انقلاب اسلامي ايران، بيش از بيست بار مراجعه به آراي مردمي را تجربه کرده است؛ رفراندوم جمهوري اسلامي و قانون اساسي، انتخابات 7 دورهي رياست جمهوري، انتخابات 6 دورهي مجلس شوراي اسلامي، انتخابات چهار دورهي مجلس خبرگان، انتخابات شوراها و....
در اين تجربههاي مکرر، حضور و مشارکت فراگير، توصيهي پيوستهي امام راحل قدس سره و مقام معظم رهبري بوده است.
بنياد اين خواست، چندان ناشناخته نيست؛ زيرا کشوري چون ايران که از حمايت بلوکمند خارجي بهره ندارد، استقلال و امنيت ملياش نياز بدان دارد که رأي ملي در انتخابات، چنان علامتدار باشد که رقيبان بزرگ و کوچک را از طمع خام باز داشته و در ايشان، وسوسهي نفوذ و هجوم را بخشکاند.
شايد طعنگويان«مشارکت تودهاي» با قالبهاي آکادميک، به نقد برآيند و با تعبيراتي چون: عدم حضور احزاب فعال فقدان برنامههاي شفاف و ديگر واژگان، از سهم و حرمت اين حضور بکاهند؛ اما آنان که با واقعيات روابط بينالملل در جهان آشنايند و از دام الفاظ شيک ساخته برآمده و با واقعيت جهان سياست پيوند خوردهاند، بخوبي دريافتهاند که در اين بيست سال انقلاب، چگونه سهم اساسي از امنيت، اقتدار و استقلال کشور، به حضورهاي ميليوني در عرصهي انتخابات وامدار است.
نکتهي ديگر در فرآيند حضور، افزايش ضريب اقتدار رهبران سياسي براي اجراي تصميمهاي بزرگ است. در دگرگونيهاي گسترده، مديران کشور، نياز به آن دارند که به آراي مردمي اتکا جويند و آن را سرمايهي تحول و تغيير قرار دهند. حضور گستردهي مردمي در انتخابات پنجمين دورهي رياست جمهوري، زمينةي دورهي سازندگي را پديدار ساخت که بدون آن، بسياري از تغييرات ضروري که در آن دوره رخ داد، يا ممکن نبود و يا با هزينهاي سنگين رخ مينمود. همچنين مشارکت سي ميليوني در انتخابات هفتمين دوره، بستري را براي تغييرات در صحنهي روابط خارجي و نيز پارهاي تغييرات لازم در شرايط داخلي پديدار ساخت. و هم اينک نيز که کشورمان شعار«رفع فقر، فساد و تبعيض» را در سر لوحهي فعاليت خود قرار داده است، تنها با سرمايهاي بزرگ و ميليوني است که ميتوان اميد داشت که اين آرمان، تحقق يابد. و آخرين سخن آن که گاه و بيگاه نارضايتي افراد و يا گروهها، ترديدهايي در حضور گستردهي مردم ميآفرينند. اينها کساني هستند که گمان مبرند يا روند انتخابات و يا نتيجهي آن، براي آنان خرسندکننده نيست. اما ميتوان گفت که انتخابات، دو نتيجهي طبيعي را در بردارد: اول آن که پويايي، سرزندگي، حيات اجتماعي و پتانسيل ملي را در حضورهاي لازم به نمايش ميگذارد. و تأثير ديگر آن که ديدگاه اصلح و يا کانديداي برتر را در فضاي مديريت اجتماعي تحقق ميبخشد.
با اين نگرش، به فرض آن که براي افراد و يا گروههايي تحقق هدف اخير چندان محتمل نباشد، اما صد البته هدف نخست، دست يافتني است. رهآوردي که اهميتاش از فايدهي اخير، اگر بيشتر نباشد، کم ارجتر نخواهد بود!