و اجتماعى از اشتراكى به ايدئولوژى اسلامى
- متدلوژى فعاليت اجتماعى
- تاكتيك ها
- بكارگيرى شعارهاى اسلامى از تاريخ اسلام
- محوريت مسجد جهت سازماندهى و شبكه ارتباطى
- بيدارى اسلامى توده‌ها و آمادگى آنها براى شهادت با هدف استقرار حكومت اسلامى كه يگانه هدف آن فعل به اهداف انسانى و مدنى و حذف بى عدالتى، استثمار و استقرار عدالت از سراسر جهان‌مى‌باشد.
صديقى (192-1982) مفهوم انقلاب اسلامى را اين گونه بيان‌مى‌نمايد:
»انقلاب اسلامى حالتى از يك جامعه است كه در آن:
1 - همه مسلمين يك منطقه بسيج مى‌گردند تا اراده و تلاش ايشان غير قابل انكار و شكست‌ناپذير گردد،
2 - جامعه اسلامى رهبرى بر مى‌گزيند كه پايبند به اهداف مدنى اسلام باشد و دنبال منافع يك قشر خاص نباشد،
3 - نيروهايى كه از اين طريق آزاد مى‌گردند، قادر هستند جامعه را در همه سطوح داخلى بازسازى نمايند.
4 - نظام اجتماعى اعتماد و پايدارى لازم جهت مواجهه با جهان خارج را بر اساس شرايط خود كسب مى‌نمايد.
بنابراين طبق تعريف فوق‌الذكر از انقلاب اسلامى مى‌توان ادعا كرد كه اولين پيش نياز اين انقلاب نفى كاملى ساختار ايدئولوژيكى نظام جهانى كفر موجود در شكل نظام جهانى است. اين نفى شامل ساختارهاى نهادى نظام جهانى نيز مى‌شود كه به شكل نظام كشور - ملت بالاخص در جهان اسلام وجود دارد و بايد طبقه به طبقه نفى گردد تا از هم باز شود.
- تئورى تحليل انقلاب اسلامى

در رابطه با تحليل انقلاب اسلامى با سه مشكل روبرو هستيم كه هريك به نحوى بازگشت به خصوصيت ويژه انقلاب اسلامى دارد:
الف - در جريان بودن انقلاب اسلامى
اولاً، به دليل در جريان بودن انقلاب اسلامى، امكان ارائه يك تحليل جامع و مانع از آن وجود ندارد، عمر كنونى انقلاب هنوز در حدى نيست كه بتوان به تمامى جوانب و آثار آن اعم از سياسى، فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى و همچنين در عرصه‌ها و زمينه‌هاى داخلى، خارجى و بين‌المللى و همچنين نسبت به موضوعات گوناگون احاطه پيدا كرد. مسلماً هرچه از زمان وقوع يك پديده سياسى بگذرد امكان تحليل ماهيت حقيقى‌اش بيشتر خواهد بود چرا كه پيامدهاى آن، هر روز آشكارتر خواهند شد.
بنابراين از آنجا كه تبيين هر امرى در رابطه با موضوع انقلاب اسلامى (و به‌طور كلى هر پديده‌اى) منوط به ادراك صحيح خصوصيات و ويژگى‌هاى آن است و اين آثار و لوازم نيز به تدريج در سير زمان نمودهاى عينى و عملى پيدا خواهند كرد، عمر كوتاه انقلاب اسلامى و نيز تازه و نو بودن آن مشكل عمده تحليل‌گران كنونى خواهد بود.

ب - انقلاب اسلامى نمونه‌اى منحصر به فرد
ثانياً، انقلاب اسلامى تنها نمونه تاريخى قيام يكپارچه توده‌هاى مسلمان عليه نظام فاسد حاكم و براساس ايده‌آلها و آرمانهاى مكتب دينى بوده به گونه‌اى كه نهايتاً در مسير تحقق نظام اجتماعى اسلام به تشكيل »حكومت اسلامى« دست يافته است، در واقع تنها نمونه منحصر به فرد در تاريخ اسلام و جهان كه از اين حديث، نه در قرون معاصر و اخير و يا پيشين نمى‌توان براى آن فرد مشابه ديگرى در نظر گرفت. اين ويژگى مشكلات تحليل‌گران را مضاعف خواهد كرد چرا كه بايد به تحليل پديده واحدى بپردازند كه با تمام خصال ويژه‌اش، منحصر به فرد است. بى‌شك در تحليل هر موضوعى (خصوصاً مسائل اجتماعى و انسانى و به ويژه انقلاب‌هاى سياسى) در دسترس داشتن نمونه‌هاى مشابه بهترين مواد اطلاعاتى براى تحليل‌گران خواهد بود اما در مورد انقلاب اسلامى با نمونه‌اى مواجه هستيم كه حتى تعبير »مشابه انقلابهاى ديگر« نيز در مورد آن صادق نيست. طبيعتاً در شناخت ويژگى‌هاى خاص آن، كه تنها راه تحليل ماهيت حقيقى‌اش مى‌باشد با معضلات بيشترى روبرو خواهيم شد.

ج - عدم كارايى تئورى‌هاى تحليلى موجود
ثالثاً مهمترين نكته كه با وجود اهميت فوق‌العاده آن كمتر هم مورد توجه قرار مى‌گيرد، كيفيت و چگونگى نگرش و به عبارتى »تئورى تحليل انقلاب‌اسلامى«است.
مشكل عمده تحليل انقلاب اسلامى در عدم كارآئى تئورى‌هاى تحليلى متعارف است. به بيانى چارچوب‌هاى تئوريكى در متدهاى سياسى موجود قابل انطباق بر ماهيت انقلاب اسلامى نبوده و نمى‌تواند تمايز اساسى اين انقلاب را با ساير رخدادهاى سياسى روشن سازد.
تنها اشاره مى‌كنيم كه اگر برفرض محال امكان تفكيك بين صفت »اسلامى بودن انقلاب« و »ماهيت انقلاب« در انقلاب اسلامى مى‌بود، حتى براى تحليل حقيقت انقلاب و مسأله علت قيام‌هاى انسانى نيز نمى‌توانستيم از اين تئورى‌ها كمك بگيريم چه رسد به اين كه با بهره‌گيرى از اين مدلها بخواهيم ابعاد مكتبى، دينى و معنوى انقلاب اسلامى را تبيين كنيم.
تئورى‌هاى سياسى موجود عمدتاً بر پايه نگرشهاى مادى‌گرايانه به تحليل انقلابها مى‌پردازند. بعضى از تئورى‌هاى غربى (معاصر) فلسفه انقلاب را در رابطه متقابل غيرصنعتى بودن، عدم ثبات و تعادل اجتماعى و سپس وقوع انقلاب جستجو مى‌كنند و در نوع ماركسيستى‌اش، مسايل اقتصادى و تضادهاى اجتماعى به عنوان منشاء اصلى تلقى مى‌گردد و در نهايت نيز اعتقاد به جبر تاريخى و حاكم بر سرنوشت انسانها!
اين بحث را بايد در جاى خود دنبال كرد و هم‌اكنون قصد بررسى زواياى گوناگون و ناگفته آن را نداريم اما اجمالاً بايد توجه داشت كه، عدم تئورى‌هاى موجود از صفت »جامعيت« و »شموليت« در »نگرش سيستمى« و همه‌جانبه به تمامى ابعاد يك پديده اجتماعى و انسانى به خصوص نسبت به انقلاب اسلامى برخوردار نيستند.

- ضرورت دستيابى به تئورى تحليل جديد
شكى نيست كه اصلى‌ترين رسالت يك تئورى سياسى جامع و مانع، تحليل منطقى پديده سياسى مورد نظر است. تحليل منطقى به معناى تبيين ابعاد و جوانب موضوع در يك الگوى منسجم و هماهنگ خواهد بود. يعنى معرفى قضايا و مسايل مرتبط با يكديگر در مورد آن پديده بگونه‌اى كه نهايتاً به يك علت‌يابى صحيح و معقول در ارتباط با بوجود آمدن آن پديده سياسى و نيز آثار و لوازمش بپردازد.
از اين جهت، تبيين فلسفه انقلابها همواره يكى از مهمترين موضوعات مهم و محورى در اين باب بوده و تمامى تئورى‌هاى تحليلى نيز به نحوى درصدد معرفى اين امر مى‌باشند.
با اين توضيح روشن است كه استفاده از تئورى‌هاى تحليلى موجود با انتظار بدست آوردن تصويرى صحيح از »فلسفه انقلاب اسلامى« راه بجايى نخواهدداشت.
البته اين سخن به معناى عدم شناسايى و دقت در اين تئورى‌ها و يا عدم كاربرد مطلق آنها نيست. چه بسا با احاطه و تسلط هرچه تمامتر بر ريشه‌ها و مبانى آنها بتوان به سمت دستيابى به يك تئورى جديد و تازه‌اى نايل شد و در هر حال تفاوت دو ديدگاه نفى مطلق و قبول مطلق و بطلان هريك امرى واضح بوده كه بررسى لوازم آنها خارج از اين مقال است.
بنابراين، ضرورت دستيابى به تئورى تحليل نوينى براى شناخت ماهيت و حقيقت انقلاب اسلامى امرى بديهى بوده و طالب همت و پشتكار جدى دوستداران انقلاب اسلامى در جهت فراهم كردن زمينه‌هاى تنظيم آن است.

الف - تركيب دو روش تحليل منطقى و تاريخى
در واقع كمال اين تئورى را بايد در تركيب دو »روش تحليل منطقى« و »روش تحليل تاريخى« دانست و يقيناً پى‌بردن به ماهيت انقلاب اسلامى و فلسفه‌يابى آن با استفاده و بهره‌بردارى يكى از اين دو روش و بدون كاربرد ديگرى معقول و مفيد نخواهد بود.
در روش تحليل منطقى، چهار عنصر اصلى در تحليل عقلى يك شى‌ء مورد سنجش قرار مى‌گيرند. آن چهار عنصر عبارتند از: »مبانى« (قانون و علت)، »مواد« (اجزاء و عناصر)، »روابط« (نحوه ترتيب اجزاء) و »اهداف« (آثار و نتايج) و غرض از اين نوع نگرش سيستمى، شناخت »ابعاد مكانى« يك موضوع مى‌باشد.
در روش تحليل تاريخى كه به دنبال شناسائى »ابعاد زمانى« پديده مورد نظر مى‌باشد پس از طى مراحل شناخت »تغايرى« و »تغييرى« به بررسى »علل« و »علت‌العلل‌ها« مى‌پردازيم. »شناخت تغايرى« به معناى شناسايى خصوصيات و اختلافات شى‌ء در حالت ايستا و »شناخت تغييرى« به معناى بررسى سير مراحل و مراتب رشد و تحول موضوع مورد نظر و »شناخت علت و علت‌العلل« به معناى شناسايى قوانين حاكم بر سير رشد پديده و بررسى فلسفه حاكم بر قوانين آن خواهند بود.

ب - در مسير تحليل "فلسفه انقلاب اسلامى"
با تلفيق دو روش مذكور و اعمال آن نسبت به پديده انقلاب اسلامى، در مسير تحليل و ارزيابى صحيح انقلاب از دو زاويه درونى و بيرونى قرار خواهيم گرفت.
نخست آن كه با بكارگيرى اين روش، كليه عوامل اصلى و مؤثر در ساختار انقلاب اسلامى شناخته خواهند شد چرا كه در يك نگرش جامع تمامى عناصر چهارگانه مذكور را مدنظر قرار داده‌ايم، يعنى اجزاء وعناصر تشكيل دهنده انقلاب، كيفيت و چگونگى قرارگيرى و ترتيب آنها در كنار يكديگر و تقدم و تأخر و نحوه ارتباطشان، اسباب و علل گوناگونى كه به عنوان مبادى انقلاب مطرح هستند و بالاخره اهداف و آثار آن، مجموعاً مورد ارزيابى قرار خواهند گرفت.
از جانب ديگر، با نظر به انقلاب اسلامى بعنوان يك پديده سياسى در حال جريان، و داراى رشد و حركت، قادر خواهيم بود به شناخت تاريخى از آن نيز دست يابيم.
در اين رابطه اولاً بايد به ويژگى‌هاى اختصاصى انقلاب اسلامى پرداخت و در يك شناخت تغايرى، وجوه تمايز آن را با ساير انقلاب‌ها روشن نمود. در مرحله دوم، موضوع بسيار مهم سير تغيير و تحولات و تكوّنِ زمانى انقلاب مطرح است. در مرحله سوّم بررسى علّت‌ها و قوانين حاكم بر سير تغييرات، و در نهايت با بررسى فلسفه قوانين حاكم بر تغيير، رشد و توسعه انقلاب اسلامى مى‌توان به ارزش‌گذارى و انتخاب علت‌ها پرداخت. پس از طى مراحل سابق و در دست داشتن اطلاعات كمى و كيفى از ابعاد مختلف انقلاب اسلامى، در اين مرحله (چهارم) است كه تبيين فلسفه انقلاب اسلامى ممكن خواهد بود.
سخن آخر آن كه، در مورد انقلاب اسلامى هنوز بسيارى از مسايل و موضوعات وجود دارد كه بايد مطمح‌نظر تحليل‌گران انديشمند قرار گيرد و همانگونه كه اشاره شد مهمترين آنها »تئورى تحليل انقلاب اسلامى« است.
در اين كوتاه سخن تنها در صدد طرح عنوان مسأله و ذكر بعضى جوانب اصلى آن بوديم. تفصيل و توضيح بيشتر را بايد در جاى خود و با عنايت تمامى علاقمندان متفكر پيگيرى كرد.
- بررسى ابعاد و ويژگى‌هاى نهضت و انقلاب
پس از آنكه موارد اختلاف نهضت و انقلاب در لغت و اصطلاح متعارف اجمالاً آشكار شده زمينه طرح خصوصيات منحصر به فرد و وجوه اشتراك و اختلاف ايندو مفهوم بدست آمده و لذا بهتر مى‌توان به اين موضوع پرداخت، لكن قبل از پرداختن به اين امر دو نكته مهم را بايد مد نظر داشت:
الف - تناسب استعمال واژه با تحقق اجتماعى
مسأله اول در مورد نحوه اطلاق واژه‌هاى نهضت و انقلاب است به اين معنا كه همواره اين دو اصطلاح را بعد از تحقق و به مرحله عينيت رسيدن هر نهضت يا انقلابى بكار مى‌برند و نه قبل از آن لذا در مورد يك شورش يا طغيان (هرچند در نهايت منجر به نهضت و يا انقلابى هم بشود) ابتدائاً نمى‌توان اطلاق نهضت يا انقلاب داشت و اگر هم چنين شود تعبيرى مسامحى و عرفى است.
به تعبير ديگر بكارگيرى كلمه انقلاب وقتى عقلائى است كه يك حركت توده‌اى و مردمى تمامى مراحل اولين و آخرين خود را طى كرده و در صحنه اجتماعى به ظهور رسيده باشد. علاوه بر اين، حاكميت و سيطره خود را هرچند اجمالى بدست آورده باشد. همچنين در باب نهضت (البته با توجه به اختلاف ماهيتى بين ايندو واژه). بنابراين امكان دارد رهبر يا رهبران يك نهضت، شورش و حتى كودتايى، آرمان و هدف نهائى‌شان تحول بنيادين در ساختارهاى اجتماعى باشد و يا اصولاً »انقلاب« را مؤخر از اين مراحل بدانند و يا اينكه توان تحقق آن را نداشته باشند و خلاصه در صدد تحقق انقلاب به معناى واقعى خودش باشند. اما صرف چنين خواسته و انگيزه‌اى دليل نمى‌شود تا بر آن نهضت يا شورش يا...، مفهوم انقلاب را اطلاق كنيم (گرچه در آينده انقلابى هم به واقع محقق شود)!
ب - ضرورت و اهميت نگرش سيستمى
نكته دوم كه بسيار حائز اهميت بوده و نيز غفلت از آن كليه تحليلهاى تاريخى، اجتماعى، سياسى و غيره را دچار نگرش سطحى، ابتدائى، غيرواقعى و احياناً غيرحقيقى خواهد كرد توجه به نحوه تحليل و كيفيت نگرش به يك پديده يا واقعه (بطور اعم) و سپس تمييز بين آنها خواهد بود. ضرورتاً براى آنكه بتوان وجودمتمايز نهضت و انقلاب را دريافت، نخست بايد وجوه اختصاصى و خصوصيات شخصيه هركدام را شناخت و براى دست يافتن به ويژگيها نيز، نخستين پرسش اين است كه چگونه و با چه نگرشى مى‌توان به تمام جوانب گوناگون يك شى‌ء (اعم از واقعه) پى‌برد تا در شناختن آن شى‌ء دچار اشتباه و لغزش نشويم؟ به تعبير ديگر چگونه مى‌توان از امورى كه داراى تأثير بوده و دخالت در تعيين آن شى‌ء دارد غافل نباشيم؟ در جواب به اين پرسش بايد در نظر داشت، آنگاه شى‌ءاى را صحيح خواهيم شناخت كه آن پديده را آن‌گونه كه در واقع وجود دارد دريابيم و به تمامى پارامترهاى واقعى و حقيقى‌اى كه در تعين آن دخالت دارد (در حد توان و امكانات) توجه كنيم.
با دقتى مضاعف پرسش ديگرى فرا روى ما قرار مى‌گيرد يعنى »پارامترهايى كه معرف واقعيت و حقيقت اشياء در حد توان نظاره انسان هستند كدام‌اند؟«
در پاسخ بايد »نگرش سيستمى« را مبين چنين مواردى دانست در يك تحليل سيستمى براى شناخت هر شى‌ءاى اجمالاً چهار عنصر مورد توجه و ارزيابى قرارمى‌گيرد.
اول: »هدف سيستم« يعنى نتيجه و اثرى كه حاصل هردستگاه و مجموعه تركيبى باشد. لامحاله تحقق هرگونه تركيبى از عناصر در عالم امكان بدون تأثيرگذارى خاصى نخواهد بود و اين همان چيزى است كه از آن به عنوان هدف و نتيجه در هر سيستمى ياد مى‌كنيم.
دوم: »اجزاء سيستم« به معناى عناصر داخلى كه در هر مجموعه‌اى در درون خود شامل آنها مى‌باشد و به عبارتى اشيائى كه حاصل جمع تركيبى آنها محقق كننده هدف مجموعه خواهد بود يعنى وسايل، امكانات و يا مقدوراتى كه با تركيب خاصشان مى‌توان به اهدافى نائل آمد. قابل توجه است كه در اين نگرش، »جزء« به تنهايى شناخته نمى‌شود. چون اجزاء در ارتباط با يكديگر بوده و در ربط با »كل«، هويت مى‌يابند و لذا هويت استقلالى ندارند.
سوم »ارتباط سيستم«، يعنى نحوه ترتيب اجزاء (قبل از تحقق) و يا كيفيت تركيب (بعد از تحقق) در هر سيستمى؛ مسلم هر مجموعه‌اى از اشياء را به صورت خاص مى‌توان كنار هم قرار داد و با يكديگر تركيب كرد تا به نتيجه متناسب با همان چينش رسيد. براين اساس به آن كيفيت و يا چگونگى خاص كه بين اجزاء هر سيستمى برقرار مى‌شود (تا به هدفى دست يابيم) نحوه ارتباط و ترتيب سيستم مى‌گوئيم. قطعاً طرفين اين ارتباط همان اجزاء و عناصر داخلى سيستم‌اند يعنى چنين ترتيب يا تركيب خاصى بين آنها برقرار مى‌شود. اگرچه ارتباط بين هدف و اجزاء و يا هدف و مبنا نيز واقعى بوده، وجود دارد و در تحليل سيستمى هم به آن توجه مى‌شود ولى در ايجاد مراد، نحوه ربطى است كه بين عناصر داخلى در هر سيستمى وجود دارد. بالاخره مورد چهارم »مبناى سيستم« است كه از آن به عنوان »قانون سيستم« ياد مى‌كنيم و باصطلاح اساس، شالوده و زيربنايى است كه كيفيت ترتيب و تركيب عناصر سيستم بازگشت به آن دارد و ضرورتاً تحقق واقعى هدف نيز بستگى تام به آن خواهد داشت.
مبنا در هر سيستمى قانون و قاعده‌اى است كه بين نحوه ارتباط آن سيستم خواهد بود و به عبارتى كيفيت ارتباط در هر سيستمى براساس مبناى آن، طرح و پى‌ريزى مى‌شود و لذا »مبناى سيستم« معين كننده نحوه ترتيب بوده و اينكه چه هدفى بايد در عالم خارج محقق شود. بدون مبنا (در حقيقت) نه هدف خواهيم داشت و نه اصولاً مجموعه‌اى واحد، چرا كه نفى و حذف واقعى مبنا به معناى امحاء هرگونه تركيب خاصى است كه انكار اين امر نيز خلاف بداهت است.
بنابراين براساس اين چهار پارامتر مى‌توان يك شى‌ء را به طريق صحيح مورد ارزيابى قرار داد و به وجوه مشخصه آن پى‌برد. سعى و تلاش ما نيز در اين مبحث، تحليل و بررسى ماهيت و ويژگيهاى نهضت و انقلاب از چنين ديدگاهى خواهد بود تا بدين وسيله بهتر و بيشتر به خصوصيات اين دو واژه پى‌ببريم و در سنجش آنها نسبت به يكديگر دقتى قابل توجه داشته باشيم.
ادامه دارد

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 158  صفحه : 3
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست