responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پژوهش های قرآنی نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 8  صفحه : 2

تحولات تفسیر نگارى در قرن چهارده
صدر سيد موسى

موسى صدر ـ امان الله فرید
قرن چهارده از نظر شمار تفسیرهاى نگاشته شده سرآمد قرنهاى گذشته است. آمار و ارقامى که از تفسیر و تفسیرنویسان وجود دارد، 1 در هر قرنى بیش از 25 تا 35 تفسیر را نشان نمى دهد. درحالى که در قرن چهارده، شمار تفاسیر مهم ومطرح قرآن به بیش از شصت تفسیر مى رسد که بیش از دوبرابر قرن پیشین است.از نظر کیفى نیز، گونه گونى و دگردیسیها و تغییراتى که در گرایشها و روشهاى تفسیر رخ نموده است، شاید درخور سنجش با هیچ قرنى نباشد.
دیدگاههاى گوناگون، شیوه هاى نوین، معیارهاى جدید و درمجموع، جهت خاصى که در کل حرکت تفسیرى دیده مى شود، در دامان این قرن پدید آمده و بالیده است.گرچه بعضى از این دگردیسیها ریشه هاى تاریخى و پیشینه دورترى از قرن چهارده دارند، امّا آنچه که این قرن را از گذشته جدا مى سازد، گسترش و فراگیرى و حضور همه سویه این دگردیسیها در صحنه تفسیر است.
بررسى وتحقیق در نمونه هاى برجسته و مهم تفاسیر این قرن که هریک منشأ پیدایش دگرگونیهاى ژرف تفسیرى شده است، چنین مى نماید که دگرگونیهاى پدید آمده در گرایشها و سبکهاى نو محدود نبوده است، بلکه تفاسیر قرن چهارده ازیک جهت شاهدحذف ویا کم رنگ شدن برخى ویژگیهایى است که در تفاسیر گذشته بوده وهم اکنون جــایگاه چندانى ندارند. بى رنگ شدن برخى از ارزشها و ملاکهاى تفسیرى، کم اهمیت تر از دگرگونیهاى اثباتى نیست؛ ازین روى، در بررسى ویژگیهاى تفاسیر قرن چهارده ناگزیریم به هر دو گونه دگردیسى (نفى و اثبات) اشاره کنیم.

 

ملاکها و منابع رنگ باخته
برخى از منابع و معیارها در تفاسیرقرنهاى گذشته اعتبار داشته و در فهم کلام الهى عناصر مهم تلقى مى شده اند، درحالى که مفسران قرن چهارده به آنها بها نداده و به پیراستن تفسیر ازآنها پرداخته اند. از این جمله مى توان به محورهاى زیر اشاره کرد:

 

1. بى اعتبارى اسرائیلیات
کم تر پژوهشگرى است که نداند تفاسیر گذشتگان آمیخته با خرافات و نقلهاى تاریخى بوده است، نقلهایى که ریشه در بینش و اندیشه یهود دارد و هیچ مأخذ معتبر اسلامى براى آن نمى توان یافت. کافى است محورهاى تاریخى چندى را همچون داستان آفرینش آسمان و زمین، خلقت آدم، سرگذشت انبیاء و غیره که بستر روایات اسرائیلى است، در نظر بگیریم و سپس به تفاسیر اسلامى از طبرى گرفته تا بغوى، قرطبى، ابن کثیر، بیضاوى، خازن ، ثعالبى، ابوالفتوح 2 و… مراجعه کنیم، تا دریابیم که تا چه حدّ نقلهاى تاریخى اسرائیلى در درون تفاسیر اسلامى رخنه کرده است. البته شدت و ضعف در بهره گیرى تفاسیر پیشین از اسرائیلیات درخور انکار نیست چه این که تفاسیر اهل سنت، به لحاظ تکیه و استناد به آراى صحابه، بیش تر در معرض چنین ناهنجارى قرار گرفته است، امّا در مجموع پرداختن به اسرائیلیات و استفاده از داستانهاى تاریخى غیرمعتبر، درد مشترک بسیارى از تفاسیر روزگاران پیشین است، در حالى که روح غالب در تفاسیر قرن چهارده، بى اعتبارى اسرائیلیات و کنار نهادن نقلهاى تاریخى بى اساس است.
مفسران این قرن هریک به تناسب و اقتضاى سبک و روشى که برگزیده اند ویا گرایش خاصى که داشته اند، با تیغ جرح و تعدیل به نقد روایات اسرائیلى رفته و بر نقش منفى این روایتها، بر اندیشه مفسر و نیز تفسیر آیات، انگشت گذاشته اند.
المنار که خود یکى از آغازگران گرایش اصلاحى در زمینه تفسیر است، پس از بیان این نکته که بیش تر تفاسیر مأثور بستر روایات یهودى ومجوسى بوده اند، مى نویسد:
(و غرضنا من هذا کلّه ان اکثر ما روى فى التّفسیر المأثور أو کثیره حجاب على القرآن و شاغل لتالیه عن مقاصده العالیة المزکّیة للانفس المنورة للعقول… )3
هدف ما از همه این سخنها، آن است که بیش تر روایاتى که در تفاسیر روایى آمده ویا دست کم بخش زیادى از این نقلها، حجاب قرآن ومانع رسیدن خوانندگان آن به مقاصد عالى و تربیتى وحقایق نورانى و روشن گر قرآن هستند….
علامه طباطبایى نیز که با سبک تفسیر قرآن با قرآن، جریان جدیدى را در روشهاى تفسیرى این قرن به وجود آورده است، از زاویه سازگارى و ناسازگارى اسرائیلیات با مفاهیم وآیات قرآن نگریسته و مى نویسد:
(احدهما افراطهم فى الرّکون الى الآثار و قبول الحدیث کیفما کان وان خالف صریح العقل و محکم الکتاب فلعبت بأحلامهم الاسرائیلیات وما یلحق بها من الاخبار الموضوعة المدسوسة و انستهم کلّ حقّ و حقیقته و صرفتهم عن المعارف الحقّة.)4
ییکى از علتها [ى قضاوت نادرست نسبت به یوسف] زیاده روى مفسران دراعتماد کردن به روایات و پذیرش هرگونه حدیث است اگر چه با عقل و نقل ناسازگار باشد ولذا اسرائیلیات و مانند آنها از اخبار جعلى با عقل و اندیشه شان بازى کرده و سبب شده است که هر حقّ و حقیقتى را فراموش کنند ومعارف حقه را مورد بى توجهى قرار دهند.
داوریهایى ازین دست وبا همین مضمون نسبت به اسرائیلیات و نقش منفى و ویران گر آن در فهم آیات قرآن وجلوگیرى از رسیدن به هدفهاى اصلى و واقعى آن، در سراسر تفاسیر قرن چهارده دیده مى شود. 5

 

2. اختصار در طرح مباحث ادبى و لفظى
شاخصه دیگر در تفاسیر قرن چهارده دورى از بحثهاى درازدامن درباره قراءتها و نیز بحثهاى ادبى همچون صرف و نحو، و لغت و غیره است. جوّ غالب بر تفاسیر این قرن، بسنده کردن به ضرورت در زمینه هاى یادشده است. بررسى دیدگاههاى نادر و گونه گون، وارد شدن درمسائل جزئى و تخصصى وپرداختن به امور غیر ضرورى در محورهاى بالا، چندان جایگاهى درتفاسیر این قرن ندارد. 6 درحالى که در گذشته بیش تر تفاسیر مانند: التبیان، مجمع البیان، ابوالفتوح، جواهر الحسان، زادالمسیر، کشاف، مدارک التنزیل وحقایق التأویل(تفسیر نسفى)، تفسیر کبیر فخر رازى، السراج المنیر و … به مباحث ادبى و لغوى اهمیت ویژه داده و بیش از آنچه در فهم کلام الهى دخالت داشت، به ایراد مباحث و نقض و ابرام دیدگاهها واحتمالها اهتمام داشته اند.
روى گردانى مفسران قرن چهارده ازمباحث طولانى ادبى و وجوه قراءات، به خاطر توجه زیاد آنان به جنبه محتوا و مفاهیم کلى وعینى آیات است. امرى که به طور طبیعى مستلزم پرهیز ازمباحث حاشیه اى و صورى و مسائل لفظى بوده است. 7

 

3. پرهیز از تفصیل در آیات الاحکام
در تفاسیر گذشتگان مباحث فقهى و پرداختن به آیات الاحکام، اهمیت ویژه اى داشته است و به همین جهت چه در تفاسیر جامع، مثل مجمع البیان و روح المعانى ومفاتیح الغیب وچه در تفاسیر تک بعدى مثل قرطبى، ابى السعود، فتح القدیر وابن کثیر، مباحث فقهى به گونه گسترده مطرح مى شود. از بررسى بیش تر تفاسیر گذشته چنین برمى آید که محور فقه الاحکام، همانند محورهاى دیگر قرآنى و در همان سطح براى مفسران مطرح بوده است.
ولى در تفاسیر قرن چهارده مباحث فقهى کم تر به چشم مى خورد. آن بحثهاى گسترده که در تفاسیر گذشته مثل قرطبى شکل گرفته است در تفاسیر این قرن دیده نمى شود. گرایش عمومى مفسران بر اختصار و گزیده گویى است. سعى مى شود محورهاى دیگر قرآنى به بحث و تحلیل گرفته شود. برخى ازمفسران مانند علامه طباطبایى تفسیر آیات الاحکام را از وظایف فقه مى داند و تحقیق را به آن جا وا مى نهد 8 و برخى دیگر گستردگى این مباحث در تفاسیر گذشتگان ویا اختصاص یافتن برخى کتابها به توضیح و تفسیر آیات الاحکام را، دلیل کافى بودن پردازش به آیات الاحکام شمرده اند و گروهى نیز با تمسّک به این که هدف کلى قرآن هدایت و اصلاح بشر است وعناصر این فرایند درابعاد اخلاقى واعتقادى و اجتماعى بیش از احکام فقهى است 9، از پرداختن تفصیلى به آیات الاحکام خوددارى کرده اند.

 

4. میانه روى در تکیه بر روایات
اگر به تفسیرهاى پیشین مراجعه کنیم درمى یابیم که بخش زیادى ازآنها را روایات تشکیل داده است و دراین تفاسیر، محور بودن روایات درفهم آیات مورد تأکید قرار گرفته است.
تفسیر طبرى، ابن کثیر، بغوى، صافى، درالمنثور، کنزالدقائق، زاد المسیر و … بخشى ازمجموعه تفاسیر روایى اند که حرکت تفسیر مأثور را در گذشته شکل داده و بدان نمود بخشیده اند.
امّا در قرن چهارده، این جریان رو به افول نهاده و بخش مهمى ازاین تفاسیر در بهره گیرى از روایات راه اعتدال را پیش گرفته اند و به روایات تنها به عنوان یکى از عناصر دخیل درتفسیر نگریسته اند. بلکه گاه چنین مى نماید که روایات درحاشیه قرار گرفته است وچه بسا برخى از تفسیرها هم که تا اندازه اى به ذکر روایات پرداخته اند، در آراى تفسیرى بدان روایات تکیه نکرده اند و در برخى تفسیرها نقل روایات، بیش تر، در بخشهاى غیر تفسیرى مثل فضایل سوره ها، شأن نزول و یا تأیید برداشتهاى قرآنى صورت گرفته است. 10
از مهم ترین سببهاى پیدایش این پدیده در تفاسیر قرن چهارده ، یکى رشد عقل گرایى و دیگرى اهمیت یافتن شیوه تفسیر قرآن با قرآن است.
سایه گسترى این دو عنصر بر بیش تر تفاسیر قرن چهارده (چنانکه به شرح بیش تر آن خواهیم پرداخت) پیامدهاى چندى را به بارآورد 11 که یکى از آنها کم اهمیت شدن نقش روایات در تفسیر است. طبیعت روش عقلى در تفسیر اقتضاء دارد که همه برداشتها براساس عقل و اندیشه محک زده شود وهرگونه فهمى چه براساس روایات وچه غیرآن، تا زمانى که خرد آن را نپذیرد و درچارچوب معیارهاى آن نگنجد از درجه اعتبار ساقط باشد. در قرن چهارده که گرایش عقلى در اثر انگیزه هایى قوّت مى گیرد به طور طبیعى مجال را بر تفسیر غیر عقلى تنگ مى کند 12 وحتّى در تفسیر قرآن با قرآن که بین تفسیر روایى و تفسیر قرآنى، ناسازگارى و رویارویى به وجود آید، تفسیر روایى کنار گذاشته مى شود و نیاز به توجیه پیدا مى کند.
علامه طباطبایى دراین زمینه مى نویسد:
(الاستعانة بالروایات عن النّبى(ص) و الائمة فى تأیید المعنى المستفاد من الآیة او بمعنى اصح عرض الروایات على الآیات واثبات مضامین الروایات وذلک عن طریق تأیید الآیات لماجاء فى مضمون تلک الروایات من دون التعرض لاسانید تلک الروایات بعد ما تبیّن لنا مطابقة مضمونها لنص القرآن، فالاصل اذن هو المعنى المستفاد من الآیة ومن ثمّ الاستعانة بالآیة فى اثبات صحة ما ثبت فى الروایة والاستعانة بالروایة لتأکید ما ثبت فى الآیة.) 13
کمک گرفتن از روایات پیامبر(ص) و ائمه(ع) درجهت تأیید معنایى است که ازآیه استفاده شده، یا به معناى صحیح تر بهره گرفتن از روایات، در واقع عرضه کردن آنها بر آیات است و ثابت کردن مرادهاى آنها از راه تأیید آیات است و پس ازاین که سازگارى آن با قرآن به اثبات رسید، ثابت کردن آن روایات نیاز به بررسى سندى ندارد، پس اصل و اساس همان معنایى است که از قرآن استفاده شده است و ازآیه براى ثابت کردن درستى مفاد روایت استمداد مى شود و در برابر از روایت براى تأکید مفاد آیه.
صاحب تفسیر فرقان نیز مى نویسد:
(احادیث و روایات چیزى جز حواشى مختلف بر متن کتاب الهى نیستند. آنچه سازگار با متن باشد پذیرفته مى شود وآنچه ناسازگار با آن باشد، به دیوار زده مى شود وآنچه هم که مشکوک باشد به گوینده یا راوى آن حواله مى شود.) 14
بنابراین، مى توان گفت جریان عقل گرایى و سبک تفسیر قرآن با قرآن در تفاسیر قرن چهارده به ناگزیر، با افول تفسیرمأثور و به حاشیه رفتن روایات از صحنه تفسیر همراه بوده است.

 

ره آوردهاى اثباتى، در تفسیر قرن چهارده
آنچه تاکنون یاد شد، ناظر به گرایشها و روشهایى بود که در تفاسیر کهن و قرون پیشین مورد استفاده بوده، ولى در تفاسیر قرن چهارده مورد انکار و بى توجهى قرار گرفته اند. امّا در این بخش نظر به دگردیسیهاى اثباتى و ایجادى داریم وموضوع را در دو زمینه: 1. گرایشهاى نوین 2. روشهاى نوپیدا، دنبال مى کنیم.

 

گرایشهاى نوین
گروهى از نویسندگان، مجموع گرایشهاى نوین تفسیرى در قرن چهارده را چهار گرایش دانسته اند: 16 گرایش علمى، اجتماعى، مذهبى والحادى. امّا گرایش مذهبى را نمى توان از ویژگیهاى تفسیرى قرن چهارده دانست، چنانکه خود نیز به آن اعتراف دارند، 17 بلکه در طول تاریخ تفسیر گرایش به تفسیر بر اساس معیارهاى مذهبى و اعتقادى مفسر وجود داشته و تاکنون نیز ادامه دارد وبه نظر مى رسد این یک ضرورت اجتناب ناپذیر باشد؛ زیرا هر مفسرى بنا بر باورهاى مذهبى خود عقیده دارد که مبانى و اصول فکریش در قرآن وجود دارد وناگزیر درمواردى، از تأیید باورهاى خود با آیات، خوددارى نمى کند.
افزون بر این، تعبیر (الحادى) تعبیر دقیقى نیست؛ زیرا الحاد به معناى انکار خدا و وحى است واین با تفسیر قرآن سازگار نیست. آنچه دراین گرایش هست، نوعى نگاه طبیعت گرایانه به آیات است که پیروان آن با وجود اعتقاد به خدا و حق بودن وحى و حقیقت قرآن تصور کرده اند که مفاهیم دقیق آیات ومراد واقعى خدا همان است که خود فهمیده اند!
به هرحال، اشارتى به این گرایشها ضرورى است:

 

1. گرایش علمى
ماهیت این گرایش پرداختن به آیات از نگاه علوم گوناگون و تلاش درجهت فهم بهتر آنها در پرتو دستاوردهاى علم است. مفسرانى که این جریان را به وجود آورده اند، سعى مى کنند تصورهاى گذشته نسبت به برخى آیات را کنار بگذارند و درسایه دیدگاهها و حقایق علمى تفسیر جدیدى ازآن ارائه دهند.
زمینه هاى پیدایش این گرایش درخود قرآن نیز به چشم مى خورد واز همین روى جلوه هاى ضعیف این حرکت در تفاسیر گذشتگان نیز وجود داشته، هرچند به صورت یک جریان قوى مطرح نبوده است، ولى در قرن چهارده این حرکت از جهات گوناگونى قوت و شدت گرفت.
تفسیرهایى که گرایش علمى هرچند با شدت و ضعف همراه با نوسان درآنها دیده مى شود، بسیارند. دراهل سنت از تفسیرهایى چون: طنطاوى، کشف الاسرار النورانیة اسکندرانى، المنار، مراغى و در شیعه از تفسیرهایى چون: نمونه، پرتوى از قرآن ، نوین، تا حدودى المیزان والکاشف و… مى توان یاد کرد.
ازمطالعه دیدگاهها و عملکردهاى مفسران چنین برمى آید که روى کرد به تفسیر علمى از دوچیز مایه مى گرفته است:
ـ اهمیت و اعتبار یافتن علم درکشف حقایق.
ـ تأثیر و نقشى که مى توانسته است علم، در رشد و پیشرفت جامعه ها ایفا کند.
در نتیجه، مفسرانى که در صدد فهم صحیح آیات مربوط به حوزه علوم بوده اند، ناگزیر نیم نگاهى به دستاوردهاى علوم داشته اند؛ زیرا تصورات و برداشتهاى پیشینیان نسبت به این گونه آیات ، بیش تر، پایه محکم علمى نداشته است و از همین روى در رویارویى با کشفیات جدید گاه مورد انکار قرار مى گرفته و مفسران قرن چهارده با دستیابى به آگاهیهاى جدید ناگزیر به اصلاح برداشتهاى پیشین بوده اند.
به عنوان نمونه اصلاح تصور پیشینیان نسبت به شهابها و آسمانهاى هفتگانه 18 و ردّ نظریه غیر علمى مرکزیت زمین 19 ، کشف حرکت واقعى خورشید و نه حرکت ظاهرى روزانه آن به دور زمین20، توسعه آسمانها21، باطل کردن تصور ابتدایى از واژه (الدّخان)22، کشف کوههاى یخ درآسمان 23 و… ازمواردى است که واقعیتهاى علمى به گونه جبرى مفسران را به تفسیر دیگرى از آیات وا داشته است.
چنانکه نقش دانشها در توسعه و پیشرفت جامعه ها عامل دیگرى بوده است که برخى مفسران کوشیده اند تا با وارد کردن آن در تفسیر و بهره گیرى از کشفیات علمى، راه رشد و تکامل جامعه هاى اسلامى را هموار کنند وچنین بنمایند که اگر بعضى جامعه ها در سایه علم به توسعه و پیشرفت رسیده اند، هسته ها ومبادى این پیشرفت که دانشهاى گوناگون است در بین مسلمانان و درمتن کتاب دینى آنان وجود داشته و دارد و برآنهاست که ازاین سرمایه ها استفاده کنند وراه توسعه و تکامل را درپیش گیرند.
طنطاوى که بارزترین چهره گرایش علمى دراین قرن است، انگیزه خود را از رو آورى به تفسیر علمى چنین شرح مى دهد:
(اینک امروز با استمداد ازخداوند لطیف وخبیر به تفسیر مى پردازم و آرزومندم که در اثر آن قلبها گشوده و جامعه ها هدایت شوند… و خداوند به تمدن و پیشرفت آنان بیفزاید واین کتاب انگیزه اى براى مطالعه و بررسى جهان هاى علوى و سفلى گردد. وازاین امت کسانى پدید آیند که در زمینه هاى کشاورزى، پزشکى، معادن، حساب و هندسه، ستاره شناسى و دیگر دانشها بر فرنگیها برترى یابند؟ چرا نه! درحالیکه آنچه ازآیات مربوط به علوم در قرآن آمده است بیش از هفتصد و پنجاه آیه است حال آن که آیات فقهى ـ آن مقدار که صریح است ـ از صدوپنجاه آیه تجاوز نمى کند) 24

 

2. گرایش اصلاحى
این گرایش نخستین بار توسط شیخ محمد عبده به وجود آمد 25 و سپس توسط رشید رضا و مراغى و سید قطب ادامه یافت وهم اینک به عنوان یک جریان نیرومند در متن تفاسیر قرن چهارده وجود دارد. در شیعه نیز افرادى چون سید محمدحسین فضل اللّه در من وحى القرآن، محمد جواد مغنیه در الکاشف، محمد تقى مدرسى در من هدى القرآن، سید محمود طالقانى درپرتوى از قرآن، ناصر مکارم شیرازى در تفسیر نمونه و افراد دیگرى به این جریان پیوسته اند.
وجه امتیاز این گرایش نسبت به گرایشهاى دیگر، توجه به ابعاد اجتماعى و تربیتى آیات است. سیر تفسیر در این گرایش، به سمت روشن گرى و تحلیل آیات به لحاظ پیامدهاى اصلاحى آن در ابعاد اجتماعى و اخلاقى و آشکار ساختن عناصر و عوامل سازندگى در زمینه هاى یادشده است.
محورهاى مورد تأکید و توجه در گرایش اصلاحى عبارتند از: هویت جامعه اسلامى، ارزشها در قلمرو حیات انسانها، مبانى ارزشى و انسانى، وحدت و همبستگى امّت، وظایف و مسؤولیتهاى اجتماعى، دوستان و دشمنان جامعه هاى اسلامى، نظامهاى سیاسى، اقتصادى واخلاقى، سنتهاى الهى در زندگى و مرگ جامعه ها و تمدنها، شیوه ها و معیارهاى تربیتى، انگیختن احساسها و مهرها براى ایجاد و تحقق ارزشها و الگوهاى ارائه شده، کارآیى اسلام به عنوان یک مکتب فکرى و اجتماعى، عدالت اجتماعى، نظام خانوادگى و…
مفسران این جریان براین اصل اساسى اتفاق نظر دارند که قرآن کتاب هدایت است و بایسته این هدایت گرى آن که تفسیر به سمت نزدیک ساختن قرآن با واقعیتها و عینیت بخشیدن به مفاهیم هدایتى واصلاحى آن پیش برود. از همین روى تکیه بر پیوند قرآن و واقعیتهاى محسوس زندگى بشر، نقطه مشترک همه این تفاسیر است.
محمد جواد مغنیه مى نویسد:
(به قرآن نگریستم دیدم حقیقت آن کتاب، دیندارى و هدایت است، کتاب اصلاح و قانونگذارى، که در صدد است بشر را زندگانى بخشد که بر پایه ها ومبانى درستى استوار است، زندگانى که درآن امنیت و عدالت حاکم است و فراوانى وآسایش آن را فرا گرفته است.) 26
نویسنده دیگرى از همین جریان درباره پیوند مفاهیم قرآن با زندگانى اجتماعى مى نویسد:
(روش اسلام بر پایه نگرش همه سویه به انسان و نظم زندگى اجتماعى او به گونه پیوسته است؛ ازاین روى اسلام میان انگیزش و پرورش انسان در جبهه هاى جنگ و خودسازى و پیرایش درون و چیرگى بر خواسته ها و آرزوها و گسترش دوستى و بزرگوارى در میان اجتماع، جمع کرده است. این همه به یکدیگر نزدیک اند وآن گاه که این فرازها را یک به یک بررسى مى کنیم، پیوستگى تنگاتنگ آنها با زندگى و سرنوشت بشرى در دیدگاه اسلام به خوبى روشن مى گردد.) 27
گرچه از پیدایش این جریان در تفسیر زمان زیادى نمى گذرد، امّا گسترش آن درمیدان تفسیر بیش از هرجریان دیگرى صورت گرفته است واین، به سبب بایستگیهایى بوده است که همچنان وجود دارد واحساس مى شود.
این ضرورتها که خود پیش فرضهاى جدیدى از قرآن را فراسوى دید مفسران قرار داده، همان چیزى است که فکر اصلاح طلبى را درکل، براى ما مطرح کرده است. عبده به عنوان آغازگر گرایش اصلاحى یکى ازاین اندیشه وران اصلاح طلب است که همچون سید جمال الدین بایستگى ایجاد اصلاح در ساختار اندیشه اجتماعى مسلمانان را باورداشته است، با این تفاوت که عبده این هدف را پیش از هرچیز در تفسیر قرآن جست وجو کرده است.

 

3. گرایش مادى
درگذشته تاریخ تفسیر، هیچ نشانى ازاین جریان (تفسیر مادى آیات وحى) دیده نمى شود و فقط در قرن چهارده است که این گرایش در صحنه تفسیر ظهور کرده است.
تفسیر سید احمد خان هندى، به نام (تفسیر القرآن وهو الهدى و الفرقان)، نمونه آشکار این جریان است و شاید همین تفسیر، نخستین تفسیرى باشد که به این گرایش دامن زد، امّا پس از چندى گرایش مادى در نوشته ها ومقاله هاى برخى ازنویسندگان واحزاب چپ گرا نیز چهره نمود.
ویژگى این گرایش، توجیه برخى مفاهیم معنوى به وسیله پدیده هاى مادى است. در این گرایش سعى برآن است تا آیات براساس ذهنیت برگرفته از واقعیتهاى مادى، روشن شود و هیچ گونه معیار قرآنى و روایى، جز دیدگاهها و برداشتهاى شخصى یا مکتبى مفسر از واقعیتهاى مادى و اجتماعى به رسمیت شناخته نشود واز همین روى، این گونه تفسیر، یکى ازنمونه هاى آشکار تفسیر به رأى به شمار مى آید.
به عنوان نمونه، تفسیروحى به بازتاب ژرفناى روح پیامبر، 28 توجیه واقعیتهاى درک ناشدنى بهشت و جهنم، 29 تفسیر شکافته شدن دریا در داستان موسى به جزر ومدّ دریا، 30 تفسیر وحى به شناخت پدیده نسبت به راه تکامل خویش، 31 تفسیر غیب به مرحله غیب انقلاب توحیدى، 32 تفسیر ایمان به پیوند با نمودهاى هستى در تکوین و تشریع، 33 تفسیرملائکه به فروغها و شعله هاى حیات در پدیده ها، 34 تفسیر سجود به فروتنى عناصر انقلابى مؤمن و هماهنگى آنان با خط مشى تکاملى موجودات، 35 تفسیر شکر به آزادى خواهى، 36 تفسیر تقوا به سازگارى با مدارتکامل راستین، بر خلاف درگیرى با تضادها وحل درست آنها و…
احمد خان معتقد است که اصل هماهنگى قرآن با علوم و ناسازگار نبودن مفاهیم آن با دستاوردهاى علم بشر، سبب شده است تا او به گونه اى از تفسیر روى آورد که اصل یادشده را اثبات کند وخود براین باور است که آنچه او ارائه کرده، مراد واقعى آیات و هماهنگ با دانشهاى زمان است. 37
گروه دیگرى براین باورند که تفسیر قرآن باید بر پایه شناخت اراده خداوند صورت بگیرد و چون اراده خداوند انقلابى و درجهت چیره شدن مستضعفان بر مستکبران است، پس تفسیر قرآن نیز مى باید با همین دید و بینش انجام بگیرد. 38
این دیدگاه، دچار خطاى بزرگى شده است؛ چه آن که همه مفاهیم قرآن در بازتاب واقعیتهاى مادى و یا اجتماعى خلاصه نمى شود، تا با همان نگاه به تفسیر آیات پرداخته شود. در قرآن همان مقدار از واقعیتهاى معنوى سخن رفته است که از واقعیتهاى مادى و به همان اندازه به ارزشهاى روحى و اعتقادى اهمیت داده شده است که به فعالیتهاى اجتماعى.
پس نگاه کردن به آن ازیک زاویه و توجیه همه آیات براساس یک سرى اصول و یا برداشتهاى محدود و ناقص، تلاشى است انحراف انگیز و گاه منافقانه؛ زیرا اگر تفسیر مادى آیات، از روى ناآگاهى، بسته اندیشى و خودباختگى در برابر علوم بشرى باشد، تنها یک انحراف به شمار مى آید واگر از سر ناباورى به وحى و حق بودن ادیان آسمانى و به منظور سوء استفاده از باور توده هاى دیندار براى القاى مفاهیم الحادى و مادى به آنان باشد، حرکتى است منافقانه و تزویرگرانه!

 

4. همه نگرى
ییکى دیگر از گرایشهایى که در بستر تفاسیر این دوره به ظهور پیوسته ، گرایش به کلى نگرى و درنظرداشت پیامها ومحورهاى اصلى آیات است.
شمار زیادى ازمفسران این قرن مى کوشند افزون بر تفسیر جزء جزء آیات ومفاهیم که ازآن به دست مى آید، به روح کلى حاکم بر آیات و فضاى موجود درآن نیز بپردازند. نمونه کامل این کار در تفسیرهاى موضوعى دیده مى شود، امّا در تفاسیر ترتیبى نیز این واقعیت وجود دارد.
از تفاسیر مهمى که این جریان درآنها نمود دارد، مى توان به فى ظلال، المنار، مراغى، المنیر فى العقیدة والشریعة، التیسیر فى احادیث التّفسیر، من وحى القرآن، من هدى القرآن، اشاره کرد.
هدف اساسى دراین جریان، روشن گرى محورهاى مهم وایجاد فضاى مناسب درفهم آیات قرآن باملاحظه پیوستگى و ارتباط متقابل آنها از نظر جغرافیایى و محتوایى است.
ازهمین روى آیات به گونه یک مجموعه مطرح مى شود ونه تجزیه شده و آن گاه هم به تفسیر تک تک آیات پرداخته مى شود و در پرتو همان روح کلى حاکم بر مجموع آنها صورت مى گیرد.
سید قطب در این زمینه مى نویسد:
(ازهمین روست که هرکه درسایه سارقرآن زیست مى کند، مى نگرد که هر سوره هویتى با جانمایه اى ویژه دارد که دل با آن مى تپد، آن چنانکه با جان زنده است. واین هویت، موضوع یا موضوعهایى بنیادین دارد که بر یک محور که بر همه آن موضوعها سایه گستر و فراگیر است، مى چرخد.) 39
گرچه از انگیزه هاى روى کرد برخى مفسران به این جریان، سخن روشنى ازآنان در تفاسیر دیده نمى شود؛ امّا طبیعت این کار نشان دهنده آن است که ضرورت دستیابى به مفاهیم کلى و کلیدى وبازشناسى محورهاى مطرح و پیام بخش درجهت ایجاد ساختار کلى نظام ومفاهیم قرآن وهدایت به سوى برداشتهاى فراگیرتر از مجموع آیات، از انگیزه هاى مهم پیدایش این گرایش به شمار مى آید.

 

روشهاى نوپیدا
مهم ترین محورهاى این دگردیسى را در تفاسیر قرن چهارده، در سه زمینه مى توان شاهد بود:

 

1. تفسیر موضوعى
تفسیر موضوعى در یک نگاه کلى عبارت است از تحلیل آیات مربوط به یک موضوع براى دستیابى به دیدگاه قرآن نسبت به آن. فرقى نمى کند که موضوع مورد نظر ازخارج قرآن برگرفته شده باشد، یا از خود قرآن و همچنین آیات مربوط، پیوستگى مستقیم داشته باشند یا به گونه فراگیر به موضوع نظر داشته باشند. در نمونه هایى از تفسیر موضوعى مؤلفه هاى یادشده به روشنى دیده مى شود.
همان گونه که پیداست تفسیر موضوعى روشى در تفسیر آیات است، روشى که آیات قرآن نه هرکدام به تنهایى، بلکه تا آن جا که میان آنها پیوندى مى توان یافت، مرتبط با یکدیگر ملاحظه شوند، هدف مفسر دراین تفسیر، ملاحظه موضوع از ابعاد گوناگون و ارائه یک دید کلى وهمه جانبه نسبت به آن است. 40
این روش درگذشته نیز تاحدودى معمول بوده است و نمونه هایى ازآن را در تفسیرهاى ائمه از برخى موضوعات مى توان یافت (ر.ک: مقاله تفسیر موضوعى در قرن چهارده) امّا قرن چهارده، قرن شکوفایى این گونه تفسیر به حساب مى آید.
مهم ترین انگیزه مفسران در رویکرد به روش موضوعى را پیدایش مکتبهاى بسیار فکرى واجتماعى درعصر حاضر مى توان دانست.
دراین قرن مکتبهاى گوناگون فکرى واجتماعى از مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم گرفته تا مکاتب گوناگون روان شناسى وجامعه شناسى و ادبى، سیل آسا از غرب به شرق جوامع اسلامى هجوم آورده وامواج فکرى واجتماعى بسیارى را سبب گردید. متفکران مسلمان در رویارویى با این مکتبها مى بایست اسلام را آن گونه که هست به عنوان یک مجموعه سیستماتیک و یک مکتب زنده و زندگى ساز، شناسایى ومعرفى کنند.
ازاین روى موافقان این روش در تأیید و تحکیم آن براین نکته اصرار دارند که تفسیر موضوعى تنها روش صحیح براى پاسخ گویى به نیازهاى عصر است 41 واگر قرار باشد که اسلام را به عنوان یک مکتب زنده در برابر دیگر مکتبها عرضه کنیم، ناگزیریم ازاین روش استفاده ببریم، چه این که روش جزء نگر با وجود نتیجه هاى مثبت، کافى نیست و از ارائه یک شناخت نهایى وجامع، ناتوان است.
برخى در ردّ این شیوه از تفسیر گفته اند که تفسیر موضوعى سبب جداشدن آیات از قبل و بعد خود مى شود واین، با توجه به پیوستگى جغرافیایى آیات، مانع رسیدن به شناخت صحیح از مفاهیم آن مى گردد، 42 امّا واقعیت این است که این سخن درخور درنگ است؛ زیرا تفسیر موضوعى فقط تفکیک و دسته بندى آیات نیست، بلکه آیه با تمام ملاحظات قبل و بعد و تفسیرى که در پرتو آن پدید مى آید، دریک مجموعه به هم پیوسته قرار مى گیرد.
بنابراین، در تفسیر موضوعى همان اندازه به سیاق و جایگاه جغرافیایى آیات تکیه مى شود که در تفسیر تجزیه اى. بدین جهت درنگاه محققانى چون شهید صدر، تفسیر موضوعى نه تنها رویارویى با تفسیر ترتیبى ندارد، بلکه کامل کننده آن نیز مى تواند باشد. 43

 

2. روش قرآن به قرآن
این روش که یکى از مطرح ترین روشها در تفسیر قرن چهارده است، وشاید بتوان گفت غالب تفاسیر این قرن مدّعى آنند که بر روش یادشده عمل کرده اند، برپایه پیوند آیات با یکدیگر و نقش شرح کنندگى هریک نسبت به دیگرى، استوار است. دراین روش، هدف مفسر آن نیست که مفاهیم آیات را به سمت مشخصى هدایت کند (وازهمین روى درشمار گرایشهاى تفسیرى نمى گنجد) بلکه تمام همّت صرف آن مى شود که از نگاه خود آیات به قلمرو تفسیر و فهم آیات راهى گشوده شود.البته ممکن است مفسرى که ازاین روش بهره مى گیرد خود داراى گرایش اصلاحى باشد یا کلامى و…
بنابراین، مى توان گفت که روش تفسیر قرآن با قرآن روش عامّى است که با هر نوع گرایشى سازگار است گرچه درجه کاربرد آن در گرایشهاى گوناگون ممکن است متفاوت باشد.
از نظر سابقه تاریخى مى توان گفت نمودهایى ازکاربرد این روش در تفاسیر ائمه به چشم مى خورد و بدین جهت علامه طباطبایى معتقد است که روش ائمه در تفسیر قرآن، همین روش بوده است. 44 با این همه درقرن چهارده است که این روش، به گونه فراگیر وبه عنوان یک اصل مطرح شده است. و در تفاسیر گذشتگان به هیچ روى این شیوه با ویژگى یاد شده دیده نمى شود، آنچه دراین تفاسیر به چشم مى خورد استنادهاى محدود به برخى آیات، همسان استناد به اشعار عرب است. واین البته غیر از آن چیزى است که امروزه از تفسیر قرآن با قرآن ظهور کرده است.
کم تر مفسرى دراین قرن دیده مى شود که مدعى این سبک نباشد و حدیث (القرآن یفسّر بعضه بعضاً) را درمقدمه تفسیر خود نیاورده باشد، امّا نمونه هاى موفق آن محدود است. از تفاسیر شیعه، المیزان والفرقان نمونه هاى برجسته است وازتفاسیر اهل سنت تفسیر اضواء البیان را مى توان نام برد و بقیه تفاسیر، کم وبیش، تحت تأثیر این سبک عمل کرده اند.
روش یاد شده، به دو شکل مورد مورد استفاده قرار گرفته است، یا شکل ظاهرى وصورى که از همانندى واژه هاى به کار رفته در جهت فهم مدلول آیات استفاده شده است که این شکل را در تفسیر بنت الشّاطى، به نام التّفسیر البیانى للقرآن الکریم به شکل آشکار مى توان دید؛ چه این که وى ازکاربرد قرآنى واژه ها واز گونه قرار گرفتن آنها درآیه، درجهت کشف مفهوم یا نکات بلاغى آیه استفاده کرده است وحتى گاهى تکیه براین اصل، چنان است که از تخصیص و تقیید زننده هاى روایى آیات نیز دست برداشته است، چنانکه در مقدمه کتاب خود مى نویسد:
(تکیه بر متن آیه ها… ما را از این رنج بى نیاز مى سازد و فهم درست کلمه ها و روش قرآن، ما را از تکلف و تأویل و قید و تخصیص و تعمیم ها راحت مى کند.)45
امّا شکل دیگر آن بهره گیرى از پیوند معنوى و محتوایى آیات در فهم است، بدون محدود شدن به همانندى ظاهرى و صورى. این شکل که نمونه موفق آن المیزان و تا اندازه اى الفرقان است، براین پیش فرض استوار است که مفاهیم قرآن بر یک دیگر، تأثیر و نگرندگى رویارو دارند و درمجموعه سیستمى را تشکیل مى دهند که فهم هر جزء و عنصر آن در پرتو اجزاى دیگر ممکن مى شود و از همین روى، در فهم این مجموعه هیچ نیازى به معیارهاى وملاکهاى خارج از قرآن نیست و در اساس وقتى قرآن خود بیانگر همه چیز است چگونه مى شود که بیانگر خود نباشد.
دوعامل در روى کرد مفسران به این روش مى توان نام برد.
نخستین عامل، بى اعتبار شدن روشهاى دیگر است.
علامه طباطبایى مى نویسد:
(همه روشهایى که تاکنون معمول بوده، دریک چیز مشترکند وآن تأویلى بودن آنهاست.
این روشها به لحاظ این که مبانى ومبادى فهم آیات را ازخارج قرآن مى گرفته اند، در تفسیر آیات همیشه به برابر کردن آیات برآن مبانى رو آورند و در صورت ناسازگارى به توجیه و تأویل آنها. در نتیجه فهم صحیحى از آیات حاصل نمى آمده است.)46
انگیزه دیگر روى آورى به روش تفسیر قرآن با قرآن، توجه مجدد به پیوند سیستمى آیات از نظر محتواست.این تصور که گویا در تفاسیر ائمه خودش را نشان مى دهد، درطول تاریخ تفسیر تقریباً مورد غفلت بوده و در قرن چهارده مورد اقبال قرار گرفته است.

 

3. ساده نویسى
پدیده دیگرى که در بخش سبکهاى تفسیر قرن چهارده درخور توجه است، ساده نویسى و دورى از پیچیدگى است. در گذشته مفسران گرایش زیادى به استفاده کردن از اصطلاحات علوم و فنون ازخود نشان مى دادند وبه قول مراغى، به این شیوه مباهات مى کردند 47 وازهمین روى تفاسیر غیر مأثور، بیش تر به کتابهاى فلسفى و عرفانى مانند بود، تا به تفسیر قرآن! امّا در قرن چهارده سبک پیچیده گویى از رونق افتاد وتفاسیر این قرن، به سمت ساده نویسى و تفهیم مقاصد قرآنى حرکت کرد. زیرا در تفاسیر این قرن، تنها فهمیدن آیات هدف نیست، بلکه فهماندن و خشنودى مخاطبان نیز مورد توجه بوده است.
محمد جواد مغنیه در این باره مى نویسد:
(اگر مفسران گذشته به ترکیبهاى شیوا ومعانى رسا بیش از اقناع خواننده به ارزشهاى دینى اهتمام نشان مى دادند، از آن جهت بود که عصر آنان عصر سستى و سهل انگارى نسبت به دین و ارزشهاى آن نبود، چنانکه در این عصر چنین است و طبیعى است که زبان آن عصر، با زبان این عصر تفاوت دارد.)48
به هرحال، عنصر ساده نویسى در بیش تر تفاسیر قرن چهارده به چشم مى خورد و توجه به زمان و نیازهاى عصر، عامل اساسى دراین روى کرد به شمار مى آید.

 

ریشه یابى دگردیسى تفسیر نگارى در قرن چهارده
هرچند در لابه لاى مطالب گذشته، گاه، نگاهى به انگیزه هاى دگردیسیهاى تفسیرى داشتیم؛ امّا ریشه یابى این مهم نیاز به درنگ ویژه نیز دارد.
مى توان گفت: عنصر واقع نگرى و توجه به ضرورتها و نیازهاى موجود و به تعبیر دیگر، فراتر رفتن ازمفاهیم مجرد و در نظر گرفتن انگیزه ها و شرایط عینى وجهت دادن مفاهیم قرآن به سوى آن، ویژگى مشترک بیش تر تفاسیر این قرن است. بنابراین، اگر دیده مى شود که برخى مسائل مطرح در تفاسیر گذشتگان، همانند اسرائیلیات، نکات ادبى، روایات و غیره در تفاسیر قرن چهارده کم تر مورد توجه واهتمام قرار گرفته واگر پیدایش گرایشهاى نوینى چون گرایش علمى، اصلاحى ومادى به گوناگونى گرایشها افزوده و سرانجام اگر سبکهاى جدیدى پا به عرصه تفسیر و تفسیر نگارى گذاشته است، همه وهمه از آن روست که واقعیتها وضرورتهاى عینى مورد نظر بوده است.
بدین جهت در تفسیر المنار، ضرورت تفسیر نو از قرآن چنین نمایانده شده است:
(نیاز شدیدى بود تا تفسیرى ارائه شود که پیش از هر چیز به بعد هدایت گرى قرآن توجه کند، به گونه اى که با اوصاف قرآن و رسالت آن یعنى انذار، تبشیر، هدایت، اصلاح … سازگار باشد. سپس به نیازهاى عصر توجه نشان دهد، نیازهایى چون آسانى بیان، تفهیم قشرهاى مختلف خوانندگان، کشف شبهات آنان که به فلسفه و علوم طبیعى مشغولند و… )49
مفسر دیگرى در همین زمینه مى نویسد:
(شخصیت مسلمان وامّت اسلامى از معانى قرآن و شکل پذیرى از مفاهیم کتاب الهى فاصله گرفته است و تلاش فراوان مى طلبد تا شخصیت مسلمان با قرآن دوباره هماهنگى یابد، به گونه اى که قرآن اخلاق او گردد و زندگى امّت اسلامى نمایان گر مفاهیم آن باشد.) 50
در تفسیرنمونه نیز به این موضوع این چنین پرداخته شده است:
(از مسائلى که (برخلاف پندار مأیوسان و منفى بافان) ما به سهم خود به روشنى آن را دریافته ایم، تشنگى و عطش نسل حاضر براى درک مفاهیم اسلام و مسائل مذهبى است… این مسائل بخش مهمى از روح وجان آنها را اشغال کرده، امّا طبیعى است که همه به صورت استفهام است و براى پاسخ گویى به این خواسته ها نخستین گام برگرداندن میراث علمى و فرهنگى اسلام به زبان روز و پیاده کردن همه آن مفاهیم عالى از طریق زبان عصرى در روح وجان وعقل نسل کنونى است و گام دیگر، استنباط نیازها و تقاضاهاى ویژه این زمان از اصول کلى اسلام مى باشد واین تفسیر براساس همین دوهدف نگارش یافته است.) 51
این گونه دیدگاهها از مفسران قرن چهارده به خوبى گویاى آن است که تفسیر در قرن چهارده از یک دانش نظرى صرف بیرون آمده و به سمت نزدیک شدن به عینیّتها و پاسخ دادن به نیازها و ضرورتهاى زندگى درحرکت است.

 

 

پی نوشت ها

 

1. تهرانى، آغابزرگ، الذریعة الى تصانیف الشیعة (بیروت، دارالاضواء) 4 / 231 ـ 322؛ خرمشاهى، بهاءالدین، تفسیر و تفاسیرجدید (تهران، انتشارات کیهان) / 189 ـ 209؛ ایازى، محمدعلى، المفسرون حیاتهم و منهجهم (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى) / 792 ـ 804.
2. نیشابورى، حسین بن على بن محمد، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن (مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى)2 / 2 ـ 9؛ خرمشاهى، بهاءالدین، قرآن پژوهى (مرکز نشر فرهنگى مشرق) / 189.
3. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، (بیروت، دارالمعرفة للطباعة والنّشر) 1/10؛ ذهبى، محمد حسین، التفسیر والمفسرون (بیروت، دار إحیاء التراث العربى) 2/548.
4. طباطبائى، محمد حسین، المیزان (مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان) 11/ 133
5. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، 1/ 175، 347، 2/483؛ صادقى، محمد، الفرقان (تهران، انتشارات فرهنگ اسلامى) 1/ 84؛ طالقانى، سید محمود، پرتوى از قرآن، 1/ 191 ـ 252؛ مراغى، احمد بن مصطفى، تفسیر المراغى (بیروت، دارالاحیاء التراث العربى) 1/ 11 ـ 19؛ مغنیه، محمد جواد، الکاشف، 1/ 14 ،161؛ الزحیلى، وهبة، المنیر (دارالفکر المعاصر) 1/ 5ـ 6؛ اشراقى، شیخ شهاب الدّین، سخن حق، 2/ 80.
6. مراغى، احمد بن مصطفى، تفسیر المراغى، 1/ 11 ـ 12.
7. اوسى، على، الطباطبائى و منهجه فى تفسیر المیزان، (تهران، سازمان تبلیغات اسلامى)/ 228؛ شرقاوى، عفت، قضایا انسانیة فى اعمال المفسرین/ 80.
8. طباطبائى، سیدمحمد حسین، المیزان ، 1/ 13.
9.مراغى، احمد بن مصطفى، تفسیر المراغى 1 / 11 ـ 12.
10. همان، 1/4.
11. ذهبى، محمدحسین، التفسیر والمفسرون، 2/ 575 ـ 567.
12. همان، 2/ 549.
13. اوسى، على، الطباطبائى و منهجه فى تفسیرالمیزان /152.
14. صادقى، محمد، الفرقان، 1/ 25.
15. بنت الشاطى، دکتر عایشه عبدالرحمن، التفسیر البیانى للقرآن الکریم (مصر، دارالمعارف) / 104.
16. ذهبى، محمد حسین، التفسیر والمفسرون، 2/ 496.
17. همان، 2/ 520.
18. طباطبائى، محمدحسین، المیزان، 17/ 124؛ شریعتى، محمد تقى، تفسیر نوین (دفتر نشر فرهنگ) /16
19. مراغى، احمدبن مصطفى، تفسیر المراغى، 15 و 13/ 63 ـ 67.
20. مکارم شیرازى، ناصر، وجمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، 18/ 382.
21. طیب، عبدالحسین، اطیب البیان فى تفسیر القرآن ( بنیاد فرهنگ اسلامى کوشان پور) 12/ 284.
21. مغنیه، محمد جواد، الکاشف، 7/ 157 ـ 158؛ مدرسى، سید محمد تقى، من هدى القرآن، 14/16
22. رشید رضا، محمد، المنار، 12/ 17؛ قاسمى، محاسن التأویل، 13 و 14/258؛ سید قطب، فى ظلال القرآن، 7/ 229 ـ 230.
23. مکارم شیرازى، ناصر، وجمعى از نویسندگان، 14/ 504.
24. طنطاوى، الجواهر فى تفسیر القرآن الکریم، 1/3.
25. ذهبى، محمد حسین، التفسیر والمفسرون، 2/ 548
26. مغنیه، محمد جواد، الکاشف، 1/ 12.
27. سید قطب، فى ظلال القرآن، 2/ 73.
28. هندى، سرسید احمد خان،تفسیر القرآن و هوالهدى والفرقان، ترجمه فخرداعى گیلانى، محمد تقى (تهران، چاپخانه آفتاب) 1/ 60
29. همان، 1/ 71 ـ 73.
30. همان، 1/ 128 ـ 129.
31. قاسمى، داود، اصول تفکر قرآنى /91.
32. همان / 85.
33. همان / 50.
34. همان / 35.
35. همان / 26.
36. همان / 4.
37. هندى، سرسید احمدخان، تفسیر القرآن و هوالهدى والفرقان، 1/ 2 ـ 3.
38. صابرى،جواد، تفسیر سوره بقره /10.
39. سید قطب، فى ظلال القرآن، 1/ 23.
40. صدر، سید محمد باقر، المدرسة القرآنیة/ 33 ـ 37؛ سبحانى، جعفر، منشور جاوید ،1/ 11.
41. صدر، سید محمدباقر، المدرسة القرآنیة/ 33.
42. جلیلى، هدایت، روش شناسى تفاسیر موضوعى قرآن (انتشارات امیر کبیر) /62 ـ 63.
43. صدر، سید محمدباقر، المدرسة القرآنیة /37 ـ 38.
44. طباطبائى، سید محمد حسین، المیزان، 1/ 14.
45. بنت الشاطى، عائشه عبدالرحمن، التفسیر البیانى للقرآن الکریم /39 ، 41 ، 104 ، 112 ، 130 و 182.
46. طباطبائى، سید محمدحسین، المیزان، 1/ 8.
47. مراغى، احمد بن مصطفى، تفسیر المراغى، (3ـ1) / 3 ـ 4.
48. مغنیة، محمد جواد، الکاشف، 1/ 13؛ مراغى، احمد بن مصطفى، تفسیر المراغى، 3ـ1/ 3 ـ 4؛ شریعتى، محمدتقى، تفسیر نوین /5؛ مجله صفا، پاییز 1374 /79.
49. رشید رضا، محمد، المنار، 1/10.
50. حوى، سعید، الاساس فى التفسیر، 1/10.
51. مکارم شیرازى، ناصر، وجمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، 1/54.

نام کتاب : پژوهش های قرآنی نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 8  صفحه : 2
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست