responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 124  صفحه : 6

كاركردهاى مسجد


اشاره

حجت الاسلام فخرزاده پس از ورود به حوزه علميه در سال 1358 موفق به ادامه تحصيل تا سطح كفايه مى‌گردد.
با توجه به علاقه وى به مباحث تاريخى در زمينه ثبت‌خاطرات جنگ تحميلى، مجموعه تاريخ شفاهى انقلاب و در نهايت‌خاطرات فعاليت انقلاب مشغول به كار مى‌شود.
وى تاكنون همكارى‌هاى فرهنگى‌اش را با سازمان فرهنگى هنرى شهردارى تهران و مسئوليت فرهنگسراى انقلاب ادامه داده است. گفت‌وگوى ذيل پيرامون مسجد و كاركردهاى آن در قديم و عصر جديد است كه بدان مى‌پردازيم.

لطفا در رابطه با نقش مساجد درصدر اسلام توضيحاتى را بفرماييد.

در قديم مراكز ارتباطى در قالب مكان‌هاى فيزيكى بود تا تجمعى در آن مكان صورت بگيرد. بيشتر اطلاعات و اخبار بصورت سمعى و بصرى رد و بدل مى‌شد. از اين‌رو وقتى اسلام آمد، مسجد را بعنوان يك پايگاه جهت انتقال پيام دين به مردم معرفى كرد. لذا ارتباطات مردم با دين از طريق همين مساجد بود، يعنى براى انجام فعاليت‌هاى عباديشان به مسجد مى‌آمدند و علاوه بر آن محلى براى رفع مشكلات خانوادگى، آموزش، گفت‌وگو، حل مشكلات مالى و مشاوره‌هاى دينى بود.
بنابراين هركسى مى‌خواست‌با دين ارتباط برقرار كند و اطلاعاتى را كسب نمايد به مسجد مى‌آمد. افراد نيز وقتى وارد يك شهر مى‌شدند اولين جايى را كه احساس مى‌كردند در آن جا مى‌توانند اطلاعات خوبى را بدست‌بياورند، همين مساجد بود. در قديم جايى بعنوان مركز اطلاع‌رسانى يا جايى، مثل شهردارى و... نبود. دارالحكومه يا دارالخلافه نيز به اين راحتى پاسخگوى خيلى از مسائل عمومى نبود. همين مساجد بودند كه خيلى از مواعظ درس و بحث و گفت‌وگوها در آنها صورت مى‌گرفت. نطفه نهضت‌هاى اسلامى، در دوران صدر اسلام - عليه انحرافات - نيز از همين مساجد صورت مى‌گرفت.
لذا مى‌توانيم مسجد را تنها پايگاه ارتباطى براى عموم مردم بدانيم، زيرا وقتى قرار بود مردم در جريان خبرى قرار بگيرند، مؤذن به بالاى گلدسته مسجد مى‌رفت و اذان سر مى‌داد و مردم نيز در مسجد از موضوعات مهم با خبر مى‌شدند، لذا مساجد مكان مناسبى بودند براى اينكه مردم بتوانند ارتباطات خودشان را با جامعه و مسائل دينى داشته باشند.

لطفا كاركردهاى مختلف مسجد را بيان نموده و بفرماييد كه شامل چه مواردى مى‌شود و در طول تاريخ چه تغيير و تطوراتى داشته است؟

هرچيزى به تناسب وسعت و كاركردى كه دارد - با توجه به مسائل و شرايط - قابل تغيير است; مثلا كتاب يك جايگاه بسيار مهمى دارد و مطالعه، جايگاه بسيار مهم‌تر; ما به مردم توصيه مى‌كنيم كه كتاب بخوانند، حالا فرض كنيد كه تكنولوژى باعث مى‌شود شما بدون مطالعه (از طريق گوش دادن) مطلب را بدانيد، اينها به توسط امواج توانسته‌اند با ذهن ارتباط برقرار كنند و اطلاعات را از اين طريق به حافظه ذهن وارد مى‌كنند. ما بايد ببينيم كه اسلام چه چيزى مى‌خواهد. خواسته ما اين است كه مردم اطلاعاتشان بالا برود، لذا در يك زمان بالا رفتن اين آگاهى و اطلاعات از طريق كتاب و مطالعه است و يك زمان از طريق سيستم جديد. ما نبايد به ابزار و شكل متكى باشيم. با توجه به مشغله‌ها، فاصله‌ها و گرفتارى‌هايى كه مردم پيدا مى‌كنند و روز به روز افزايش پيدا مى‌كند بايد ببينيم كه مسجد چه مقدار از خواسته‌هاى ما را برآورده مى‌كند. مثلا در زمانى چاپ سنگى كتب حوزه - كه عده‌اى آن را به بى‌روح بودن متهم مى‌كردند - باب شده بود و افرادى چاپ‌هاى جديد را نمى‌پذيرفتند. خوب اين چه تعصبى است. اكثر حوزه‌ها چاپ‌هاى غيرسنگى استفاده مى‌كنند.
من فكر مى‌كنم كه نهايتا مساجد بايد از شيوه‌هاى ارتباط گذشته‌شان بيرون بيايند و شيوه‌هاى نوينى را براى خودشان داشته باشند تا بتوانند جايگاه خودشان را در انتقال مفاهيم و پيام‌هاى دينى داشته باشند. حتى معتقدم ما همان روش سنتى گذشته را نيز از دست داده‌ايم. مثلا در برخى موارد درگيرى بين امام جماعت و بسيج مسجد وجود داشته است. حالا كار نداريم كه كدام يك از اينها مقصر بوده‌اند. آيا هر دو به نوعى تقصير داشتند يا نه؟ آنچه مسلم است من هميشه مى‌گفتم: وقتى متولى مسجد، تحمل بچه‌هاى بسيجى جان‌بركف را در مسجد نداشته باشد به طريق اولى در جذب جوانان ديگرى كه حالا آن علقه‌هاى خاص را نداشته‌اند موفق نخواهد بود، يعنى من حتى معتقدم همان شكل سنتى گذشته هم دچار تعديلاتى شده و كيفيتش را از دست داده است. يعنى روحانى همان روحانى نيست كه به اصطلاح روح تحمل و صبر و قدرت جذب بالا را داشته باشد.
بنابراين با توجه به اينكه شيوه‌هاى تبليغات در سطح دنيا به گونه‌اى شده كه طرف در خانه نشسته و مى‌تواند با روشن كردن رايانه و يا تلويزيونش كه مثلا وصل شده به شبكه‌هاى جهانى مورد تهاجم اطلاعاتى قرار مى‌گيرد، تهاجمى كه غالبا با تحقيقات دسته‌بندى و تنظيم شده است و بعد مستعد و فراخور ذهن عموم به شكل فيلم ساخته و تهيه شده است و ماجراهايى كه در سطح دنيا اتفاق مى‌افتد با يك زيبايى خاصى مطرح مى‌شود كه جذابيت‌خودش را داشته باشد.
در قديم تلويزيون، راديو و كتاب آن چنانى نبود، بلكه همه دور هم بودند، يعنى پدربزرگ، مادربزرگ، نوه‌ها بودند (مجموع خانواده) كه سرشب مى‌نشستند و شروع مى‌كردند به صحبت كردن، يكى داستان تعريف مى‌كرد و ديگرى خاطره مى‌گفت. به هرحال خبرهاى جامعه آن روز خودشان را به اين نحو منتقل مى‌كردند; بنابراين اطلاعاتى كه به كودكان و جوانان مى‌رسيد، اطلاعاتى بود كه از كانون‌ها، مجالس عروسى، مجالس عزا و... به دست مردم مى‌رسيد. بنابراين فرهنگ روستا، شهر و منطقه، به نوعى سينه به سينه نقل مى‌شد و همين طور بود كه خود به خود جوان‌ترها در معرض اين فرهنگ قرار داشتند. يعنى صبح كه بلند مى‌شد با پدر و مادر و فضاى روستايى و همان فرهنگ بود و شب‌ها هم كه قرار بود بخوابد همان داستان‌ها و تحليل‌هاى آنها را مى‌شنيد و به نوعى با آنها ارتباط داشت. اما نسل حاضر اصلا اينگونه نيست، زيرا پدر خانواده براى امرار معاش خانواده صبح تا شب مشغول كار مى‌شود و شب هم خسته از فعاليت روز استراحت مى‌كند و هيچگونه ارتباط موثرى با كودكان برقرارنمى‌كند، لذا با ازدواج و نقل مكان، اجتماعات نيز كوچك شده است. الان ديگر طورى شده كه متاسفانه حتى انقلابيون ما، كسانى كه در صحنه‌انقلاب حضور داشتند و خودشان از عاملين و پايه‌گذاران نظام بودند، نمى‌توانند ارتباط معنوى خوبى با فرزندانشان برقرار كنند. حالا در يك چنين فضايى آيا مسجدهاى ما نبايد متحول بشوند؟ چرا؟

چگونه مى‌توان از مسجد در پيشبرد برنامه‌هاى جامعه استفاده كرد؟ چه راهكارهايى پيشنهاد مى‌كنيد؟

مسجدهاى ما بايد متحول شوند. مثلا لازم است در خود مسجد سايت وجود داشته باشد تا وقتى كسى به مسجد مراجعه مى‌كند و از حاج آقا سؤال مى‌كند، حاج آقا او را به فلان شبكه راهنمايى نمايد. ارائه جزوات آموزشى و برگزارى كلاس‌هايى در خصوص مسائل مذهبى در گوشه و كنار مساجد واقعا غنيمت است. شهرستان‌ها و برخى مناطق تهران از وجود اساتيد برجسته محرومند كه مى‌شود سخنرانى‌هاى آنها را به صورت نوارهاى تصويرى و سى‌دى‌هاى تصويرى ضبط كرده و بعد به صورت موضوع بندى شده براى آن مناطق و شهرستان‌ها ارسال نمود. براى كودكانمان مى‌توانيم برنامه‌هاى آموزشى را از طريق مساجد گسترش دهيم. برنامه‌هاى نقاشى، برنامه‌هاى خط و برنامه‌هاى ديگر، مثلا تفسير قرآن، احكام و... از جمله اينهاست.
در ضمن بايد در اداره مساجد اختياراتى به جوانان بدهيم و در خصوص معمارى مساجد هم تغيير و تحولاتى ايجاد نماييم. يك موقعى گل دسته نياز زمانه بوده و كاربردى خاص خودش را داشته، يعنى خانه‌ها يك طبقه بوده و گل دسته به خانه‌ها اشراف داشته، بنابراين پيام‌رسانى و اذان گويى و حتى مداحى از اين طريق صورت مى‌گرفت و مردم نهايت استفاده را مى‌كردند، ولى در حال حاضر گل دسته‌ها ميان آپارتمان‌ها گم شده و نمى‌توان از آنها استفاده كرد و بيشتر جنبه تزيينى دارد. بعضى از جوانان معتقدند كه ما بايد مساجد را طورى بسازيم كه هركسى كه از كنارش عبور مى‌كند بخاطر زيبايى معمارى جديدى كه وجود دارد كه آن هم تركيبى از مفاهيم اسلامى است جذب بشود.
چه بهتر كه ديوارهاى مسجد شيشه‌اى باشد. مثالى كه مى‌زدند مى‌گفتند; مسجد ميدان هفت‌تير، مسجد الجواد شكل جديدى دارد و وقتى وارد مى‌شوى مشخص است كه افرادى درون آن نشسته‌اند. حضور روحانيون در مساجد پررنگ‌تر باشد. بعضى از مساجد ما صرفا هنگام نماز مغرب و عشا باز است‌بعد هم بلافاصله مى‌بندند و مى‌روند. در صورتى كه بايد روحانى باشد و به مسائل مردم پاسخ دهد. ما مى‌توانيم مراكز مشاوره‌اى كه به نوعى با مسائل اجتماعى ارتباط دارند در مساجدمان داشته باشيم، حداقل مشاوره‌هايى كه با قضا و مسائل مذهب همخوانى داشته باشند. مثلا در خصوص ازدواج و طلاق يا ساير مسائل خانواده مى‌توان از مساجد استفاده كرد و به مردم مشاوره داد. همين‌طور كه گفتم براى كودكان بايد فكرى كرد. در بعضى از مساجد كه مى‌رويد همين كه كودكى شلوغ مى‌كند بلافاصله مى‌گويند آقا اين بچه‌ها را داخل مسجد نياوريد. و بيرونش مى‌كنند. در صورتى كه بايد حداقل براى بچه‌ها يك جاى خاصى را داشته باشند. ارتباط خودشان را با بچه‌ها حفظ كنند كه من فكر مى‌كنم اين مسئله خيلى مهم است. ببينيد ما در عزادارى امام حسين (ع) در ماه محرم و صفر به بچه‌ها اجازه حضور مى‌دهيم، به آنها اجازه مانور مى‌دهيم و لذا يكى از علت‌هايى كه خانواده‌ها به هيئت‌ها مى‌آيند و عزادارى مى‌كنند كودكان آنها هستند. آنها مى‌گويند: من مى‌خواهم به مسجد بروم و زنجير بزنم، من مى‌خواهم سينه بزنم و.... لذا اجازه داده مى‌شود تا در هيئت‌برود و بلافاصله تا مى‌گويد آقا من مى‌خواهم نقش داشته باشم توى اين هيئت قبول مى‌كنند.
آقا مى‌توانم پرچم بگيرم؟ بله برو توى قسمت پرچم. بالاخره بچه‌ها به راحتى مى‌توانند بيايند و نقش آفرينى داشته باشند. من فكر مى‌كنم كه بايد تعريف بكنيم موقعيت ارتباطات و نقش آفرينى را و اجازه بدهيم كه جوانان ما، كودكان ما توى مسجد نقش داشته باشند. حالا اين چه طور شكل مى‌گيرد و چه طور مى‌شود تعريفش كرد بايد از كارشناسان استفاده كرد، ولى من فكر مى‌كنم اگر اين كار را نكنيم مراكز ديگر كه اجازه نقش آفرينى به كودكان و نوجوانان مى‌دهند آنها در جذب كودكان برنده خواهند بود. خوب اين تغيير و تحولات ظاهرى بود. به نظرمن چه اشكالى دارد كه طريقه تبليغات را آموزش بدهيم. خيلى از آقايون فكر مى‌كنند حالا مثلا چون رفته‌اند درس طلبگى خوانده‌اند لزوما نياز به شيوه‌هاى آموزش ندارند يا مثلا سنت ازدواج در مسجد، با حضور امام جماعت در شوراى حل اختلاف - كه احيانا در محل اختلافاتى وجود داشته باشد كه حالا بار قوه قضاييه هم به نوعى سبك مى‌شود - از مسائل بسيار مهم است و از سنت‌هاى قديمى بوده كه ما مى‌توانيم آن را احيا كنيم. پس نقش مسجد مى‌تواند نمود بهترى داشته باشد.
الان جامعه به سمتى مى‌رود كه بايد شوراهاى محلى را تشكيل بدهد. شهردارى مى‌رود كه بعنوان دولت‌شهر جايگاه خودش را بيابد و پيدا كند و بعد مثلا ارجاع و در همه زمينه‌هاى شهر و تصميم‌گيرى با شهردارى خواهد بود و همه براى اينكه حضور و فعاليت در شهر داشته باشند بايد با شهردارى هماهنگ كنند، كما اينكه الان نمونه‌هاى موفق آن را مى‌بينيم و در اين خصوص نيز براى پياده شدن نظرات شهروندان مشاركت آنها نياز است.
من فكر مى‌كنم در اين گونه مساجد مى‌توانند نقش خوبى داشته باشند. چون جايگاه شوراهاى محلى مى‌تواند در مساجد محل باشد. يك مسجدى را مشخص كنند و البته شهردارى موظف است كه خيلى از هزينه‌هاى جلساتش را بدهد. خود به خود وقتى افراد حس بكنند به يك مكان مقدسى رفت و آمد مى‌كنند و برايشان جايگاهى است، مسجد روحيه زنده بودنش را حفظ خواهد كرد. شايد آن زمان كه كوپن تقسيم كردن را به مسجد واگذار كردند يك بخش حس مى‌كردند كه مسجد جاى اين كارها نيست، ولى به هرحال زمينه‌اى بود براى اينكه مردم به اطلاعيه‌هاى درب مساجد دقت كنند و به نوعى ارتباط با مسجد را حفظ نمايند. به هر حال مساجد به نوعى فعال بودند و مى‌شود گفت: خيلى چيزها را از مساجد گرفته‌ايم. الان صدا و سيماى ما خودش يك مسجد است. مثلا شبكه‌هايى دارد، مثل معارف كه صبح تا شب مسائل مذهبى را مى‌گويد و خيلى هم پربارتر از يك مسجد محل مى‌تواند مطلب داشته باشد.

چه موانع يا آسيب‌هايى كاركردهاى مسجد را تحت تاثير قرار مى‌دهد؟

متاسفانه بسيارى از كارهاى محل با گفتمان‌هاى محل، آن هم در مسجد حل نمى‌شود، در حالى كه مسجد قبلا جايى بود كه مشكلات مردم را حل مى‌كرد. مخصوصا بعد از انقلاب اين اتفاق افتاد كه مسجد جايى بود كه بسيج در آن جا حضور داشت و بسيج مى‌توانست در خيلى از زمينه‌هاى جامعه، مثل امنيت، ارشاد و... نقش داشته باشد و اين نقشى كه داشت‌خود به خود مسجد را فعال مى‌كرد. من فكر مى‌كنم اگر بتوانيم بعضى از موضوعاتى كه قرار است مردم در آن خصوص با مساجد ارتباط برقرار كنند، به مساجد واگذار كنيم و اين ارتباط مردم و مساجد وجود پيدا كند كار بزرگى كرده‌ايم. من معتقدم بايد به بسيج مساجد بيشتر بها بدهيم، يعنى يك مقدار دستشان را باز بگذاريم و شرح وظايف بسيج را گسترده‌تر كنيم، يعنى مثلا بسيج را مجبور نكنيم كه تو حالا فقط با حسن صحبت كن و با حسين صحبت نكن، چون يكى از معضلاتى كه داريم چه در زمينه امور مساجد و چه در نيروى مقاومت‌بسيج همين مسائل پيش پا افتاده است.
ما بسيج مان يك بسيج عمومى است; بسيجى است كه امام از آن حرف مى‌زند، لذا بايد بسيج مستضعفين جهان عليه مستكبران جهان باشد. اين بسيج قاعدتا داعيه‌اش فراتر از حد شيعه است. ما آمديم چه كار كرديم. بسيج را داديم به سپاه، سپاه رديف فعاليت‌هايش در جامعه بسيار فراوان است كه به تبع آن بسيج هم نقش تبعى داشت‌بعد سپاه را محدود كرديم شد يك ارگان نظامى، يك عنوان خاصى كه تعريف خاصى برايش هست، مثلا وارد مقوله سياسى نشوند و به تبع آن بسيج كه يك تابعه‌اى از سپاه است او هم دچار اين معضل شد و لذا دست‌بچه‌هاى بسيجى براى ارتباط برقرار كردن با عموم محل بسته شد و اين بسته شدن باعث‌شد تا يك سرى كه احساس مى‌كردند در اين مسجد نمى‌توانند كار كنند بيرون رفتند و يا حتى يك امام جماعت كه حس مى‌كرد براى روشنگرى مردم بايد يك نماينده را دعوت كند و حرف بزند، اين نماينده به آنجا مى‌آيد و بلافاصله يك اخطاريه مى‌آيد كه اين آقا فلان گرايش را دارد چرا دعوتش كردى؟ آقا مردم محل دوست داشتند نماينده بيايد. اين تنگ‌نظرى‌ها، سليقه‌هاى فردى و شايد گروهى افرادى كه شايد فكر مى‌كنند سليقه خودشان حق است و به خودشان اجازه مى‌دهند در يك نظام اسلامى كه در آنجا حكومت اسلامى است‌سليقه خودشان را به عنوان سليقه حكومت اعلام و اعمال كنند، مشكل ايجاد كرده است.

لطفا پيشنهادات خود را براى مرتفع ساختن اين آسيب‌ها ارائه فرمائيد.

نقل مى‌كنند كه مقام معظم رهبرى به كوه رفته بودند، ديدند يك دختر و پسر با هم مى‌آيند و به نظر نمى‌رسد كه خواهر و برادر باشند. خوب ايشان هم سلام و احوالپرسى مى‌كنند و بعد مى‌گويند شما با هم نسبتى داريد؟ آن دو جوان جواب مى‌دهند راستش ما دوست همديگر هستيم و ان‌شاء الله مى‌خواهيم در آينده ازدواج كنيم، آقا فرمودند: خوب چرا صيغه محرميت نمى‌خوانيد؟ اصلا مى‌دانيد چيه؟ يك وقتى بگيريد و اسم آقايان را يادداشت كنيد تا بيايند پيش من، من خودم برايشان صيغه محرميت مى‌خوانم. مى‌گويند: اين زوج اصلا متحول شدند. نوع نگاه ما بايد عوض بشود. ما بايد برويم و حضور پيدا كنيم و برخورد كنيم. مگر مى‌شود يك پزشك، بگويد من از آدم‌هاى آلوده و بيمار پذيرايى نمى‌كنم و كسانى كه مريض هستند اينجا تشريف نياورند. بابا مگه شما پزشك نيستيد؟! بگويد من آدم سالم مى‌خواهم. آقا تو وظيفه‌ات اين است كه آدم‌هاى ناسالم و سالم را مشاوره بدهى، ولى آدم‌هاى ناسالم را بيشتر، زيرا اگر كسى به درجه‌اى ناسالم است تو مجبورى همه را بپذيرى. مبلغ دينى هستى تو بايد هدايت‌گر باشى، نمى‌توانى بگويى آقا من فقط به يك عده، طريق را مى‌گويم و به كس ديگرى نمى‌گويم، آن هم با استفاده از يك جايگاه عمومى و آن هم با استفاده از بودجه بيت المال. ما در روايت داريم كه پيامبر (ص) مشاوره مى‌كرد، يك امرى را به مشاوره مى‌گذاشت و در آن مشاوره حرف پيامبر راى نمى‌آورد. پيامبر (ص) فرمود: روياى صادقه ديده‌ام كه بايد در مدينه بجنگيم. آنها مى‌گويند: بايد بيرون از مدينه بجنگيم و مى‌روند بيرون مدينه و شكست مى‌خورند پيامبر خود مى‌دانست كه حق چيست؟ براى چه مردم عمل نكردند؟ در هر صورت آيه نازل مى‌شود كه اى پيامبر وظيفه تو فقط ارائه طريق است. راه را نشان بده. خدا خودش هدايت مى‌كند و به مقصود و مطلوب مى‌رساند. تو وظيفه‌ات اين است كه راه را نشان بدهى نكند با اينها مشورت نكنى، مشورت بكن و هرآنچه كه به شما رسيده در آن جمع عمل كن و توكل به خدا كن و لو اين كه نظرت مغلوب باشد. فلذا وقتى مردم انتخابى را مى‌كنند، انتخاب آنها ممكن است‌حق نباشد، اما ما بايد اين آزادى عمل را بدهيم كه مردم انتخاب كنند و ظاهرا حكمت‌خدا هم در اين قضيه همين است. خداوند هم مى‌گويد: آزادش بگذاريد. مى‌خواهد عليه من حرف بزند. مى‌خواهد عليه من تبليغ كند. من روزى او را قطع نمى‌كنم. وقتى خداوند اين كار را نمى‌كند ما بايد اين كار را بكنيم؟! در چارچوب قانون نظام جمهورى اسلامى ايران همه از حق تساوى برخوردارند با همان مجوزهايى كه نظام صادر مى‌كند.
با همان چهارچوب قانونى. من حق ندارم محدوديت‌سليقه‌اى خود را حاكم كنم.
به نظر من يكى از معضلاتى كه ممكن است وجود داشته باشد همين اعمال سليقه‌هاست. الان من فراوان مى‌شناسم جوانانى كه دوست دارند درباره مسائل دينى صحبت كنند و دوست دارند متفكر را هم بياورند و از آن حرف بكشند، اما در مسجد نمى‌دهند و آنها به جاهاى ديگر مى‌روند. مى‌روند تفسير قرآن را جاى ديگر مى‌گويند. اين هم به عنوان يك مسئله اساسى كه ما حق نداريم سلايق فردى خود را اعمال كنيم. من نمونه مى‌آورم. حضرت امام (ره) از اول با انتخاب بنى صدر مخالف بودند. در اين شكى نيست، از حرف‌ها، حديث‌ها و وصيت‌نامه امام مشخص است، اما امام سليقه‌اش را بر مردم تحميل نكرد. كافى بود اشاره كند و بگويد: من از بنى صدر خوشم نمى‌آيد، پودر مى‌شد مى‌رفت. بنابراين در جايگاه رهبرى وظيفه‌اش اين بود كه مردم را راهنمايى كند و به انتخابات نزديك كند، نه اين كه به جاى مردم تصميم بگيرد. مردم در موقعيت‌هاى مختلف بايد خودشان به تصميم برسند. بايد زمينه‌هاى تصميم‌سازى را فراهم كرد. آنها بايد تصميم بگيرند. چند وقت پيش مقام معظم رهبرى مى‌گفت: حتى اگر مردم نخواهند اسلام را، همه مى‌رويم. چون مردم خواستند ما آمديم. اگر مردم نمى‌خواستند، امام على (ع) حكومت را نمى‌پذيرفت. مردم مى‌خواستند «چون شما خواستيد بر ما واجب شده، يعنى مثلا ممكن است‌خليفه غير از معصوم باشد. امامت و وظيفه امامت‌به انتخاب مردم نيست. اما مسئله منافع مادى و دنيايى آنها به انتخاب خود مردم است. مردم اين شيوه را دوست دارند و انتخاب مى‌كنند. مى‌توانند بروند از اين آقا مشورت بگيرند و مى‌توانند نروند، اما نمى‌توانند بگويند: اين امام باشد خدايا تو اين را امام قرار بده. خداوند مى‌گويد: اين را ديگر كارى نداشته باش، من مى‌دانم چه كسى بايد امام باشد. تو فقط مى‌توانى آن را به عنوان خليفه قبول كنى و مى‌توانى قبول نكنى؟ اما من مى‌گويم اين كار را بكن.

لطفا اگر نكته‌ها و شيوه‌هايى ديگر به ذهنتان مى‌رسد آن را بيان فرماييد.

در هر صورت بهترين شيوه اين است كه اگر قرار است امام جماعت‌براى مسجدى انتخاب شود، به نظر و خواست آن جمع و مردم منطقه توجه شود. البته بعضى مى‌گويند توجه مى‌كنيم.
به جوانان هم اجازه بدهيد كه نظر بدهند. فقط آقايان بزرگان تصميم‌گيرنده نباشند. من فكر مى‌كنم يكى از مشتريان پروپاقرص مساجد جوانان هستند. مثلا به خود من مراجعه مى‌كنند و مى‌گويند: چرا اين مسجد را قبول نمى‌كنيد و به آنجا نمى‌آييد؟ من گفتم: كسى بايد اين مسجد را قبول كند كه فرصت داشته باشد، اولا مطالعه كند ثانيا ارتباط با مردم داشته باشد. من اصلا نمى‌توانم. مى‌گفتند فقط نماز بخوانيد. جواب دادم اين ظلم است در حق يك مسجد به آن بزرگى و توهين است‌به مردم آنجا كه من صرفا بيايم و نماز بخوانم و بروم. من فكر مى‌كنم كه مبلغين يا ائمه جمعه كه دارند وقت مى‌گذارند بايد كسانى كه باشند داراى آزادى عمل باشند. حداقل اگر خودش نيست جانشين داشته باشد كه كارها را بگرداند.
باز بودن درب مساجد مخصوصا در وقت نماز مغرب و عشاء خيلى نقش دارد. بعضى مواقع درب مساجد را بيشتر از نيم ساعت‌باز نمى‌گذارند بعد هم مى‌بندند و مى‌روند. چيزهاى ديگر هم است; مثلا در مراسم خاص درب‌ها بسته و از بيرون معلوم نيست چه خبر است.
در هر صورت مساجد فعال تشويق شوند و حتى امام جماعتش هم دريابد كه فعاليت‌خود را تقويت كند و امام جماعت هم مثل ديگر مردم نياز به تشويق دارد. از مساجد فعال در روز جهانى مساجد تقدير شود و از آنها حمايت‌شود تا يك رقابتى در جذب جوانان به مساجد ايجاد گردد.
با تشكر از وقتى كه در اختيار هفته‌نامه پگاه گذاشتيد.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 124  صفحه : 6
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست