responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 66  صفحه : 7
نقد و بررسى كتاب فصل الخطاب3


قسمت سوم
محمد باقر بهبودى
سوره بقره
8 . ثقه الاسلام فى روضة الكافى عن على بن ابراهيم عن احمدبن محمد عن محمدبن خالد عن محمدبن سنان عن ابى جرير قمى (وهو محمدبن عبيداللّه وفى نسخة عبداللّه) عن ابى الحسن عليه السلام:

(له مافى السموات والارض [ومابينهما وماتحت الثرى عالم الغيب والشهادة الرّحمن الرحيم] من ذى الذي يشفع عنده الاّ بإذنه.1)

محدث نورى اين روايت را بدين منظور مى آورد كه آنچه در روايت فوق داخل كروشه است از آية الكرسى بوده و اينك در قرآنهاى موجود وجود ندارد.
سند حديث:
در سند محمدبن سنان وجود دارد كه پيش از اين وضعيت وى را روشن كرديم كه از (غلات) است و ضعيف و غيرقابل اعتماد. ابن جرير قمى معلوم نيست كه محمد بن
عبيداللّه است يا محمدبن عبداللّه. مهم نيست زيرا پاى يك غالى وقتى به ميان آمد حديث را بايد كنار گذاشت كه بى اعتبار است.

متن حديث:
در آيه شريفه آية الكرسى صحبت در اين است كه: نگهدارى آسمان و زمين به خداوند فشارى وارد نمى آورد. صحبت از اين نيست كه چه در بين و زير زمين است.

9 . عن محمدبن خالد عن حمزه بن عبيد عن اسماعيل بن عباد عن ابى عبداللّه عليه السلام:

(لايحيطون بشيء من علمه الاّ بما شاء وآخرها العلي العظيم والحمد للّه ربّ العالمين وآيتين بعدها.2)
سند حديث:
* محمد بن خالد برقى به وى خيلى نمى شود اعتماد كرد. يعنى اگر منفرد باشد حديثش قابل احتجاج نيست. نه اين كه ضعيف باشد. نوشته اند: وى به مسلك اخباريان هرچه شايع بود در بين مردم نقل مى كرد. تاريخ نويس بوده است. نجاشى در باره وى مى نويسد:

(... كان محمد ضعيفاً في الحديث3)

ابن غضائرى در باره وى مى نويسد:

(حديثه يعرف و ينكر و يروى عن الضعفاء كثيراً و يعتمد المراسيل.4)

كتاب رجال برقى معلوم نيست از اوست يا پدرش يا برادرزاده اش و يا نوه اش. اين كتاب مثل كتاب رجال شيخ طوسى زياد دست به دست نگشته است. معروف است كه از آن برقى است. برقيها زياد بوده اند. كسى نتوانسته به طور قطع بگويد از كيست. كتابى است بى ارزش; چون نه توثيق مى كند و نه طعن مى زند. فقط طبقات را مشخص مى كند و ارزش علمى ندارد.
* حمزة بن عبيد ناشناخته است.

* اسماعيل بن عباد هم مشخص نيست.

اين روايت مى خواهد بگويد كه بعد از (ولايَؤُدُهُ حفظهما وهو العلى العظيم) (الحمد للّه ربّ العالمين) بوده و در آيه بعد از آن! همه درمانده اند دو آيه بعدش يعنى چه؟ بعد از آن كه دو آيه نمى ماند. علامه مجلسى و غير او بحث مى كنند كه اصلاً مشخص نيست و(الحمد لله رب العالمين) به اين جا نمى خورد و تناسبى با اين جا ندارد.

10 . عن عدة من اصحابنا عن سهل بن زياد عن ابن محبوب عن ابن رياب عن حمدان بن اعين عن ابى جعفر عليه السلام:
(والذين كفروا اولياؤهم الطّواغيت5)
سند حديث:
* سهل بن زياد الآدمى ضعيف است و اهل غلوّ.

نجاشى در باره وى مى نويسد:

(كان ضعيفاً في الحديث غير معتمد عليه فيه. وكان احمدبن محمدبن عيسى يشهد عليه بالغلوّ والكذب وأخرجه من قم الى الريّ وكان يسكنها6)

كشى در باره وى مى نويسد:

(قال على بن محمد القتيبى: كان ابومحمد الفضل بن شاذان لايرتضى ابا سعيد الآدميّ و يقول: هو الأحمق.7)

ابن غضائرى در باره وى اظهار مى دارد:

(انه كان ضعيفاً جداً فاسد الرواية والمذهب وكان احمدبن محمدبن عيسى الاشعريّ اخرجه عن قم واظهر البرائة منه ونهى الناس عن السماع منه والرواية عنه. يروى المراسيل ويعتمد المجاهيل8.)

شيخ طوسى در باره وى اظهار مى دارد:
(ضعيف جدّاً عند نقّاد الاخبار.9)
متن حديث:
در اين روايت ساختگى لفظ (طاغوت) تبديل به (طواغيت) شده به اين دليل كه پنداشته اند از آن جا كه اولياء جمع است خبر آن هم بايد جمع باشد. در حالى كه (طاغوت) شبيه اسم جمع است و هرموجود سركش چه آدميزاد و چه غير آدميزاد را دربر مى گيرد. صورت كلمه هم اصطلاح بيگانه است.

طاغى مى شود از طغيان باشد. امّا طاغوت شبيه جبروت ملكوت و... است كه شايد عبرى باشد.

بالآخره يك دست كارى شده است كه به صورت (طاغوت) درآمده است.

راغب اصفهانى مى نويسد:

(والطاغوت عبارةٌ عن كلِّ متعدٍّ وكلِّ معبودٍ من دون اللّه ويُستعمل في الواحد والجمع.

قال: (فمن يكفر بالطّاغوت). (والذين اجتنبوا الطّاغوت). (واولياؤهم الطّاغوت). (يريدون ان يتحاكموا الى الطّاغوت) فعبارة عن كل متعمد ولما تقدم سمّى الساحر والكاهن والمارد من الجن والصارف عن طريق الخير طاغوتاً و وزنه فيما قيل فَعَلُوتٌ نحو جبروت و ملكوت وقيل اصله طَغَوُوتُ ولكن قُلِبَ لام الفعل نحو صاعقه و صاقعه ثم قُلِبَ الواو ألفاً لتحركه وانفتاح ماقبله10.)

18 . تاسع البحار عن ابن شهرآشوب في مناقبه قال وجدت في كتاب المنزل عن الباقر عليه السلام:

(الذين كفروا بولاية على بن ابيطالب اولياؤهم الطاغوت. قال نزل جبرئيل بهذه الآيه هكذا11.)

در سوره مائده كه ظاهراً آخرين سوره است آمده
(انّما وليّكم اللّه ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة ويؤتون الزَّكوة وهم راكعون12.)
مولاى شما مؤمنان كه از شما حمايت مى كند و يار و ياور شما خواهد بود تنها خداوند رحمان است با رسول خدا و آن دسته از مؤمنان كه نماز را برپاى دارند و زكات را در حال ركوع مى پردازند.

در اين آيه خداوند اصل (ولايت) راجعل كرده است و در آيه ديگر دستور به ابلاغ اين حكم مى دهد:
(يا ايها الرسول بلغ ماانزل اليك من ربك وان لم تفعل فما بلّغتَ رسالته واللّه يعصِمُك من الناس ان اللّه لايهدي القوم الكفرين13.)
اى رسول ما! امت اسلامى نيز مانند يهود و نصارى نيازمند آن هستند كه بعد از تو مولا و رهبر داشته باشند تا از رهنمود او بهره ور گردند. اگر امت اسلامى بعد از تو بى مولا و رهبر بماند به سرنوشتى بدتر و شومتر از سرنوشت يهود و نصارى دچار خواهد گشت. از اين روى مفاد آيتى را كه از سوى پروردگارت بر تو نازل شد و اولين مولاى مؤمنين را كه بعد از تو بايد بر مسند رهبرى بنشيند با ذكر يك نشانى به حضورت معرفى كرد به مردم ابلاغ كن و آن كسى را كه در حال ركوع انفاق مى كرد به مردم بشناسان. اگر مفاد اين آيت را ابلاغ نكنى و مولاى مؤمنان را با نام و نشان و جان و تن معرفى نكن چنان خواهد بود كه اصل اين آيت را ابلاغ نكرده باشى. اگر از سوء قصد مخالفان انديشه دارى و از عقبه هَرشى بر جان خود بيمناكى مطمئن باش كه خداوند رحمان جان تو را از شر مخالفان پناه خواهد داد. كسانى كه با اين معرفى مخالفت ورزند در شمار كافرانند و خداوند رحمان مردمان كافر را هدايت نخواهد كرد.

بنابراين دستور پيامبر(ص) در غديرخم به وظيفه اى كه داشت جامه عمل در پوشاند و على(ع) را به عنوان مولى و رهبر به مردمان مسلمان معرفى كرد.

پس حكم (ولايت) و ابلاغ آن در سوره مائده نازل شده است و قبل از آن موقعيت نداشته كه از اين سهم سخنى بگويد. آيه شريفه:
.(اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا.14)
امروز قانون حلال و حرام را به كمال رساندم و نعمت هدايت را بر شما تمام كردم و رضايت دادم كه دين شما دين اسلام باشد.

مربوط به دورانى است كه رسول خدا بار رسالت را از دوش به زمين نهاده و تكاليف را مشخص فرموده و فقط يكسرى مواعظ و نصايح باقى مانده و يا احكامى كه قطعى نشده بودند تبيين و تشريح نشده بودند مطرح مى شود. در سوره بقره كه در ابتداى ورود پيامبر(ص) به مدينه از سوى خدا به وى نازل شده و خطابات بيشتر متوجه يهود است جاندارد كه بگويد: والذين كفروا بولاية على بن ابيطالب)!

ابن شهرآشوب در مناقب بى سند نقل مى كند. مى نويسد: (وجدت فى كتابٍ) يا از كافى نقل مى كند و يا ساير كتابهاى او.

12 . الشيخ الجليل احمدبن على القمى فى كتاب العروس عن الصادق عليه السلام قال: (كان على بن الحسين عليه السلام يحلف مجتهدان من قرئها اى آية الكرسى قبل زوال الشمس سبعين مرة فوافق تكلمة السّبعين زوالها غفر له ماتقدم من ذنبه و ماتأخّر فان مات فى عامه ذلك مات مغفوراً غير محاسب.)

امام سجّاد(ع) سوگند ياد ميكرد كه: هركس آية الكرسى را هفتاد مرتبه بخواند و مرتبه آخرى كه مى خواند زوال شمس بشود هرگناهى كه مرتكب شده بخشيده مى شود. گناهان آينده و گذشته اش بخشيده مى شود و اگر در همان سال بميرد بخشيده شده است و خداوند اصلاً از او حساب نمى كنند.

حال آية الكرسى كدام است؟ از قول ايشان نقل مى كنند:

(اللّه لااله الاّ هو الحى القيوم لاتأخذه سنة ولانوم له مافى السموات ومافى الارض ومابينهما وماتحت الثرى عالم الغيب والشهادة فلايظهر على غيبه احداً من ذا الذي يشفع عنده الاّ باذنه يعلم ما بين ايديهم الى قوله هم فيها خالدون15)
اين حديث (الرحمن الرحيم) ندارد. خود ايشان هم مى گويد: گويا راوى اشتباه كرده است. اين جمله: (عالم الغيب فلايظهر على غيبه احداً) كه در اين روايت به عنوان بخشى از آية الكرسى ذكر شده آيه 26 سوره جن است و در آن آيه لفظ (شهادت) ندارد ولى در اين جا لفظ (شهادت) را راوى گنجانده است. در آيه سوره جن نبايد هم لفظ (شهادت) باشد. زيرا بحث روى شهادت نيست. معنى اين است:

(خداوند عالم غيب است و بر غيب خود كسى را جز رسولان آگاه نمى كند.) وقتى هم مى خواهد غيب خود را به رسولان بفرستد جمعى از فرشتگان را همراهش مى فرستد كه مبادا تحريفى صورت بگيرد:
(الاّ من ارتضى من رسول فانّه يسلك من بين يديه ومن خلفه رصدا)
جز كسى را كه به عنوان رسول خود پسنديده باشد كه در آن صورت از پيش رو و پشت سرش فرشتگان به مراقبت روان مى شوند.

(ليعلم ان قد أبلغوا رسالات ربهم و احاط بما لديهم واحصى كل شيء عددا16)
تا بداند رسولانش همان پيامهاى پروردگارشان را به مردم ابلاغ كرده اند و شياطين در نيمه راه چيزى بر آن نيفزوده اند و چيزى نكاسته اند. خداوند از مكر شياطين آگاه است و برآنچه نزد رسولانش باشد احاطه دارد و رقم چيزى را آمار كرده است.

روايت از احمدبن على قمى در كتاب العروس بود. كتاب العروس و جادتاً به دست رسيده است و كل اسناد آن مانند (من لايحضره الفقيه) مرسلاً روايت شده است. به اعتماد مشيخه اى كه در آخر بيايد. منتهى (من لايحضره الفقيه) مشيخه را ثبت كرده ولى اين كتاب خير. حواله به فهرستها مى دهد كه در اختيار ما نيست. احاديث كتاب على بن قمى كه وجادتاً رسيده در كتابهاى چهارگانه روايى ما نيست. علامه مجلسى كتاب را در بحارالانوار مى آورد و جزء مصادر بحار است.

در برخى از تفاسير آمده كه آيه عقب جلو شده بايد باشد: (لا تأخذ نوم ولا سنه) نه
(لاتأخذ سنه ولانوم)! خوابش نمى گيرد حتى چرتش هم نمى گيرد. اول بايد عموم نفى شود بعد خصوص ولى آنچه در قرآن آمده عكس اين است. اينان درك نمى كنند مسأله چه هست زود داورى مى كنند.

اللّه لااله الاّ هو الحي القيوم. هيچ الهى جز او نيست حيّ و قيوم است. نگهبان تمام هستى و عالم وجودات. جمله بعدى (لاتأخذ سنة ولانوم) پاسخ است از آنچه در دل مردم مى گذرد. اگر دقيق توجه شود و نكته ها درك شود و ارتباط جملات فهميده شود آن نكته اى را كه آيه در صدد آن است كه پاسخ دهده و ذهنها را روشن كند به دست مى آيد:

زنده و نگهبان است. از نگهبانى خسته نمى شود كه چرت او را فرابگيرد و آن گاه به خواب رود.

همان طور كه قرآن وقتى (قل) مى گويد مى خواهد از اشكالى كه در جامعه بوده پاسخ دهد و شبهه اى كه مطرح بوده دفع كند اين جا هم چنين است مى خواهد ذهنها را روشن كند كه مبادا افراد فكر كنند خداوند نگهبان حى و قيوم را خستگى فرامى گيرد و چرت و خواب.

قرآن ترتيب طبيعى را در نظر گرفته: پس از خستگى چرت و آن گاه خواب. در ساحت خداوندى خستگى چرت و خواب راه ندارد. آيه شريفه نمى خواهد صفات ناشايست را از خداوند سلب كند كه بگوييم حق بود اول (نوم) را سلب مى كرد بعد چرت را.

له مافى السموات والارض. هرچه در آسمان و زمين وجود دارد از آنِ خداست.
من ذا الذى يشفع عنده الاّ بإذنه. چه كسى مى تواند در حضور او همكارى كند و كار ديگرى را راست كند مگر با رخصت او. فرمانها از آسمان فرود مى آيند. نعمتها نازل مى شوند. شما هم روى زمين زندگانى مى كنيد بايد از آن نعمتها برخوردار شويد. هرچيزى را بايد از او بخواهيد. تا خدا رخصت ندهد كار كسى براى شما مثبت واقع
نمى شود. هركارى كه در زمين و آسمان به بشر مربوط باشد نمى تواند كسى دخالت كند مگر آن كه خداوند اذن بدهد.

اين كه جاعل روايت جمله (عالم الغيب له مافى السموات ومابينها و ما تحت الثرى) را در آية الكرسى گنجانده و مرحوم محدث نورى هم پنداشته است از آية الكرسى بوده و اكنون نيست.

لزومى ندارد اين جمله اين جا بيايد. اصلاً لازم نيست همچنين جمله اى گنجانده شود. تناسبى ندارد.

يعلم ما بين ايديهم وما خلفهم. ضمير هم به چه كسانى برمى گردد؟ در اين جا پاى ذوى العقول به ميان مى آيد: فرشتگان انبياء اولياء صدّيقان شهداء و همه كسانى كه به آنان متوسل مى شويم.

آينده همان فرشتگان و... در اختيار پروردگار است. خدا مى داند چه در پيش دارند و چه در پشت سرگذاشته اند. خود آنان نيازمند ذات حق هستند گرچه امروز قدرتى دارند. پس هرچه مى خواهيم بايد از خدا بخواهيم. حتى در روزقيامت كه به فرشتگان متوسل مى شوند كه ما را از اين گرداب و بدبختى نجات دهيد فرشتگان مى گويند: بايد اجازه بگيريم:

(لاتنفع الشفاعة عنده الاّ لمن اذن له حتّى اذا فُزِّع عن قلوبهم قالوا ماذا قال رَبُّكم قالوا الحقّ وهو العلى الكبير17.)
شما كه از خدايان خيالى خود انتظار شفاعت داريد بدانيد كه شفاعت رسولان و فرشتگان هم در پيشگاه حق نافع نمى افتد جز براى آن كسانى كه خداوندشان رخصت دهد. شافعان بايد از خداوند رحمان رخصت بگيرند و در حال تماس كه دلهايشان در ارتعاش و طپش و لرزان است پيام را دريافت مى دارند و چون وحى خداوند رحمان پايان پذير در دلها از هيمنه ذات او آرام و قرار خود را بازيابند خطاكاران از آنان مى پرسند
كه پروردگارتان چه گفت: شافعان پاسخ مى دهند كه خداوند رحمان به درستى سخن حق گفت. شفاعت ويژه كسانى است كه نماز خوانده باشند به مسكين نوا داده باشند به مقدسات دينى توهين نكرده باشند و امروز را كه روز رستاخيز است باور كرده باشند. پروردگار شما والا و بزرگ است.

پس اينان از پيش خود نمى توانند كسانى را شفاعت كنند بلكه هركارى كه انجام مى دهند بايد به اذن پروردگار باشد و حال يا خداوند اجازه مى دهد و يا نمى دهد:
(يعلم مابين ايديهم و ماخلفهم و لايشفعون الاّ لمن ارتضى و هم من خشيته مشفقون18)
خداوند رحمان برنامه اى را كه فرشتگان در دست عمل دارند و برنامه اى را كه پشت سر نهاده اند مى داند و فرشتگان به سود كسى شفاعت و همكارى نمى كنند مگر به سود كسانى كه خداوند رضايت بدهد. فرشتگان از بازخواست الهى نگرانند.

آيا اينان از علم الهى بهره اى دارند؟ مى فرمايد:

(لايحيطون بشيء من علمه الاّ بما شاء) اينان اگر بخواهند به علم مخزون خداوند راه يابند باز بسته به مشيت خداوندى است. مشيت يعنى نواميس طبيعت. به علم خداوند راه نمى يابند مگر آن علمى كه در دستگاه مشيت افتاده باشد.

علم اگر مخزون باشد هيچ كس آگاه نمى شود. امّا اگر علم مخزون الهى آشكار شد بدين معنى كه در عالم طبيعت پياده شد و بعد از او در عالم طبيعت به غور و بررسى مى پردازند به آن علم آشكار خداوند آگاه مى شوند.

اگر چه الكتريسته را كشف كرده ايم ولى به مشيت خداوند لامپ روشن مى شود. اين ناموس را ما ايجاد نكرده ايم. هيچ كس به علم خداوند راه نمى يابد: (لايحيطون بشيء من علمه) مگر به آن علمى كه عنوان مشيت داشته باشد: (الا بما شاء).

علم و دانش كه آمد قدرت هم مى آيد:

(وسع كرسيه السموات والارض.) كرسى يا كرسى علم و يا كرسى اقتدار است. ولى
بيشتر (كرسى) در مورد اقتدار است. يعنى قدرت و سلطنت او آسمانها و زمين را فراگرفته و دامنه اقتدار و علم و آگاهى او به آسمان و زمين گسترده شده است.

ولايوده حفظهما. اين جمله بازگشت به جمله اول دارد: (اللّه لاإله الاّ هو الحي القيوم.) نگهبان است.آسمان و زمين را نگبانى مى كند و به مقدرات آگاهى دارد. هركس محاط به علم اوست.

نگهبانى زمين و آسمان او را خسته نمى كند.

(هو العلى العظيم) ذات پروردگار والاتر از آن است كه بخواهيم چنين تصورى در باره اش داشته باشيم يا خواهيم به آن برسيم.

سفارش شده كه اين آيه را هنگام خواب بخوانند. وارد شده هركس در هنگام خواب آن را بخواند از خواص كلمات آيه بهره مند مى شود. بدين معنى كه خداوند او را نگهبانى مى كند.

پيامبر(ص) هنگام خواب اين آيه قراءت مى فرموده است. رسول خدا با اين عمل نمى خواهد بگويد كه اين الفاظ بسان طلسمى است كه هركس آن را بخواند و يا بنويسد و بالاى سرش بگذارد دزد به خانه اش نمى آيد.

مراداين است كه هركس با خواندن آيه خود را در اختيار پروردگار بگذارد و بگويد من خوابم خدايا تو نگهبان من باش خدا نگهبانش خواهد بود.

نكته اى را در اين جا متذكر مى شوم: اين كه مى گويند در نمازوحشت آية الكرسى بايد خواند به آيات ماقبل و مابعد ارتباطى ندارد حرف درستى نيست. بايد در نما سوره كامل خوانده شود. يك آيه خواندن صحيح نيست.

12 . السيّارى عن سهل بن زياد عن حمزة بن عبيدٍ عن اسماعيل بن عباد البصرى عمن ذكره عن ابى عبدالله قال:
(فى آية الكرسى و آية له مافى السماوات والارض وماتحت الثرى وآية عالم الغيب والشهادة
الرحمن الرحيم بديع السموات والارض ذو الجلال والاكرام رب العرش العظيم19)
سند حديث:
* سيّارى ابو عبدالله احمدبن محمدبن سَيّار الكاتب السيّارى. پيش از اين از قول ابن نجاشى شيخ طوسى و ابن غضائرى گفتيم كه فردى است:

(ضعيف الحديث فاسد المذهب مجفوُّ الروايه كثير المراسيل ضعيف متهالك غال محرِّف. استثنى شيوخ القميين روايته من كتاب نوادر الحكمه و...)

* اسماعيل بن زياد الآدمى ضعيف است و اهل غلوّ

اسماعيل بن عباد بصرى هم مشخص نيست.

حديث قبلاً نقل شده بود از اسماعيل بن عباد بصرى عن ابى عبداللّه. پس حديث در آن جا هم بايد مرسل باشد زيرا اين جا مى گويد عن اسماعيل بن عباد بصرى عن ذكره.

در اين روايت آية الكرسي با چند جمله ديگر تكميل مى شود: (ذو الجلال والاكرام...) معلوم نشد كه كدام يك درست است و كدام را بايد آية الكرسي دانست.

عن محمدبن جرير عن ابن سنان عن ابى الحسن الرضا عليه السلام:
(له مافى السموات ومافى الارض و ما تحت الثرى عالم الغيب والشهادة الرحمن الرحيم20)
اگر غلات يك خط سير را بپيمايند و در مسأله اى روى يك متن و حديث و موضوع همنوا بودند و بعد همين متن و موضوع را انسانهاى صالح و مؤمن بگويند نمى شود گفت كه اين صالحان با گروه غلات همسو و هم خط بوده اند گرچه متن و سند يكى باشد.

در اين گونه موارد نمى شود گفت; ما به اين اسناد صحيح استناد مى جوييم و اسناد مخدوش را به دور مى افكنيم. زيرا در اين گونه موارد دستهاى مرموز غلات در پشت صحنه به كار بوده اند كه مسأله را به گونه اى وانمود كنند كه انسانهاى صالح هم اغفال شوند و حرف غلات را بگويند و آنان حرف خود و پيام خود را به نام آنان كه اعتبارى دارند و در ديد مردم محترم هستند نشر دهند و به اهداف خود دست يابند.
در همين آية الكرسى بيش از ده سند وجود دارد كه همگى مخدوش اند و فقط يكى ـ دوتاى آن صحيح است كه نمى شود به آنها استناد كرد زيرا خطِ همان غلات را دنبال مى كنند.

پس آنچه را كه محدث نورى در پى آن است و ادعا دارد كه از آية الكرسى جملاتى افتاده و در مصحف موجود نيامده اند و آنچه در مصحف موجود آمده بخشى از آية الكرسى است و... حرفى است نادرست و با هيچ معيار و ملاكى درست درنمى آيد و اخبارى كه وى ادعا مى كند بر اين امر دلالت دارند مخدوش هستند و نامعتبر و ساخته دست غاليان.

آيه ديگرى كه محدث نورى ادعا مى كند تحريف شده و روايتى براى اثبات پندار خود مى آورد آيه 275 سوره بقره است.
السيّارى مرسلاً عن ابى ا لحسن عليه السلام:

(فى قوله عز وجل: والذين يأكلون الرّبوا لايقولون [يوم القيامه] الاّ كما يقوم الذي يتخبطه الشيطان من المسّ21)

سند حديث:
سند سيّارى مى رسد به گونه مرسل عن ابى الحسن نقل مى گردد. چون حديث مرسل آمده نمى شود تعيين كرد ابوالحسن اول ثانى و يا ثالث مراد است. زيرا كنيه امام موسى بن جعفر امام رضا و امام هادى(ع) ابى الحسن است. اهل سنت (ابى الحسن) كه در احاديث مى آورند مرادشان حضرت امير(ع) است ولى شيعه براى آن حضرت اين كنيه را در حديث نمى آورد.
متن حديث:
در اين آيه (يوم القيامه) را بر آيه افزوده اند. گمان برده اند كه آيه نقص دارد و از آن چيزى افتاده است. اغلب اين ادعاها از آن جا ناشى مى شود كه از لحاظ معنى اشكال دارند. همه مفسران درمانده اند كه جمله (الذي يتخبّطه الشيطان من المس) را چگونه ترجمه كنند.
اينك براى روشن شدن مطلب آيه شريفه را نقل مى كنيم و ترجمه درست آن را ارائه مى دهيم:
(الذين يأكلون الرّبوا لايقولون الاّ كما يقوم الذي يتخبَّطُهُ الشيطان من المسّ...)
آنان كه با سفسطه بافى ربا مى خورند در بازار تجارت از جا برنمى خيزند مگر مانند جن زده اى مصروع كه شيطان لحظاتى چند در گل و خاكش مى غلتاند سپس تحقير شده از زمين برمى خيزد.

آنان كه در ترجمه آيه درمانده اند در برابر اعتراض افرادى كه گفته اند: چرا قرآن مى گويد: (لايقومون...)

در حالى كه ربا خواران آدمهاى قدرتمندند و چنين نيست كه نتوانند از جا بلند شوند گفته اند: منظور روزقيامت است. روز قيامت كه رباخواران مى خواهند سر از گور بردارند نمى توانند. مثل آدمهاى جن زده به زمين مى افتند. اينان در دنيا جن زده نمى شوند. منظور قيامت است.

اينان چون به گمان خود نقصى در آيه مى بينند و يا مى بينند كه اشكال دشمن وارد است در مقام تفسير (يوم القيامه) را مى افزايند. در حالى كه اشتباه مى كنند. اين آيه مربوط به همين دنياست. قيام فرد رباخوار نه بدان معناست كه وقتى از خواب بيدار مى شود سرش گيج برود و به زمين فروافتد. يا در كوچه و بازار زمين بخورد و... كه دربمانيم يعنى چه؟

مى خواهد بگويد كه رباخوار از جا بلند نمى شود مگر بسان كسى كه زيردست و پاى شيطان درهم كوفته شده باشد. در اثر مس شيطانى و نفوذ شيطان در او از حالت عادى خارج شده و مثل جن زدگان مى شود.

آن كس كه جن زده و مصروع است پس از آن كه مى افتد و از هوش مى رود و پس از دقايقى به هوش مى آيد مى بيند خاك مالى و سر و صورت و لباسهايش كثيف شده حالت
شرمندگى پيدا مى كند و انزوا پيشه مى گيرد و حالت خود را از ديگران پنهان مى دارد.

رباخوار نيز مانند جن زدگان است. هميشه حالت شرمندگى و سرافكندگى دارد و نمى تواند سرش را در جامعه بلند كند. همه او را شماتت مى كنند و اگر به جامعه پابگذارد مردم از او نفرت دارند و گريزانند. اين حالتى كه رباخواران دارند ناراحتى عصبى است. در حالت ضعف و ناراحتى شيطان مى تواند روى اعصاب اثر بگذارد. حتى گاهى چيزهايى به چشم مى آيد كه در حالت عادى به چشم نمى آيند.

جن ذرّه اى از ذرّات علام وجود است كه مى تواند در وجود آدم نفوذ كند. در احاديث است كه مى تواند در داخل خون جارى شود.

جن يعنى آنچه از ديده ما نهان است. اگر بدذاتى كرد مى شود شيطان. مصروع به خاك افتاده به اعتبار اين كه شيطان در اثر تماس با او روى اعصاب و مغزش اثر گذارده است.

قرآن در اين آيه ترسيم حالت انسان رباخوار مى پردازد. شخص رباخوار به خاطر عمل خود و استثمار خلق خدا در جامعه جايى ندارد و همگان به چشم تحقير به او مى نگرند گويا جن زده است شرمنده و سرافكنده و خاك آلود و سر و صورت كثيف و مشمئزكننده.

پس آيه نمى خواهد وصف حال رباخوار را در روزقيامت بكند. روزقيامت معلوم نيست كه رباخوار به چه حالتى در بيايد. از اين روى لزومى ندارد (يوم القيامه) را در آيه لحاظ كنيم و منظور آيه را روزقيامت بدانيم و در معنى و تفسير آيه سردرگم بشويم و بى راهه برويم. آنچه در قرآن آمده بى كم و كاست كلام خداست و نيازى نيست به اين روايات مجعول و ساخته و پرداخته دسيسه بازان تمسك بجوييم و از راه حق به دور مانيم.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . (كافى) ثقة الاسلام كلينى تصحيح على اكبر غفارى ج8/289 ـ 290 دارالتعارف بيروت; تفسير
(قمى) على بن ابراهيم تصحيح سيد طيب موسوى جزايرى ج1/84 چاپ نجف.

2 . (كافى) ج8/290.

3 . (رجال نجاشى) (تحقيق محمدجواد نائينى ج2/ 220 ـ 221 دار الاضواء بيروت.

4 . (مجمع الرجال) قهپايى اسماعيليان.

5 . (كافى) ج8/289.

6 . (رجال نجاشى) ج1/417.

7 . (اختيار معرفة الرجال) تحقيق مصطفوى /566 رقم 1068 دانشگاه مشهد.

8 . (خلاصه الاقوال فى الرجال) علامه حلّى /229 چاپ نجف.

9 . (استبصار) شيخ طوسى تصحيح سيد حسن موسوى خرسانى ج3/261 دارالتعارف بيروت.

10 . (مفردات) راغب اصفهانى.

11 . (بحار الانوار) علامه مجلسى ج35/58 مؤسسة الوفا بيروت.

12 . سوره (مائده) آيه 55.

13 . همان سوره آيه 67.

14 . همان سوره آيه 3.

15. (بحار الأنوار) علامه مجلسى تصحيح محمّد باقر بهبودى ج86/356.

16 . سوره (جن) آيه 27 ـ 28.

17 . سوره (سبا) آيه 23.

18 . سوره (انبياء) آيه 28.

19 .(فصل الخطاب) محدث نورى/239.

20 .(كافى) ج8/290.

21 .(فصل الخطاب)/241.

نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 66  صفحه : 7
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست