بحثى پيرامون تاثيرات مدرنيته بر فرايند مرگ و مير و زاد و ولد
راهدار احمد
مرگ مدرن
«برژينسكى روشنفكر آمريكايى مىگويد: بررسىهايى كه تا كنون انجام پذيرفته است، حاكى از آن است كه انسانهاى دنياى پيشرفته، ظرف چند دههاى كه در پيش است، جهشى عظيم را تجربه خواهند كرد جهشى كه بالقوه معادل استبا تمامى تحول متدرج بشر از مرحله حيوانى به مرحله انسانى. فقط تفاوت جهش آينده در اين است كه چرخ آن سريعتر حركت مىكند و زمان را پشتسر مىگذارد و به اين ترتيب، اثر سرسامآور تغيير، عميقتر احساس خواهد شد. انسان به تدريج و به طرز فزاينده، توانايى آن را خواهد يافت كه در مورد جنسيت فرزندانش، خود تصميم بگيرد، به بركت داورها، ميدان برد هوشى انسانها را وسعت دهد و شخصيت آنها را دگرگون سازد يا مهار كند. مغز انسان از نيروهاى بىحسابى برخوردار خواهد شد و به همانگونه كه اتومبيل تحرك و جنبش بشر را افزون و آسان ساخت، شمارگر، تعقل او را بسط خواهد داد. قدرت بدنى بشر، عمق و گسترش خواهد يافت و پايدارى و دوام آن، به اختيار او در خواهد آمد. برخى از آيندهنگران برآورد مىكنند كه طى قرن آينده، متوسط عمر انسان به تقريب به 120 سال خواهد رسيد. سيبرنتيك (1) و خودكارى (اتوماسيون)، آداب كار كردن را زير و رو خواهد كرد، فراغتبه صورت كار روزمره درخواهد آمد و كار عملى، در عداد مستثنيات قرار خواهد گرفت و آنگاه جامعه كار، جاى خود را به جامعه تفريح و تفنن خواهد بخشيد». (2)
«علم - به معناى امروزى آن - وسيله مطلق نجات از مرگ و بيمارى و ترس است و اين توهم در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم به قدرى غلبه داشت كه وقتى با يك هنرپيشه سىساله سخن از پير شدن به ميان آمد، جواب داد: هرگز پير نخواهم شد زيرا علم در آينده نزديك و قبل از آنكه من به پيرى برسم مساله پيرى را حل خواهد كرد. از آن روز كه علم، مرگ را نوعى بيمارى مىدانست كه بر اعضا عارض مىشود و معتقد بود كه مىتواند در آينده بر آن فايق آيد، اين توهم بسيار به ضعف گراييده و از اعتبار و اطلاق افتاده است. (3) به همين علت است كه تنها كنترل مرگ و مير كودكان زير يك سال به عنوان شاخص توسعهيافتگى قرار گرفته است (4) نه كنترل همه مرگ و ميرها.
كنترل مرگ و مير كودكان زير يك سال، از مهمترين دفاعياتى است كه از مدرنيته صورت گرفته است. طرفداران مدرنيته معتقدند كه قبل از تمدن صنعتى جديد، شمار زيادى از كودكان زير يك سال به علتبيمارىهاى عديدهاى كه امروزه بسيارى از آنها كنترل شدهاند، مىمردند. آمار و ارقام نشان مىدهد كه اين فاجعه انسانى در كشورهاى توسعهيافته تا حد بسيار زياد و قابل توجهى تنزل و تقليل يافته است. امروزه كنترل مرگ و مير كودكان زير يك سال، يكى از شاخصهاى توسعهيافتگى شمرده مىشود. و بر اين اساس، بسيارى از كشورهاى آسيايى، آفريقايى و آمريكاى لاتينى را كشورهاى توسعهنيافته، جهان سوم، عقبمانده و... قلمداد مىكنند. تلقى فوق از توسعهنيافتگى مخدوش و غيرمنصفانه است; زيرا;
اولا به فرايند مرگ و مير تنها از زاويه بيمارىها و دردها نگريسته و از بسيارى از ديگر علل و اسباب تشديد كننده مرگ و مير - كه در ادامه مقاله بدانها خواهيم پرداخت - غفلت كرده است.
ثانيا مرگ را به حذف فيزيك تفسير نموده است و بدين لحاظ، نسبتبه مرگهاى روحى و روانى (مثلا معتادى كه اگرچه روح دارد و بدنش هم حركت مىكند، اما نه تنها براى خود و اجتماع هيچ كارى نمىتواند انجام بدهد، بلكه وبال جامعه گشته است) سكوت اختيار كرده است.
ثالثا دامنه مرگ و ميرهاى مسبب از بيمارى و درد را هم به مرز يك سال محدود كرده است و نسبتبه مرگ و ميرهاى پس از اين سن، هيچ تحليلى ارايه نمىدهد.
كنترل مرگ و مير در صورتى مىتواند به عنوان امتيازى براى دنياى مدرنيته تلقى شود كه همه شاخصهاى فوق را داشته باشد; يعنى علاوه بر اينكه مرگهاى فيزيكى و روحى را در تمام سنين كنترل كرده و ميزان آن را تقليل داده باشد، عوامل مرگزاى جديدى توليد نكرده باشد، در حالى كه دنياى مدرنيته فاقد اين شاخصها مىباشد.
در خصوص كنترل مرگ و مير در مدرنيته، استدلال قوىترى نيز ارايه شده است; برخى معتقدند:
در تمامى طول تاريخ تا همين اواخر، ميزان مرگ و مير بالا بوده است، طول عمر كوتاه و تعداد آنانى كه فراتر از 40 يا 50 سال عمر كردهاند، قليل بودهاند. با اين حال، از قرن نوزدهم ميلادى ما شاهد نزول مداوم مرگ و مير و پيامد آن - افزايش چشمگير طول عمر - بودهايم. اين تحول به كاهش مرگ و ميرهاى ناشى از بيمارىهاى عفونى مربوط است. طبق معمول تصور بر اين است كه كاهش بيمارىهاى عفونى، به مقياس وسيعى، به ارتقاى پزشكى و بخصوص شيوههاى ايمنىسازى و درمان بستگى دارد. (5)
ضمن ترديد در صحت نقل ميانگين عمر انسانهاى گذشته و تقليل آن تا سنين 40 الى 50 سالگى، جواب ديگرى از جانب مك كئون به اين ادعا داده شده است; وى معتقد است كه «در واقع كاهش مذكور [كاهش مرگ و مير] در قرن 18 و 19 ميلادى نتيجه بهبود تغذيه و ارتقاى سطح سلامتى و اقدامات بهداشتى بوده است. از نيمه دوم قرن 19 ميلادى به بعد، اين اصول به ويژه شامل تصفيه آب، تخليه درست فاضلاب، تهيه شير سالم و بهبود بهداشت غذا و حفظ سلامتى شخص مىشود. اين امر نشان مىدهد كه كاهش مرگ و مير ناشى از بيمارىهاى عفونى، آنگونه كه پيشتر فكر مىشد، ارتباط نزديكى به توسعه پزشكى و به ويژه توسعه معالجات پزشكى شخصى ندارد، اما نشانگر اين هم نيست كه اين كاهش مرگ و مير به توسعه علمى ربطى نداشته است». (6) ضمن اينكه اگرچه «از اواسط قرن 20 ميلادى به بعد تا هماكنون، مرگ و مير رو به كاهش مىرود، [اما] طول عمر تنها به ميزان جزيى رو به افزايش [بوده] است». (7)
پديده مرگ و مير و نقش مدرنيته در آن را مىتوان از زاويه مباحث ذيل نيز پى گرفت:
1. تكنولوژى;
مىتوان تكنولوژى مدرن را متهم به خشونت عليه بشريت كرد. چه، سير تحول و تطور تكنولوژى نشان مىدهد كه چگونه در خدمتخشونت و مرگآفرينى عليه بشريت قرار گرفته است: «تكنولوژى مدرن محصول مدرنيته مىباشد و خود، در سير رشد و تطورش سبب بروز و گسترش بسيارى از جنگها شده است. اگر تكنولوژى را در معنايى عام، مجموعه روشها و ابزارهايى تعريف كنيم كه براى انجام و رسيدن به هر هدف خاصى به كار مىآيند، مشاهده خواهيم كرد كه تاريخ خشونتسياسى به صورت تفكيكناپذيرى با تاريخ تحول تكنولوژيكى سلاحها پيوند خورده است. هر پيشرفت تكنولوژيكى به فاصله كوتاهى به دگرگونى كوچك يا بزرگى در شكل و محتواى خشونتسياسى انجاميده است. 500 سال پيش همزمان با ساخت نخستين سلاحهاى فلزى بود كه قدرت سياسى شروع به انباشته شدن كرد و انسانها توانستند براى اولين بار سلسله مراتب قدرتى را در جوامع كوچك خود به وجود بياورند و نسبتبه جوامع همسايه نيز با انگيزه دستيابى به منابع (غذا، آب، برده) حالت تهاجم به خود بگيرند. از اين زمان قدرت سلاحهاى انسانى در طيفى تقريبا پيوسته افزايش يافت. دگرگونى تكنولوژيكى سلاحها داراى چندين بعد مختلف بود:
«نخستين دگرگونى در افزايش پيوسته قدرت، جابجايى فيزيكى سلاحها و سادهتر شدن هر چه بيشتر انتقال آنها بود. از زمان اختراع چرخ در تمدن سومرى در هزاره سوم پيش از ميلاد مسيح تا امروز، از ورود اسب به ميدان بخار گرفته تا اختراع و توسعه ماشينهاى پرنده، انسان همواره در پى آن بوده است كه بتواند نه فقط بعد عمليات خشونتآميز خود را گستردهتر سازد، بلكه مدت زمان لازم براى وارد آوردن ضربات خشونتخود را در نقاط مورد نظر خويش نيز به كوتاهترين حد ممكن برساند. بسيارى از اختراعاتى كه در طول چندين هزار سال تاريخ بشرى انجام شدهاند تمايل به پراكنش جغرافيايى و افزايش سرعت و كاهش زمان ميان لحظه تصميمگيرى و لحظه اعمال خشونت را نشان مىدهند. وجود بعد جغرافيايى در مراحل آغازين تحول شونتسياسى يكى از موانعى بود كه مىتوانست اين خشونت را كاهش داده يا آن را غيركارآ كند. مركزيتسياسى داراى يك حوزه قدرت بود كه شدت آن با فاصلهاش از مركز نسبت معكوس داشت. قدرتهاى سياسى حتى امپراطورىهاى بزرگ نظير ايران و روم، معمولا بعد محدودى را زير قدرت خشونتسياسى خود داشتند و در مرزهاى دوردست آنها اثرى از اقتدار مستقيمشان به چشم نمىخورد و اين اقتدار به قدرتهاى كوچك محلى يا منطقهاى واگذار مىشد كه نقش حفاظى را براى دولتهاى بزرگ مركزى داشتند. اما در دولتهاى جديد، افزايش امكان جابجايى فيزيكى، عملا بد جغرافيايى بالقوه، خشونتسياسى را نامحدود ساخته است و قدرتهاى بزرگ نظامى مىتوانند در كوتاهترين زمان سختترين ضربات را بر هر هدفى در جهان وارد كنند.
دومين دگرگونى اساسى در قدرت كشندگى و تخريب سلاحها بوده است. منطق توسعه تكنولوژيك در ساختسلاحها به گونهاى بوده كه از سلاحهاى كشتار فردى و تخريب محدود نظير تير و كمان، تبر، نيزه، تفنگ و... به تدريجبه سوى سلاحهاى كشتار جمعى و تخريب گسترده نظير مسلسل، نارنجك، بمب، موشك و... حركتشده است. منطق تخريب گسترده و عمومى تا به جايى پيش رفته كه انسانيتبراى اولين بار در طول حيات خود توانسته استشرايط بالقوه نابودى هميشگى خود را در اثر واكنشهاى هستهاى ناشى از استفاده از سلاحهاى اتمى فراهم كند. نخستين بمب اتمى كه آمريكا در هيروشيما و ناكازاكى فروانداخت، قدرت تخريبى معادل بيست هزار تن ماده منفجره تى. ان. تى را داشت، در حالى كه امروزه كوچكترين بمب هيدروژنى قدرتى معادل يك ميليون تن تى. ان. تى. دارد. بنابر محاسباتى كه در ابتداى دهه 70 ميلادى انجام گرفته است، در اين زمان به ازاى هر انسانى قدرت تخريب بالقوه اتمى، معادل 100 تن وجود داشت.
سومين تحول تكنولوژيكى در سلاحها آن بوده است كه برخورد مستقيم و فيزيكى ميان دو سوى يك مبارزه خشونتآميز را به برخورد غيرمستقيم تبديل كردهاند به گونهاى كه اين دو، رفته رفته از يكديگر فاصله هرچه بيشترى گرفتهاند. جنگهاى باستانى و قرون وسطايى، جنگهايى تن به تن بودند كه در آنها عمل كشتن به صورت يك حركت فيزيكى محسوس در هر دو سو درك مىشد اما با نزديك شدن به قرن حاضر، به وجود آمدن قدرت سلاحهاى آتشين، ايجاد نيروهاى سواره نظام، نيروى دريايى و هوايى و سرانجام تجهيزات پيشرفته الكترونيك، جنگهاى تن به تن را كه در ابتداى قرن بيستم هنوز رايجبودند (براى مثال در جنگ جهانى اول) به تدريجحاشيهاى كردند و جنگ ميان ابزارها را جانشين جنگ مستقيم ميان انسانها نمودند. در اين حالت، عمل كشتن هرچه بيشتر به عملى انتزاعى تبديل شد كه ميان دو يا چند عامل كه به لزوم با يكديگر برخوردى ندارند، انجام مىگرفت. اين تحول سبب شد كه قدرت خشونتسياسى باز هم بيشتر شود. سرباز قرون وسطايى در سالها نبرد ممكن بود تنها چند ده نفر را به دستخود بكشد در حالى كه خلبان نظامى مدرن، با فروانداختن بمبى بر روى يك شهر، صدها هزار نفر را در چند لحظه به كشتن مىداد.
چهارمين تحول مهم تكنولوژيك در ابزارهاى خشونتسياسى، تغيير اهداف آنها بود. سلاحهاى خشونتسياسى، حتى سلاحهاى كشتار جمعى تا قرن بيستم بيشتر دشمنان نظامى را هدف قرار مىدادند. اما در اين قرن، رفته رفته تكنولوژى تسليحاتى به سويى رفت كه كل جمعيت دشمن، اعم از نظامى و غيرنظامى را هدف قرار دهد. ساختسلاحهاى شيميايى و بيولوژيكى دقيقا اين هدف را دنبال مىكردند كه يورش نظامى نه صرفا عليه يك ارتش، بلكه عليه كل يك جامعه صورت بگيرد. در طول جنگ ويتنام از سال 1961 تا 1970 ارتش آمريكا بيش از 19 ميليون گالن از مادهاى سمى به نام ببتآثتثتببآ را بر مزارع ويتنام فرو ريخت تا مخفىگاههاى ويتكنگها را نابود كنند اين سم مهلك نه فقط گياهان و منابع غذايى روستاييان را از ميان مىبرد، بلكه اثر مسموم كننده دراز مدتى بر آبها و ماهىها باقى گذاشت. سلاحهاى شيميايى نظير «گاز خردل» (ثآباثآثثجت) كه به محض برخورد با پوست و به ويژه استنشاق سبب سوختگىهاى عميق مىشود، در جنگهايى نظير ايتاليا عليه اتيوپى (1935 - 1936)، جنگ ژاپن عليه چين (1935 - 1942)، جنگ ايران - عراق (1980 - 1988) براى كشتن غيرنظاميان به كار گرفته شدند. بمبهاى آتشزاى ناپالم و بخصوص ناپالم - ب، به صورت گستردهاى به وسيله ارتش آمريكا در ويتنام، ارتش شوروى در افغانستان و ارتش صرب در كرواسى عليه مردم غيرنظامى به كار رفتند. و سرانجام بايد اشارهاى نيز به سلاحهاى بيولوژيكى، آخرين ثمره تحولات تكنولوژيكى كرد. اين سلاحها هولناكترين ابزارهاى كشتار جمعى هستند كه به رغم ممنوعيتهاى متعدد آنها در كنوانسيونهاى جهانى از سوى قدرتهاى بزرگ به ويژه آمريكا و همچنين ديكتاتورىهاى كوچك نظامى در كشورهاى در حال توسعه (عراق) توليد و انبار مىشوند. در ميان اين سلاحها مىتوان بمبهاى ميكروبى يا ويروسى (سياهزخم، طاعون و..). و همچنين ويروسهاى مصنوعى را يافت كه به كمك مهندسى ژنيتيك ساخته شدهاند و مبارزه با آنها جز براى سازندگانشان ممكن نيست.
و سرانجام پنجمين تحول تكنولوژيكى در ساختسلاحها، ورود گسترده تكنولوژى سيستمهاى رايانهاى و شبكههاى اطلاعاتى (انفورماتيك) در ساخت و كاربرد سلاحهاى جديد است. انواع موشكهاى هدايتشونده از راه دور و هدفياب، هواپيماهاى با سيستم رديابى اتوماتيك و بمباران اهداف با استفاده از دادههاى ماهوارهاى، و انواع روشهاى تخريب انفورماتيك از طريق وارد كردن ويروسهاى اطلاعاتى در سيستمهاى دفاعى كشورهاى مورد يورش از اين جملهاند. در جنگ عراق با آمريكا و متحدينش در ابتداى دهه 90، همگان شاهد بودند كه عراق حتى يك تير ضد هوايى به سوى بمبافكنهاى آمريكايى و اروپايى شليك نكرد. دليل اين امر فعال شدن ويروسهاى اطلاعاتى در سيستمهاى ضد هوايى اين كشور بود، ويروسهايى كه احتمالا از مدتها قبل وارد آن سيستم شده بودند. استراتژى كشورهاى صنعتى پيشرفته به ايجاد يك شبكه گسترده جهانى (اينترنت و شبكههاى مشابه) جهان را به مجموعهاى از خطوط الكترونيك متصل به هم تبديل كرده است كه در هر لحظه ميلياردها ميليارد دادههاى اطلاعاتى و از جمله ويروسهاى مخرب در آن جريان دارند. كنترل بر اين سيستمهاى گسترده نياز به يك تكنولوژى بسيار پيشرفته و بسيار پر هزينه دارد كه تنها در اختيار كشورهاى توسعهيافته صنعتى است. و زمانى كه به اين نكته بينديشيم كه امروزه تمام سيستمهاى حياتى در اكثر كشورهاى جهان از جمله سيستمهاى توليد و توزيع سوخت و برق، سيستم آبرسانى و فاضلاب شهرى، سيستمهاى حمل و نقل زمينى و هوايى، سيستمهاى رسانهاى و مخابراتى و سيستمهاى پولى و بانكى و... وابسته به تكنولوژى رايانه و متصل به شبكه جهانى هستند، آنگاه مىتوانيم متوجه خطرى بشويم كه هر آن مىتواند به وسيله حركت دادن ويروسها در اين شبكه جهانى كشورهاى ضعيف را تهديد كند. از اين گذشته، كشورهاى صنعتى پيشرفته، خشونتسياسى را در سطح بينالمللى هرچه بيشتر به يك تكنولوژى بسيار پيشرفته الكترونيك و رايانهاى تبديل كردهاند كه در آن برد همواره با آنهاست. تجربه جنگ عراق با آمريكا و متحدانش كه با 17 كشته در سوى آمريكا و بيش از صدهزار كشته در سوى عراق در كمتر از چند روز پايان يافت، در اين باره درسآموز است». (8)
«بلكه اساسا ميليتاريسم (9) و توسعه تكنولوژى را نمىتوان از يكديگر جدا كرد و حتى به عبارت بهتر، بايد گفت كه ميليتاريسم روح نظام توسعه تكنولوژى و حافظ قواعد و قوانين آن است». (10) و به قول كى. ورث دوم - مشاور علمى اسبق كاخ سفيد - تحولات تكنولوژى و ساختار اقتصادى، در جنگ نيز بازتاب مىيابد. (11)
علاوه بر رابطه تكنولوژى و ميليتاريسم، به وجوه ديگرى از رابطه تكنولوژى و مرگ و مير نيز مىتوان اشاره كرد. به عنوان مثال; مىتوان از تاثير اتومبيل در افزايش مرگ و مير سخن گفت: «اتومبيل كه بزرگترين عشق شهروندان نوين است، سالانه 160 هزار تن را در اروپا و آمريكاى شمالى مىكشد و بيش از 3 تا 4 مليون نفر را زمينگير مىكند». (12) آيا اين آمار تكان دهنده نيست؟
پس مىتوان به اين نتيجه شوم رسيد كه هرچه تكنولوژى رشد بيشترى مىيابد، امكان كشته شدن انسانها نيز رشد و افزايش مىيابد. و اگر كنترل مرگ و مير كودكان زير يك سال از لوازم و نتايج مدرنيته مىباشد، تكنولوژى مرگزاى مدرن نيز از نتايج همين مدرنيته مىباشد و بايد همه ابعاد مدرنيته را ملاحظه كرد و در مورد آن به قضاوت نشست نه اينكه قضاوتمان را تنها به جزيى خاص از آن معطوف كنيم.
پىنوشت:
1) علم مرتبط با نظريه ارتباط و كنترل، به ويژه بررسى تطبيقى سيستمهاى كنترل خودكار.
2) حسين مهرى، صداى پاى دگرگونى، (تهران: اميركبير، چ 1، 1357)، صص 17 - 18، به نقل از: سيد مرتضى آوينى، توسعه و مبانى تمدن غرب، (تهران: ساقى، چ 2، 1376)، صص 27 28.
3) توسعه و مبانى تمدن غرب، صص 26 - 27.
4) توسعه اقتصادى در جهان سوم، صص 52 - 53.
5) ايوا اتزيونى - هالوى، روشنفكران و شكست در پيامبرى، ترجمه حسين كچويان، (تهران: تبيان، چ 1، 1378)، ص 110.
6) روشنفكران و شكست در پيامبرى، ص 111.
7) روشنفكران و شكست در پيامبرى، ص 113.
8) ناصر فكوهى، خشونتسياسى، (تهران: پيام امروز، چ 1، 1378)، صص 81 - 86.
9) بتپثآثپپپت: نظامىگرى.
10) سيد مرتضى آوينى، آغازى بر يك پايان، (تهران: ساقى، چ 1، 1378)، ص 41.
11) الوين تافلر و هايدى تافلر، جنگ و ضد جنگ، ترجمه شهيندختخوارزمى، (تهران: سيمرغ، چ 3، 1377)، ص 120.
12) بحران سياره و چشمانداز آينده، ص 155.