نظريه جهانى شدن، خاورميانه بزرگ و هژمونى معرفتى انگلوساكسونها
فیاض ابراهیم
1. جهانى شدن نظريهاى است كه مىتواند شاخصى براى شناخت جهان امروز و يا خط و نشانى براى تقسيمبندى در جهان امروز باشد. در قرن بيست و يكم، تقسيم جهانى بر اين نظريه شكل مىگيرد كه چه ملت و اقوامى موافق اين نظريه هستند و در رواج آن مىكوشند، و چه اقوامى بىتفاوت و چه مللى مخالف آن هستند.
2. جهانى شدن فقط يك نظريه «ايدئولوژى» گونه است كه توسط يك قوم خاص، يعنى انگلوساكسونها وضع شده و براى آنكه پيروزى خود را در جنگ جهانى دوم جهانگير كنند، ادامه جنگ جهانى دوم به صورت غيررسمى توسط آنهااعلام شد.
بنابراين، انگلوساكسونها در سيطره يهوديسم بوده (مثل تاسيس اسرائيل توسط انگلوساكسونها و ادامه پشتيبانى از اسرائيل توسط آمريكا) و قدرت گردان قوم انگلوساكسون همان صهيونيسم جهانى است.
3. جهانى شدن به معناى جهانى شدن ارزشهاى يهوديسم در سطح جهانى، با نيروى انگلوساكسونها (مثل اجداد خودشان وايكينگها) است و صهيونيسم مسيحى، همانشكل اتحاد انگلوساكسونهاى مسيحى با صهيونيسم جهانى است كه مسيحيان بايد به عنوان «قوم پست» ، سرباز پياده و مجرى برنامههاى يهوديسم و صهيونيسم شوند و قوم يهود، سالم و غانم از اين ستيزه برون بيايد.
4. جهانى شدن، از خاورميانه با طرح اسرائيل بزرگ (از نيل تا فرات) شروع مىشود كه مرحله بعدى تشكيل اسرائيل است. در مرحله اول كشور اسرائيل توسط «انگلوساكسون مادر» ، يعنى انگلستان تشكيل شده و اسرائيل بزرگ توسط فرزند ارشد انگلوساكسونها، يعنى امريكا بهوجود مىآيد; پس مرحله اول با مرحله دوم تكميل و جهانى شدن از خاورميانه بزرگ شروع مىشود. چون خاورميانه نفتى و سوق الجيشى (حد فاصل شرق و غرب) در اختيار هر قدرت و كشورى كه باشد، مىتواند جهانى فكر كند و جهانى عمل نمايد.
5. بنابراين، جهانى شدن يك جهانبينى و ايدئولوژى دارد كه همان جهانبينى و ايدئولوژى يهود است و نهايت آن اين است كه قوم برگزيده (يهود) بر جهان مسلط شود و ديگران در حيطه حكومت جهانى آنها تنفس كنند كه در بعد تئوريك و نظريهاى، توسط متفكران حاكم در دانشگاههاى قوم آنگلوساكسون، به يك نظريه تبديل شد و توسط يك متفكر يهودى ديگر، به نام ساموئل هانتينگتون، به استراتژى «نبرد تمدنها» تبديل شد و در مرحله اول، نبرد تمدن غرب با تمدن اسلامى ترسيم شد و بر همين اساس، حمله انگلوساكسونها به افغانستان و سپس عراق رخ داد.
6. نظريه يهودى جهانى شدن دو ركن دارد:
الف. بنيادهاى جهانى اقتصاد، مثل بانك جهانى اقتصاد كه سهامداران اصلى آن يهودى هستند.
ب. رسانههاى جهانى كه آن نيز در ملكيت و سهامداران يهودى است.
موضع اقوام در سطح جهانى درباره جهانى شدن، با موضع و رابطه آنها با اين دو نهاد و چگونگى ارتباط با اين دو نهاد تعيين مىشود و تمام مغزهاى اصلى اين دو نهاد در قوم و جغرافياى انگلوساكسون، قرار دارد.
7. خاورميانه بزرگ مطرح شده از سوى امريكا، فرزند ارشد انگلوساكسونها، همان اسرائيل بزرگ است كه مقدمه جهانى شدن است; پس استراتژى اصلى جهانى شدن است و اين به استراتژى خردترى نياز داشت كه نبرد تمدنها و اولين قدم اجرايى آن جنگ و نبرد اول خليج فارس بود كه توسط امريكا (بوش پدر) و نظم نوين جهانى او مطرح شد و سپس با استراتژى مهار دو گانه، زمينه براىاشغال عراق آماده شد و سپس با حمله نهايى به عراق و اشغال آن توسط بوش، زمينه براى ايجاد خاورميانه بزرگ يا اسرائيل بزرگ آماده شد.
8. واقعيت جهان امروز فقط يك واقعيت است و آن قرن بيست و يكم است كه شرايط خاصى دارد و آن رسانههاى جهانى و ماهوارهها هستند، جهانى شدن نيز فقط يك نظريه براى توصيف قرن بيستم و يكم، از جانب قوم آنگلوساكسون است، ولى آن قدر توسط رسانههاى انگلوساكسونى، دانشگاهها و سازمانهاى اقتصادى جهانى آنها تكرار شده است كه اين نظريه شكل واقعيتبه خود گرفته است و در واقع آنقدر آن را تكرار كردهاند كه نظريه را به واقعيت تبديل نمودهاند (نظريه واقعيت نما) و اين از شوهاى تلويزيونى «الوين تافلر» شروع شد و سپس آنقدر توسط آكادمىها و مراكز تحقيقاتى و دانشگاهها تكرار و توليد شد كه اين نظريه به يك واقعيت انكارناپذير تبديل شد و به ميزانى براى دانش انسانى و نظريههاى مربوط به آن تبديل گرديد و اين همان هژمونى فرهنگ و معرفت قوم آنگلوساكسون بر جهان امروز است.
9. فرهنگ جهانى شدن، فرهنگ عوامپسند (Popular Culture) است كه فرهنگى سطحى و ضد سنت و انعكاسى كامل از جهانبينى يهود و آنگلوساكسونها است (كه در مقالههاى قبلى گذشت)، چون سنت، فرهنگ عميق است و براى تبديل فرهنگ به سطحى بودن، سختبا سنت تنافر و جنگ خواهد داشت; پس جهانى شدن، يعنى سطحى كردن فرهنگ و نابودى سنت.
10. برخورد سنت و اقوام تاريخى با فرهنگ سطحى و عوام پسند جهانى در قالب نظريههاى ديگر، غير از جهانى شدن تجلى يافته است; كشورهاى آلمانى زبان با نظريه عقل و فلسفه ميان فرهنگى، و كشورهاى فرانسوى زبان با نظريه پسامدرنيسم، به جنگ نظريه جهانىشدن آمدهاند و سعى بر حفظ سنتخود دارند.
11. كشورهاى شرقى كه تاريخمندترين و صاحب سنتترين اقوام جهانى هستند، براى براى قرن بيست و يكم نظريههايى پويا و متناسب با احوال و اوضاع اين قرنها توليد كنند تا بتوانند سنتخود را حفظ كنند و به ركود معنوى و معنايى دچار شوند.
12. كشور ايران كه چهار راه تمدنى و انقلاب آخرالزمان و آخرين انقلاب بشرى را با خود دارد، بايد براساس سنت چند هزار ساله خود، دستبه كار توليد نظريهاى براى قرن رسانهها يا قرن بيست و يكم بزند وگرنه دچار نظريه انحصارى جهانى شدن آنگلوساكسونى مىشود، مثل آنچه برخى امروز در ايران مىگويند.
پذيرش اقتصاد جهانى (در قالب بانك جهانى و شرايط خاص آن) يا پذيرش ماهوارهها و رسانههاى كشورهاى آنگلوساكسون (مثل اينترنتيا زبان انگليسى) و پذيرش فرهنگهاى پاپ آنگلوساكسونى و يا پذيرش فرهنگ و معرفت آنگلوساكسونى دانشگاههاى كشور (مثل پذيرش ISI بهعنوان شاخص علمى دانشگاهها) و در نهايت پذيرش و تطابق يابى ساختارى - معرفتى كامل با قوميت آنگلوساكسونها و ترجيح سازمانهاى بظاهر بينالمللى آن برحكومت ملى، از نمونههاى آن است.